گفتگوی روزنامه اعتماد ملی پیرامون رد صلاحیت های خبرگان_سال ۶۹

متن کامل گفتگو با مرجع عالیقدر پیرامون رد صلاحیت های خبرگان در سال ۶۹ که در ویژه نامه نوروز روزنامه اعتماد ملی به چاپ رسیده است:آیت‌الله اسدالله بیات زنجانی از شخصیت‌هایی است که چند باری مهر ردصلاحیت بر کارنامه او از سوی شورای نگهبان خورده است. او امروز در قم به تدریس درس خارج فقه و اصول مشغول است که در دفترش، در کنار مسجد سلماسی، محل تدریس امام در سال‌های پیش از انقلاب به گپ و گفت درباره ردصلاحیت‌های انتخابات خبرگان در سال ۶۹ پرداختیم. متن پیش‌رو حاصل این گپ و گفت است:

***

پیش از پرداختن به خاطرات ردصلاحیت‌ها در انتخابات مجلس خبرگان در سال ۶۹، به مقدمه‌ای می‌پردازم: دو نوع مجلس خبرگان در ایران وجود دارد؛ مجلس خبرگان قانون اساسی که وظیفه‌اش تدوین و تنظیم قانون اساسی بود و دیگری مجلس خبرگان رهبری که وظیفه‌اش تعیین و نظارت بر رهبری نظام جمهوری اسلامی است. رابطه خبرگان قانون اساسی با قانون اساسی، رابطه پدر و فرزند است؛ یعنی قانون اساسی مولود خبرگان قانون اساسی است. اما خبرگان رهبری نسبت‌اش با قانون اساسی نسبت فرزند به پدر است. با این مقدمه کوتاه حال به چرایی تشکیل خبرگان رهبری باید پرداخت که علت آن، وجود اصلی به نام ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که البته نقش مردم در آن کلیدی است؛ یعنی رای مردم در آن قانونیت آور، مشروعیت بخش و نیز وجود دهنده است. این مطلب را در جواب آنهایی عرض کردم که رای مردم را تنها نشانه مقبولیت می‌دانند و نه مشروعیت؛ البته اشتباه می‌کنند. چرا که قالب جمهوریت است و این جمهوریت بدون رای مردم امکان تحقق ندارد و مشروع هم نیست. لذا ولایت فقیه و رای مردم با یکدیگر پیوند دارند و قالب نظام جمهوری اسلامی را می‌سازند. از این‌رو، قاعدتاً خبرگان رهبری باید این دو مولفه را داشته باشد: ۱- مردم خبرگان را انتخاب کنند. ۲- خبرگان هم باید جامع تمام زوایای خبرگی باشند، لذا من در بازنگری قانون اساسی پیشنهاد کردم که حضور فقط حوزویان در این مجلس کافی نیست. چرا که رهبری علاوه بر ویژگی فقاهت، باید دیگر تخصص‌ها را نیز دارا باشد که تشخیص آن برعهده کارشناسان آن عرصه است.

***

گزینش و تعیین صلاحیت خبرگان باید براین‌اساس توسط نهادهای علمی مربوطه صورت گیرد؛ نه نهادهای رسمی و حکومتی. در زمان امام هم اینگونه بود. در دوره اول خبرگان، آیین‌نامه‌ای مصوب شد که به امضای حضرت امام نیز رسید. از مفاد آن آیین‌نامه این مطلب بود: کسانی می‌توانند کاندیدای خبرگان شوند که صلاحیت آنان را دو نفر از مدرسین شناخته شده قم یا علمای بزرگ کشور تایید کرده باشند. اما با کمال تاسف آمدند و این تایید را از دست بزرگان حوزه گرفتند و برعهده فقهای شورای نگهبان گذاشتند. این اتفاق قبل از انتخابات خبرگان دوم شکل گرفت و این ردصلاحیت‌ها آغاز شد. برای مثال در همان ایام، صلاحیت اجتهادی خیلی از افراد را شورای نگهبان رد کرده بود که همان‌ها توسط بزرگان حوزه مانند مرحوم آیت الله فاضل تایید شده بودند. به اعتقاد من بحث علمی مطرح نبود وهدف از این تغییر در روش، عدم راهیابی رقبای سیاسی‌شان در مجلس خبرگان بود.

