- خمس
-
اهمّیت و جایگاه خمس
خمس یکی از واجبات مالی است که در اسلام مقرّر گردیده است و آن یکپنجم از درآمدها، بهرهها و اکتسابی است که انسان از طرق مختلف به دست میآورد و در عصر امام معصوم در اختیار آن بزرگوار قرار داده میشود تا در مصارفی که در آن مصلحت میبیند، مصرف کند.
در عصر کنونی که عصر غیبت کبرای امام معصوم است، خمس واجب است که زیر نظر فقیه و مجتهد جامع شرایط و اعلم فقهای موجود قرار داده شود تا به مصارف مقرّره شرعی برسد یا با نظارت و اشراف او در مواردی مصرف شود که در شرع مقدّس اسلام مقرّر گردیده است.
عقل سلیم هنگامی که در ادلّه خمس و فلسفه جعل و تشریع آن تأمّل کند درمییابد که خمس بودجه امامت و رهبری ائمّه دین است و در عصر غیبت امام در همان مصارف و مواردی باید مصرف شود که اگر خود امام معصوم حضور میداشت، در آنها مصرف میفرمود. بنابراین در این عصر، خمس باید علاوه بر اینکه در جهت مرتفع ساختن نیازهای مشروع سادات فقیر و نیازمند مطابق با شأن ایشان مصرف شود، همچنین برای تحکیم اساس و مبنای فکری و علمی و اجرایی نظام امامت و حکومت حقّه و مورد رضای خداوند که مبتنی و متّکی بر مذهب حقۀ جعفری است، نیز هزینه شود و شرایط و امکانات مورد نیاز چنین نظامی را فراهم کند.
بنابراین خمس از آن امامت و رهبری است و یکپنجم درآمد انسان با جعل و تشریع الهی در ملک عنوان امام و امامت و رهبری قرار دارد و لذا این نوع اموال مادامی که امام در حال حیات است، در اختیار او قرار دارد و پس از ارتحال یا شهادت او به ورّاث دیگر یا به ورثه اکبر یعنی بزرگترین ورثه از نظر سنّ و سال نمیرسد و با این اموال مانند سایر اموال و «مَا تَرَک» او معامله نمیشود، بلکه در اختیار امام بعدی قرار میگیرد و از همین رو در لسان روایات اسلامی از آن به عنوان «حقّ الامارۀ» تعبیر و بر ادای آن تأکید و سفارش فراوانی کردهاند.
این وظیفه مانند دیگر وظائف الهی تا قیامت برقرار است و در لزوم و وجوب پرداخت آن میان دوران امام معصوم و غیبت آن بزرگوار، فرقی وجود ندارد. پس در این عصر که با غیبت امام معصوم مواجه هستیم، این اموال در اختیار افرادی باید قرار گیرد که مذاق شرع و موارد مصرف آنها را بهتر از دیگران میفهمند تا ایشان به عنوان نیابت از طرف امام به مصرف برسانند. طبعاً کسانی که علماً و عملاً نزدیکتر به امام معصوم هستند و برای تحقّق امامت حقّه میکوشند و با معرفت و اجتهاد، احکام خدا را میشناسند- در این موارد اقرب به واقع- قدر متیقّنترین مرجع برای رسانیدن این اموال به مصارف مخصوص، در عصر حاضر میباشند.
مسلمانان و متعهّدان به سرنوشت امّت اسلامی و بلکه علاقهمندان به سعادت بشریت باید توجه داشته باشند در ادای خمس کوتاهی نکنند و بدانند مالی که به آن خمس تعلّق گرفته، از ملک آنان بیرون رفته است و در مالکیت امامت است و اگر بدون دادن خمس، هرگونه تصرّفی در آن بکنند، مرتکب حرام شدهاند و تصرّف بدهکاران خمس نیز در آن حلال نیست و اگر در آن نماز بخوانند نمازشان باطل است. اینک به عنوان تیمّن و تبرّک و برای درک بیشتر مطلب به چند روایت اشاره میشود:
۱- در روایتی از حضرت امام رضا در جواب نامه یکی از تجّار فارس چنین مرقوم فرمودند: «همانا ما به وسیلۀ خمس میتوانیم دین خدا را تقویت کنیم و در یاری و رفع نیازهای کسانی که سرپرستی آنان به عهدۀ ماست، بکوشیم. نیازمندی شیعیانمان را مرتفع سازیم و آبروی خود را در برابر مخالفان و دشمنان حفظ کنیم؛ پس خمس را از ما دریغ نکنید و با دریغ کردن آن از ما، خود را از دعاهای ما محروم نسازید و بدانید دادن خمس موجب گشایش در روزی و وسعت درآمدهای شما و مغفرت و پاک شدن شما از گناهان است و ذخیره روز قیامت شما خواهد بود و مسلمان واقعی کسی است که به آنچه با خدای خویش پیمان بسته، وفا کند، نه اینکه با زبان اقرار کند و در دل مخالف باشد.»
۲- از امام محمّد باقر نقل شده است که فرمودند: هر کسی چیزی را از مال خمسدار بخرد و معامله کند، عذرش نزد خداوند سبحان پذیرفته نیست زیرا چیزی که خریده است برای او حلال نیست. - چیزهایی که خمس در آنها واجب است
-
مسئلۀ ۱۹۸۵ : در هفت چیز خمس واجب است:
۱- درآمدها، ۲- معدن، ۳- گنج، ۴- مال حلال مخلوط با حرام، ۵- جواهر و چیزهای گران قیمتی که با غوّاصی به دست میآید، ۶- غنائم جنگی، ۷- زمینی که کافر ذمّی از مسلمان بخرد. احکام هر یک در مسائل آینده خواهد آمد. - درآمد کسب و کار
-
مسئلۀ ۱۹۸۶ : هرگاه انسان در اثر کاسبی، کشاورزی، تجارت، سرمایهگذاریهای خُرد و کلان، واسطهگری و بالأخره با هر نوع اقدام و برنامه ریزی و عملیات اقتصادی و مالی، درآمدی داشته باشد، ولو اینکه از طریق احیای زمینهای موات و لمیزرع یا به دست آوردن مباحات اوّلیه یا ارائه خدمات فنّی، فرهنگی، اجتماعی، انسانی و مانند اینها و یا از راه کارگری یا انجام نماز و روزۀ استیجاری باشد، در صورتی که از مخارج سالیانه خودش و کسانی که تحت تکفّل او هستند بیشتر بماند و زیاد بیاید، مطابق مسائل بعدی واجب است خمس آنها را بپردازد.
