برای اثبات اقسام سهگانۀ توحید نظری، استدلالهای زیادی وجود دارد که در این مقدّمه مجال پرداختن به همۀ آنها نیست، بلکه بهطور فشرده و با عباراتی ساده و غیرپیچیده به بعضی از آنها اشاره خواهد شد. استدلال ما برای اثبات اقسام سهگانۀ توحید نظری چنین است:
اگر ذات مقدّس حضرت حق، توحید ذاتی نداشته باشد و دارای شرک ذاتی باشد، یعنی دو واجبالوجود موجود باشند و یا ذات مقدّس حضرت حق توحید صفاتی نداشته باشد (شرک ذاتی) و یا اوصاف او، عین ذاتش نبوده، بلکه عارض بر ذاتش باشند (شرک صفاتی) و یا اینکه او فاعل بالإستقلال نباشد (شرک افعالی)، در همۀ این حالات لازم میآید که یا واجبالوجود مرکب باشد و در این صورت هر امر مرکبی محتاج به اجزای خودش است و واجبالوجود، نمیتواند محتاج باشد و یا اینکه ذات واجب محتاج میشود برای کمال ذات از غیر خود استمداد کند و به مدد غیرخودش کمال یابد و همچنین لازم میآید ذات حضرت حق در انجام فعل و ایجاد موجودات هم نیازمند به غیر خود باشد. چنین موجودی چگونه میتواند مبدأ هستی و پدیدآورندۀ کلّ وجود و آفریدگار عالم باشد؟ پس او از حیث اصل وجود، وجوب وجود، صفات متعلّق به وجود و از حیث فاعلیت و فیاضیت وجود، یگانه است.
اما در اینکه او یگانه معبود است و شرک در مقام عبادت و تقنین و ولایت در خدا راه ندارد و انسان تنها در برابر او باید سر تسلیم فرود آورد و تنها او را پرستش کند و او را ولیّ مطلق و مشرّع اصلی بشناسد، آیات و روایات زیادی وجود دارد که برای نمونه به چند مورد اشاره میشود:
1- «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ».
2- «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أحَدَاً ».
3- «هُنَالِک الْوَلَایَهُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَاباً وَ خَیْرٌ عُقْباً» .
4- «وَ مَا آتَیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَیکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» . مطابق نصوص قرآنی همۀ اختیارات بهطور بالذّات و حقیقی از آن خداست و لذا هم باید از او انتظار پاداش داشت و هم ولایت را از آن او دانست. چون او ولی مطلق است و توسط پیامبر خاتم هر چیزی که برای کمال بشر لازم بوده در قالب عبارات قرآنی به صورت وحی فرستاده و از بندگان خود خواسته است اوامر او را اطاعت کنند و از کارهای زشت و ممنوع اجتناب ورزند. بندگان خدا به حکم اینکه سخنان پیامبر عیناً همان سخنان خداست باید اوامر پیامبر را اوامر خدا و نواهی او را نواهی حضرت حق بدانند. بنابراین از طریق براهین محکم عقلی، به اثبات میرسد که در اصل واجبالوجود و صانع عالم، تعدّد و شرک امکان ندارد وگرنه لازم میآید که هر دو ممکنالوجود باشند نه واجبالوجود. همچنین اگر در آسمان و زمین، خدایان دیگری جز ذات مقدّس حضرت حق وجود میداشتند همگی واجب میشدند و نسبت همۀ موجودات دیگر به آنها و نسبت آنان به دیگر موجودات یکسان میشد. هیچگونه ترجیحی نسبت به یکدیگر نداشتند، هر موجودی یا با ارادۀ همۀ آنها تحقق مییافت که در این صورت توارد دو یا چند علت تامّه بر سر معلول واحد لازم میآمد و چنین چیزی محال بود و یا آنکه با ارادۀ یکی از آنها به وجود میآمد و ارادۀ دیگری در آن تأثیر نداشت که اگر هر دو یکسان بودند، ترجیح بلا مرجح لازم میآمد و یا مثلاً آنکه نقشی ندارد واجبالوجود نباشد که خلاف فرض است و نیز از طریق براهین متقن عقلی به اثبات میرسد که او اگر واجبالوجود است، واجبالعلم و واجبالقدره نیز بوده و تمام صفات کمالیه را داراست. پس اوصاف او عین ذات اوست، چون اگر اوصاف او عین ذات او نبود، لازم میآمد که ذات اقدسش خالی