توحید و اقسام آن‏

توحید یعنی یگانه دانستن خدای عالم و قائل نبودن شریک برای او در ذات، صفات، افعال، قانون‏گذاری و ولایت. این توحید به دو بخش کلّی منقسم می‏گردد: نظری و عملی. توحید نظری یعنی یگانه دانستن خدای عالم، که این بخش از حیث‏ اندیشه و فکر و بینش توحیدی داشتن معنا می‌شود. توحید عملی هم یعنی موحد شدن و اعتراف کرداری و عملی به یگانگی او. این قسم از توحید دارای اقسام زیر است:
الف- توحید در ذات: یعنی، جهان با همۀ گستردگی و با همۀ تنوّع و تعدّد، به یک مبدأ، صانع، خدا، آفریدگار و موجد، مرتبط و منتسب می‏شودکه واجب‌الوجود است. در برابر توحید در ذات شرک در ذات قرار می‏گیرد. در علم عقاید، در برابر توحید ذاتی، ثنویت قرار می‌گیرد. نتیجۀ توحید ذاتی اینست که در نظام هستی یک واجب‏الوجود موجود است و مابقی هر چه هست ممکن‌الوجود، مخلوق و مصنوع او هستند.
ب- توحید در صفات: دومین قسم از اقسام توحید نظری، توحید در صفات است. یعنی همان‌طور که خدای عالم ذاتاً یگانه است و همتایی ندارد، در صفات هم یگانه بوده و بی‌همتاست. صفات ممکنات و مخلوقات، عارض بر آنهاست، اما صفات خداوند چنین نیست. علم، حیات، قدرت و دیگر صفات کمالی او، عین ذاتش بوده و عارض بر او نیست. او در عین اینکه وجودش واجب است و عدم در آن جایی ندارد، علم و دیگر صفات کمالی‌اش چون حیات و قدرت او نیز عین ذات اوست و نفی آنها از ذات حضرت حق به هیچ‌وجه ممکن نیست. لذا عالم، قادر و حی بودن خدای عالم، مانند عالم، قادر و حی بودن، آدمیان نیست. چون رابطۀ این اوصاف با موضوعها و موصوفهای ذکر شده، رابطۀ عارضی و امکانی است؛ نه اینکه رابطه، رابطۀ بالذات و وجوب باشد.
پس خدای عالم تمامی صفات کمال را ذاتاً داراست و این اوصاف عین ذات حضرت حق است و از این نظر یگانه و «أَحدی الذَّاتِ و الْأَوْصَاف» است. در برابر توحید صفاتی شرک در صفات قرار دارد و آن خالی دانستن ذات خداوند از صفات کمال بوده و صفات کمال را برای ذات حضرت حق امری عارضی و غیرذاتی دانستن است. در میان شیعه کسی را که به ‎صورت رسمی و علنی قائل بر عارض بودن صفات خدا بر ذات او باشد سراغ نداریم و لیکن در میان علما و متکلمان اهل سنّت، اشاعره بر این عقیده بودند و موضوع قدمای هشت‌گانه هم از همین دیدگاه سرچشمه می‏گیرد.
ج- توحید افعالی: سومین قسم از اقسام توحید، توحید افعالی خداوند است. مقصود از آن این نیست که فاعلیت غیرخدا به‌طور مطلق نفی شود و فاعلیت منحصراً بر خدای جهان اطلاق گردد، بلکه منظور اینست که فاعل یا مستقل است و یا غیرمستقل. فاعل مستقل آنست که در ایجاد فعل و تحقق فاعلیت، احتیاجی به غیر نداشته باشد و هر فعلی را که بخواهد ایجاد کند. قدرت ایجادش را دارد و هیچ‌گونه نیازی به غیر از خود ندارد. به تعبیر حضرت علی‏: «فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَی الْحَرَکَۀِ وَ الْآلَۀ» . اما فاعل غیرمستقل، فاعلی است که فعل آن در تحقق تنها به فاعلش انتساب پیدا نمی‏کند بلکه به مجموعه‏ای از خود فاعل، حرکت‌کردن او و ابزار و آلاتی که فاعل برای ایجاد فعل از آنها استفاده می‏کند، منتسب می‌شود. فاعل غیرمستقل در ایجاد فعل و تحقق آن در عالم خارج، احتیاج به حرکت و ابزار و ادواتی دارد تا آن فعل را در خارج تحقق بخشد؛ بنابراین خدای عالم در فعل و فاعلیت نیز یگانه است و در فعل و فاعلیت، هیچ نیازی به غیر خود نداشته و فاعل بالإستقلال است. لازمۀ توحید افعالی نفی فاعلیت غیرخدا نیست، بلکه لازمۀ آن نفی استقلال غیرخدا در فاعلیت است.
در برابر توحید در افعال، شرک در افعال قرار می‏گیرد. اگر کسی معتقد باشد که غیر از خدا نیز موجودی هست که در فاعلیت استقلال داشته و نیازی به غیر خود ندارد، از توحید افعالی فاصله گرفته و وارد حیطۀ شرک در افعال شده است. اختلاف میان کسانی که اعتقاد به جبر و یا تفویض دارند و طرفداران أمر‌ٌبین‌الأمرین با این توحید مرتبط است. نه جبر درست است و نه تفویض، بلکه أمرٌبین‌الأمرین صحیح است. اختلاف این سه گروه (طرفداران جبر، تفویض و أمربین‌الأمرین) در مطلق افعال نیست بلکه در افعال مربوط به حوزۀ انسان است. آن هم نه در همۀ آنها، بلکه در آن افعالی که مربوط به ارادۀ انسان است و علم انسان در تحقق آن فعل به نوعی دخالت دارد و مؤثّر است. کسانی که به جبر اعتقاد دارند، برآنند که این قسم از افعال نیز مربوط به خداست و خدای عالم فاعل آنها بوده و انسان و علم او هیچ‌گونه دخالت و تأثیری در آن ندارند. در واقع نتیجه سخن آنها اینست که فاعلیت منحصراً از آن خداست و غیر از او فاعلی نیست و اعتقاد به تأثیر غیرخدا در هر فعلی باطل است. اما گروه دوّم معتقدند افعالی که در حوزۀ دخالت انسان قرار دارند و علم و ادراک وی در وجود و تحقق آنها مؤثر است، به گونه‌ای هستند که انسان نسبت به آنها فاعل مستقل است و غیر از انسان، حتّی ذات مقدّس حضرت حق دربارۀ این نوع افعال که در حوزۀ تأثیر و ایجاد انسان قرار دارند، نقشی ندارد. در حقیقت مثل اینکه نوعی تفویض و خودمختاری به انسان داده شده است. در این دیدگاه در واقع دو فاعل بالإستقلال وجود دارد: یکی خدای عالم که در حوزه‌ای گسترده‏تر و وسیع‏تر عملیات خویش را انجام می‏دهد و دومی‏انسان که در حوزه خاصی که مربوط به اوست از استقلال برخوردار است. امّا گروه سوّم که پیروان اهل‌بیت محمّد هستند و معارف و عقاید خود را از این مکتب آموخته‏اند، بر این عقیده هستند که:
اولاً فاعلیت در انحصار ذات مقدّس حضرت حق نیست و همان طور که اطلاق فاعل بر خداوند صحیح است بر غیر او نیز صحیح است و اگر کسی غیر خدا را هم فاعل بداند، نه منطقاً و نه شرعاً منعی ندارد و از مرز توحید خارج نشده است.
ثانیاً فاعلیت را هم بر دو قسم می‌دانند: ۱- فاعلیت مستقل: فاعلیتی است که در اعمالش هیچ نیازی به غیر خود ندارد و از ابزار و آلات کمک نمی‏گیرد بلکه خالق و آفریدۀ خود ابزار و آلات نیز است و به ‎نام فاعل بالإستقلال نامیده می‏شود که این نوع فاعلیت در انحصار خداست. ۲- فاعلیت غیرمستقل: آنست که در فاعلیت خود نیاز به ابزار و آلات دارد و این نوع فاعلیت اگر به غیر خدا هم اطلاق شود صحیح است.
ثالثاً رابطۀ انسان با خدای عالم، رابطۀ عرضی و در مقابل هم نیست، بلکه رابطه‌ای طولی است. لذا افعالی که در حوزۀ ارادۀ انسان به ‌وقوع می‏پیوندد هم با انسان رابطه دارد و هم با خدا. در واقع خدای عالم افعال آدمی را از طریق اراده و خواست خود آدمی می‏خواهد. یعنی اگر انسان نخواهد خدا هم نمی‏خواهد. بنابراین افعال ارادی انسان در عین اینکه به خود انسان نسبت داده شده است به خدای عالم هم منسوب است. پس کارهای ارادی انسان هم کار انسان است و هم کار خدای انسان.
د- توحید در عبادت: عبادت را نوعی پرستش و کرنش در برابر عظمت حضرت حق تفسیر می‏کنند و اشکال گوناگون امور عبادی از قبیل روزه، نماز، رکوع، سجود و امثال اینها از نمادهای آن به شمار می‏روند. در نظام اعتقادی توحیدی، عبادت و تمامی مظاهر آن در انحصار خداست و او یگانه معبودی است که همه باید در برابرش خاضعانه سر تسلیم فرود آورند. این نوع توحید و نوع دیگری که بعد از این خواهد آمد، از قبیل توحید عملی است.
در اقسام سه‌گانۀ توحید که گفته شد، سروکار انسان با تفکر و اندیشه است. در واقع در آن اقسام سه‌گانه، فکر، عقل و اندیشۀ بشری به درجۀ بالایی از فهم و تعقل رسیده و حقیقتی بلندمرتبه و عالی را درک می‏کند و به ‌وجودش اذعان و باور پیدا می‏کند، ولی در این قسم انسان در عمل وارد توحید شده و آن فکر را در عمل نشان می‏دهد و با تمرینها، ریاضتها و مجاهدتها به آن رسیده، موحّد ‏شده و به یگانگی نایل می‌شود.
هـ- توحید ولایتی: اگر گستره توحید در عبادت را تمامی زوایای رابطۀ انسان با خدا و بندگان خدا بدانیم و خدای عالم را یگانه معبود بشناسیم و از طرف دیگر او را ولی و صاحب اختیار تام و مالک علی‏الإطلاق و قانون‏گذار و مشرِّع بدانیم و در اعمال و رفتار فردی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی‌ خود، ملاک و ضابطه را فرمان الهی و جلب رضای او بدانیم و در این معنا تأکید و اصرار ورزیم، آن موقع به توحید عبادتی و ولایتی دست یافته‏ایم. البتّه توحید درجاتی دارد و انسانها با مجاهدت، تقوا و اخلاص، به مدارج بالاتری دست می‏یابند و هرچه تلاش، تقوا و اخلاص، کمتر و ضعیف‏تر باشد، توحید نیز ضعیف‏تر خواهد بود.

بازدید ها: 0

ادامه مطلب

قبلی: اصول دین در مقایسه با فروع آن
بعدی: دلیل و برهان توحید

دفتر مرجع عالیقدر آقای بیات زنجانی

آخرین اخبار

عضویت در خبرنامه