بسم الله الرحمن الرحیم
فقه ۱۰ خرداد ۹۰
گفته شد در موارد ضرورت میشود از روی حائل مسح کرد. ادله آقایان را ذکر کردیم که مهمترین آنها روایت ابیالورد بود. امروز درباره ابوالورد دو مطلب را باید بگوییم.مطلب اول به نظر میرسد آقایان در ذهنشان نبوده که ابیالورد یک نفر نیست چون اینطور فکر کرده اند آن ابی الورد که از امام باقر نقل کرده است همان ابی الوردی ایت که از امام صادق روایت کرده است. در میان رجالیون شیخ طوسی دو کتاب رجالی دارد (الرجال و الفهرست) که در کتاب «الرجال» از صحابه پیامبر شروع کرده و در آخر هم بابی درباره کسانی دارد که از هیچ امامی نقل نکردهاند. روش رجالیون این بوده که اگر کسی از راویان دو امام بوده هروقت میخواستند صحابه آن بزرگواران را ذکر کنند آن فرد را در صحابه هر دو امام ذکر کردهاند. ابوالورد راوی مسح بر حائل لز امام باقر نقل کرده و درحی به امام باقر ذکر شده است ومعاصر با ابیعبدالله(ع)نبوده است وگرنه اسمش در میان حی به امام صادق هم میامدکه نیامده است کما اینکه الی الورد ناقل از امام صادق در میان حی به امام صادق ذکر شده ولی در میان حی به امام باقر ذکر نشده است در صورتیکه اگر یکی بودند هر دو جا ذکر میشدند وچون دو عنوان داشته در دو جا ذکر شده و نام او در صحابه امام باقر (ع) نیست. پس معلوم است که ابوالورد دو نفر است.
قاعده دیگر رجالی که وجود دارد و طبق آن، آن «ابیالورد»ی که از امام باقر (ع) روایت نقل کرده نیز ثقه است.این است مرحوم ابنقولویه در مقدمه کاملالزیارات گفته که زیارتنامهها ی این کتاب را از ثقات نقل کرده است. لذا آقای مرحوم خویی با تقسیم توثیق به عام و خاص گفته اند که راویان این کتاب ثقه هستند. عین همین مطلب درباره تفسیر علی بن ابراهیم هم آمده و اسم ابیالورد در میان روات این کتاب مذکور است. البته آقای خویی نوسانهایی در نظر خودشان داشته و اجتهادشان پویا بوده است و لذا نظرات مختلفی درباره این تفسیر داده است ولی شهید غروی در آخرین کتاب خود گفته که استاد ما در اواخر عمر به همان نظریه سابق خود در صحت تفسیر علی بن ابراهیم برگشت. انصاف هم همین است. فلذا شهادت علی بن ابراهیم موجب توثیق عام ابیالورد میشود و با این روایت میشود استدلال کرد مگر اینکه روایت از حیث مسلمه بن محرز توثیق شده است.
دلیل دیگر آقایان بر جواز مسح بر حائل در هنگام اضطرار ناشی از سرما و گرما، روایت عبدالأعلی مولی آل سام است که قبلا هم خوانده شد و درباره انگشت زخمی پا بود که در آن به آیه «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» تمسک شده بود.
اشکال: جبیره ناشی از زخم و شکستگی را که نمیشود با خائل های دیگر قیاس کرد.
جواب: بله. از راه قیاس نمیخواهیم وارد بشویم بلکه میخواهیم بحث در این است که روایت گفته: «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله». پس حضرت در مقام بیان تأسیس یک کبری و ضابطه است. یعنی هر جا افراد از مسح بر روی بشره عاجز شدند حق دارید از بشره دست بردارید و روی حائل مسح کنید. این قیاس نیست بلکه بیان یک ضابطه کلی است. اگرچه مورد جبیره است ولی حضرت فرموده که در اینجا ضابطه کلیه وجود دارد.
دو تا ایراد بر این روایت وارد شده یکی ایراد سندی است و آن اینکه عبدالأعلی توثیق نشده است. اشکال دوم این است که دلالت آن مشکل دارد زیرا موارد عسر و حرج شبیه جبیره و قطع ناخن را دربر میگیرد و از قبیل مراره است. پس مواردی چون خوف از سرما را شامل نمیشود و انصاف این است مواردی مثل خوف از سرما یا حالت اضطرار در جنگ از موارد قاقد الماء شرعی است و تکلیفش تیمم است. کسانی هم احتیاط کرده و مسح بر چکمه را لازم دانستهاند.
بعد سید فرموده که د این مسأله فرقی بین مسح سر و پاها نیست. باید دید که اینشان این مطلب را از کجا فرمودهاند؟ اگر استدلال اخیر باشد درست است ولی معنای این حرف این است که باید تیمم کند و مسح بر حائل هم فقط برای احتیاط باشد. ولی فتوای اصلی تیمم بود. در روایت ابیالورد هم خبری از خوف سرما نبود و بحثش فقط مسح رجلین بود نه رأس. مگر اینکه تنقیح مناط کنیم و بگوییم فرقی بین سر و پاها نیست. ولی حرف سید این نیست که تنقیح مناط کنیم و مبنای عقلی داشته باشیم. چون اگر طبق تنقیح مناط حرکت کنیم باید فتوا به صادر تیمم کرد. خلاصه اینکه اگر از بشره عدول به حائل کردیم و دلیل ما روایت ابیالورد بود این روایت فقط درباره مسح رجلین بود و اگر دلیل ما عقلی و تنقیح مناط است تکلیفمان تیمم است چون مسحتان امکان ندارد و عنوان وضو قرآنی و حدیثی صدق نمیکند.
بعضی هم در اینجا به روایات حنا مسح کردهاند که قبلا درباره آنها بحث کردیم که در واقع همان القاء خصوصیت میشود. روایت محمد بن مسلم را که درباره تراشیدن سر و حنا گرفتن بر آن برای مداوا بود خواندهایم. روایت دیگر هم گفته باید از روی حنا مسح کرد. آنگاه استدلال شده که وقتی از روی حنا مسح میشود از روی عمامه هم میشود. البته برخی گفتهاند که این روایات حمل بر تقیه میشود چون اهل سنت معتقدند از روی حنا میشود مسح کرد. ولی جواب درست به این روایات آن است که ظاهر این روایات این است این حنا برای مداوا بوده و حکم دارو را دارد پس این مسأله دلیل خاص دارد که روی دارو مسح کشیدن جایز است و از آن به جای دیگر نمیتوان تعدی کرد .