مسئلۀ ۱۹۸۷ : اگر چیزی که زیاد آمده به خاطر قناعت کردن بوده است به گونهای که اگر قناعت نمیشد، چیزی زیاد نمیآمد، باز هم خمس مازاد واجب است.
مسئلۀ ۱۹۸۸ : کسی که هزینههای زندگی او به عهدۀ دیگری است باید خمس همۀ درآمدهای خود را بپردازد، ولی اگر مقداری از آنرا خرج زیارت، میهمانی و مانند آن کرده باشد، فقط باید خمس باقی مانده را بدهد.
مسئلۀ ۱۹۸۹ : زنی که در اثر کسب، درآمدی دارد و از طرفی شوهرش مخارج او را میپردازد، باید آخر سال خمس درآمد خود را بدهد، همچنین اگر شوهر ندارد یا شوهر مخارج او را نمیدهد و خود درآمدی داشته باشد، چنانچه چیزی از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید، باید خمس آنرا بپردازد، حتی هرگونه فایده و درآمدی که زن به دست میآورد و ملک او میشود هرچند به صورت کسب نباشد، چنانچه از مخارج سالیانهاش چیزی زیاد بیاید باید خمس آنرا بپردازد، ولی لازم نیست خمس مهریه خود را بدهد هر چند بهتر است.
مسئلۀ ۱۹۹۰ : کسی که مالی را طبق ضوابط شرعی به عنوان خمس به دست آورده یا به عنوان زکات واجب یا صدقه مستحبّی مالک شده است، در صورتی که از آن نفعی ببرد و آن منفعت از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید واجب است خمس آنرا بدهد، ولی اگر خود خمس یا زکات یا صدقه مستحبّی به آن اندازه باشد که از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید، ظاهراً خمس ندارد، گرچه بهتر است خمس آنرا نیز بدهد، امّا در مورد زکات و صدقات مستحبّه احوط بلکه اقوی آنست که اگر از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید، خمس آنرا باید بپردازد.
مسئلۀ ۱۹۹۱ : کاسبان، تجّار، صنعتگران و مانند اینها یک سال پس از شروع به دست آوردن سود، بایستی خمس آنچه از مخارج سالیانۀ آنها اضافه آمده را بپردازند. کسی هم که شغلش کاسبی نباشد و بهطور اتفاقی دادوستدی کند و سودی ببرد، پس از آنکه یک سال از سود بردن او گذشت باید خمس مقدار اضافه بر مخارج سالیانهاش را بپردازد.
مسئلۀ ۱۹۹۲ : نهالهایی که شخصی میخرد و خمس آنها را میپردازد و میکارد و مخارجی نیز برای کشت آنها صرف میکند و در زمان خاصی آنها را میبرد چه موقعی باشد که عرفاً زمان قطع آنها فرا رسیده یا زودتر از آن قطع کند، مقدار رشد آنها جزء درآمد آن سالی است که درختها را قطع کرده است در صورتی که سودی داشته باشد پس از کسر مخارج سالیانه و قیمت اصل آن مال، باید خمس آنچه را از مخارج سالیانه زیاد آمده بپردازد.
مسئلۀ ۱۹۹۳ : اگر بهطور مثال درختی که خریده و خمسش را داده است یا به او ارث رسیده، میوه بدهد، آنچه از مخارج سالیانه زیاد بیاید خمس دارد و اگر درخت رشد کند یا گوسفندی که داشته چاق شود، رشد درخت یا چاقی گوسفند از درآمد سالی است که آنها را میفروشد یا عرفاً وقت فروش آنهاست، پس لازم نیست هر سال حساب کند.
مسئلۀ ۱۹۹۴ : اگر ملکی را برای افراد معین مثلاً برای زن و فرزندان خود وقف کند، چنانچه آنها در آن ملک زراعت و درختکاری کنند و از آن سودی کسب کنند که از مخارج سالیانه آنها زیاد بیاید، باید خمس آنرا بپردازند. اگر هم به صورت دیگری از آن ملک سود ببرند، مثلاً اجارۀ آنرا دریافت کنند، باید خمس مقداری را که از مخارج سالیانه آنان زیاد میآید، بپردازند.
مسئلۀ ۱۹۹۵ : اگر کسی اجیر شود تا کاری را طی چند سال انجام دهد و اجرت همه را یکجا دریافت کند، آن اجرت بر تعداد آن سالها تقسیم میشود و سهم مربوط به سال اول، درآمد آن سال محسوب میشود.
مسئلۀ ۱۹۹۶ : اگر مالی نزد کافر یا کسی که به دادن خمس عقیده ندارد، مشمول خمس شود و سپس از طریق معامله و خرید و فروش به دست شخصی برسد، واجب نیست خمسی را که به آن تعلّق گرفته بپردازد، ولی اگر رایگان به دست آن شخص برسد، جزء درآمد او محسوب میشود و اگر با درآمدهای دیگر او از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید باید خمس آنچه را زیاد آمده است بدهد. - خمس بخشش ، ارث و مهریه
-
مسئلۀ ۱۹۹۷ : ظاهر آنست که اگر چیزی را به کسی ببخشند یا جایزه بدهند و یا وصیت کنند مالی به او تعلّق گیرد، چنانچه آن مال از مخارج سالیانه او زیاد بیاید باید خمس آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۱۹۹۸ : ارثی که به انسان میرسد خمس ندارد مگر در چند صورت:
۱- میت از خویشانی بوده که وارث نمیدانسته چنین خویشی دارد، در این صورت باید خمس ارثی را که از او میبرد بپردازد.
۲- در صورتی که وارث بداند میت خمس آن مال را نپرداخته است چه آن عینی که خمس به آن تعلق پیدا کرده موجود باشد و یا عِوض آن.
۳- چنانچه وارث بداند میت خمس بدهکار است.
ولی در صورت دوم و سوم اگر میت غیرشیعه و به خمس اعتقادی نداشته باشد و وارث او شیعه باشد، احتیاجی به دادن خمس نیست.
مسئلۀ ۱۹۹۹ : مهریهای که زن میگیرد خمس ندارد، هرچند خوب است خمس آنرا بدهد، کما اینکه مالی را که مرد در عوض طلاق خُلع میگیرد، دیه اطراف، اَرش جنایات (که در بحث «دیات» معنای آن آمده است) و همچنین در تمام مواردی که ارث میرسد، بهتر است خمس آنرا بپردازد. - خمس مطالبات و پساندازها
-
مسئلۀ ۲۰۰۰ : کسی که از درآمد سالانه به مردم و نهادها قرض داده و در پایان سال از آنها طلبکار است، اگر طلب او با مطالبه دریافت میشود و میتوان آنرا نقد محسوب کرد، باید در پایان سال خمس آنرا بپردازد، ولی اگر هنوز وقت دریافت آن نرسیده است یا فعلاً وصول شدنی نیست و احتمال سوخت (عدم وصول) هم دارد، خمس آن واجب نیست، ولی باید هنگامی که وصول شد بلافاصله خمس آن پرداخت شود.
