بسم الله الرّحمن الرّحیم
متن زیر، مشروح گفتگوی روزنامۀ مرمسالاری با حضرت آیت الله العظمی بیات زنجانی(مدظله العالی) پیرامون عنوان سب النبی ست.
این گفتگو در ویژه نامۀ نوروزی این روزنامه در تاریخ ۲۳ اسفندماه ۱۳۹۳ منتشر شده است.
—————————————
س: یکی از مسائل فقهی که بخصوص بعداز حوادث فرانسه خیلی مورد توجه قرار گرفته است و سوالاتی در مورد آن شکل گرفته است مسئله سب النبی و حکم هایی که مترتب بر آن است. به عنوان اولین سوال بفرمایید فلسفه ی این حکم چیست ،نظرات فرق مختلف راجع به آن چیست ، چرا این حکم شکل گرفته است و آیا مختص به زمان حضرت رسول(ص) بوده یا یک حکم کلی است.
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم. مسئله سب النبی هم در منابع روایی و هم در منابع فقهی مطرح است. و از سوی دیگر این مسئله هم برای شیعیان مطرح است و هم برای اهل سنت. راز قضیه این است که نبی(ص) نسبتش به همه مسلمانان، نسبتی برابر است. نسبت نبوت به همه مسلمانان مانند نسبت توحید به همه ی آنان است، یعنی همینطوری که همه مسلمانان موحد هستند، تمامی آنها نسبت به پیامبر نیز اعتقاد یکسان دارند و این را جزء مشترکات می دانند؛ این یک نکته. نکته دومی که وجود دارد این است که اساسا سب به چه معنایی است و ما آن را چطور تعریف می کنیم. جالب است این تعبیر در قرآن هم هست. در قرآن کریم به پیروان مکتب اسلام سفارش اکید شده است که شما بت ها و دشمنانتان را سب نکنید تا آنان نیز خدای شما را سب نکنند، پس سب در قرآن هم آمده است. مراد از سب چیست؟ معادل فارسی سب یا سباب ، دشنام است. به معنی لعن و نفرین نیست، بلکه دشنام دادن معنا می دهد. عرفا این معنا ،افرادی را شامل می شود که در عبارات و کلمات شان از دشنام استفاده می شود. در دشنام غیر از اینکه عبارات نامانوس و زشت به کار گرفته می شود، در عین حال محتوای این عبارات هتک افراد، کوچک کردن و خراب کردن آنها نیز هست. شاید به همین جهت باشد که در نهج البلاغه امام علی (ع) فرموده است بعداز من شما را وادار خواهند کرد مرا سب کنید. بعد در آنجا می فرماید اگر مجبور شدید برای نجات خودتان ، مرا سب کنید ولی از من تبری نجویید. چون من در دین فطرت با دین الهی به دنیا آمده ام و با دین الهی از دنیا رفته ام. معنی اش این است رابطه قلبی و درونی خودتان را با من قطع نکنید. چون تبری در مقابل تولی است. یعنی شما بخاطر مجموعه این قضایا در دل با من دشمن نشوید.
پس سب عبارت شد از فحش دادن، دشنام دادن و به کار بردن عباراتی که فرد را هتک کند و باعث کوچک شدن و تحقیر و بی اعتباری طرف شود.
اسلام دو حریم را خیلی محکم برای پیروانش تعریف و ترسیم کرده است. یک حریم الهی که فرموده است شما مسئله خدا را با موجودات دیگر مقایسه نکنید. به همین دلیل اسم او با اسماء دیگر فرق دارد، صفاتش با صفات دیگر فرق می کند، حقیقتش با حقایق دیگر فرق می کند. به همین جهت حتی با دست ناپاک به این اسامی نمی توان دست زد؛ به همین جهت این اسم را در جایی که مناسب نیست نمی توان استفاده کرد مثلا اسم خداوند را نمی توان روی یک امر نامبارک گذاشت و این جایز نیست.اینها خاص خدا است که در همه خصوصیات با همه موجودات دیگر فرق می کند. حریم دوم حریم نبوی است. به همین دلیل در شهادتین و در اذان دو مطلب از برجستگی خاصی برخوردار است: اشهدان لااله الاالله و اشهد ان محمداّ رسول الله. و به همین دلیل ،اگر کسی یک عمر با شرک زندگی کرده باشد ولی همین که شهادتین را گفت مسلمان خواهد شد. این دو ذکر در اسلام برای مسلمان شدن کافی است و فردی که شهادتین را به زبان آورده، از مصونیت های حقوقیِ اسلام برخوردار خواهد شد.این کلمات(شهادتین) اعتبار خاص دارند . چون این دو حریم با بقیه فرق می کنند و عامل و نقطه ی محوری و در واقع اساس وحدت امت اسلام دور این دو حریم می چرخد و توصیه شده تلاش کنید خودتان حرمت آنها را حفظ کنید. خودتان کاری کنید زمینه ی کوچک کردن و تحقیر کردن و هتک کردن آنها فراهم نشود و به همین جهت اشاره شده که شما دیگران را تحریک نکنید تا نسبت به مقدسات شما بی حرمتی کنند.
