بسم الله الرحمن الرحیم
فقه ۱۷ اردیبهشت ۹۰
از مجموعه بحث های گذشته به اینجا رسیدیم که در مسح عرضی پاها پا چهار قول وجود دارد واز این اقوال مهم ترین مشهور و قول صدوق بود و بقیه اقوال قابل توجه نبود. نظریه شیخ صدوق را بررسی کردیم که معتقد بود بایددر مسح عرضا روی تمام پاها با تمام دست مسح شود. ولی مشهور معتقد بود که مسما کافی است.و توضیح داده شد حق با مشهور است و ادله ترجیح قول مشهور را هم ذکر کردیم اما در مسح از حیث طول اختلاف چندانی جز در معنای کعبین بین فقهای ما وجود ندارد.
به چند دلیل مرحوم صدوق درباره وجوب استیعاب عرضی اشاره شد و حالا استدلالها صدوق را پی میگیریم. مهمترین استدلال ایشان صحیحه بزنطی بود که خوانده شد. در این روایت تصریح شده که: «بکفّیه [أو بکفّه] کلّها» یعنی مسح با دو انگشت کافی نیست و باید با تمام کف، کل پا را مسح کند. این روایت هم سندا صحیح است و هم دلالتا روشن به نظر میرسد.
اشکال: ضمیر در «کلها» به پا برمیگردد یا اصابع دست؟
جواب: بله احتمال دارد چون اصابع مؤنث است به آن برگردد، یعنی همه اصابع دست. این مباحث مربوط به روایت بزنطی است وپاسخ های لازم را از این روایت داده نشد و گذشت. روایت دوم را هم از عبدالاعلی مولی آل سام خواندیم که درباره انگشت زخمی بود. استدلال به این روایت اینگونه بود که طبق ذهنیت سائل، اگر انگشت پایش زخمی نبود باید همه پا را مسح میکرد. پس مسح تمام پا امر مسلمی بوده است. مرحوم آقای خویی در اینجا گفته که این دو روایت را نمیشود رد کرد. حتی تعارض میان این دو روایت با روایات دیگر را رد میکند و میفرماید که آن روایات مثل روایت زراره و برادرش در مقام بیان کیفیت مسح عرضی نیست. سپس روایات دیگری را به عنوان مؤید نقل میکند و از سند و دلالت این دو روایت بر نظر شیخ صدوق دفاع میکند. البته در ادامه عدول کرده و منظور از این روایات رو مسح ظاهر پا میداند.
حال ما باید آیه و روایت را ببیینیم تا بفهمیم مسح ظاهر مراد است باطن؟ و آیا باطن پا هم کعبین دارد؟ آقای خویی میگوید مگر اینکه مراد از کعبین، خودش و موازیاش از باطن پاست. ولی این اکل از قفاست و به نظر اهل سنت نزدیک میشود.
حال با این ملاحظه روایت دوباره بخوانیم تا ببینیم استیعاب فهمیده میشود یا خیر؟ در روایت بزنطی آمده که: «و اذا مسحت بشیء من رأسک أو بشیء من قدمیک ما بین کعبیک إلی اطراف الأصایع». از این روایت ظاهر پا را میفهمیم و محاذی هم تقدیر میخواهد که نداریم. نص روایت این است که باطن پا مراد نیست و نه ظاهر و محاذی.
یک نکته را هم مرحوم آقای خویی درباره صحیحه بزنطی آورده و گفته که «کفیّه» مطابق تقیه است و «کفّه» درست است. من این را نمیپسندم. البته در وسائل و وافی «کفّه» آمده است ولی داعی نداریم که «کفّیه» را مطابق تقیه بدانیم. ضمن اینکه اصلا فردی مثل بزنطی نمیتواند از کسی در حد امام رضا (ع) درباره مسح باطن پا بپرسد؟! از این جهت کمی به روایت شک کنیم. نکته سومی هم آقای خویی و آقای حکیم و آقای سبزواری صاحب مهذب متعرض شدهاند و آن اینکه جز صدوق کسی این فتوا را نداده است و این نشان میدهد که سیره قطعیه شاگردان ائمه (ع) این بوده که استیعاب عرضی لازم نیست. آخرین نکتهای که آقای خویی قبول ندارد ولی ما اصرار داریم این است که اصلا چرا استیعاب تمام پا لازم است؟ این روایات از قبیل مطلق و مقید هستند و مسح تمام را بر استجاب حمل میکنیم و قول مبنی بر یک انگشت و دو انگشت هم سند ندارد و یا سندش ضعیف است. فقط نظر صدوق مدرک داشت که آن را هم بررسی کردیم.
پس ظاهر آیه و روایات، سیره قطعیه و جلالت شأن بزنطی نشان میدهد که استیعاب لازم نیست اگر چه مطلوب است. روایت عبدالاعلی هم درباره جبیره و عدم لزوم مسح بر بشره در هنگام زخم است که اشاره شد. البته روایت مورد نظر صدوق میشود فقط دلیل بر استحباب باشد و لذا مطلق را بر مقید حمل میکنیم. حتی مسح زیر پا هم مستحب است و شستن بعد وضو هم مستحب است ولی واجب همان است که گفته شد.
اشکال: اینها همه در صورتی است «ارجل» عطف بر ظاهر «رؤوس» باشد و نه محل آن. چون در صورت عطف بر محل، افاده استیعاب نمیشود.
جواب: تمام کسانی که میگویند عطف بر محل بکنیم در واقع معتقدند باء بر سرش نیامده است. روایت را هم نخواندیم که در نتیجه آنها باء را باید باء بعضیه بدانیم. در نتیجه مسمای مسح کافی است و فقط در طول استیعاب لازم است.