در آن زمان، دو ایراد به این رد صلاحیت ها در مصاحبه‌ها و نطق‌هایی در مجلس شورای اسلامی گرفتم: اول اینکه این روش، سیکل دوری به وجود می‌آورد چراکه رهبری، فقهای شورای نگهبان را انتخاب می‌کند و فقهای شورای نگهبان صلاحیت کاندیداهای خبرگان را تایید می‌کنند و آنگاه همان افراد دوباره رهبر را انتخاب می‌کنند. دومین ایراد هم این بود که چرا صلاحیت رقیب توسط رقبای سیاسی تایید یا رد می‌شود؟! برای اینکه خود آقایان شورای نگهبان وقت، کاندیدای خبرگان بودند. این مساله حقوقی نبود و اگر امروز هم اتفاق بیافتد، باز هم حقوقی نیست. ما می دانستیم که این اقدامات از سوی کسانی انجام می‌شد که در زمان امام آن نامه ۹۹ نفره را نوشته یا تایید کردند. آنها این اقدام را برخورد با «خاکریز اول» می‌دانستند که از این راه به دیگر اقدامات آتی خود بپردازند.

خلاصه اینکه بحث خبرگان و کاندیدا شدن مطرح شد و شورای نگهبان تصمیم گرفتند از کاندیداها امتحان بگیرند. یکی از آقایانی که برای امتحان دعوت کردند، جناب آقای مروجی، نماینده بروجرد بود که فردی ملا و مجتهد بود و در امتحان شرکت کرد و نمره بسیاری خوبی آورد، ولی ردش کردند. یکی از فقهای شورای نگهبان پس از آن اعلام کرد: ایشان از نظر علمی خوب بود، اما یک ذره تقوایش کم بود و نتیجه این اظهار نظر این شد که من در مجلس نطقی کردم و گفتم: الحمدالله، ما تا به حال گرماسنج و تب‌سنج داشتیم، اما تقواسنج نداشتیم. اخیراً آقایان یک تقواسنج هم اختراع کردند که میزان تقوای افراد را تشخیص می‌دهند!»

مثلا از من حتی برای امتحان هم دعوت نکردند، تا اینکه یک روز که من در حال اداره جلسه مجلس بودم، دیدم آقای سیدحسین موسوی تبریزی در میان جلسه رفت و کنار آقای ناطق نشست و با یکدیگر صحبت‌هایی کردند. بعد‌، آقای موسوی آمد و به من گفت که به آقای ناطق گفتم: چرا اینها اینقدر بدسلیقه هستند، لااقل از ایشان (آقای بیات) برای امتحان دعوت می‌کردند و بعداً می‌گفتند قبول نشد! همان شب یک تلفنگرام به منزل ما شد و گفتند که شما فردا به شورای نگهبان بیایید. آن روز، کتاب‌های تالیفی خود را هم بردم. دوستان همچون آقایان کروبی، حسین هاشمیان و سیدهادی خامنه‌ای به من گفتند که مبادا در امتحان شرکت بکنی. گفتم: شرکت نمی‌کنم، اما می‌خواهم حجت را تمام کنم. در شورای نگهبان، با آقایان محمدی گیلانی، مؤمن، امامی کاشانی و… صحبت کردم؛ آقای جنتی را هم دیدم ولی صحبتی با هم نکردیم. به آنها گفتم: «من برای امتحان دادن نیامدم. کتاب‌های خودم را در اختیار شما می‌گذارم، اگر حوصله خواندن داشته باشید، این کتاب‌ها مشخص می‌کند که آیا من صلاحیت حضور در خبرگان را دارم یا ندارم؟! همچنین شما صلاحیت کسانی را بدون امتحان تایید کردید که جزو شاگردان من بوده‌اند.» در حین ترک آنجا، یکی از فقهای شورای نگهبان گفت: «بیا در امتحان شرکت کن» گفتم: «نیازی نمی‌بینم که در این امتحان شرکت کنم.» البته از قبل هم، یکی از فقهای شورای نگهبان به من گفته بود: «مبادا در امتحان شرکت کنی. اینها تصمیم گرفته‌اند که تو را در امتحان رد کنند که بگویند سواد نداری.»که بنده به این موضوع در نامه ای که به شورای نگهبان نوشتم، اشاره کردم و گفتم:«قبل از آمدن به شورا، یکی از فقها به من گفت در امتحان شرکت نکن، چراکه می خواهند تو را رد کنند و روزی که به شورا رفتم یکی دیگر از فقها گفت بیا در امتحان شرکت کن، حال پروردگارا من به حرف کدامیک از اینها اعتماد کنم؟» چند روزی از این ماجرا گذشت تا اینکه آقای امامی کاشانی از فقهای وقت شورا، در خطبه‌های نماز جمعه اعلام کرد: «ما از تک تک آنها برای امتحان دعوت کردیم، اما آنها حاضر نشدند که در امتحان شرکت کنند… » و نتیجتا بنده در نطق مجلس در جواب او گفتم که حاضرم در قم با تک تک فقهای شورای نگهبان در مباحث علمی مباحثه و مناظره کنم تا مشخص شود که چه کسی مجتهد است و چه کسی نیست؟! تک تک فقهای شورای نگهبان را نام بردم و گفتم، بیایند نزد آقایان مراجع برویم و مکاسب شیخ و کفایه آخوند را به مباحثه بگذاریم. این مطلب را هم اضافه کردم که که تا دیروز پشت سر اینها نماز می‌خواندم، اما از امروز به بعد دیگر نمی‌توانم. این مطلب در مشروح مذاکرات مجلس هم موجود است. چند روز پس از این نطق، جلسه‌ای در مجلس بود که یکی از مصوبات از سوی شورای نگهبان رد شده بود و در آن جلسه آقایان جنتی، رضوانی و مهرپور حضور داشتند. جلسه توسط من اداره می‌شد. آقای مهرپور را صدا زدم و به او گفتم: واقعا جوک است. من سه ماه دیگر برای انتخابات مجلس ردصلاحیت هستم! ولی الآن با نشستن و برخواستن من، قانون تصویب و یا رد می شود.