مسئلۀ ۲۰۰۱ : کاسبی که در طول سال با مردم معامله نقد و نسیه انجام میدهد، اگر در آخر سال وقت وصول مطالبات آنها برسد و بهطور معمول و عادی قابل وصول بوده و مانند نقد باشد، واجب است محاسبه کند و خمس سود مازاد بر مخارج سالانه را بپردازد، امّا اگر اینطور نباشد مثلاً موعد وصول آن نرسیده یا در صورت رسیدن موعد، قابل وصول نباشد، سود آن از درآمد سال کنونی نیست بلکه متعلّق به سالی است که در آن سال وصول میشود. همچنین اگر کسی چیزی را بفروشد ولو نقداً و در مقابل آن چک بگیرد، در صورتی که موعد وصول چک برسد و قابل تبدیل به نقد باشد و اصولاً مانند نقد باشد، واجب است محاسبه کند و خمس سود مازاد از مخارج سالانه را بپردازد، ولی اگر اینگونه نباشد، سود آن از درآمد سال فعلی محسوب نمیشود.
مسئلۀ ۲۰۰۲ : افرادی که در ادارات دولتی یا مؤسسات خصوصی کار میکنند و معمولاً اداره مقداری از حقوق آنان را پسانداز میکند تا در هنگام بازنشستگی به تدریج به ایشان بازپرداخت کند، پس از بازنشستگی هر مقدار که در هر سال به آنان بدهند جزء درآمد همان سال حساب میشود و لازم نیست یکجا همۀ آنها را محاسبه و خمس آنرا فوراً پرداخت کنند.
مسئلۀ ۲۰۰۳ : افرادی که مطابق مقرّرات عمومی و جاری و رسمی تحت پوشش بیمه قرار میگیرند و به صورت یک دفعه یا ماهیانه و یا سالیانه وجهی میپردازند، تا آن سازمان یا هر تشکیلاتی که مسئولیت بیمه را عهدهدار است، آنان را بیمه کند و در مواقع از کار افتادگی و پیری به صورت مستمرّی ماهیانه مثلاً چیزی به آنها بپردازد، آن وجهی که ماهیانه یا یکباره یا به هر شکل دیگری به سازمان بیمه کننده میپردازد، جزء مخارج سالانه محسوب میشود و آن مبلغی که از سوی سازمان بیمه کننده بهطور اقساط داده میشود جزء درآمد سالانه محسوب است و اگر از مخارج سالانه چیزی زیاد بیاید، باید خمسش را بدهد.
مسئلۀ ۲۰۰۴ : اگر با پول خمس داده یا پولی که خمس ندارد مانند ارث، باغی احداث کند یا دام بخرد که پس از افزایش قیمت آنرا بفروشد، باید خمس میوه و رشد درختان باغ و خمس افزایش قیمت باغ و نیز خمس شیر، پشم، فربهی دام و افزایش قیمت آنرا پرداخت کند، ولی اگر قصدش افزایش قیمت نباشد بلکه باغ را برای بهرهگیری از میوه درختان آن احداث کند و دام را برای استفاده از شیر و پشم آن بخرد، تنها باید خمس میوه یا شیر و پشم زاید بر مخارج سالیانهاش را بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۰۵ : اگر انسان پولی را که از سود تدریجی کسب و کار و تلاش خود به دست میآورد سرمایه قرار دهد و به کار بیندازد و از این طریق زندگی را بگرداند یا با آن پول، مغازهای بخرد و در آن کاسبی کند، یا با آن جنس تهیه کند و این طرف و آن طرف ببرد و دورهگردی کرده و خانواده را اداره کند یا به شکل دیگر مثلاً با آن دستگاهی خریداری کرده و از این طریق نیازهای زندگی خود را برطرف کند سه حالت دارد:
۱- به گونهای که اگر از این سرمایه استفاده نکند در مضیقه و عُسر و حرج واقع میشود، در این صورت اصل سرمایه حکم مخارج سالیانه را داشته و خمس ندارد، گرچه بهتر است خمس آنرا بپردازد.
۲- گاهی این گونه نیست، یعنی اگر خمس آن سرمایه را بدهد در مضیقه و عُسر و حرج قرار نمیگیرد، در این صورت باید خمس آنرا بپردازد.
۳- گاهی هیچ کدام از این دو نیست و صاحب سرمایه نمیداند که از قبیل قسم اول است یا دوم که در این صورت هم واجب است خمس آنرا پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۰۰۶ : در صورتی که کسی با پولی که واجب نیست خمس آن پرداخت شود، منزلی بخرد یا ملک دیگری را با آن معامله کند دو حالت پیش میآید:
۱- قصدش تجارت با آن نباشد بلکه بخواهد خودش از آن استفاده کند، در این صورت ترقّی قیمت آن خمس ندارد و اگر اتّفاقاً آنرا به ملک دیگری نیز تبدیل کند باز خمس ندارد، ولی اگر تصادفاً آنرا بیشتر از آنچه خریده بفروشد، پول اضافه از درآمد سال فروش حساب میشود که اگر از مخارج سالیانه زیاد بیاید باید خمس آنرا بپردازد.
۲- قصدش تجارت با آن باشد، در این صورت اگر یک سال از ترقی قیمت آن بگذرد و امکان فروش داشته باشد بهطوری که در نظر مردم سود موجود حساب شود، در صورتی که از مخارج سالانه اضافه بیاید، خمس ترقی قیمت باید پرداخت گردد.
مسئلۀ ۲۰۰۷ : چیزهایی که به عنوان ارث به کسی رسیده و خمس ندارد، اگر در سالهای بعد بهطور اتّفاقی بفروشد یا تبدیل کند و قیمت آن از زمانی که به ارث رسیده بیشتر باشد، افزایش قیمت خمس ندارد.