این هم در مورد حریم خداوند صدق می کند و هم در مورد حریم پیامبر و هیچ فرقی نمی کند. نتیجه ای که ما می گیریم این است که سب النبی مثل سب خداوند عالم، یک امر سیاسی است. منشأ آن یک امر اعتقادی است که التزام به باهم بودن و اتحاد در آن است. در واقع ملاک امت واحده بودن، یگانه پرستی و پذیرش نبوت نبی خاتم(ص) است.پس سب النبی که یک مفهوم سیاسی است نباید در جامعه باب بشود. نباید افراد با آن طوری برخورد کنند که انگار با یک مسئله عادی برخورد می کنند. مردم باید با این دو حریم که محور هستند به عنوان یک امر تقدیسی برخورد کنند. وقتی که مسئله مقدس شد، همه افراد، تعابیر، عبارات و نوع رفتارشان فرق خواهد کرد که این اصل و فلسفه ممنوعیت سب النبی می باشد. در اصطلاح امروزی یک خط قرمز است و این خط قرمز در واقع تعبیر همان امر قُدسی است. در واقع این دو حریم یا امثالهم باید طوری تقدیس شوند که مورد تزلزل و مورد حمله های هتک آمیز واقع نشوند.
با این وجود در این رابطه ذکر چند نکته هم لازم است. یکی اینکه گروهی که پیامبر اسلام(ص) را به عنوان پیامبر قبول ندارند و تعابیری به کار می برند که به نظر خودشان تعابیر سبی نیست بلکه ما آنها را سب تلقی می کنیم، یا اینکه ادبیات یک جمعیت این است که حریم پیامبر را حتی در مقدسات خودشان نیز رعایت نمی کنند، حکم سب در مورد آنها صدق نمی کند بلکه رفتار آنها از نظر اخلاقی محکوم است. آنها نباید کاری انجام دهند که افراد دیگر که این نوع مسائل را هتک می دانند تحریک شوند. از نظر اخلاقی کار خوبی نیست و از نظر اعتقادی هم کار خوبی نیست اما آن سب النبی که مدنظر ما هست و آن حکم و برخوردی که در فقه اسلامی ذکر شده است، مربوط به کسی است که از روی علم،آگاهی و به قصد دشنام این کلمات را به کار ببندد؛ یعنی هم باید علم وجود داشته باشد و هم از روی عمد و بصورت اختیاری این کلمات را به کار بگیرد، تا آن زمان هتک مصداق پیدا کند ولی اگر یکی از این شروط نباشد، نه عنوان سب به کار گرفته می شود و نه آن احکام را می توان بار کرد؛ مساله دیگر این است که در مورد سب النبی، ثبوت اینکه این حکم در مورد مصداق خاصی صدق می کند، باید در یک محکمه عادل که در راس آن یک مجتهد جامع الشرایطی که در مفاهیم سیاسی، اجتماعی، حقوقی و فقهی مسلط است، اثبات شود.
ماحصل کلام اینکه سب یک حکم سیاسی است که هم به ما بر می گردد و هم به مخالفین. ما باید بستر را آماده نکنیم و از آن طرف مخالفین را تحریک نکنیم و مخالفین هم باید حق مخاطبین خود را رعایت کنند. اگر این شرایط اجرا و مهیا بشود به نظر می آید این مشکلات دیگر پیش نیاید.
س:راجع به این دو حریمی که فرمودید، به نظر می آید این دو حریم، دو حکم فقهی را شکل می دهند، یکی ارتداد و یکی هم سب النبی. آیا اینها در ارتباط با این دو حریم هستند یا باهم تفاوت فقهی هم دارند؟
پاسخ: این تعبیری که عرض کردم ولو اینکه فقها سب الله را نگفتند ولی فرقی نمی کند. یعنی سب النبی اگر با این دو خصوصیت باشد، از مصادیق ارتداد هم هست. یعنی هم مرتد است و هم سابّ منتهی با مقدماتی که عرض شد.
