اصول فقه – ۲۴ دیماه
الحمدلله ربّ العلمین
و الصلوه و السلام علی سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد
بحث ما در جایی و موردی است که اگر مطلقی ظاهر شود و بعد در جملهی دیگر و با فاصله زمانی قیدی اضافه شده باشد و قید مردد شود که به ماده جمله اولیه برگردد یا به هیأت آن.
همانطور گفته شد مرحوم حاج شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب حاشیه معالم معتقدند در این صورت قطعا به ماده بر میگردد، نه به هیأت. به این دلیل که اگر به هیأت برگردد هم به هیأت بر میگردد هم به ماده اما اگر به ماده بر گردد فقط به ماده بر میگردد. در واقع امر دایر بین این است که ما یک قید بزنیم یا دو قید؟ امر دایر بر این است که یک خلاف ظاهر مرتکب شویم یا دو خلاف ظاهر؟ در چنین جایی که امر دایر است بین اینکه دو خلاف ظاهر مرتکب شویم و یا یک خلاف ظاهر، یک خلاف ظاهر بر دو خلاف ظاهر رجحان دارد. پس تقیید معنای هیأت و معنای حرفی به دلیل عدم استقلال مستلزم تقیید ماده هم هست اما ماده اینطور نیست.
دو جواب به ایشان داده شده است. این دو جواب اگرچه از ما نیست ولی بنظر ما هم درست است. یک جواب عبارت این است که: ایشان بحث ثبوتی قیود و رابطه قیود با مقیدات را ملاحظه نفرموده اند. اگر یادتان باشد ما در گذشته گفتیم قیود سه دسته است. بعضی مخصوص ماده است و ربطی به هیأت ندارد، بعضی بالعکس این است و بعضی از قیود قابلیت ارتباط با هر دو را دارد. ایشان فکر میکند هر جا قید به هیأت برگردد باید به ماده هم برگردد اما اگر به ماده برگردد اینطور نیست، در حالیکه اینطور نیست.
در حقیقت آنچه که گفتهاند معنای حرف قابل تقیید نیست، معنای فلسفی آن است. در فلسفه وجود را به چهار قسم تقسیم میکنند:
اول) ما کان وجوده فی نفسه بنفسه لنفسه که تنها خدا چنین است.
دوم) ما کان موجودا فی نفسه لنفسه بغیره که جواهر چنین هستند.
سوم) ما کان موجودا فی نفسه بغیره لغیره که اعراض اینطور هستند.
چهارم) ما کان موجودا فی غیره بغیره لغیره که معانی حرفی اینگونه هستند.
–سئوال: طبق این بیان اصلا حروف معنی ندارند.
–جواب: چرا دارند ولی معنای مستقل ندارند.
-ملاحظه میکنید که در قسم چهارم که مربوط به معانی حرفی است سه قید لغیره آمده، پس معنی خودش کجاست؟
-معنایش با غیر است. خدا رحمت کند مرحوم استاد ما را، مرحوم آیت الله مطهری در جلد چهارم شرح مبسوط منظومه بحث مفصلی دارد در بحث وجود. میرداماد میگوید منسب و معانی حرفی وجود رابطیّ هستند؛ ملا صدرا به استادش میرداماد اشکال میکند که نگویید «وجود رابطیّ» هستند، اینها «وجود رابط» هستند. یعنی عین الربط هستند ولی در عین دارای معانی مستقل نیستند و غیر از ایجاد رابطه نقش دیگری ندارند، باز هم هستند و کارشان برقراری ارتباط است. اگر شما هزار بار زید و قائم را جدا از هم بگویید هیچ ارتباطی پیدا نمیشود، مگر وقتی که رابط باشد.
