بسم الله الرحمن الرحیم
فقه ۲۲ اسفند
“مسح الراس”
درباره مسأله بیست و دوم که عرض شد چند جمله دیگر باید برای تکمیل مباحث قبلی و روشن شدن آنها گفته شود. سید فرمود که اگر شک کردیم جایی باید شسته شود یا خیر، سه فرض و بنا بر تقسیم فرض مذکور به شبهه مفهومی و مصداقی، مساله چهار فرض پیدا می کند؛ یک فرض مربوط به شبه مفهومی است وسه فرض دیگر مربوط به شبه مصداقی است. در حالتی که حالت سابقه نداریم و شبهه هم مصداقی باشد، بعضی از فقها مانند آقای خویی به استصحاب ادله ازلی تمسک کرده اند و از این طور عدم لزوم شستن محل مشکوک را نتیجه گرفته اند، ولیکن ما گفتیم که استصحاب عدم ازلی، اگرچه معقول و ممکن است ولی ادله استصحاب منصرف از آن است و جای بحث عدم ازلی در اصول فقه نیست. وقتی که دست ما از استصحاب عدم ازلی کوتاه شد، در این صورت از نظر شرعی تکلیف ما برائت است چون از باب اقل و اکثر است. قاعده اشتغال هم جاری نمیشود چون دوران بین متباینین نیست.
بحث دیگر ما درباره فعل سوم از افعال وضو یعنی مسح الرأس است. اصل مسح سر مورد خلاف نیست، زیرا نص قرآنی «و امسحوا برؤوسکم» را در اختیار داریم. بعضی ازفقها حتی ادعا کردهاند که مسح الراس از ضروریات اسلام است.
سئوال: آیامسح الراس مانند اصل وجوب نماز وروزه از ضروریات اسلام است؟
جواب: ما ضروریاتی را محل بحث میدانیم که مورد قبول همه فرق اسلامی باشندواصل الراس از آنها است بنابراین اگر کسی مسئاله ای را که مورد وفاق تمامی فرق مسلمین نمیباشد مورد دو تردید قرار دهد در صورتی که انکار ضروری موجب اعتدال شود این از آنها نخواهد بود تاچیزی را رد کرده که مورد وفاق همه مسلمنان نیست .
اشکال: یعنی قائل به جبر هم کافر نیست؟
پاسخ استاد: الآن اکثریت مسلمین اشعری هستند و لازمه اشعریگری هم اعتقاد به نوعی جبر است، ولی هیچ کس آنها را کافر نمیداند و احکام کفار را درباره آنان جاری نمی سازد. در همین تهران آخوندی به اسم شریعت سنگلجی بود که البته من او را ندیدهام از مجموعه مطالب و…که از او نقل کرده اند و در حد اطمینان هم نقل کرده اند، به دست می آید انصافاً فرد بد سلیقهای بوده است. او علی الظاهر روی معراج و رجعت مشکل داشته و آنگونه که مورد باور دیگران است، مورد اعتقاد وی نبوده و آنها را انکار میکرده است. من از آیتالله حاج آقا رضا زنجانی (ره) شنیدم که میفرمود زمانی از تهران استفتائی به حاج شیخ عبدالکریم رسید که اگر کسی رجعت را انکار کند، تکلیف دیگران نسبت به منکر چیست؟ شیخ هم در جواب فرموده بود که بنده رجعت را قبول دارم، ولی منکر رجعت را هم مرتد نمیدانم. جواب عاقلانه یعنی همین؛ این مرد بزرگوار با این پاسخ مدبرانه جامعه آن روز را از یک بحران نجات داد و اینکه فرموده اند من منکر آن را مرتد نمی دانم چون هم در تفسیر معراج و هم درباره رجعت، اتفاق نظر میان همه فرق وجود ندارد.