س.در مسئله ی سلمان رشدی هم این قضیه پیش آمد که گفتند اگر سلمان رشدی مسلمان باشد، ارتداد مرتکب شده است و اگر مسلمان زاده نباشد ارتداد نیست.
پاسخ: بله، ارتداد در شرایطی است که فرد سابقه اسلام آوردن داشته باشد یعنی مسلمان یا مسلمان زاده بوده باشد تا قضیه ارتداد صدق کند. بنابراین سب النبی از غیر مسلم نیز امکان دارد ولی ارتداد فقط مختص مسلمانان است اما از آن طرف آدم مسلمان چنین گناهی مرتکب شود هم مرتد است و ساب.
س:نکته دیگر اینکه با توجه به اینکه بیان شد ثبوت حکم سب النبی محتاج برپایی یک محکمه عادل است که در راس آن یک مجتهد جامع الشرایطی باشد، به نظر می رسد این احکام در چارچوب یک حکومت اسلامی قابل اجرا هستند. حال فرض کنید اگر در یک حکومت اسلامی نباشیم همانند یک کشور اروپایی که توانایی برپایی یک محکمه اسلامی به آن صورتی که توضیح دادید وجود نداشته باشد در آن زمان تکلیف چگونه خواهد بود؟
پاسخ: در آنجا موظف هستیم از دستور امر به معروف و نهی از منکر تابعیت کنیم که اجرای این دستور نیز شرایط خاص خود را دارد. اگر کار علمی یا فرهنگی تاثیر بیشتری داشته باشد موظف به عمل کردن به آنها هستیم. اگر استدلال کردند با استدلال پاسخ آنها را بدهیم، اگر نقد مبنایی کردند مبنای آنها را با مبنای درست رد کنیم و نتایج منفی اجتماعی و سیاسی این گونه اقدامات را تحلیل و بیان کنیم. بنابراین در جایی که این گونه شرایطی که بیان شد برای سب النبی فراهم نشد، عنوان امر به معروف و نهی از منکر می تواند صدق کند مانند بسیاری از کارهای ناشایست دیگر که در دنیا انجام می گیرد که نه می توان حکم ارتداد بر آنها بار کرد و نه حکم سب النبی بلکه آنجا وظیفه ما این است به عنوان یک عالم دینی یا مومن دیندار عمل کنیم ؛ یعنی با حفظ مراتب امر به معروف و نهی از منکر، با روش های درست و منطقی اهداف درست را پیگیری کنیم.
س:یعنی می توان این تلقی را داشت که امر به معروف و نهی از منکر یک پله قبل از اجرای حدود می باشد؟
پاسخ: هم قبل از آن و همراه با آن است و هم بعد از آن است.
س: مثلا در جامعه ی اسلامی اگر کسی از روی عمد این کار را انجام دهد ما می توانیم قبل از جاری کردن حکم او را امر به معروف و نهی از منکر کنیم؟
پاسخ: بله؛ به یک نکته ای اساسی اشاره کردید. امر به معروف و نهی از منکر اولا هم مربوط به داخل کشور اسلامی است و هم مربوط به خارج آن. ثانیا دارای درجاتی است. ثالثا امر به معروف و نهی از منکر حاکم، جلوتر از بقیۀ مصادیق دیگر است. مادامی که ما از راه امر به معروف و نهی از منکر اقدام می کنیم هیچ نیازی به استفاده از روشهای دیگر نیست و اگر بخواهیم به کار دیگر دست بزنیم بدون رعایت مراتب آن گناه بزرگی مرتکب شده ایم.
س: در قضیه مجله شارلی ابدو، قبل از اینکه این نشریه بعد از ترورها ،اهانت مجددی مرتکب شود، دو سال پیش کاریکاتورهای موهنی منتشر کرده بود .همین مساله باعث شد که برخلاف عموم صاحب نظران که این ترور را محکوم کردند ، عده محدودی آن را تلویحا اجرای حکم ساب النبی تلقی کنند ؛ در حالی که اینجا یک نکته مهم که وجود داشت این بود که تروری که اتفاق افتاد به نظر یک ترور کور بود، افرادی مسلح می ایند و ۱۲ نفر را می کشند، در حالی که معلوم نیست کدام یک از آنها مقصر بوده و کدام یک مقصر نبوده است(با فرض اینکه مقصری بوده که باید حکمی درباره اش اجرا شود).سوالی که اینجا پیش می آید این است بر فرض اینکه از نظر عده ای حکمی باید اجرا شود آیا ترور می تواند این وظیفه را بر عهده بگیرد؟
پاسخ: ما در اسلام اصلا چیزی به اسم ترور نداریم، اضافه کنید شما بر این بحث، ترور افرادی که ما احتمال می دهیم که مقصر بوده باشند. جالب این است که حتی در دوران حاکمیت اسلام همانند دورانی که در راس آن امام معصوم قرار داشته است تروری وجود نداشته است. یکی از تفاوت های حکومت علی (ع) با حکومت دیگران همین مسئله بود که امام علی(ع) ترور را مجاز نمی دانستند و تاکید می کردند هیچکس حق ترور ندارد اما مثلاً دیگران به راحتی مخالفین خود را ترور می کردند. اسلام ترور بخصوص ترور کور را با کلمه « فتک» تعبیر کرده است. فتک یعنی غافلگیری و کشتن به صورت غافلگیرانه. این همان ترور کور است که نه اخلاقی است و نه شرعی. شما می دانید ۳ گروه با امام علی(ع) دشمنی داشتند؛ جملی ها، نهروانی ها و صفینی ها؛ اما نمی توانید حتی یک مثال بزنید که یکی از افراد شناخته شده این سه گروه توسط یاران امام علی (ع) به صورت غافلگیرانه کشته شده باشند. خوارجی که پیشانی پینه بسته دارند بخاطر سجده های طولانی، اما فرماندار امام علی را می کشند بدون گناه، زن او را ترور می کنند بدون گناه .اما در مقابل امام علی(ع) دستور به مقابله به مثل ندادند. بنابراین این مثالهائی که فرمودند و امروزه به نام دین انجام می گیرد، شرعی و اخلاقی نیست بدلیل اینکه کشتن یک فرد همانند کشتن همه ی انسان ها است و قاتل را به قساوت و سختی دل مبتلا می سازد که نه تنها اخلاقی نیست بلکه ضد اخلاق نیز هست. از نظر اجتماعی هم ، وقتی یک عده خودسر اقدام به ترور فرد یا افرادی می کنند به صرف اینکه من احتمال می دهم که گناهکار هستند(مرتد یا ساب هست) این را با کدام مبنای دین می توان توجیه کرد؟! نه با آیات انجیل نه با آیات تورات و نه با آیات قرآن نمی توان آن را توجیه کرد. علاوه بر این از نظر سیاسی وقتی آدم دست به چنین کاری می زند تبعات مختلفی دارد: اول اینکه اگر در میان این افراد چند نفر بیگناه حضور داشتند، تاوان مرگ آنها را چه کسی می تواند پرداخت می کند؟ تبع دوم که بالاتر از این است ، اینکه این اقدامات که به اسم دین اسلام انجام شده است غیر از اینکه مرتکبین به این کار خود را صاحب یک صفت رذیله کرده اند در عین حال دین اسلام را یک دین خون ریز خشن در ذهنیت مردم دنیا معرفی کرده اند. همچنین پیامبر را پیامبر خشونت و خدا را خدای خشنوت معرفی کرده اند. اینها قابل جبران نیست.
بنده این نوع مسائل را نه شرعی می دانم و نه اخلاقی، و نه همراه با عقل سیاسی و اجتماعی.
س:عملا هم در این مورد خاص دیدیم که چنین شد ، یعنی این ترور، باعث شد آن نشریه در رفتارش مصرتر شود.
پاسخ: بله اتفاقا باعث بیشتر شدن توجه ها نسبت به نشریه شد. این همان موضوعی بود که من در اول عرایضم به آن اشاره کردم که قرآن می فرماید: شما کاری نکنید که آنها مقدسات شما را به راحتی مورد هتاکی قرار دهند. قبلا آنها اخلاقا خودشان را ملزم می کردند یک مواردی را رعایت کنند اما الان بدلیل مقابله به مثل دیگر آن ملاحظات را ندارند.