-آیا کلمه «مِن» با قطع نظر از متعلق خودشان معنای مفید دارند یا نه؟ و اگر ابتداء را ربای «مِن» و انتهاء را برای «إلی» در نظر بگیرید و اراده و تصور کنید خود آنها نیز رابط میخواهند و دارای معنای مستقل اسمی هستند و حرف نیستند؟
-همین معانی حرفیه تا این اندازه ضعیفند، وقتی ذهن ما به این معانی حرفیه برسد میتواند به اینها معنای مستقل بدهد. یعنی معنای حرفی خودبخود رابط و غیر مستقل است. لذا وقتی که میگوییم قضیه از سه جزء تشکیل شده است: موضوع، محمول و نسبت. در حالیکه نسبت جزء مستقل نیست ولی ذهن انسان میتواند بگوید زید یک جزء، قائم یک جزء و نسبت هم یک جزء. در حقیقت هر قضیه از دو معنای اسمی و یک معنای حرفی تشکیل میگیرد. به تعبیر استاد ما مرحوم علامه طباطبایی، الذهن اوسع من عالم الخارج.« ذهن آدمی وسیعتر از جهان خارج است » شما در خارج شریک الباری ندارید ولی در ذهن آن را اعتبار میکنید و میگویید ممتنع است. در مورد معنای حرفی هم این سه لغیره بر اساس قدرت ذهن است. به قول ایشان در جلد ششم اسفار عبارتی در بعضی از حواشی دارند که میفرمایند موجودات عالم در مقابل خداوند عالم همه در حکم حرفند؛ هیچند. انسان هیچ استقلالی در برابر او ندارد. بابا طاهر هم که میگوید: به دریا بنگرم دریا تو بینم روی همین حساب میگوید.
–سؤال: پس اینکه در مغنی و دیگر کتابهای ادبی تمام حروف را تک تک معنا کرده اند بر چه اساس است؟
–جواب: این معنا در رتبه دوم و با لحاظ ثانوی است. لذا عبارت منسوب به امام علی(سلام الله علیه) که از ابوالأسود دوئلی نقل شده، عبارت بلندی است. اگر آن عبارت درست نقل بشود دقیق تحلیل میکند. ایشان در مورد حرف میفرماید ما دلّ علی معنی فی غیره. یعنی حروف در کنار دیگری معنا و مفهوم پیدا میکند و بدون در نظر گرفتن دیگری اصلاً بی معنا است.
–سؤال: اگر اینها ذهنیات هستند پس چه فایدهای دارد؟
–جواب: بسیاری از مسائل ما بر همین اساس است. حتی فقه و اصول بر همین اساس ساخته شده است. یعنی اگر ملاحظات ذهن و اعتبارات آن نبود خیلی از مسائل موجود نبود. اصلاً با صراحت کامل باید بگویم هر چه بعنوان علم اصول و فقه دارید و بسیاری از دانشهای دیگری که مربوط به حوزه اجتماع و جامعه شناسی و سیاست و مدیریت است، در عالم اعتبار بوده و از علوم اعتباری است،همانطور که علوم حقیقی در کمال و تکامل انسان دخالت دارد و اثرگذار است، علوم اعتباری هم اثرگذارند. منتهی چیزهایی است که خداوند بر همان ها با انسان معامله میکند. ما در عالم خارج که شریک الباری نداریم ولی در ذهن شرک صورت میگیرد و بر همین اساس شخصیت انسان شکل میگیرد.
پس اولین ایرادی که بر مرحوم میرزا محمد تقی وارد است این است که ایشان ملاحظات واقعی نسب و قیود را ندیده است و کبرای ایشان که میگوید هر جا قید به هیأت برگردد باید به ماده هم برگردد بعضی جاها درست است نه همه جا.
اما اشکال دومی که بر ایشان وارد است این است که ایشان بین تقیید و تقیّد خلط کرده اند. ایشان میگویند اگر به هیأت برگردد معنایش این است که هم به هیأت برگردد و هم به ماده اما اگر به ماده برگردد لازم نیست به هیأت برگردد. ما در جواب میگوییم بله اگر به هیأت برگردد ماده خود بخود مقید به وجود خواهد آمد. نه اینکه دوباره آنرا قید بزنیم. یعنی اینطور نیست که اول مطلق باشد و ما قید بزنیم و بعد ماده مطلق وجود داشته باشد و دوباره قید بزنیم. همین که وجوب مقید شد واجب هم مقید بوجود آمده است. یعنی وقتی میگویید وجوب حج بعد الاسطاعه هست پس معنایش این است که حج بعد الاستطاعه است اما معنایش این نیست که وجوب مقید میشود، حج مطلق میشود، دوباره باید آنرا قید بزنیم؟ نخیر. وقتی شما وجوب الحج را مقید کردید حج خودبخود مقید شده است. یعنی امر دایر است بین یک تقیید و تقیّد قهری یا اینکه فقط یک تقیید. پس هیچکدام بر دیگری ترجیحی ندارد؛ چون امر دایر بین این است که فقط به ماده قید بزنیم یا به هیأت؟ شما از کجا میگویید تقیید هیأت بر تقیید ماده رجحان دارد؟
–سؤال: بالاخره دوتا میشود. تقیید که کرد، تقیّد هم به وجود میآید.