مسئلۀ ۲۰۰۸ : اگر از درآمد سالانه چیزی بخرد که جزء مخارج سالانه نیست و قیمت آن افزایش پیدا کند، واجب است خمس اصل و افزایش قیمت را محاسبه و پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۰۰۹ : اگر قیمت جنسی که برای تجارت خریده، بالا رود، ولی آنرا نفروشد و قبل از اتمام سال دوباره قیمتش پایین بیاید، خمس آن مقداری که بالا رفته بوده واجب نیست، ولی اگر بعد از ترقی و افزایش قیمت به امید اینکه بیشتر ترقی کند با وجود حضور مشتری و امکان فروش آن، بیجهت نفروخته است و سال به پایان رسیده و قیمت آن دوباره پایین آمده است، در این صورت باید خمس ترقی و افزایش آنرا بپردازد، ولی اگر آن جنس را به اندازهای نگاه داشته که در عرف تجارت معمول است و بهطور اتّفاقی قیمت تنزّل کند، اظهر آنست که خمس ترقّی قیمت واجب نیست، گرچه بهتر است که آنرا محاسبه کند و احتیاطاً خمس آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۰۱۰ : اگر عین مالی را که خمس ندارد مانند ارث یا مهریه را سرمایه یا وسیله کسب و تجارت قرار دهد لازم نیست خمس آنرا بدهد، ولی اگر قیمت آن ترقی پیدا کند و یک سال نیز از آن بگذرد و امکان فروش آن هم باشد، باید خمس ترقی و افزایش قیمت آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۱۱ : هر جنس و مالی که یکبار خمس آن داده شود دیگر خمس به آن تعلّق نمیگیرد، مگر اینکه رشد کند یا قیمت آن افزایش یابد که باید خمس مقداری که افزایش یافته داده شود، ولی اگر رشد قیمت بر اثر کاهش ارزش پول باشد، بهطوری که درآمد و غنیمت حساب نشود، خمس آن لازم نیست.
مسئلۀ ۲۰۱۲ : در وجوب خمس شرط است سود در کاسبیها و درآمدها و در تمامی کارهایی که منشأ درآمد واقع میشود استقرار پیدا کند، بنابراین اگر کسی چیزی را بخرد و سود هم ببرد، ولی فروشنده حق خیار داشته باشد، مادامی که معامله لازم نشده و زمان خیار باقی است خمس واجب نیست. - کیفیت تعلّق خمس و نحوة محاسبة آن
-
مسئلۀ ۲۰۱۳ : خمس به عین مال و سود تعلّق دارد، ولی مالک در پرداخت آن مخیر است که از خود عین یا از قیمت آن بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۱۴ : کسی که از طریق درآمد و کسب سالیانه، اشیا و اموالی را برای تجارت و سرمایه فراهم آورده است و نیاز او به آنها مانند نیاز او به مؤونه نیست، پس از پایان سال اول- بفروشد یا نفروشد، ولی فروش آنها ممکن بوده باشد- واجب است تمام آنها را محاسبه کند، هم خمس اصل سرمایه و هم خمس رشد و ترقی قیمت آنرا پس از کسر مخارج سالیانه بپردازد و در سالهای بعد فقط خمس ترقی بعدی و قیمت را بپردازد؛ ولی اگر کسی چندین سال حساب نکرده باشد، کافی نیست خمس همه را بهطور یک کاسه بدهد، بلکه واجب است خمس سال به سال را محاسبه کند و خمس درآمد هر سال را با درآمد خمس سال قبل- خمسی که داده نشده خود نیز خمس دارد- بدهد، بنابراین اگر مثلاً دو سال حساب نکرده باشد و آخر سال دوّم به حساب هر دو سال رسیدگی کند و بعد از محاسبه به دست آورد که آخر سال اوّل مثلاً همۀ دارایی او صد هزار تومان ارزش داشته و الان که آخر سال دوّم است، دویست هزار تومان ارزش پیدا کرده است، اگر میخواهد خمس همه را به صورت یک کاسه بپردازد چهل هزار تومان بدهد، ولی باید این طور ملاحظه کند، سال اوّل بیست هزار تومان بدهکار شده است و چون ارزش مال در طول دو سال دو برابر شده است همان بیست هزار تومان هم دو برابر شده، پس از صد هزار تومان سال دوّم بیست هزار تومانش سود خمس سال اوّل آن و از صد هزار تومان سال اول، هشتاد هزار تومان باقی مانده است که خمس آن شانزده هزار تومان میشود، بنابراین جمعاً پنجاه و شش هزار تومان خمس بدهکار است و چون مخارج سالیانه و هزینه باید از مال خودش باشد، از خمس کسر نمیشود و بهتر است، بلکه بنا بر احتیاط لازم است با مجتهد جامع شرایط یا وکیل تامّ الاختیار او مصالحه کند و این نسبت را در سالهای بعد هم باید انجام دهد. - جبران سرمایه
-
مسئلۀ ۲۰۱۵ : اگر در اول سال قبل از آنکه سودی به دست آورد، از سرمایه یا غیر آن خرج کند و قبل از پایان سال سودی به دست آورد، در صورتی که بدون جبران آن نتواند با آن سرمایه کار کند یا در عُسر و حرج قرار گیرد یا مصرف کردن و یا جبران آن عرفاً مؤونه حساب میشود یا اگر جبران نکند، عنوان سود، فائده و استفاده، صدق نمیکند، در همۀ این موارد میتواند آنرا از منافع سال جبران کند و اگر هیچ کدام از اینها صدق نکند، از منافع سال نمیتوان مخارج را جبران کرد، ولی اگر بعد از سود کردن خسارتی بر سرمایه وارد شود، میتواند آنرا منافع سال جبران کند.
مسئلۀ ۲۰۱۶ : اگر مقداری از سرمایه مخمّس تلف شود واز باقی مانده آن سودی حاصل شود که از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید، اقوی آنست که مقداری را که از سرمایه تلف شده، از منافع بردارد و همچنین است اگر یک سرمایه که در مسیر تجارت قرار گرفته است یک وقت خسارت دیده و وقت دیگر سود کرده باشد جایز است با منافع آن خسارت قبلی را جبران کنند.
مسئلۀ ۲۰۱۷ : اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از دارایی او از بین برود، در صورتی که در همان سال در زندگی به آن احتیاج داشته باشد، میتواند از سودی که به دست میآورد آنرا تهیه و جبران کند، ولی اگر در همان سال در زندگی به آن چیز احتیاج نداشته باشد، نمیتواند در بین سال از منافع کسب آنرا تهیه کند، مگر آنکه بدون محاسبه و جبران آن عرفاً عنوان منفعت، سود و استفاده صدق نکند و نگویند در این سال سود کرده است و یا اگر محاسبه نکند در عُسر و حرج قرار میگیرد.
