بسم الله الرحمن الرحیم
فقه ۲۳ آبان – تقیه در حکم قاضی
گفته شد که تقیه در فتوا سختترین نوع تقیه است و هر جا که ائمه (علیهمالسلام) در فتاوای خود تقیه کردهاند حاشیهای هم زدهاند که نشان دهند این فتوای همیشگی نیست. بحث امروز درباره تقیه در حکم قاضی است؛ برای روشن شدن این مطلب لازم است به نکات زیر توجه شود و آن نکات چنین است:
یک: در آیات ۴۴، ۴۵ و ۴۷ سوره مبارکه مائده سه تعبیر کافر، فاسق و ظالم دربارۀ کسانی استفاده شده که طبق دستور الهی حکم نمیکنند. به نظر میرسد که این کفر در برابر ایمان است نه اسلام، پس در ردیف کفر عملی است و نه کفر اعتقادی. یعنی این فرد عملا با کفار فرقی ندارد.
دو: ظلم هم در برابر عدالت است. مرحوم ملاصدرا عدالت را اینگونه معنا کرده است:«إعطاء کل موجود یستحق الکمال کمالَه» ایرادی که به ملاصدرا وارد است این است که معطی کمال از اوصاف خدا و معادل خالقیت است. معطیالوجود را عادل نمیگویند، بلکه عدالت همان کیفیت اعطاء الوجود است.
بعضی علمای اهل سنت مثل سید قطب عدالت را به معنی مساوات گرفتهاند. این هم اشتباه است، زیرا در این صورت باید بپذیریم که ظلم بالسویه هم عدالت است. هر مساواتی عدالت نیست اگرچه رعایت تساوی در قانون و توزیع امکانات عمومی در تحقق عدالت لازم است.
مرحوم آقای مطهری هم علی الظاهر از عبارت منسوب از امیرالمؤمنین(ع) این تعریف را گرفته که عدالت یعنی: «أعطاء کل ذی حق حقَّه» عدالت عبارت است از اینکه حق هر صاحب حق را به وی بدهند؛ اما ایراد این تعریف این است که مطابق این تعریف حق معیار و میزان است و عدالت را باید با حق سنجید و میزان حق است نه عدل. در اینجا باز این سؤال پیش میآید که حق یعنی چه؟
برخی هم گفتهاند که عدالت یعنی توازن اما به نظر ما عدالت یعنی «رعایه الحدّ» و نه «رعایه الحقّ». یعنی هر چیزی یک چارچوبی دارد و از آن خارج نمی شود و با همان چارچوب هویت و ذاتیت پیدا می کند و از غیر خود امتیاز پید کرده و جدا می شود و این همان حد اوست و عدالت یعنی اینکه این چارچوب را همانگونه که هست شناخت و متناسب با آن حکم کرد بنابراین ظلم هم یعنی تجاوز از حد. پس بنابراین معنای آیه شریفه این خواهد بود که اگر ما بر خلاف دستور الهی حکم کنیم از حد خارج شدهایم.
طبق ظهور و اطلاق این آیات شریفه، حکم دادن از روی تقیه حکم دادن بخلاف ما أنزل الله است. پس فقط در جایی میتواند چنین حکمی صادر کرد که جانش در خطر باشد. این استثنا هم به دلیل روایاتی است که تقیه را به خاطر حفظ خون مجاز دانسته است. ولی همین حکم تقیهای نباید علیه جان کسی باشد که در این صورت تقیه جایز نیست.