البته نقش اصلی در ردصلاحیت‌ مثلا بنده، در انتخابات مجلس چهارم، برعهده یکی از دوستانی بود که نام بردن از او لازم نیست، چرا که ایشان دنبال تقویت ریاست جمهوری بود. اما من در جلسات بازنگری قانون اساسی که آن روزها تشکیل می شد، مخالف جدی این تقویت بودم و به دنبال بقای نخست وزیری بودم؛ چرا که معتقد بودم، نظام، نظام پارلمانی باشد. با همین اعتقاد، زمانی‌که نخست وزیر از قانون حذف شد،بحث سئوال مجلس از رئیس جمهور، پیشنهاد شد و امروز هم جزو قانون اساسی است. همین دوستمان که از رفقای آن روز و امروز ماست، گفته بود: ما با فلانی مشکل نداریم، اما اگر در مجلس بماند، مجلس با ما همراه نخواهد بود.

ردصلاحیت‌کنندگان در انتخابات خبرگان هم شاید به دلیل اینکه رای آوردن آقای میرحسین موسوی را براساس فعالیت‌های ما می‌دانستند، در جریان تصویب قوانین حکومتی نیز عامل اصلی را ماها می‌دانستند و… به این اقدام دست زدند. آنها از درون حوزه حمایت می‌شدند و در قالب برخی تشکیلات‌ها شکل گرفته بودند که سال‌های اوایل انقلاب، جلوی نفوذشان گرفته شده بود.

پس از رد صلاحیت‌ ها در انتخابات خبرگان در سال ۶۹، چندین نامه محرمانه به رهبری نوشتم و تبعات این مساله را بیان کردم. بنده با برخی علمای قم هم در این باره صحبت کردم. تذکری هم به جامعه مدرسین حوزه علیه قم دادم و آنان را هم دعوت به مناظره کردم.

ما در دوران امام، اجازه نمی‌دادیم که در حوزه رهبری ایشان، برخی تردید و شبهه‌ای ایجاد کنند و دربست از امام دفاع می‌کردیم. به یاد دارم که در جریان رای اعتماد به نخست وزیری آقای میرحسین موسوی گفتم: «مجلس مقلد امام است و از نظر امام عدول نمی‌کند.»

مجموعه این رفتارها در ردصلاحیت‌ها تاثیر داشت. باید به این موضوع اشاره کنم که آنها در زمان امام هم تشکیلات پیچیده‌ای داشتند، اما به دلیل حضور و نفوذ امام منسجم نبودند.

برای مثال در زمان امام، ما به دنبال آن بودیم که قانونی تصویب کنیم و از حضور اعضای انجمن حجتیه در مدیریت کلان نهادها جلوگیری کنیم‌، اما شورای نگهبان آن را رد کرد.