به هر حال بد نیست بلکه لازم است نظر عامه را هم درباره مسح سر بدانیم. مرحوم علامه حلی در صفحه ۱۶۱ جلد اول تذکره میفرماید: «البحث الرابع فی مسح الرأس و هو واجب بالنص و الإجماع». به نظرما این اجماع موضوعیت ندارد و مدرکی است ولی در اصل بحث بین سنی و شیعه اختلافی نیست. در ادامه علامه فرموده: «و یجزیء اقل ما یصدق علیه الإسم». به اعتقاد ما در مسح سر و پا، به اندازه یک انگشت هم کافی است. چون ملاک صدق عنوان مسح است و بیش از این، مستحب است. در بین علمای اهل سنت، شافعی و ابن عمر و داود هم مثل علامه معتقدند که صدق مسمای مسح کافی است ولو به اندازه یک نخ. اما مالک بن انس سه رأی دارد؛ یکی اینکه همه سر را مسح کنند چون اقتضای «و امسحوا برؤوسکم» این است که همه سر مسح شود. قول دوم مالک از محمد بن مسلمه است که دو سوم سر مسح شود. قول سوم از مالک هم این است که: «إن ترک یسیرا بغیر مسح جاز». ابی حنیفه هم سه نظر دارد؛ اول گفته یک چهارم سر مسح شود، دوم به اندازه پیشانی به دلیل روایت انس درباره وضوی پیامبر (ص)، سوم به مقدار سه انگشت. احمد حنبل هم سه قول دارد. پس در مقدار مسح هم بین عامه اختلاف است، ولی در اصل آن اختلافی نیست از همه سر تا اندازه یک مو. حال اگر کسی همه سر را به قصد تشریع مسح کند از نظر شیعه وضویش درست نیست ولی اگر به قصد تشریع نباشد، ایرادی ندارد.
حال چیزی که مهم است این است که با چه باید سر را مسح کنیم؟ در بین علمای شیعه گفته شده که باید با رطوبتی باشد که در کف دست باقی مانده است. در بین متأخرین همان طور که قبلا اشاره کردیم که استاد ما امام خمینی گفته بین کف دست و ظاهر دست فرقی نیست. حتی بعضی از فقها مثل مرحوم آقای خوانساری و امام خمینی میگویند که با رطوبت بازو هم میشود مسح کرد، چون از آب وضو شمرده میشود و مسح هم باید از آب وضو باشد که البته این نظر خلاف احتیاط است.
در این میان به ابن جنید نسبت داده شده که مسح با ماء جدید هم مانعی ندارد. فتاوای ابن جنید خوشبختانه با دستور آقای بروجردی تدوین شده و إن شاء الله فردا عین عبارت ایشان را میخوانم. البته مرحوم علامه در موارد مختلف عبارتی را از ابن جنید نقل کرده که با این نسبت که گفته شد نمیخواند: «اذا کانت بید المتطهر نداوه یستبقها من غسل یده مسح بیمینه راسه و رجله الیمنی وبیده الیسری رجله الیسری وان لم یستبق ذلک اخذ ماءا جدیدا لراسه و رجلیه وکذا یستحب ان وضا وجهه ویده مرتین مرتین» اینکه گفته «اذا کانت بید المتطهر» مفهومش این است. اینکه به ابن جنید نسبت داده شده که به طور مطلق از آب جدید اجازه داده در مسح استفاده شود درست نیست و فقط جایی را گفته که اصلا رطوبتی در دست نداشته باشیم؛ فلذا در نسبتهایی که به ایشان و دیگر بزرگان داده شده باید دقت کرد.
مشهور برای حرفهای خودشان ادله ای دارند که عرض میکنم. یکی از این ادله، روایات وضوئات بیانیه است که صحیحه زراره در باب ۱۵ از ابواب وضو (حدیث اول و دوم) در جلد اول و رسائل از وضوئات بیانیه است که در آن آمده مسح باید از بقیه رطوبت ناشی از آب وضو باشد؛ در یکی هم آمده که از رطوبت دستها باشد. تنها ایرادی که به این روایات وارد شده و قبلا هم گفتهایم، این است که وضوئات بیانیه فقط مطلوبیت عمل را میرساند و افاده حصر نمیکند. پس نمیتوان حالتهای دیگر را نفی کرد.
ولی صحیحه عمر بن اذینه صراحتاً دلالت دارد که مسح باید از آب اضافی موجود در دست باشد: «ثم امسح راسک بفضل ما بقی فی یدک من الماء و رجلیک الى کعبیک». این صحیحه مثل روایات وضوئات بیانیه نیست که تنها مطلوبیت عمل را برساند.بلکه دستور خدا به پیامبر است واین دستور در معراج به رسول خدا(ص) داده شده است واز آن به وضوح استفاده می شود که مسح باید بارطوبت آب وضو که در دست باقی مانده است انجام می شود. به هر حال روایات این باب در حد تواتراست، ولی در مقابل آنها روایات دیگری هم هست که ممکن است مورد استثنا ابن جنید آنها باشد و یا ملاحظه میشود فهمید که ابن جنید آدم ملایی بوده است.