بسم الله الرحمن الرحیم
فقه ۱۲ اردیبهشت ۹۰
گفته شد در مسح رجلین از حیث عرض، مسمای مسح کافی است. درباره مسما چهار نظریه وجود دارد به اندازه؛ یک انگشت، دو انگشت، سه انگشت و تمام کف دست که بعدا توضیح داده خواهد شد. از نظر طول نیز بحث شده که باید از سر انگشتان تا کعبین باشد. حال بحث ما در سر این کعبین است. در صفحه ۳۵۹ جلد دوم مهذب مرحوم سبزواری به چهار قول درباره کعب اشاره شده است و این مطلب را هم یاد آوری کردیم که نظریه شیخ بهایی که مفصل را استخوان مایل و مشابه به دایره مه مابین ساق و قدم موجود است دانسته یک امر ظریف و دقیق علمی است و چون دور از متفاهم عرفی بود نمیتوانستیم روایات باب را که بر مبنای تفاهم عرضی مبتنی است بر آن حمل کنیم و اهل سنت هم راهشان را جدا کرده و کعب را به معنی دو برآمدگی پایین ساق معنا کردهاند.
و اما کعب به معنای مفصل که حرف علامه بود و به تعبیر مرحوم آقای خویی یک خط موهوم است. دلیل علامه روایت زراره و برادرش بکیر است و این روایت مورد استناد علامه در وسایل الشیعه ج-۱- باب ۱۵ از ابواب وضوء، صفحه ۳۸۹ حدیث سوم آمده است و این دو برادر از امام باقر (ع) نحوه وضوی پیامبر اکرم (ص) را نقل کردهاند. در این روایت آمده که: «فاذا المسح بشیء من قدمیه» که این فراز با قول لزوم مسح با تمام کف دست منافات دارد. ولی ظاهرا مرحوم حاج آقا رضا همدانی به حافظه اکتفا کرده و ادامه روایت را اینگونه نقل نفرموده است: «ما بین کعبیک إلی اطراف اصابعک» قبلا هم گفتیم که ادامه این روایت اینگونه است: «أو بشیء من قدمیه ما بین الکعبین إلی اطراف الاصابع» به هر حال در «ما بین الکعبین» دو احتمال است؛ یکی اینکه «ما» بیان «من قدمیه» باشد که در این صورت همان نظریه صاحب حدائق و شهید اول میشود. پس مسمای مسح هم کافی است ولو به یک انگشت.
ولی انصاف این است که این احتمال با ظاهر آیه نمیسازد و از نظر ادبی هم «ما» نمیتواند بیان «من قدمیه» که جار و مجرور است باشد. یا باید بیان «من» باشد یا «قدمیه». ولی جار و مجرور در حکم یک کلمه است.احتمالا صحیح و درست این است که بیان «شیء» در «بشیء» باشد. در این حالت لزوم استیعاب طولی در مسح پا کاملا فهمیده میشود.علی ای حال ادامه روایت مورد نظر ما این طور آمده است: «فقلنا أین الکعبان قال هاهنا یعنی المفصل»
اشکال: این «یعنی المفصل» از امام (ع) است یا راوی اضافه کرده؟
جواب: بله از امام است.قرینهای نداریم که این عبارت از امام نباشد. بله محتمل است که عبارت امام نباشد ولی نیاز به قرینه داریم. پس علامه خیلی بیحساب حرف نزده است. بعد امام (ع) فرموده: «دون عظم الساق» که این با معنا کردن کعب به مفصل منافات دارد، چون مفصل واسطه بین قدم و ساق است. در ادامه توضیح میدهد که: «و الکعب اسفل من ذلک» که این با قول مشهور منطبق است نه با نظر علامه.
علاوه بر این برخی فقها نظر دادهاند که کعب همان محل تجمع رگهای عصبی و محل انشعاب آنها در روی پاست در این صورت کهب پایینتر از خود مفصل خواهد بود. پس به نظر کاملا قریب میآید که از مجموع روایات درباره کعبین به نظر مشهور برسیم و ملاحظه فرمودید روایت مورد استناد علامه هم به نفع مشهور است وحداقل میشود مثل برخی فقها گفت که این روایت مجمل است و قابل استناد نیست. اگر ما باشیم و معنای کعبین از قبیل دوران امر بین اقل و اکثر است و در بین اقل و اکثر شک میکنیم و مطابق قاعده برائت از اکثر را جاری کرده و مسح واجب را تا قبهالقدمین میگیریم.
مشکل در معنا کردن کعبین این است که آقایان چیزی را در ذهن خود مسلم گرفته و بعد هم آیه و روایت و لغت را شاهد معنای مورد نظر خود گرفتهاند.
اشکال: ولی ظاهرا آیه و لغت بیشتر به نفع نظر عامه است. چون در آیه فقط کعب را مثنی آورده و نه مثلا مرفق را. حتی دیده شده بعضی از فقها و مانند مرحوم آقای خویی هم تا استخوان قوزک پا مسح میکردهاند. وظاهرا … کعب برای بیان حدود مسح است.
جواب: مثنی آمده چون دوتا وجود داردو مسح هر دو پا را داریم.و در هر پا یک کعب موجود است اینکه برخی اگر آقایان در عمل به گونه محتاطانه رفتار میکنند عمل آنان چون عمل معصوم نیست دلیل خوبی برای توسعه حد کعب نیست.
اشکال: حتی اگر تا قوزک پا هم مسح شود باز هم به دلیل «إلی الکعبین» عملا تا برآمدگی روی پا مسح شده است و تفاوتی از حیث معنا به وجود نمیاورد.
جواب: بله همین طور است.پس بنابراین باید با آیه برخورد طبیعی کنیم. تثنیه بودن کعبین نمیتواند دال بر بیان حد کعب باشد. مرفق هم مثل رجل و رأس و ید به اعتبار مواردش جمع آمده است. در آیات حد مغسول و حد ممسوح بیان شده است. ساق بر خلاف نظر عامه جزء پا نیست و نمیتواند مراد آیه باشد. ما کعبین پا را باید مسح کنیم نه کعب ساق را و هر برآمدگی را که نباید مسح کرد. پس کعب همان استخوان برآمده وسط پاست.