در انتخابات مجلس دوم هم یکی از فقهای شورای نگهبان نزد امام رفت تا اعلام کند می‌خواهند دو نفر را رد صلاحیت کنند؛ مرحوم آقای صادق خلخالی و دیگر آقای سیدحسین موسوی تبریزی. حضرت امام فرمودند: من آنها را تایید می‌کنم و جالبتر اینکه آنها هم نگفتند ما آنها را تایید می‌کنیم، بلکه  گفتند براساس احکام‌ ثانویه آن دو را تایید می‌کنند. آنها براساس یک فقه بسیار سنتی و غیرحکومتی به مسائل حکومتی نگاه می‌کردند.

***

پس از رحلت امام، همه نگران بودند که مجموعه نظام به هم بریزد. ما هم خوشحال بودیم که خبرگان بر روی یک نفر برای رهبری به نتیجه رسید. در چنین شرایطی، ما که برای انقلاب سرمایه‌گذاری کردیم و فشارها و زندان‌های قبل از انقلاب را چشیدیم، معتقد بودیم که نباید در برابر رد صلاحیت‌ها جوری عمل کنیم تا وضعیت نظام متزلزل شود. لذا آنگونه که  باید عمل می‌شد، بر اعتراض‌هایمان پافشاری نکردیم. البته در آن زمان مجمع روحانیون مبارز به ویژه جناب آقای کروبی خیلی تلاش کردند. گفت‌وگوهای لازم را انجام دهند تا شرایط بحرانی نشود، ولی آقایان اصلا توجهی نکردند.

در رد صلاحیت‌های انتخابات مجلس چهارم نیز طیف خط امام آنچنان به اعتراض شدید روی نیاورد؛ چرا که نمی‌خواست اقدامات امام دچار تزلزل شود. به یاد دارم، ما در مجلس سوم جایگاه خوبی داشتیم؛ آقای کروبی رئیس مجلس بود و من نایب رئیس و اکثر افراد چند دوره در مجلس بودند؛ اما بخش اعظمی از همین افراد رد صلاحیت شدند. حتی رد صلاحیت‌کنندگان به اعتراض‌های ما پاسخ نمی‌دادند.

آنها برای اینکه تبعات و بازتاب این رد صلاحیت‌ها را کاهش دهند، تلاش می‌کردند که جا بیندازند مشکل ما با رهبری است؛ با اینکه از اول دفاع ما از رهبری منطقی بود.

به یاد دارم که در دوره سوم مجلس و پس از ارتحال امام هم، من رابط مجلس و رهبری بودم و رابطه بسیار خوبی وجود داشت.برای مثال در آن دوران، رئیس‌جمهور رومانی به ایران آمد و مورد تجلیل وزارت امور خارجه قرار گرفت و حتی در مرقد امام هم حضور یافت. وضعیت او در رومانی به گونه‌ای بود که پس از بازگشت از ایران، در فرودگاه بازداشت و سپس اعدام شد. مجلس از این مساله بسیار ناراحت شد و به وزارت امور خارجه اعتراض‌کرد که چرا اینقدر ضعیف هستید و اینچنین فردی را دعوت می‌کنید و مورد تجلیل قرار می‌دهید. حدود ۸۰ نماینده از وزیر امور خارجه وقت – آقای علی‌اکبر ولایتی- سوال کردند. من با رهبری ملاقاتی کردم و به ایشان گفتم که مجلس می‌خواهد از ایشان (ولایتی) سوال کند. اگر شما مخالف هستید، بفرمایید به مجلس بگویم تا سوال‌شان را پس بگیرند. ایشان فرمودند که خیر، مجلس به کار قانونی خود برسد. این مساله رویکرد و رابطه ما با رهبری را به خوبی نشان می‌دهد. چند روز بعد، براساس انتخاب‌ من، آیاتی از قرآن کریم در مجلس قرائت شد. پس از پایان قرائت قرآن، آقای سیدرضا اکرمی ایستاد و اعلام کرد که تذکر آیین‌نامه‌ای دارد. سپس گفت: این آیات برای مقابله با سخنان رهبری در چند روز قبل انتخاب شده است. در پاسخ بعد از یک مقدمه، به او گفتم: «انتخاب آیات با من است و تا به حال در تمام ادوار سه گانه سه نفر پیرامون این انتخاب آیات، تذکر داده‌اند. تذکر اول از آقای سیدمحمد خامنه‌ای بود که مربوط به مساله مک فارلین بود. تذکر دوم، مربوط به آقای جلال‌الدین فارسی بود که درباره رد اعتبارنامه نماینده بوئین زهرا بود. تذکر سوم را هم ایشان داده است. ایشان یا بر آیین‌نامه تسلطی ندارد و یا اینکه دستور جلسه را نمی‌داند.» دستور جلسه را خواندم و او قانع  شد. مرحوم حاج احمد آقا خمینی پس از آن با من تماس گرفت و گفت: «تو این مسائل را از کجا آماده کرده بودی؟ ما نگران بودیم ولی شما حلش کردید.» برخی از دوستان، دنبال این بودند که میان ما و رهبری فاصله بیندازند و تمام موضعگیری آنها بر این اساس بود.