–جواب: دو تا نیست. آن مثل این است که از اول مقید به وجود میآید، نه اینکه مطلق به وجود میآید و بعد مقیدش میکنیم. یعنی وقتی خداوند عالم وجوب حج را بعدالاستطاعه قرار داده است پس معنایش این است که حج را بعد الاستطاعه دیده است. خودبخود مقید شده است نه اینکه من مقید کردهام. تقییدی است که تقیّد همراهش هست.
ولی پس از همه این حرفها بازهم شیخ معتقد است که اذا دار الامر بین تقیید الهیئه و الماده، وقتیکه امر دایر شد بین تقیید ماده و هیأت تقیید، ماده مقدم است. ایشان دو بیان دارد که اینها مخصوص خود شیخ است. جالب است که از زمان شیخ تا حالا بیش از صد سال میگذرد و این زمان کمی نیست.
خدا طول عمر بدهد به مراجع بزرگواری که در قم هستند من یکبار از تهران خدمت یکی از مراجع بزرگوار رسیدم. ایشان برایم نقل کردند که وقتی من در نجف بودم، مرحوم آقای حکیم چند جلد از مجلدات مستمسک را چاپ کرده بودند. گروهی از اساتید نجف را خواستند و نظر ما را راجع به مستمسک پرسیدند. ایشان میگفت من خدمت آقای حکیم عرض کردم که مجاز هستیم با شفافیت و صراحت صحبت کنیم؟ ایشان فرمودند بله. ایشان میگفت من به آقای حکیم عرض کردم از زمان شما و شیخ چقدر میگذرد؟ فرمودند: مثلا هفتاد سال. گفتم محصول شیخ مکاسب است. شما از دوران شیخ تا بحال کتابی در بیع از حیث تحقیق و پختگی آیا در حد مکاسب میبینید؟ فرمودند نه. گفتم آیا مستمسک شما با مکاسب شیخ قابل مقایسه است؟ در حالی که انتظار ما و حوزهها و مجامع علمی این بود که بعد از ۷۰ سال مستمسک نه تنها در حد مکاسب بلکه جلوتر از آن باشد ولی احساس ما این است که مکاسب شیخ جلوتر است.
این خاطره را من عرض کردم برای این که شما اگر شروح دیگر عروه را نگاه کنید انصافاً مستمسک خیلی قویتر است. حتی کتابهای بعد از مستمسک هم در حد آن نیست. این مسأله نشان دهنده آن است که حوزهها بیش از آنکه گسترش کیفی پیدا کنند، گسترش کمّی پیدا کردهاند.
بنده از این جهت این مطلب را عرض برای اینست که شیخ هم در رسائل و هم در مکاسب شیوه بدیعی را بوجود آورده است و هنوز هم بدیع است. بعلاوه آنقدر احتمالات در لابلای نظرات شیخ بیان شده که فهم نظر شیخ خیلی مشکل است. ایشان خودشان آدم قویای بودند و غیر از این، استاد ایشان مرحوم شیخ موسی کاشف الغطا و ملا احمد نراقی که در مورد ایشان هم معروف است که بحر مواج فقه میدانند. بنابراین اگر ما گاهی به عبارات این آقایان میپردازیم اولا تکلیف ما است؛ چون هرچه داریم از این بزرگان داریم و ثانیا اگر نقد میبینید شما اینها را به قصور و بیادبی ما حمل کنید.
حرف شیخ این است که اذا دار الامر بین تقیید هیأت و تقیید ماده، تقیید ماده مقدم است. چرا؟ توضیح اجمالیاش این است که ما در واقع دو اطلاق داریم. یکی اطلاق هیأت و دیگری اطلاق ماده. اطلاق هیأت شمولی است و اطلاق ماده بدلی. اگر امر دایر شود بین تقیید هیأت و ماده یعنی امر دایر است بین اینکه از اطلاق شمولی هیأت دست برداریم یا از اطلاق بدلی ماده. ایشان میگوید چون اطلاق شمولی مقدم بر تقیید بدلی است، پس تقیید ماده مقدم بر تقیید هیأت است.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین .