حاج سید ابوالفضل شاگرد آقا ضیاء عراقی و میرزای نائینی بود. من از ایشان پرسیدم شما نجف را چطور دیدید؟ ایشان گفتند که من مدتی در درس آقا ضیاء شرکت کردم و بعد دیدم دیگر برایم قابل استفاده نیست و برای همین در درس آقای کمپانی و آقای نائینی ممحض شدم. بعد از مدتی آقا ضیاء مرا دید و گفت که آقا سید ابوالفضل، ما را قابل ندیدی که در درس ما شرکت کنی؟ که من به او عرض کردم که من قابلیت استفاده از درس شما را نداشتم.. بعد حاج سید ابوالفضل به من گفتند که وقتی قرار شد از نجف برگردم هر سه بزرگوار به من گفتند که اگر تو بروی نجف خسارت میبیند. حاج سید ابوالفضل خطاط کم نظیری بود و من نمونههایی از دستخط ایشان را دارم.
مرحوم مطهری به من میگفت که من حاج سید ابوالفضل را در تفسیر نه تنها از علامه طباطبایی پایینتر نمیبینم بلکه در برخی جهات، بالاتر میدانم. حاج سید ابوالفضل از علمای درجه یک تهران بود و ارتباط نزدیکی با آقای طالقانی، آقای بازرگان، آقای مطهری و شیخ محمد تقی شریعتی داشتند و تابستانها هم که به زنجان میآمدند، طبیعتاً افکار تهران را به زنجان منتقل میکردند. من تابستانها، هفتهای سه چهار روز قبل از ظهرها به منزل ایشان میرفتم و بسیاری از جوانان و مردم میآمدند. علاوه بر این، ایشان دههی آخر صفر در مسجد ولیعصر زنجان منبر میرفتند. میگفتند ایشان در بیان اگر جلوتر از آقای فلسفی نباشد عقبتر نیست. منبر ایشان هم دینی و هم سیاسی و اجتماعی بود و قطعاً یکی از عوامل مؤثر بر وضعیت سیاسی و فرهنگی زنجان، منبرهای ایشان بود. برادر ایشان آیتالله حاج سید رضا زنجانی هم روابط بسیار عمیقی با ما داشت و به منزل ما میآمد. ایشان هر موقع به زنجان میآمد ما همراه ایشان بودیم و جلساتی در باغات اطراف شهر برگزار میکردیم. ایشان هم در سیاست بینظیر و در اعتلای سیاسی مردم زنجان بسیار مؤثر بودند.
حاج آقا رضا هم یک مجتهد مسلم بود و از رفقای نزدیک آقای میلانی شمرده میشد. یادم هست از ایشان دربارهی درس حاج شیخ عبدالکریم پرسیدم. ایشان که از شاگردان خوب حاج شیخ بود، گفت مرحوم سید احمد خوانساری و آقای گلپایگانی، در درس شیخ بیشتر از بقیه حرف میزدند. آقای گلپایگانی کم حرف میزد ولی خوب حرف میزد. بعد حاج آقا رضا گفت امام خمینی(ره) را یادم نیست ولی خودم یک بار حرف زدم و شیخ اعتنا نکرد. دوباره گفتم باز هم اعتنا نکرد. بار سوم به من گفت که آقا سید رضا این حرفهای ضعیف را از کجا یاد گرفتهای؟ ایشان هم که آدم خیلی شجاعی بود جواب میدهد از محضر استادم یاد گرفتهام. ایشان از دوستان آقای کاشانی بود ولی از نظر سیاسی، مصدق را قبول داشت. چند بار هم زندانی شد. منزل ایشان در منیریه تهران، از پاتوقهای دوران مبارزاتی ما بود و تابستانها هم به زنجان میآمدند. به زبان عربی فوقالعاده مسلط بودند و انگلیسی هم میدانستند. اصلاً هوای نفس در ایشان وجود نداشت و بسیار خوشفکر بود. ایشان که اعتقاد زیادی به توانایی و فهم سیاسی شیخ عبدالکریم داشت، میگفت که بعد از آمدن آقای بروجردی به قم با ایشان ملاقات کردم و به ایشان گفتم که شما خودتان را مبسوط الید نمیدانید، ولی من برای شما «ید» قائل نیستم. چون «ید» را به معنی توانایی عملی میدانم…. ایشان بعد از این قضیه به تهران رفت و در آنجا انصافاً پدر سیاسیون بود. ایشان برادر دیگری به نام سید جواد داشت که روحانی نبود ولی خانهاش پاتوق سیاسیون و وکلای دادگستری بود و ما پسر سید جواد یعنی حاج سید هاشم موسوی را به آقای پسندیده معرفی کردیم تا وکیل امام در زنجان باشد. مرحوم حاج سید هاشم محور سیاسیون حامی افکار امام(ره) در زنجان شد.
اشتراکگذاری این نوشته
کد QR را اسکن کنید یا از لینک کوتاه بالا برای اشتراکگذاری این نوشته استفاده کنید