بسم الله الرحمن الرحیم
اصول فقه ۲۲ اسفندماه ۱۳۸۹
بررسی اقوال علما در مبنای وجوب مقدمه واجب
بحث در این بود که اگر مقدمه واجب، واجب بشود طبعاً ملاک این وجوب «توقف» است. یعنی چون ذیالمقدمه واجب متوقف بر مقدمه است، توقف باعث میشود وجوب از ذیالمقدمه به مقدمه سرایت کند.
سؤال: آیا اینجا دور لازم نمیآید؟
پاسخ: هر دوری باطل نیست. اگر دور در جایی باشد که رابطه هر دو یکسان باشد، مثلا هر دو علت همدیگر باشند؛ مثلا همانطور که الف علیت ب است؛ ب هم علیت الف باشد، در اینجا دور باطل است ولی اگر توقف معلول بر علت باشد که یک طرف متوقف و معلول و طرف دیگر متوقف، علیه و علت باشد و یا اینکه از قبیل دور … باشند مانند توقف دو آجر که در استادان مجتهد یک متوقف هستند و یا مثل متضایفان باشند که از حیث تعقل و ادراک ذهنی توأمان بوده و با همدیگر متلازمند، اینجا یک طرف علیت است و طرف دیگر معلولیت و در اینجا دیگر محال پیش نمیآید. دور محال در جایی است که هر دو متوقف یا هر دو متوقف علیه باشد نه اینکه یک طرف متوقف و طرف دیگر متوقف علیه باشد.
سؤال: اصطلاحا به این گونه دور غیر محال دور معی میگویند.
پاسخ: بله. دور محال، دوری است که در آن توقف یکسان وجود دارد.
گفتیم که ملاک وجوب مقدمه توقف است؛ بنابراین نمیتواند وجوب مقدمه از وجوب ذیالمقدمه فاصله بگیرد. یعنی اگر ذیالمقدمه واجب مطلق باشد، مقدمه باید واجب مطلق باشد والا مقدمه نخواهد بود. به همین جهت است که اصطلاحا آقایان اینگونه میگویند که ما در اینجا یک قانونی داریم که در اصطلاح به آن قانون تبعیت مقدمه از ذیالمقدمه در اطلاق و اشتراط وجوب میگویند. شبیه این قانون را در فلسفه داریم که میگویند اگر معلول متغیر شود علت هم باید متغیر شود. کما اینکه اگر علت ثابت بشود معلول هم باید ثابت شود. به همین جهت است که ما در نظام علّی و معلولی به سنت و وسائط معتقدیم و میگوییم معقول نیست که همه موجودات مستقیما از خداوند متعال صادر شده باشند. طبق این قانون خود به خود فرمایش صاحب معالم رد میشود. یعنی وقتی ایشان میگویند وجوب مقدمه تابع اراده است، ایشان از قانون کلی عدول کرده است که مقدمه تابع ذیالمقدمه است. زیرا اراده کسی این مسأله را مقدمه نکرده است بلکه چون ذیالمقدمه مراد بالذات است و متوقف بر مقدمه، اراده مقدمه از اراده ذیالمقدمه ترشح پیدا کرده است. پس مراد اصلی، ذیالمقدمه است. اما ایشان میگوید وجوب مقدمه تابع اراده است که نمیشود این را قبول کرد.
سؤال: ولی مکلف اراده میکند.
پاسخ: ما این بحث را قبلا گفتهایم که اراده تکوینی تابع عوامل خودش است و اراده در رتبه پنجم قرار دارد. پیش از اراده تصمیم است و پیش از آن میل است و پیش از میل تصدیق و ارزیابی است و در پیش از آن درک و فهم و تصور است. اگر تمام این مراحل به ترتیب طی شد یعنی انسان اگر چیزی را درک کرد و بعد مورد تصدیق قرار داد و به آن میل پیدا کرد و آن را خواست، اراده بدان تعلق پیدا میکند. و باید توجه کرد که این مسأله دیگر در دست من و شما نیست. اگر اراده نباشد ممکن است به این خاطر باشد که میل نیست. مثلا کسی مریض شده و پیش دکتر رفته، دکتر میفهمد که چه دارویی برای این مریض ضرورت دارد اما مریض اگر مایل نباشد نمیخورد. وقتی فهم شد، تصدیق شد، میل شد، باز هم کافی نیست چون هنوز یک مرحله دیگر باقی است و آن هم «تصمیم» است. مریض باید تصمیم بگیرد که بخورد یا نخورد.
