درس اصول : ۲۱ دی ۱۳۸۹

بسم الله الرّحمن الرّحیم

درس خارج اصول

۲۱ دی ماه ۱۳۸۹

و الحمد لله رب العالمین

و الصلوه و السلام علی سیّدنا و مولانا ابی القاسم محمد

تبیین دقیق تر نظریه صاحب فصول

بحث ما به واجب معلق و منجز صاحب فصول رسید. همانطور که گفته شد به نظر صاحب فصول، مقدمات افعال واجب دو دسته است. بعضی مقدور مکلف هست و برخی غیر مقدور مکلف که از جمله آن ها وقت است. حال چه خود وقت خودش شرط باشد یا این که آن فعل واجب به یک امر زمانی مشروط باشد. مثلاً طهارت که خودش امری مقدور است، اما طهارت دفعی الوجود نیست و متدرّج الوجود است، چراکه آدم در فوق زمان وضو نمی گیرد، و در زمان وضو می گیرد. لذا گفته شده است که اگر وضو گرفتن باعث شود مقداری از نماز خارج از وقت خوانده شود، وظیفه اش تیمم است. پس این نشان می دهد که خود زمان ممکن است به تنهایی ملاحظه شود و امکان دارد به عنوان ظرف زمانی ملاحظه شود که آن هم محل بحث ما است.

ایشان می فرماید که واجبات بطور مطلق هم نسبتی با مقدمات غیر مقدور دارند و هم نسبتی با مقدمات مقدور؛ اما نسبتی که با خود مقدمات و شرایط غیر مقدور دارند، عیناً از قبیل واجبات مطلقه است که از حیث اصل وجوب، مطلق و غیر مشروط است؛ منتهی از حیث انجام دادن و اتیان آنها مطلق به آنها است و مادامی که آن مقدمات تحقق پیدا نکرده است، اگرچه وجوب الآن هست ولی واجب معلق است و پس از تحقق آن مقدمات واجب منجز خواهد شد.

اما نسبتی که با مقدمات مقدور دارند از اول بصورت منجز است، یعنی همانطور که اصل وجوب فعلی است واجب هم فعلی و منجز است و در حقیقت واجب مطلق یا منجز است و یا معلق است؛ لذا ایشان با صراحت می گوید:«الواجب المعلق ما کان وجوبه متوقفا علی امر غیر مقدور» یعنی نماز مثلاً نسبت به وقت واجب معلق است. اتفاقاً یکی از ایراداتی که بر فصول گرفته اند همین است که بالاخره ایشان می گوید واجب مطلق، منتها واجب مطلقی است که معلق است.

اما مقدمات و شرایطی که برای آدم مقدور است، ایشان می گوید واجبات نسبت به آن شرایط و مقدمات منجز است. معنای این حرف این است که وقتی که خداوند عالم نماز ظهر و عصر را واجب می کند، طبیعی است که وقتش بعد از دلوک شمس است، اما راجع به طهارت چه؟ راجع به تهیه لباس چه؟ فرض کنید کسی لباس ندارد، ولی می تواند قرض کند. ایشان می گوید وجوب نماز نسبت به وقت منجز نیست، اما نسبت به بقیه چیزها منجز است، وقتی منجز شد پس شرایط را باید انجام دهد ولو این که هنوز وقت نماز نشده است. نتیجه این حرف عبارت از این است که در واجبات منجز، هم وجوب حالی و هم واجب حالی است و در واجبات معلقه وجوب حالی است اما واجب استقبالی. ساعت ۱۰ صبح نماز ظهر واجب است، اما آوردن نماز ظهر کی واجب است؟ بعد از ظهر که با دلوک خورشید بوجود می‌آید.