شاید این مطلب را برای اولین بار باشد که نقل می کنم ولی جالب است بدانید اولین پیشنهاد برای پست وزارت اطلاعات بعد از شکل گیری آن از سوی رئیس جمهور وقت، بنده بودم و خود رهبری فعلی علاقمند بودند که بنده بپذیرم، ولی به دلایلی بنده نپذیرفتم که آن هم داستانی دارد.

***

به یاد دارم، اوائل دهه ۶۰ شورای نگهبان اعتمادش نسبت به ما بسیار زیاد بود. در آن زمان آیت‌الله صافی گلپایگانی دبیر شورای نگهبان بود؛ ما و شورا برای مسئله تعزیرات اختلاف داشتیم. این بزرگوار آرای خاص فقهی خودش را داشت. بین کمیسیون قضایی مجلس و شورای نگهبان رابط من بودم. مدت طولانی برای این مساله، ما با شورای نگهبان بحث داشتیم. در پایان هم به توافق رسیدیم. منتها بعدها شرایط روابط با شورای نگهبان عوض شد.

***

در اواخر دوره دوم مجلس می‌خواستم که دیگر به قم بازگردم و به درس و مسائل حوزه بپردازم. خدمت امام رسیدم، در آن جلسه حتی احمد آقا هم نبود. امام رسما به من گفت، نباید بروید. من به امر امام دوره سوم را ماندم. در مجلس عملکرد ما طوری بود که آقایان ما را در سر راه اهدافشان می‌دیدند. به یاد دارم که ما معتقد بودیم که تجارت خارجی توسط دولت انجام بگیرد. جامعه مدرسین به دنبال همان روش سنتی گذشته بود و در مجلس مانع را امثال من می‌دیدند. همچنین در داستان نخست وزیری، برخی از آقایان برای اینکه مهندس موسوی، نخست وزیر نشود، سه بار با امام دیدار کردند و امام هر بار اعلام کرد: من به مجلس تحمیل نمی‌کنم، اما تغییر آقای موسوی را به صلاح نمی‌دانم. این مساله به گوش ما رسید و گفتیم: مجلس مقلد امام است و از نظر ایشان عدول نمی‌کند. لذا هر سه جلسه هیچ فایده‌ای برای آنان نداشت. از سوی دیگر، برای تشکیل وزارت اطلاعات بنده و آقای سعید حجاریان نشستیم. از نظر چارچوب آن را طراحی کردم. اینکه وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد و وزارت تشکیل شود، پیشنهاد من بود. دیگران نظرات دیگری داشتند؛ همچون اینکه زیرنظر رهبری باشد یا زیرنظر مستقیم رئیس‌جمهور یا برخی می‌گفتند زیر نظر قوه قضائیه. من با هر سه نظر مخالف بودم و البته نظر ما عملی شد. مجموعه این موضع‌گیری‌ها، باعث شد تا آقایان معتقد باشند که تیپ ماها باید ردصلاحیت شویم.

***

پس از این رد صلاحیت‌ها جمع‌بندی دوستان این بود که از کلیت‌ نظام باید به‌طور جد دفاع کنیم. پس از مجلس چهارم، به دلیل اقدامات رقبای ما مجمع روحانیون و طیف خط امام منزوی شد و برای حفظ نظام سکوت را در پیش گرفت. به یاد دارم فشارها بر روی ما خیلی زیاد شد .در آن روزها بحث های داغی را درباره «عدالت اجتماعی» در خطبه‌های نماز جمعه مطرح کرده بودند و ما آن مباحث را نقد کردیم و این انتقادها در نشریه آقای محتشمی بنام «بیان» به چاپ رسید و در نتیجه همین نقدها، نشریه «بیان» را بستند.