مسئلۀ ۲۰۱۸ : کسی که چند محلّ کسب و منبع درآمد داشته باشد، ظاهراً میتواند پس از به دست آوردن سود، هرگونه زیانی که به سرمایهاش وارد میشود را از سود آن جبران و کسر کند، خواه هر رشته از کسب او دارای دخل و خرج جداگانه و صندوق مستقل باشد یا نباشد، هر چند در صورت اوّل احتیاط آنست که زیان وارد بر سرمایه یک رشته را از سود رشته دیگر کسر نکند.
مسئلۀ ۲۰۱۹ : اگر در اثر به دست آوردن سود خسارتی بر مغازه و یا دفتر کار تجاری وارد شود که نیاز به تعمیر پیدا کند، در صورتی که معمولی بوده و از حدّ متعارف زاید نباشد، میتواند مخارج تعمیر را از سود سالیانه کسر کند و در این جهت میان تعمیر اصل محل کار و تعمیر برای زیبایی، فرقی نمیکند.
مسئلۀ ۲۰۲۰ : آباد کردن زمینهای موات چنانچه برای تجارت یا بهره بردن از کشت و زرع آن باشد جزء سرمایه به حساب میآید، ولی اگر برای تفریح و استراحت شخصی خود و فرزندانش در حدّ نیاز عرفی باشد و قصد تجارت و کسب نداشته باشد، جزء سرمایه به حساب نمیآید و در صورتی که عرفاً جزء شأن او باشد جزء مخارج سالیانه است.
مسئلۀ ۲۰۲۱ : اگر تاجر یا کاسب یا کشاورز، از درآمد سالیانهاش وسیله نقلیهای بخرد یکی از سه حالت را دارد:
۱- اگر برای استفاده در کسب و کار خریده باشد باید خمس آنرا بپردازد.
۲- اگر برای استفاده خانوادگی و برآوردن نیاز شخصی خریده، خمس آن واجب نیست.
۳- اگر برای هر دو خریده، هر کدام بیشتر باشد ملاک است و چنانچه تقریباً مساوی باشند، احتیاطاً نصف آنرا جزء سرمایه حساب کند و خمس آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۰۲۲ : کسی که مقداری از درآمد خود را به تدریج برای تعمیر مغازه، آباد کردن زمین موات، احداث باغ یا خرید ماشین مسافربری صرف کرده، چنانچه قصد کسب سود و توسعه سرمایهگذاری و جذب درآمد بیشتر باشد، باید در آخر سال خمس آنرا بپردازد و اگر اصل زمین آباد شده هم افزایش قیمت پیدا کرده باشد باید آخر سال، خمس آنرا بدهد، ولی اگر قصد فروش مثلاً زمین را ندارد و میخواهد آنرا داشته باشد چنانچه یک بار خمس آنرا بدهد، سالهای بعد تا زمانی که آنرا نفروخته، خمس واجب نمیشود.
مسئلۀ ۲۰۲۳ : اگر درخت بید و چنار و مانند اینها را برای تجارت بکارد و خمس نهال را داده باشد، سالی که موقع فروش آنهاست اگرچه آنها را نفروشد، باید خمس آنها را پس از کسر مخارج سالیانه پرداخت کند، ولی اگر مثلاً از شاخههای آنها که هر ساله بریده میشود، سودی ببرد و به تنهایی یا با سودهای دیگر کسب از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید، باید خمس آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۰۲۴ : اگر بچّه نابالغ سرمایهای داشته باشد که از آن سودی به دست میآید، بنا بر احتیاط واجب بعد از آنکه بالغ شد باید خمس آنرا بپردازد. - خمس خانه و اثاث منزل
-
مسئلۀ ۲۰۲۵ : هرگاه از درآمد سال چیزی مانند خانه، ماشین سواری، فرش یا سایر وسایل زندگی را بخرد مادامی که نفروخته خمس ندارد و اگر در سالهای بعد آنها را بفروشد در صورتی که با خانه یا وسایل دیگری که مورد نیاز است مبادله کند، خمس بر او واجب نمیشود چون درآمدی حاصل نکرده است، اگر خانه و وسایل زندگی را در سالهای بعد بفروشد و از فروش آن سودی به دست آورد و چنانچه خمس آنها را پس از کسر مخارج سالیانه بپردازد در عُسر و حرج قرار نمیگیرد، واجب است فوراً خمس آنها را بپردازد، ولو اینکه بخواهد با آن پول، خانه یا ماشین دیگری که مورد نیاز است تهیه کند، ولی اگر با دادن خمس آنها در عُسر و حرج قرار میگیرد، ظاهر آنست که خمس بر او واجب نیست.
مسئلۀ ۲۰۲۶ : اگر از درآمد کسب و کار، آذوقه و مواد غذایی، برای مصرف سالیانه خانه، خریداری کند و در آخر سال زیاد بیاید، واجب است خمس آنها را بدهد و اگر بخواهد خمس قیمت آنها را بپردازد، در صورتی که قیمت آنها افزایش پیدا کرده باشد، قیمت روز را باید محاسبه کند.
مسئلۀ ۲۰۲۷ : اگر از درآمد سالیانه قبل از پرداخت خمس اثاثیه منزل تهیه کند و یا برای زن و فرزندان دختر خود طلا و زیور آلات بخرد، تا زمانی که مورد استفاده قرار میگیرد و متناسب با شأن خانوادگی اوست، جزء مخارج سالیانه است و خمس ندارد و اگر بهطور کامل از آنها بینیاز باشد گرچه اقوی آنست که خمس ندارد، ولی احتیاط مؤکد آنست که خمس آنها را مطابق قیمت فعلی با کسر مخارج سالیانه بپردازد، و همچنین است اگر فردی که اهل علم و تحقیق است کتاب بخرد و بهطور کلّی از آن بینیاز شود، گرچه خمس آنها واجب نیست چون عنوان درآمد صدق نمیکند، ولی احتیاط آنست که خمس آنها را پرداخت کند. - مخارج و هزینه ها
-
مسئلۀ ۲۰۲۸ : کلّیه مخارج و هزینههایی که برای به دست آوردن سود و درآمد مصرف میشود، مانند کرایه حمل و نقل و اجاره بهای توقّف کشتی، دلاّلی و واسطهگری، استهلاک ماشین آلات، پول لاستیک و استهلاک و فرسودگی ابزار کاری که جزء سرمایه است و از منافع و درآمد پولی خریده شده که خمس ندارد یا خمسش داده شده و یا خود سرمایه به گونهای است که مانند خود مخارج سالیانه مورد نیاز است یا اینکه خمس آن اگر داده شود موجب عُسر و حرج میشود، باید تمامی آنها از مخارج سالیانه کسر گردد و به عنوان مخارج به حساب آید و خمس مابقی پرداخت شود.