اشکال بر صاحب فصول

در اینجا یک ان قلتی هست و آن عبارت از این است که آقای صاحب فصول، شما چرا مقیدید از این اسم استفاده کنید؟ واقع این است که شما می خواهید بگویید که فعل مقید به وقت استقبالی است. یعنی نماز مقید به ظهری است که هنوز نیامده است. پس وقت استقبالی و طبعاً اتیان نماز هم استقبالی است، اما لازمه بیان شما این است که وجوب آن فعلی است. یعنی الآن وجوب و طلب متوجه مکلف است، در صورتی که وقتش نیامده است، پس این مانند واجب منجز می شود و معنایش این است که خداوند مثلاً ساعت ۱۰ صبح از من که قادر نیستم عملی را انجام دهم،  تکلیف بخواهد و آیا این عین تکلیف بمالایطاق نیست؟!

(پاسخ به این اشکال: قبل از آنکه به پاسخ صاحب فصول از این ان قلت و اشکال بپردازیم، لازم است یادآوری کنیم که ما اگر صحبت می کنیم، با توجه به اصل سخن صاحب فصول صحبت می کنیم و نوعاً کسانی که مطالب فصول و دیگران را نقل کرده‌اند، مستند به اصل سخن صاحب فصول نکرده‌اند، بلکه از روی اعتماد به دیگران مطالبی را آورده‌اند. ایشان می گوید هر واجبی نسبت به مقدمات و شرایط غیر مقدوره، معلق است و از عبارت مشروط استفاده نمی کند. معلق یعنی الآن وجوب و تکلیف اگرچه بالفعل هست، اما آوردنش با فرض به وجود آمدن آن شرط و مقدمه است. پس اشکال این است که شما می گویید قبل از آمدن وقت، تکلیف هست؛ پس وجوب که همان تکلیف است، منجز است ولی فعل معلق است. آیا تکلیف فعل از طرف خدا بصورت حالی، با این که فعل معلق به یک امر غیر مقدور است، تکلیف بما لایطاق نیست؟! این ان قلت را هم خود صاحب فصول بر خودش مطرح می کند.)

پاسخ صاحب فصول

صاحب فصول جواب می دهد که بله! حرفی که می زنیم این است که اگر واجب یعنی هم فعل و هم حکمش که وجوب است مشروط به زمان بود و در عین حال الآن از من می خواستند انجام دهم این تکلیف بمالایطاق بود. ولی ما واجب مشروط به معنای مصطلح را قبول نکردیم و بلکه ما می گوییم وجوب مطلق است و تکلیف و حکم اگر حالی و فعلی باشد مشکلی ندارد. برای اینکه خدا در واقع از من می‌خواهد بعد از حصول وقت آن عمل را انجام دهم و این تکلیف بمالایطاق نیست و این قید و شرط مربوط به خود فعل و مکلف است نه به حکم خداوند. هیچ مانعی ندارد حکم که منسوب به خداوند است مطلق باشد ولی عمل مقید و معلق به قیودی و شرایطی گردد کمااینکه این مطلب نظایر و مشابهاتی هم دارد که یک امر نسبت به فاعل یک حکم دارد و نسبت به قابل حکم دیگر؛ از جمله مثلاً گفته می‌شود آیا خدای متعال قادر است شتر را کوچک نکند و سوراخ سوزن را هم بزرگ نکند و شتر را طوری از این سوراخ رد کند؟! اگر بگوییم نه موجب عجز خدا است و اگر بگوییم بله امکان دارد موجب محال باشد. ما که جواب می دهیم اینطور می گوییم این نوع سؤال و حرف غلط است. چون قدرت چه در خدا باشد و یا در غیر خدا به ممکن تعلق می گیرد و این مورد از محالات است و ذاتاً امر مقدوری نیست؛ نه که خدا قدرت و توان ندارد، بلکه این امر امکان ذاتی ندارد. قصور از ناحیه قابل است، نه از ناحیه فاعل؛ بنابراین همینطور که امکان دارد یک شیء اگر با فاعل مقایسه شود یک حکم داشته باشد و اگر با قابل مقایسه شود حکم دیگر داشته باشد در مطلب مورد بحث که واجب معلق است نیز امکان دارد نسبت به بعضی از مقدمات که مقدور است وجوب منجز داشته باشد ولی نسبت به بعضی دیگر از مقدمات که غیر مقدور است وجوب معلق دارا باشد.