سؤال: تصمیم یا عزم؟
پاسخ: عبارات متفاوت و مختلف است ولی مقصود یکی است. اراده همان است که عضلات را به حرکت در میآورد. یعنی همین که بخواهد دست باز میشود یا پا حرکت میکند. پس اراده تابع مقدمات خودش است و همین مسأله بود که ما گفتیم اراده را نمیشود قید مقدمه قرار داد. اراده همراه انسان و مکلف است ولی مقدمه خارج است. وجوب از ناحیه خدا است. البته مبنای ما ملازمه است و ما کاری به قائلین به عدم ملازمه نداریم. آنهایی که میگویند بین وجوب مقدمه و ذیالمقدمه ملازمه هست همانطور که وجوب ذیالمقدمه را از ناحیه خداوند میدانند، وجوب مقدمه را هم به همین صورت از ناحیه خداوند میدانند. پس وجوب مقدمه از وجوب ذیالمقدمه نشأت گرفته است. تعجب از صاحب معالم در این است که ایشان گفتهاند اراده من این مقدمه را واجب کرده است.
سؤال: آیا موردی هست که خداوند بگوید تحصیل مقدمه بکن؟!
پاسخ: این موارد به صورت غیر مستقیم مطرح شده است.
شیخ و صاحب فصول که دیدهاند نظر صاحب معالم قابل دفاع نیست به فکر ترمیم و حکّ و اصلاح حرف ایشان افتادهاند. شیخ گفته است که اراده دخیل نیست بلکه قصد التوصّل دخیل است. در اینجا این سؤال پیش میآید که تفاوت نظر صاحب معالم و شیخ در کجاست؟ صاحب معالم گفت که اراده اتیان ذیالمقدمه، مقدمه را واجب نموده است ولی شیخ میگوید اراده اینکه من از این طریق به ذیالمقدمه برسم آن را واجب میکند. یعنی شیخ از این طریق وارد شده است که من ابتدا مقدمه را تصور میکنم، ذیالمقدمه را هم تصور میکنم و نسبت بین این دو را تصور میکنم. بعد از این توقف ذیالمقدمه بر مقدمه را هم میبینم و قصد میکنم با این مقدمه به ذیالمقدمه برسم و اینگونه اتیان مقدمه واجب میشود.
سؤال: چرا اراده ذیالمقدمه موجب وجوب مقدمه هست؟
پاسخ: اینکه شما میفرمایید به مبنایی که ما گفتیم باز میگردد که اراده مقدمه اراده مستقل ندارد ولی آقایان که این را نمیگویند. آخوند، شیخ و آقای محمدباقر صدر معتقدند مقدمه حقیقتا واجب است. وقتی واجب شد، دو وجوب میخواهد ولی اسمش واجب غیری میشود.
شیخ فرموده قصد التوصّل مقدمه را واجب میکند. صاحب فصول به ایشان اشکال کرده که با عوض کردن عبارت مشکل حل نمیشود، چون قصد التوصل همان اراده است و فرقی بین اراده اتیان عمل یا قصد توصل از طریق مقدمه به ذیالمقدمه نیست. قصد، متوقف بر فاعل است و نمیتواند قید وجوب مقدمه بشود.
صاحب فصول وقتی این ایراد را مطرح میکند میگوید ملاک وجوب نه قصد توصل است و نه اراده اتیان ذیالمقدمه، بلکه ترتّب ذیالمقدمه للمقدمه است. اگر ذیالمقدمه پس از مقدمه میآید مشخص میشود که وجوب ذیالمقدمه فعلیت پیدا کرده است و از وجوب ذیالمقدمه وجوب به مقدمه ترشّح کرده و مقدمه واجب شده است. پس ملاک وجوب ترتّب ذیالمقدمه علی المقدمه است.
پس تا به حال سه نظریه مطرح شد:
صاحب معالم میگوید مقدمهای واجب است که قصد اتیان ذیالمقدمه را داشته باشد.
شیخ معتقد است مقدمهای واجب است که هدف از آن وصول به ذیالمقدمه(واجب) باشد.
و صاحب فصول معتقد بود مقدمهای واجب است که بعد از او ذیالمقدمه تحقق پیدا کند. اگر تحقق پیدا کرد کشف از وجوب مقدمه میشود و الا کشف از عدم وجوب مقدمه میشود.
از اینجا مشخص میشود که صاحب معالم، شیخ و دیگران همان حرف قبلی را میزنند و حرف جدیدی مطرح نشده است. فقط تفاوت در این است که طبق فرمایش شیخ و صاحب فصول در واقع وجوب قید واجب است و طبق فرمایش صاحب معالم قید وجوب است. طبق مبنای ما مقدمه حقیقتا واجب نیست و بنابراین وجوب مجازا بدان اطلاق میشود؛ بنابراین هیچ ایرادی بر ما وارد نیست ولی برای هر سه بزرگوار ایراد جدی وارد است و آن ایراد این است شما که میگویید مقدمه واجب است(واقعا نه مجازا) و از طرف دیگر میدانیم که طبق مبنای عدلیه احکام تابع مصالح و مفاسدند بنابراین وجوب ملاک میخواهد، و سؤال اینجاست که طبق نظر این سه بزرگوار ملاک وجوب مقدمه واجب چیست؟ چرا شما میگویید واجب است یعنی وجوب دارد ولی ملاک ندارد؟!