مسئلۀ ۲۰۲۹ : آنچه از منافع کسب و شغل که در بین سال به مصرف خوراک، پوشاک، اثاثیه، خرید منزل، جهیزیه مورد نیاز دختر، مخارج ازدواج پسر، زیارت و خیرات و مانند اینها میرسد، در صورتی که از شأن پردازنده زیاد نباشد و زیاده روی هم نکرده باشد، خمس ندارد، همچنین آنچه را به مصرف نذر و کفّاره میرساند و نیز مالی را که به کسی میبخشد یا جایزه میدهد در صورتی که از شأن او زیاده نباشد، از مخارج سالیانه حساب شده و خمس ندارد.
مسئلۀ ۲۰۳۰ : هرگاه انسان نتواند یکجا جهیزیه دختر را تهیه کند و مجبور باشد هر سال مقداری از آنرا تهیه کند یا در شهری باشد که معمولاً هر سال مقداری از جهیزیه دختر را تهیه میکنند بهطوری که تهیه نکردن آن عیب است، چنانچه در بین سال از سود به دست آمدۀ آن سال جهیزیه را فراهم کند خمس آن واجب نمیشود.
مسئلۀ ۲۰۳۱ : اگر کسی خانهای را بهطور نسیه بخرد و به مرور زمان قسمتی از پول آنرا بپردازد، خمس ندارد و نیز اگر از طریق تعاونی یا هر نهاد دیگری ثبت نام کند و بهطور اقساط- ماهانه یا سالانه- مقداری پول واریز کند تا پس از چند سال واحدی به او واگذار شود، آن نیز جزء مخارج سالانه است و خمس ندارد، ولی اگر کسی برای تهیه مسکن مورد نیاز خود از طریق بانک یا مؤسسات اعتباری ناچار است درآمد چند سال را جمع کند تا بتواند با آن خانهای خریداری کند، اگر در عُسر و حرج قرار نمیگیرد بنابه احتیاط واجب باید خمس آنچه که از سالهای قبل از خریدن مسکن پسانداز کرده بدهد، ولی آنچه را از درآمد سال خرید مسکن برای آن خرج کرده خمس ندارد. اگر یک سال از درآمد همان سال، زمین خانه را بخرد و از درآمد سال بعد مقداری از آنرا بسازد و همین طور به تدریج ساختمان خانه را به اتمام برساند، خمس واجب نیست.
مسئلۀ ۲۰۳۲ : ماشینی را که انسان برای مسافرتهای شخصی خود و خانوادهاش یا رفتن به زیارت میخرد، اگر خارج از شأن متعارف او نباشد جزء مخارج همان سال به حساب میآید و خمس ندارد، هر چند برای سالهای بعد باقی بماند و اگر برای خرید آن ناچار باشد درآمد چند سال را جمع کند، چنانچه دادن خمس او را در عُسر و حرج قرار نمیدهد، بنا بر احتیاط واجب باید خمس آنچه را که از سالهای قبل از سال خرید پسانداز کرده، بدهد و اگر به مشکل بیفتد، خمس ندارد.
مسئلۀ ۲۰۳۳ : تجمّلات و تشریفات منزل و زندگی، ایاب و ذهاب و میهمانیهای شخص و خانواده او اگر از حدّ متعارف و شأن او بیشتر نباشد، خمس ندارد و اگر از حدّ متعارف و شأن او بیشتر باشد یا همراه با کارهای حرام و نادرست باشد، باید خمس زاید بر متعارف و آن مقداری که برای حرام مصرف شده را بپردازد و شأن افراد بر حسب زمانها، شهرها و اوضاع معیشت عمومی مردم متفاوت است.
مسئلۀ ۲۰۳۴ : مالی را که انسان خرج سفر حج و زیارتهای دیگر میکند، اگر عین آن باقی باشد و از منفعت آن استفاده شود، از مخارج سالی که در آن مسافرت کرده حساب میشود، هرچند تا مقداری از سال بعد هم طول بکشد و اگر بعد از سفر حج از آن بینیاز شود، اقوی آنست که خمس ندارد چون درآمد صدق نمیکند، ولی احتیاط مستحب آنست که خمسش را بدهد، ولی اگر عین آن مال مصرف میشود باید خمس مقداری را که در سال بعد واقع شده بدهد.
مسئلۀ ۲۰۳۵ : اگر انسان مجبور شود از چند سال قبل برای یک سفر زیارتی ثبت نام کند و هزینه را بدهد، چنانچه خمس پول واریزی را نپرداخته باشد، بنا بر احتیاط خمس آنرا آخر همان سال حساب کند و بپردازد، هر چند بنا بر اقوی واجب نیست.
مسئلۀ ۲۰۳۶ : همانطور که مخارج حج جزء مخارج سالیانه است و خمس ندارد، هزینه مقدّمات حج نیز مانند وجوه و مبالغی که دولتها برای صدور ویزا و گذرنامه و مانند آنها میگیرند، جزء مخارج سالیانه است و خمس ندارد.
مسئلۀ ۲۰۳۷ : هزینه حج بهطور کلّی جزء مخارج سالیانه است و خمس ندارد و در این مورد تفاوتی بین حجّ واجب و عمره نیست و نیز مخارج و هزینههای سفرهای زیارتی هم مؤونه به حساب میآید و خمس ندارد.
مسئلۀ ۲۰۳۸ : اگر کسی عمداً، اعمال و مناسک حجّ خود را باطل، یا به سبب جهل تقصیری و التفات اعمال را باطل کند، هزینه حج جزء مخارج سالیانه او محسوب نمیشود و باید خمس آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۳۹ : اگر در کسب و شغل یا تجارت ضرر کند، ولی مقداری از آذوقه و موادّ غذایی که برای مصرف زندگی خریده است در آخر سال زیاد بیاید، در صورتی که آذوقه باقی مانده به مقدار ضرر یا کمتر است، خمس آنها بر او واجب نیست.
مسئلۀ ۲۰۴۰ : کسی که از کسب و شغل یا تجارت سودی برده است و مال دیگری هم دارد که به آن خمس تعلّق نمیگیرد، میتواند مخارج سالیانه خود را فقط از سود کسب مصرف کند.
مسئلۀ ۲۰۴۱ : کسی که در طول سال سود نبرد، نمیتواند هزینه آن سال را از سود سال بعد جبران کند، ولی اگر برای مخارج خود قرض کند و نتواند تا وقت درآمد سال بعد بپردازد، میتواند بدهی خود را از درآمد سال بعد در وسط سال بدهد.