س:مسئله دیگری که می تواند مورد سوال قرار گیرد تفاوت فرهنگی مابین جامعه مثل فرانسه و جامعه اسلامی است؛ به این لحاظ که در عرف فرانسه ممکن است گفته شود اقدام نشریه شارلی ابدو توهین نیست در حالی که برای یک مسلمان اصلا چنین حرفهایی قابل قبول نیست، در این جور موارد وظیفه مسلمانان چگونه است؟ یعنی چگونه باید بفهمانند این یک امر ناپسند و توهین آمیز به مقدسات است و نوعی توهین به آنها؟
پاسخ: این خودش بسیار وظیفه مهمی است. یعنی وقتی که من با فردی روبرو هستم در حالی که وی عملش را کفر تلقی نمی کند و آن را از روی عمد –از روی قصد و اراده به جهت توهین – نیز انجام نمی دهد، آن زمان من باید چه کاری انجام دهم؟
کفر یعنی پوشاندن، کفر یعنی انکار کردن. این کفر در جایی است که فهم مشترک وجود داشته و از طرفی فرد از روی قصد و عناد می خواهد آن چیزی که حق است را در پرده قرار دهد. اما در صورتی که کسی اصلا ادبیاتش به گونه دیگری است ، فرهنگش متفاوت است و در ذهنش تلقی پوشاندن حقیقت نیست، در آن صورت اگر از او سوال کنی آن را یک امر متعارف تلقی می کند. بنابراین اینجا به قول فقها و بزرگان حوزه ، هم از نظر مفهوم و هم از نظر مصداق مشکل داریم. از نظر مفهوم سب که این مفهوم تعریف دارد، مادامی که آن تعریف نباشد سب نیست و اگر در جایی آن تعریف صدق کند، اگر فرد در مصداق بگوید که من آن عمل را سب نمی دانم، این برای عدم اثبات سب کافی است. چرا که ما در این موضوع یک قاعده مسلم فقهی داریم که اگر در جایی شبهه پیش بیاید یعنی احتمال پیش بیاید، خود این موضوع(پیدا شدن شبهه) حد را از بین می برد. هیچ لازم نیست یقین پیدا کنیم که سب نبوده ، بلکه احتمالش در هر حدی کافیست. لذا گفته اند که« الحدود تُدرأ بالشبهات».در اصطلاح به آن قاعده «درء» گفته می شود؛ قاعده ای که اصلش این است وقتی که احتمال آمد، این احتمال جلوی اجرای حد را می گیرد؛ در تمام حدود این مسئله جاری است.
س: پس یک مسلمان در موضوعی مثل موضوع شارلی ابدو چه وظیفه عملی دارد؟
پاسخ : برخورد با یک کشور، وظیفه کشور است و وظیفه افراد نیست. تبعا امروز عرف جامعه این است که باید روابط به صورت کلان بررسی و حل گردد نه در سطح افراد. یعنی نباید به افراد هر کشوری اجازه داد خودسرانه وارد کاری شوند که نتیجتاً مشکل سیاسی، اجتماعی و اخلاقی بع بار آید؛ همچنان که وظیفه مسئولان هر کشوری هم در این خصوص سنگین است. مثلا یکدفعه روابط دیپلماسی یک کشور توسط رئیس جمهور یک کشور آنقدر سرشار از ادب، هنر و زیبایی است که نه تنها خلل ها را بر طرف می کند بلکه نابسامانی ها را تبدیل به سامان می کند و بسیاری از کینه ها را بر طرف می کند. طرف هایی را که زمینه دشمنی داشتند را تبدیل به دوست می کند. گاهی روابط اینگونه است و گاهی خدای ناکرده بدلیل ضعف در دیپلماسی و ضعف در برخورد، مشکلاتی ایجاد می شود. من اینجا تکلیف را متوجه دولت ها می دانم به این معنا که همۀ دولت های اسلامی، باید اعتراض خود را به صورت قانونی و از مجاری رسمی ابراز دارند.
اینجا وظیفه، وظیفه دولت هاست چراکه دولت ها، نمایندۀ مردم آن کشورند و موضع آن مردم مسلمان را ابراز می دارند. در چنین مواردی نباید اجازه داد افراد غیر مسئول با یک اقدام غیر اصولی همه سازماندهی های منطقی را زیر سوال ببرند.
س: این مواردی که فرمودید مربوط به مردم کشور خودمان است، حالا وظایف مسلمانان فرانسه چیست؟
پاسخ : خداوند می فرماید مسلمانان می دانند چگونه رفتار کنند. فرانسه همانند کشور ما نیست که مردم برای برپایی یک اعتراض اجتماعی یا یک راهپیمایی مشکل داشته باشند؛ آنجا ظاهراً آزادانه بتوانند بروند اعتراض کنند البته به شکل منطقی اگرچه گاهی برخوردهائی هم از سوی حکومت های غربی با معترضین می شود که محکوم است. در فرانسه اقلیت مسلمانان کم نیستند بلکه هر روز هم بحمدالله در حال افزایش هستند. اگر همه مسلمانان به صورت کلی، هم سو و هم عقیده وارد صحنه شوند و ما هم از نظر سیاسی از آنها حمایت کنیم یک کار منطقی و مقابله مفید قابل انجام است.
