«مرحوم پدرم به خاطر مشکلات مالی عدیده ای که داشتند، با رفتن من به قم مخالف بودند. با این وجود یک روز که از بازار به منزل آمدند، با ابرام و پافشاری تمایلم به مهاجرت به قم را در محضرشان طرح کردم. میدانستم مخالفت خواهند کرد و چنین هم شد. من هم پس از نا امیدی از این امر، به حضرت زهرا(س) متوسل شدم و آن بانوی بزرگوار را نزد خداوند متعال، واسطه کردم. چندی نگذشت که مرحوم پدرم بر اثر خوابی که دیده بودند با خواستۀ من برای مهاجرت به قم و ادامۀ تحصیل علوم و معارف دینی موافقت کردند و تا پایان عمر شریفشان همیشه از تشویقات و دعای خیرشان در این راه بهرهمند بودم.»