حرف اصلی صاحب فصول این است که «غایه الامر کون متعلقه استقبالیا»؛ نهایت و آخرین چیزی که لازم می‌آید اینست که متعلق واجب استقبالی است، اگرچه خود وجوب حالی است. حالا با توجه به سخن صاحب فصول که وجوب حالی است که حتی نسبت به کسی که وقت را درک نمی کند هم وجوب هست یا نه. یعنی این که شما فرض کنید که پدر کسی مریض شده و قبل از این که ظهر شود فوت کند، آیا قضای نماز ظهر آن روز بر وی واجب شده است یا نه؟ صاحب فصول اینجا جواب می دهد:که بعداً بصورت ان قلت و قلت خواهد آمد پس ان قلت: اشکال کرده اند که ما فهمیدیم که تکلیف بما لایطاق نیست ولی محذوری پیش می آید که به این آسانی نمی‌توان برطرف کرد و پاسخ داد و آن محذور این است که طبق مبنای شما وجوب متعلق به امری است که آن امر قیدش مربوط به آینده و استقبال است. یعنی وجوب روی نمازی رفته است که پیش از آمدن وقت و انجام عمل است. حالا ممکن است دو ساعت یا چندین روز یا کمتر و یا بیشتر باشد. پس معنایش مشروط بودن وجوب است. برای اینکه قبل از وقت آن تکلیف موجود نیست، بنابراین تکلیف به نماز وقتی است که آن وقت رسیده باشد پس مشروط است. وقتی مشروط شد، یعنی مشروط به آمدن وقت شد و مشروط شد به این که مکلف جامع الشرایط وقت را درک کند. پس این همان واجب مشروط است، پس شما چرا اسمش را واجب معلق گذاشتید؟ آیا اسم مشکلی را حل می کند؟! پس می توانید بگویید که ما واجب مشروط و مطلق را قبول داریم اما با این معنا و تعریفی‌که که خودمان ارائه می کنیم و اگر وجوب مشروط نیست، پس یعنی از حالا وجوب هست، چه طرف زنده بماند یا بمیرد. پس در این صورت اگر یک نفر در سن ۲۰ سالگی از دنیا رفت ما باید برای او بنا بر متوسط طول عمر ۷۰ ساله تا ۵۰ سال برایش نماز قضا کنیم! و ۵۰ سال روزه قضا انجام دهیم!

صاحب فصول جواب می دهند نه اینطور نیست، نه واجب مشروط مطابق مشهور است و نه محذور قضای نماز و روزه ۵۰ ساله را علی‌الفرض لازم می‌آید برای اینکه وجوب واجب نسبت به خود وقت مطلق است و مشروط نیست.  و هیچ تفاوت نمی کند، چه وقت ظهر باشد، یا وقت مغرب و عشا. اما یک امر انتزاعی وجود دارد که واجب نسبت به آن مطلق نیست و مشروط است. آن امر انتزاعی این است که  می گوید اگر شما جامع الشرایط وقت را درک کردی تکلیف داری که باید انجام دهی. عبارتی که از خود صاحب فصول نوشته ام و آورده‌ام این است:«کون المکلف بحیث یدرک الوقت قادرا علی العمل» او می گوید ما انسانی را مکلف به نماز می دانیم که وقت را واجدا لشرایطه درک کند.