مسئلۀ ۲۰۴۲ : اگر برای مخارج خود در اوّل سال قرض کند و پیش از تمام شدن سال سودی به دست آورد، میتواند بدهی خود را با آن سود بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۴۳ : اگر برای زیادکردن مال یا خرید چیزی که نیاز ندارد قرض کند، نمیتواند بدهی خود را از سود کسب تأمین کند، مگر اینکه آن چیز از بین رفته باشد و به هیچ وجه نتواند بدهی خود را بدهد و ناچار به پرداخت بدهی باشد که در این صورت میتواند در وسط سال از سود هر سال آنرا اد ا کند.
مسئلۀ ۲۰۴۴ : کسی که بدهی شرعی خود را با مجتهد جامع شرایط یا نماینده او دستگردان کرده یا بدون اینکه دستگردان کرده باشد میخواهد به تدریج بپردازد، نمیتواند از درآمد سالهای بعد پرداخت کند، مگر اینکه اول خمس درآمد آن سال را بدهد، آنگاه از همان پول خمس داده، بدهی شرعی خود را پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۰۴۵ : اگر مستأجر مبلغی را به عنوان سرقفلی مغازه بپردازد، حکم سرمایه را دارد و در صورتی که در عُسر و حرج قرار نگیرد، باید آخر سال خمس آنرا بدهد و کسی هم که سرقفلی گرفته اگر تا آخر سال آنرا به مصرف مؤونه نرساند و باقی بماند، باید خمس آنرا بدهد. - پرداخت خمس و حکم آن
-
مسئلۀ ۲۰۴۶ : کسی که شروع به تجارت و کسب و کار میکند، هنگامی که اولین درآمد خود را به دست میآورد، سال خمسی او محسوب میشود و اگر بخواهد سال خمسی خود را تغییر دهد مانعی ندارد، ولی باید از زمان حصول اولین سود تا زمانی که میخواهد تغییر بدهد، خمس موجودی خود را با کسر مخارج بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۴۷ : در خمس درآمد کسب و کار اگر برای دادن خمس خود سال شمسی قرار دهد مانعی ندارد، همچنین اگر سال خُمسی خود را قبلاً قمری قرار داده میتواند به شمسی تغییر دهد یا اگر شمسی قرار داده به قمری تبدیل کند.
مسئلۀ ۲۰۴۸ : انسان میتواند در بین سال هر وقت پولی به دستش رسید چنانچه بداند از مخارج سالش زیادتر است خمس آنرا بپردازد، ولی بهتر است دادن خمس را تا آخر سال به تأخیر بیندازد.
مسئلۀ ۲۰۴۹ : کسی که باید برای دادن خمس، سال قرار دهد مانند تاجر و کاسب، اگر منفعتی به دست آورد و در بین سال بمیرد باید مخارج او را تا هنگام مرگ از آن منفعت کسر کنند و خمس بقیه را بپردازند.
مسئلۀ ۲۰۵۰ : کسی که از اول بلوغ شروع به کسب و کار کرده و سود نیز برده است و با آن چیزی خریده که مورد نیازش نبوده است، پس از یک سال از خرید آن چیز باید خمسش را بپردازد، ولی اگر چیزی را که خریده مورد نیازش بوده و از شأن وی بیشتر نباشد، در صورتی که یقین دارد آن چیزی را که خریده است در وسط همان سالی بوده که سود برده، خمس ندارد و اگر فراموش کرده باشد و یا نداند چیزی را که خریده در وسط سال بوده یا بعد از پایان سال، اقوی آنست که خمس ندارد، ولی احتیاط آنست که با مرجع تقلید جامع شرایط یا نماینده تامّ الاختیار او مصالحه کند.
مسئلۀ ۲۰۵۱ : کسی که از اول تکلیف خمس نداده است، اگر ملکی بخرد و قیمت آن بالا رود، چنانچه آن ملک را به این نیت نخریده که قیمتش بالا رود و بفروشد، مثلاً برای کشاورزی خریده، در صورتی که آنرا با پولی خریداری کند که در آن خمس وجود دارد، معامله وقتی تمام است که حاکم شرع معامله یکپنجم آنرا اجازه بدهد و خریدار باید خمس خود ملک یا مقداری را که فعلاً آن ملک ارزش دارد بپردازد، همچنین است اگر از اول قصد داشته که پول خمس نداده را عوض چیزی که خریده بپردازد، ولی اگر آن ملک را برای تجارت خریده تا قیمت آن بالا رفته و با سود بفروشد، در این صورت آن ملک حکم تجارت و سرمایه را دارد.
مسئلۀ ۲۰۵۲ : خمس مانند زکات به اصل عین تعلّق میگیرد و قدر متیقّن از نحوه تعلّق خمس اینست که صاحبان خمس نسبت به عین آن مال که خمسش داده نشده است، دارای حق هستند و مادامی که صاحبان خمس به حقّ خود نرسیدهاند و تا هنگامی که خمس سرمایهای داده نشود، تصرّف در آن مال جایز نیست، ولی شارع مقدّس برای سهولت افراد حکمی را بیان کرده و آن اینست که اگر خمس دهنده یکپنجم مال مشمول خمس را چه عین مال باشد چه قیمت آن، خارج کند، مابقی اموال آزاد میشود و تصرّف در آن جایز است بنابراین صاحب مال مخیر است خمس را از خود مال بدهد یا قیمت آن و این حکم در تمام موارد هفتگانه مساوی است.
مسئلۀ ۲۰۵۳ : اگر خمس دهنده بخواهد خمس سرمایه مشمول خمس را از قیمت آن بدهد، واجب است به قیمت فعلی و روز، معین و محاسبه کند و آنرا به صورت نقد یا به صورت جنس دیگر بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۵۴ : با توجه به اینکه اصل تعلق خمس به عین مال از نظر روایات و آرای فقها امری مسلم است و نیز مالک مخیر است خمس را از عین همان مال یا قیمت آن بپردازد و از جهت سوم مالک پس از گذشتن یک سال اگر خمس را کنار نگذاشته باشد حقّ هیچگونه تصرف در آن مال را ندارد، بنابراین خمس اگر به عین مال تعلق دارد به صورت شرکت مشاع نیست و از طرف دیگر حق به خود مال هم تعلق ندارد و الاّ مالک حق پرداخت قیمت آنرا نداشت، پس بنا بر اقوی خمس به مالیت مال تعلق پیدا میکند لذا هر موقع محاسبه شود باید با قیمت روز باشد.
