اصول فقه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
موضوع: جمع بندی نظر صاحب فصول در باب مقدمه موصله
بحث امروز ما نتیجه گیری مباحث مقدمه موصله و جمع بندی بحث است. در جمع بندی بحث باید بگوییم که مبدع بحث مقدمه موصله صاحب فصول است و نظریه ایشان به این مقدمات وابسته است:
۱. ایشان کل مقدمه را واجب نمیداند بلکه تنها مقدمه موصله را واجب میداند.
۲. ایشان هم ذیالمقدمه و هم مقدمه را واجب حقیقی میداند.
۳. ایشان تقسیم واجب به نفسی و غیری را تقسیمی صحیح میدانند.
۴. اگر کسی قائل به ترتّب ذیالمقدمه بر مقدمه شد قاعدتا باید توصل و ایصال را واسطه در ثبوت بداند نه واسطه در عروض. یعنی مقدمه واجبٌ من جهه ایصاله الی ذیالمقدمه و ذیالمقدمه حقیقه واجبٌ. بنابراین اگر ایصال را واسطه در عروض بدانیم معلوم نیست اتصاف مقدمه به وجوب حقیقی باشد و ممکن است کسی بگوید نظر صاحب فصول هم همین است. در بعضی از اقسامش حقیقی است ولی در بعضی از اقسام مجازی است.
مهمترین مسألهای که ما در اینجا مطرح کردیم و البته به این شکل که ما مطرح کردیم هیچکس مطرح نکرده است، آن است که آیا صاحب فصول ایصال را واسطه در عروض میداند یا واسطه در ثبوت؟ آخوند در یک عبارت به این مسأله اشاره کرده است ولی از آن رد شده است و توضیح نداده است که اگر واسطه در عروض یا ثبوت باشد چه اثری خواهد داشت؟
اگر نسبت ایصال به مقدمه در رابطه با وجوب، مانند نسبت ماشین به راکب آن باشد، این واسطه در عروض میشود چون نسبت حرکت به ماشین حقیقت است و نسبت حرکت به راکب آن مجاز است. در این صورت تقسیم وجوب به نفسی و غیری بصورت حقیقی، تقسیم درستی نخواهد بود. به نظر میآید که نظر صاحب فصول واسطه در ثبوت نیست بلکه واسطه در عروض است. اگر واسطه در عروض باشد حیثیت تعلیلی پیدا میکند نه حیثیت تقییدی. وقتی حیثیت تعلیلی شد، اتصاف مقدمه به وجوب، اتصاف بالمجاز میشود. در این صورت بعضی اشکالات از صاحب فصول برطرف میشود.
اما چرا من میخواهم بگویم ظاهر حرف صاحب فصول این است؟ زیرا صاحب فصول محور بحث را روی غرض برده است. من این نکته را یادآوری میکنم چون اینها از گرههای قضیه است. حرف صاحب فصول چه بود و اصلا چرا سراغ مقدمه موصله رفت؟ او گفت چون وجوب تابع غرض است و چون غرض دو تا است پس وجوب هم دو تا است. غرض از ذیالمقدمه، خودش است و غرض از مقدمه وصول به ذیالمقدمه است. لذا گفت اگر کسی مقدمه را انجام بدهد ولی به ذیالمقدمه نرسد کشف از این میکند که مقدمه هم واجب نبوده است. پس از نظر صاحب فصول غرض واحد است نه متعدد؛ یعنی غرض از ذیالمقدمه انجام دادن خود ذیالمقدمه است و غرض از مقدمه هم رسیدن به ذیالمقدمه است.
پس طبق این تفصیل، فرمایش صاحب فصول به نظر ما برمیگردد. ما گفتیم که آنچه واجب است نماز است، ولی چون نماز مع الطهاره است، طهارت هم شرط نماز است. پس تقسیم واجب به واجب نفسی و غیری نوعی تقسیم تسامحی است و شبیه به استثنای منقطع است. وقتی میگوییم ما جائنی القوم الا حمارٌ، این حمار اصلا از اول داخل قوم نبوده است. یا مثل این که بگوییم زیدٌ منیعٌ جارُه که منیع اصلا صفت زید نیست بلکه صفت جار است. پس نتیجهای که میگیریم این است که آیا نظریه مقدمه موصله فرع این نظریه است که ایصال واسطه در ثبوت است یا واسطه در عروض؟ اگر واسطه در عروض باشد خیلی از مسیر بحث تغییر خواهد کرد و اگر واسطه در ثبوت باشد هم شکل بحث عوض خواهد شد. یعنی در این بحثهایی که آقایان مطرح کردهاند همه بر مبنای واسطه در ثبوت مطرح شده است در صورتیکه احتمال دارد که طبق نظریه صاحب فصول واسطه در عروض باشد و اگر چنین باشد یعنی حیثیت تعلیلیه باشد نه حیثیت تقییدیه پس تمام این ایراداتی که بر صاحب فصول وارد کردهاند مرتفع خواهد بود. و جای تعجب است که چرا بزرگان ما توجه به این نکته نکردهاند و چرا از این راه وارد نشدهاند؟!
البته با این بیان بسیاری از ایرادات از بین میرود ولی یک ایراد باقی میماند که آن هم این است که بالاخره ملاک اتصاف وجوب مقدمه به وجوب چیست؟ چرا نمیتوانید در زیدٌ منیعٌ جاره به جای زید عمرو را بگذارید؟ بالاخره زید باید نوعی تناسب با جار داشته باشد. در ابتدای کفایه هم خواندهاید که اطلاق مجازات هم یک جهت میخواهد. صاحب فصول ملاک اتصاف را ایصال میداند ولی ما ملاک وجوب را توقف میدانیم. ما میگوییم منشأ سرایت وجوب از ذیالمقدمه به مقدمه توقف ذیالمقدمه بر مقدمه است.
