بسم الله الرحمن الرحیم
فقه ۱۴ آبان – ادامه بحث تقیه در وضو
در بحث وضو به این عبارت سید درباره تقیه رسیدیم:
«و أما فی التقیه فالأمر أوسع، فلا یجب الذهاب إلى مکان لا تقیه فیه وإن أمکن بلا مشقه، نعم لو أمکنه و هو فی ذلک المکان ترک التقیه و إرائتهم المسح على الخف مثلا فالأحوط بل الأقوى ذلک و لا تجب بذل المال لرفع التقیه، بخلاف سائر الضرورات و الأحوط فی التقیه أیضا الحیله فی رفعها مطلقا»
اگرچه درباره احوط و اقوی بودن ترک تقیه همانطور که گفته شد که با سید موافق نیستیم و لازم نیست مثلا در مکه کنار فرشها بایستیم و روی سنگها سجده کنیم بلکه میشود روی فرشها هم سجده کرد. پس این فرمایش سید از نظر ما مخدوش است.
درباره اینکه سید فرموده که در تقیه هم احوط این است که حیله کنیم، یعنی مثلا بر مهر سجده کنیم ولی طوری سجده کنیم که دیده نشود. در اینجا مرحوم آقای گلپایگانی حاشیه زدهاند که در خصوص مسح بر خفّ نباید ترک شود. استاد ما امام خمینی فرموده که فقط اگر قابل کشف نباشد، حیله جایز است.
ولی این عبارت از امام خیلی بعید بود. ای کاش ایشان این حاشیه را نمینوشتند. این نوع فتاوای یعنی تشویق به تظاهر به خلاف و عدم شفافیت در رفتار و کردار. البته نمیگویم که نظر مبارک ایشان این بوده است، ولی بهتر بود اینگونه نمینوشتند. در مجلس ما یکی از مشکلاتی که داشتیم فتوای برخی آقایان مبنی بر جواز تفخیذ در نکاح یک مرد با یک دختربچه مثلا دو ساله بود. اشکال این قضیه به نظر ما این بود که نکاح یک امر عقلایی است نه تعبدی. هر جا که عقلا جایز ندانند نمیشود حکم به جواز داد. هم این نوع نکاح و این نوع تمتع عقلایی نیست و هم این نوع افتاء دادن در معرض عامه هتک مذهب است. نکاح مثل بیع امر تعبدی نیست و هر دو توصلی و عقلایی هستند. برای همین است که در نکاح اشکالی ندارد که فقط به خاطر زیبایی ظاهری، طرف مورد توجه کسی قرار گرفته و تنها برای التذاذ انجام دهند حتی از آن طرف هم میشود گفت که نکاح بدون قصد لذت جنسی هم جایز است. فلذا بهتر و لازم است به عبارات و کلماتی که بکار می بریم دقت کنیم.
بحث دیگری را سید طرح کرده که ما قبلا درباره آن صحبت کردیم:
«لو ترک التقیه فی مقام وجوبها و مسح على البشره ففی صحه الوضوء إشکال»
مرحوم آقای سبزواری این قضیه را اینطور مستدل کرده و استدلال خوبی را هم مطرح کرده است که البته جای حرف دارد. استدلال ایشان این است که در صورت وجوب تقیه، امر اولی وجود ندارد و چون در صحت عمل عبادت امر لازم است و مفروض آن است که موجود نیست، پس عمل صحیح نیست. به این جواب داده شده که درست است امر وجود ندارد، ولی ملاک وجود دارد و بودن ملاک در صحت عمل کفایت می کند. ایشان جواب داده که از کجا فهمیدید ملاک وجود دارد؟ چون در اینجا استصحاب هم نمیشود جاری کرد چون شک در موضوع است.
نوه صاحب جواهر به سید جواب داده که «والصحه أقرب» مرحوم آقا ضیاء هم فرموده که: «الاقوى بطلانه مع خوف الضرر نفسا أو عرضا، لان الخوف طریق إلیه شرعا فیتنجز الحرمه فی مورده، فلا یصدر العمل منه قربیا حتى مع فرض عدم مصادفه خوفه للواقع، کما أنه مع عدم الخوف المزبور یکون وضوؤه صحیحا حتى مع ترتب الضررین واقعا، کما هو الشأن فی کلیه باب التزاحم بخلاف باب التعارض.»
اینجاست باید بگوییم که اگر تقیه للخوف بود، نماز باطل است و اگر تقیه مداراتی و برای وداد بود باطل نیست. پس نباید سید این عبارت را مطلق میآورد و باید تفصیل قائل میشد. اشکال مهمتر این است که عدم الأمر موجب بطلان نیست، بلکه نهی موجب بطلان است و از ادله تقیه، منهی بودن اگر به دست میآید کارش باطل خواهد بود که ما هم این را انتخاب کردیم. فلذا اطلاق کلام سید مخدوش است.
در اینجا مرحوم آقای حکیم و مرحوم امام هم صحت را خالی از بُعد و دارای قوت میدانند. مرحوم آقای خویی هم عدم صحت را در صورت منهیعنه بودن، اظهر دانسته است و مجموعۀ این آراء و نظرات این مطلب را به اثبات می رساند که اطلاق عبارت سید خالی از ایراد نیست.