این یک حرف جدیدی است، در واقع ایشان نوعی وجوب مشروط و مطلق برزخی قائل است. نه واجب مشروط مشهور را قبول دارد و نه واجب مطلق معروف را. از مشروط یک تعریف دارد و از مطلق هم یک تعریف. پس نتیجه ای که صاحب فصول می گیرد این است که «فمن لایدرک الوقت او یدرکه عاجزا عن العمل لم یتوجه الوجوب الیه »

بنابراین اگر ما بخواهیم حرف صاحب فصول را خلاصه کنیم همین می شود که «الوجوب فی الواجب المعلق بالنسبه الی الوقت مطلق و بالنسبه الی الامر الانتزاعی مشروط.» من خواهم گفت که فایده اش کجا ظاهر می¬شود. صاحب فصول می فرماید که این تنها در مورد زمان نیست، بلکه در مورد همه شرایطی است که متدرّج الوجود است و مثال می زند که «کالصلاه المشروطه بالطهاره. فمن ادرک الوقت متطهرا ثبت علیه وجوب الصلوه من اول الوقت.» نتیجه این است که آب را باید حفظ کند، اما اگر به اندازه فقط هشت رکعت از اول وقت گذشت و از دنیا رفت کشف می شود که تکلیف به نماز از اول متوجه او نبوده است. لذا ایشان می فرماید که «و من هذا القبیل ایضا الواجب الذی توقف علی امر مقدور للمکلف ولکن لم یمکن من جهه کونه محرما شرعیا» چون ممکن است یک مقدمه مقدور باشد، اما مقدور عقلی است ولی مقدور شرعی نیست. یعنی من اگر بخواهم وضو بگیرم باید از ظرفی استفاده کنم که از طلا و نقره و یا غصبی است این در حکم غیر مقدور است.

بنابراین نتیجه ای که این مرد بزرگوار می گیرند عبارت است از این که واجبات با مقدماتش باید دیده شود. بعضی از واجبات نسبت به بعضی مقدمات، نسبت به آن مقدمات واجب مطلق است ولی نسبت به عنوان انتزاعی اش واجب مشروط.  بعضی از واجبات نسبت به بعضی از مقدمات کلا مشروط است. که این یک بحث و تقسیم بندی جدیدی است که نه شیخ دارد و نه آخوند و نه دیگران. البته به عنوان کلی گفته اند واجب یا مشروط است یا مطلق. اما این بحث را با این تفسیر و با این خصوصیات ذکر نکرده اند. این اجمالی از فرمایش صاحب فصول است. این مطلب را هم مرحوم صاحب فصول در فصول دارد و هم مرحوم آقای بروجردی در نهایه الاصول آورده اند. ما هم در اینجا هم نهایه آقای بروجردی را دیده ایم، هم تقریر مرحوم آیت الله منتظری را دیده ایم و هم عین مطلب صاحب فصول را دیدیم، تقریر مطلب این است که گفتیم.  خصوصیاتش هم این است که با این تقریری که ما کردیم روشن می شود که اشکالی که آخوند بر ایشان دارد وارد نیست.

البته شیخ در اینجا اشکالی دارد که می فرماید: شما اسمش را واجب معلّق گذاشتید. شما بگویید واجب یا مشروط است یا مطلق، منتها با این معنا که ما می کنیم. ولی اشتباه شیخ این است که بحث صاحب فصول این نیست که قید یا به هیأت بر می گردد یا به ماده، بحث او این است که مبنای اطلاق مشروطیت، توقف الواجب نیست، بلکه مبنا این است که من چقدر قدرت دارم؟ مبنا و ملاک دیگری دیده شده است. لذا ایشان می گوید تمام واجبات نسبت به مقدمات غیر مقدور از قبیل واجبات معلق است. این حرف در عبارت شیخ نیست، در عبارت آخوند هم نیست. حالا چه آنچه که غیر مقدور است، خود وقت باشد یا چیزی باشد که وقت لازم دارد.

بنابراین نتیجه ای که ما می گیریم این است که یا باید بگوییم ما یا هم مطلق داریم و هم مشروط؛ هم منجز داریم و هم معلق،  یا این که باید بگوییم منجز صاحب فصول همان مطلق مشهور است یا این که با هم فرق می کند که ان شاء الله در توضیحات بعدی بیشتر عرض خواهم کرد.

و صلّی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.