سؤال: ملاک توقف است.
پاسخ: اگر ملاک توقف است اراده چه نقشی میتواند ایفا کند؟ آیا توقف هست یا نیست؟ باید بگوید که چه توصل بشود یا نشود توقف هست. آیا اگر من چیزی را که هیچگونه مقدمیتی ندارد اراده کنم این وجوب آور خواهد شد؟ و یشهد علی ذلک اقرار این سه بزرگوار به همین موضوع که گفتهاند اگر من غفلتا و بدون قصد توصل با مقدمهای وارد شدم، اتیان ذیالمقدمه کافی نیست. پس خود این مسأله نشان میدهد که ملاک وجوب، هیچکدام از سه مبنایی که آقایان فرمودند نیست. البته راجع به ترتب و نظر صاحب فصول بحثی خواهیم داشت که انشاءالله بعد عرض خواهم کرد.
سؤال: پس اشکال مبنایی میشود.
پاسخ: اشکال هم بنایی است و هم مبنایی؛ چه به نظر شیخ و چه صاحب فصول. البته ما بحثی با مرحوم صدر هم خواهیم داشت چون ایشان یکی از معاصرین ما هستند که شدیدا طرفدار صاحب فصول هستند و معتقدند مقدمه موصله واجب است. حرف ما این است که بحث موصل بودن یا نبودن، در مقام عمل است ولی بحث وجوب مربوط به مقام جعل است. چرا بین این دو خلط کردهاند؟ وصول یعنی رسیدن و انجام دادن است و به همین دلیل است که میگوییم مقام امتثال مقام سقوط تکلیف است، نه مقام ثبوت تکلیف. وجوب قبل از مقام وجوب تکلیف است و رتبه آن جلوتر است. تمام بحث ما در این است که آیا اتیان ذیالمقدمه باعث وجوب مقدمه میشود یا نه؟ این بحث پیش از امتثال است ولی موصله بودن یا نبودن در مقام امتثال مطرح است. اگر اتیان چیزی واجب نباشد و موجب ترک ذیالمقدمه بشود در این صورت باز هم عقابی در کار نیست.
پس نتیجهای که از مجموع این مباحث میگیریم آن است که فرمایش شیخ، صاحب معالم و آقای صدر نه از نظر مبنا قابل دفاع است و نه از نظر بنا؛ چون ملاک بین مقدمه و ذیالمقدمه، مقدمه بودن است و معنای آن توقف شیء علی شیء است. اگر اینگونه توقفی باشد، وجوب هست وگرنه وجوب هم نخواهد بود؛ چه کسی اراده بکند و یا نکند و چه توصل ایجاد شود یا نشود.
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم نظری را مطرح میکنند که باید آن را هم بررسی کنیم. ایشان آدم بزرگی است و من ارادت زیادی به ایشان دارم. نقل میکنند مرحوم آقای بروجردی که من یکبار توانستم در درس ایشان شرکت کنم، چون آن زمان من لمعه میخواندم و استعداد استفاده از درس ایشان را نداشتم. مسجد اعظم تازه افتتاح شده بود و ایشان تازه درس را شروع کرده بود. آن موقع در قم معروف بود که در عبادات مرحوم آقای بروجردی اعلم هستند و در معاملات آقای حجت.
مشابه این را میگفتند آسید ابوالحسن در عبادات قوی است و نایینی در معاملات.
البته این مربوط به نجف است. ولی در قم این دو نفر مطرح بودند. ظاهرا آن موقع کتاب صلوه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم چاپ نشده بود و پیش از چاپ ایشان نسخهای از این کتاب را میبینند. مرحوم آقای بروجردی میگویند من کتاب صلوه به این منقحی ندیدهام.
حاج شیخ عبدالکریم از نظر مبنا انسان قویای است. جالب است که ایشان در این بحث از کلمه موصله صاحب فصول یا قصد توصل شیخ انصاری استفاده نمیکند بلکه میگوید در حال ایصال واجب میشود. اینکه ایشان میگویند در حال ایصال و حین کونه موصله واجب می شود یعنی همان مقدمه در حال عمل و ثبوت تکلیف و تحقق خارجی آن واجب می شودو انصاف این است که این مطالب هم قابل قبول نبوده و مخدوش است و از ایشان تعجب است و آدمهای بزرگ گاهی اشتباه می کنند. انشاءالله عبارات ایشان را هم از درر خواهم خواند.
بنابراین تا این لحظه به ان نتیجه رسیدیم که ملاک وجوب مقدمه بما هو مقدمه توقف است و اگر ملاک توقف است، نه اراده اتیان ذیالمقدمه نقشی دارد، نه قصد توصل و نه ترتب ذیالمقدمه بر آن نقشی دارد بلکه ملاک وجوب ترشحی همان توقف ذی المقدمه بر مقدمه است.
و صلّی الله علی سیدنا محمد و آل محمد .