س: به نظر می آید این احکام فقهی را با توجه به تبیینی که شما کردید می توان در قالب رفتار مدنی جای داد. به عبارت دیگر می توان گفت احکام فقهی ما و رفتار مدنی یک جامعه متمدن هیچ گاه در مقابل هم قرار نمی گیرند.
پاسخ: اگر رفتار مدنی ما نوعی رفتار عقلانی باشد نشان می دهد که منش سیاسی ما نیز والا است. و اگر ما با رفتار غیر مدنی یا غیر عقلانی بخواهیم اعتراض خودمان را نشان دهیم، این نشان دهنده ی آسیب پذیری منش سیاسی ماست. مجموعه رفتارهای ما در عین حال که سیاسی – اخلاقی است، اعتقادی هم هست و در عین حالی که اعتقادی است اجتماعی نیز هست، یعنی همانطوری که یک عالم دینی رفتارش سیاسی است وقتی که حرف می زند توام با هجو، اهانت و تحقیر حرف نمی زند. این عالم دینی وقتی که می خواهد موضع گیری کند حقی را تضییع نمی کند و حق قضا و حق دفاع را به رسمیت می شناسد. این عالم دینی در مقابل یک برادری، چه سنی و چه شیعه یا یک شهروند که می خواهد ابراز عقیده کند به او اجازه دفاع می دهد و نشان می دهد که برای انسان حق قائل است. پس اینها نافی هم نیستند و مکمل همدیگر هستند.
س:به عنوان جمع بندی ، اگر نکته ای باقی مانده ، بفرمایید؟
پاسخ: اسلام از ماده سلم گرفته شده است، اساس اسلام بر سلامت است. معنی سلامت این است که اسلام بدنبال سلامت اخلاق، سلامت رفتار و سلامت کردار است. بدنبال سلامت موضع گیری و سلامت دادرسی و سلامت مسئولیت ها است. و به عبارت دیگر« المسلم مَن سلم المسلمون مِن یده و لسانه»؛ مسلمان کسی است که دیگران از دست و زبان او در امان هستند، از خیال بد او در امان هستند، اگر قاضی شود ظلم نمی کند، اگر مجری شود کوتاهی نمی کند ،اگر مسئولیت هدایت جامعه را به عهده بگیرد این آدم پدرانه با جامعه عمل می کند. اگر عالم دینی این جامعه است نقش او ارشاد و آگاهی رساندن و جلو بردن جامعه است.
پس من جمع بندی می کنم که در یک جامعه اسلامی افراط و تفریط وجود ندارد، در یک جامعه ی اسلامی از حدود تجاوز نمی شود، در یک جامعه اسلامی اموال جامعه همانند اموال خودمان تلقی می شود یعنی همانگونه که اموال خودمان را بی جهت هدر نمی دهیم اموال جامعه را نیز هدر نمی دهیم. در یک جامعه اسلامی جان تک تک افراد اهمیت دارد به اندازه کل آدمها، در نظام اسلامی جان افراد به اندازه کعبه احترام دارد یعنی همانگونه که کعبه مقدس است جان آدم نیز مقدس است، در جامعه اسلامی شهروندان حق داشته و محترم اند، در جامعه اسلامی همه باید احساس امنیت داشته باشند. مادامی که افراد در یک جامعه احساس امنیت نکنند، آن جامعه را نمی توان جامعه اسلامی نامید. نتیجه ای که از این صحبت ها می خواهم بگیرم این است که ما در جامعه ای احساس خطر می کنیم که افراد آن جامعه، فردی عمل می کنند. مصالح را فردی تعریف می کنند، دین را فردی تفسیرمی کنند واخلاق و سیاست را فردی تعریف می کنند، این مشکل است. تفسیر عقلانی و اجتماعی دین باید مورد توجه قرار گیرد و اگر چنین نگاهی که گسترده و عقلانی و منطقی است را در افراد جامعه ایجاد کنیم در جامعه تا حدودی به امنیت اجتماعی و اخلاقی دست پیدا خواهیم کرد ان شاءالله.
پایان گفتگو./