اشکال: عبارت عوض شد اما حرف همان است.
پاسخ: نه؛ ما عرض میکنیم که عبارت و محتوا با هم عوض شد. زیرا هر جا توقف هست وجوب هم هست؛ چه موصله باشد یا نباشد. اما اگر ملاک تسری وجوب را ایصال بدانیم ناچاریم بگوییم تنها مقدماتی بالمجاز متصف به وجوبند که در مسیر ایصال قرار بگیرند. یعنی طبق مبنای صاحب فصول محل بحث اخص میشود ولی طبق مبنای ما، محل بحث اعم از مطلق مقدمه میشود؛ اعم از اینکه موصله باشد یا نه. ما گفتیم که چون صاحب فصول بحث را روی غرض برده است و طبعا غرض مستقل روی ذیالمقدمه رفته است و غرض از مقدمه وصول به ذی المقدمه است، پس معنایش این است که مقدمه غرض بالذات ندارد پس چیزی که غرض بالذات نداشته باشد چگونه واجب باشد؟ پس اتصافش به وجوب بالمسامحه و المجاز است.
در اینجا یک نفر ان قلت میکند که این حرف شما در صورتی که مبنایتان مبنای آخوند باشد وارد است. زیرا آخوند گفت آنکه به حمل شایع مقدمه است واجب است. یعنی طبق مبنای آخوند آنچه که در واقع مقدمه است واجب است نه عنوان مقدمه. اگر واقع مقدمه را واجب بدانیم طبعا طبق مبنای صاحب فصول آنچه واقعا مقدمه است آن است که در مسیر ایصال قرار میگیرد و وقتی که موصله نشد معلوم میشود که مقدمه نبوده و در اینصورت معلوم میشود که واجب نبوده است. اما اگر شما وجوب را روی عنوان بردید آنوقت عنوان «المقدمه» واجب است و در این صورت اشکال شما بر صاحب فصول وارد نیست. چون با این بیان مقدمه حقیقه متصف به وجوب است.
اشکال: عنوان مقدمه با خود مقدمه تفاوت دارد؟
پاسخ: بله. زیرا عنوان مقدمه حتی بر چیزی که واقعا مقدمه نباشد هم صدق میکند و اعم است.
پاسخ این ان قلت آن است که عنوان همیشه حالت آینه دارد. یعنی اگر حکم روی عنوان رفت، عنوان بما هو عنوان موضوعیت ندارد بلکه مراد عنوانی است که معنون واقعی دارد. این نکته را استاد ما مرحوم علامه طباطبایی هم متذکر میشدند. بنابراین این ان قلت هم وارد نیست.
تحصّل من جمیع ما ذکرنا که ما میتوانیم اینگونه بگوییم که صاحب فصول ممکن است ایصال را واسطه در ثبوت نداندو واسطه در عروض بداند؛ اتصاف مقدمه با وجوب را بالمجاز بداند و واجب حقیقی را همان ذیالمقدمه بداند و در این صورت هیچ کدام از اشکالات مطرح شده وارد نیست مگر یک اشکال که ملاک وجوب را ایشان خوب تبیین نکردهاند. چون ملاک وجوب طبق نظر ایشان ایصال است و این درست نیست. زیرا ملاک وجوب توقف است و واقع قضیه هم این است که اصلا چرا مقدمه موصله واجب شود و غیر موصله واجب نشود؟ به این دلیل که در موصله توقف خودش را نشان میدهد ولی در اینجا خودش را نشان نمیدهد. پس ملاک واقعی وجوب توقف است، هر جا توقف باشد وجوب هست و هر جا توقف نباشد وجوب نیست؛ چه موصله باشد یا نباشد.
اشکال: طبق تعریفی که صاحب فصول کرده است که گفته است ذیالمقدمه مترتب بر مقدمه باشد، این همان ترتّب است.
پاسخ: البته اخلاق بزرگان اینگونه است که تا جایی که ممکن است از حرف یک بزرگ دفاع میکنند و گاه میگویند شاید منظورشان این بوده و ما هم میگوییم انشاءالله که همینگونه بوده است. اتفاقا تمام تلاش ما هم همین است که بگوییم صاحب فصول آدم دقیقی است و شاید منظور ایشان از ترتب همان توقف باشد اما چرا به «ایصال» تعبیر کردهاند؟ ایکاش از کلمه «ترتّب» استفاده میکردند. کلمه ترتب و توقف از کلمه ایصال قابل تطبیقتر است.
درباره ثمره بحث هم که پیشتر بحث شد و وقت آقایان را نمیگیریم. بحث بعدی ما درباره واجب اصلی و تبعی است. من در این بحث شاید بیش از ۳۰ کتاب اصولی را دیدهام و انشاءالله عرض خواهم کرد که اکثر آقایان بیراه رفتهاند. یعنی نتوانستهاند در این تقسیم ملاک تقسیم را خوب ارائه دهند. عرض خواهم کرد که انصافا تقسیم واجب به اصلی و تبعی درست است اگرچه تقسیم واجب را به نفسی و غیری صحیح نداستیم. و اثراتش را انشاءالله خدمت آقایان عرض خواهیم کرد.