از اوصاف کمالی باشد و در این صورت چنین موجودی نمیتواند واجبالوجود باشد و نیز اگر در فعل، اعمال و کارهایش مستقل نبوده و مثلاً محتاج به کارگیری ابزار و آلات باشد، چنین موجودی ممکنالوجود خواهد بود و نه واجبالوجود. پس این جهان خدایی دارد یگانه، دانا، توانا و حکیم که اصل هستی و بقای آن و گردش جهان از اوست و هیچ موجودی از حیطۀ قدرت او خارج نیست. هیچ موجودی را بیهوده و عبث نیافریده و رحمان، رحیم، بخشنده و حلیم است. آفریدگاری که از هر جهت بیهمتا و بیمانند است. نامحدود است و هیچ وصفی که نشانۀ فقدان و نقصان کمال باشد، در او راه ندارد. جسم و ماده هم نیست و هستیاش از آنِ خودش بوده و از دیگری نیست. به همهچیز و همهکس و به اعمال آنها آگاه است. با آنکه مکان، او را مشغول نمیکند، همهجا هست و بر همۀ اشیاء محیط است. گذشته، حال، آینده و دور و نزدیک برایش یکسان است. بدون چشم میبیند و بدون گوش میشنود و بدون نیاز به هیچ عضو دیگری فعال ما یشاء است. فاعل است اما بدون احتیاج به حرکت یا ابزار و آلت. همیشه بوده و خواهد بود. لذا تنها باید او را بندگی کرد و تنها او را پرستید و نباید در مقام پرستش برای او شریکی قائل شد. باید تنها او را مسجود و معبود دانست و از غیر او در مقام بندگی تبرّی جست؛ تنها از دستورات او اطاعت کرد و صاحب اختیار و صاحب ولایتی غیر از او نباید شناخت. هم در قرآنکریم و هم در روایات آیات زیادی در این مقوله وجود دارد. در اینجا به چند نمونه از روایات اشاره میشود:
1- فَعَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ فِی قَوْلِهِتَعَالی: «إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»، قَالَ: «أَلسَّلِیمُ الَّذِی یلْقَی رَبَّهُ وَ لَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ» وَ قَالَ: «کلُّ قَلْبٍ فِیهِ شَک أَوْ شِرْک فَهُوَ سَاقِطٌ وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِالزُّهْدِ فِیالدُّنْیا لِتَفْرَغَ قُلُوبُهُمْ فِیالْآخِرَهِ» .
توجه به متن این حدیث شریف نشان میدهد که وقتی انسان صاحب قلب سلیم باشد و درون خویش را از شک و شرک، پاک و منزّه کند، در این صورت اعمالی که انجام میدهد، اطاعت خداست و آن وقت است که عبادت درست و واقعی انجام داده است. تنها اعمالی که از قلب سلیم نشأت بگیرد، پذیرفته میشود. لذا عمل آمیخته با شک و شرک از قلب سلیم صادر نمیشود و مقبول نیز نخواهد بود.
2- وَ عَنْ أَبِیجَعْفَر قَالَ: «مَا مِنْ عَبْدٍ إِلاَّ وَ فِی قَلْبِهِ نُکتَهً بَیضَاءً فَإِنْ أَذْنَبَ ذَنْبَاً خَرَجَ فِی تِلْک النُّکتَۀِ نُکتَهٌ سَوْدَاءٌ، فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِک السَّوْدَاءُ وَ إِنْ تَمَادِی فِیالذُّنُوبِ زَادَ ذَلِک السَّوْدَاءَ حَتَّی یُغَطِّی الْبَیَاضَ فَإِذَا غُطِّی الْبَیَاضُ لَمْ یرْجِعْ صَاحِبَهُ إِلَی خَیرٍ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ کلَّا بَل رَّانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کانُوا یَکسِبُونَ» .
در این مقوله احادیث زیادی وجود دارد که نشان میدهد تردید در لزوم رعایت توحید در مقام عبادت و تشریع و رعایت اخلاص در آن، هیچ جایگاهی ندارد و روا نیست. بنابراین انسان موحد کسی است که از حیث فکری و بینشی، به خدای یگانه، علیم، قدیر، حکیم علیالاطلاق و فاعل بالإستقلال ایمان آورد و فقط در برابر آن ذات اقدس به عبادت و بندگی بپردازد. او را صاحب اصلی شریعت و ولی مطلق خویش بداند و از اوامر و فرامین او اطاعت کرده و از شرک، شک و تردیدها و دغدغهها خود را خالی و خالص گرداند.
بازدید ها: 0