مسئلۀ ۲۰۵۵ : اگر کسی خمس را از عین مال دارای خمس ندهد و از جنس دیگری بخواهد بپردازد باید به قیمت روز که قیمت واقعی است حساب کند و اگر قیمت جنس خود را گران حساب کند واجب است خمس آن مقداری را که زیاد قیمت گذاشته، دوباره بپردازد، اگرچه طرف راضی باشد.
مسئلۀ ۲۰۵۶ : کسی که طلبکار است و میخواهد طلب خود را بابت خمس حساب کند و از طرفی بدهکار نیز محتاج به خمس است، با اجازۀ حاکم شرع، میتواند طلب خود را بابت خمس حساب کند. - معادن
-
مسئلۀ ۲۰۵۷ : اگر کسی از معادن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت و سایر موارد، چیزی استخراج کند، در صورتی که به اندازه نصاب باشد، که در مسئلۀ آتی مقدار آن گفته خواهد شد، باید خمس آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۵۸ : نصاب لازم برای وجوب خمس در معدن بنا بر احتیاط واجب، صد و پنجاه مثقال معمولی برابر ۴۹۲/۱۸۷ گرم نقره سکهدار یا پانزده مثقال معمولی برابر با ۷۰/۳۱۲ گرم طلای سکهدار است، بنابراین اگر قیمت چیزی که از معدن استخراج شده پس از کسر مخارج استخراج به هر یک از دو مقدار ذکر شده برسد، بعد از کسر مخارج استخراج و تصفیه، خمس باقی مانده را بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۵۹ : تشخیص معدن با متخصّصان فن است. اگر آنها گچ و آهک و گِل سرخ و گِل سرشوی را از مصادیق معدن بدانند، حکم معدن را دارد و اگر در بین آنها اختلاف باشد، بهتر آنست که خمس آنها را اگر به حد نصاب برسند پس از کسر مخارج استخراج و تصفیه و بدون کسر مخارج سالانه بدهند.
مسئلۀ ۲۰۶۰ : مقصود از طلا و نقره سکه دار، دینار و درهم است که در گذشته پول رایج هر زمان بوده و چون دیگر رواج ندارد، قیمت آنها بر حسب پول رایج هر زمانی ملاک است.
مسئلۀ ۲۰۶۱ : اگر کسی چیزی را که از معدن استخراج کرده است کمتر از حدّ نصاب باشد، چنانچه به تنهایی یا با دیگر سودهای او از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید، باید خمس اضافه را بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۶۲ : اگر چیزی از معادن کسانی که معتقد به وجوب خمس در آنها نیستند، به دست انسان برسد، مانند کفّار یا بعضی مسلمانان که اعتقاد به وجوب خمس در معادن ندارند، دادن خمس آن واجب نیست.
مسئلۀ ۲۰۶۳ : کسی که از معدن چیزی به دست بیاورد، در صورت رسیدن به حدّ نصاب پس از کسر مخارج استخراج و تصفیه، باید خمس آنرا بدهد چه معدن روی زمین باشد یا زیر آن یا در زمینی باشد که ملک است و مالک دارد یا در جایی که مالک ندارد.
مسئلۀ ۲۰۶۴ : اگر کسی معدنی را که در اعماق ملک دیگری است و عرف آنرا جزء ملک او به حساب میآورد، استخراج کند، اظهر آنست که هر چه به دست آمده مال صاحب ملک است و در صورتی که صاحب ملک بدون هیچ هزینهای آنرا تصاحب کند، در صورت رسیدن به حدّ نصاب باید خمس همۀ آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۶۵ : اگر نداند چیزی که از معدن بیرون آورده به حدّ نصاب میرسد یا نه، اقوی آنست که لازم نیست از طریق وزن کردن یا به هر طریق دیگر قیمت آنرا معلوم کند، اگرچه بهتر آنست از هر راه ممکن قیمت آنرا معلوم کند.
مسئلۀ ۲۰۶۶ : با توجّه به اینکه تشخیص محدوده مالکیت با عرف است و عرف، اعماق زمین یا فضای محیط و فوق زمین را تا بینهایت در ملکیت صاحب زمین نمیداند، بنابراین اگر کسی معدنی را در اعماق زمین و ملک دیگری استخراج کرد، معدن مال صاحب زمین نیست و ملک استخراج کننده است و اگرآن معدن به حدّ نصاب شرعی برسد باید پس از کسر مخارج استخراج و تصفیه، خمس آنرا خود او بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۶۷ : در صورتی که استخراج معادن به وسیلۀ حکومت اسلامی جامع شرایط انجام پذیرد خمس ندارد و اگر حکومت اسلامی آنها را طبق ضوابط و مقرّرات دینی و با رعایت مصالح قطعی به دیگری واگذار یا اجاره دهد، در این دو صورت خمس آنرا باید کسی که به او واگذار شده یا کسی که اجاره کرده است، خود بپردازد و اگر کسی بدون اجازۀ حکومت عدل اسلامی جامع شرایط، یا در نبود چنین حکومتی، معدنی را اجاره کند، خمس آنرا به ترتیبی که گفته شد باید بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۶۸ : اگر چند نفر در استخراج معدن شریک باشند در صورتی که سهم هر کدام به نصاب برسد، پس از کسر مخارج استخراج و تصفیه، واجب است خمس باقی مانده را بپردازند. - گنج
-
مسئلۀ ۲۰۶۹ : گنج مالی است که در زمین، میان درخت، کوه، دیوار یا هرجای دیگری پنهان شده باشد و کسی آنرا پیدا کند و طوری باشد که عرف مردم به آن گنج گویند.
مسئلۀ ۲۰۷۰ : اگر شخصی در جایی که ملک دیگری نیست گنجی پیدا کند یا از کسی ملکی بخرد و در آنجا گنجی بیابد و بداند مال صاحبان قبلی نبوده، مال کسی است که آنرا پیدا کرده و واجب است خمس آنرا بدهد، ولی اگر احتمال بدهد که گنج پیدا شده مال یکی از صاحبان قبلی ملک و زمین بوده، لازم است به آنان اطلاع دهد؛ در صورتی که بتواند صاحب آنرا پیدا کند، واجب است به او برگرداند و اگر صاحب گنج پیدا نشود یا معلوم شود که مال هیچ کدام از آنها نیست، گنج مال یابنده است و واجب است خمس آنرا پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۰۷۱ : نصاب گنج بنا بر احتیاط همان نصاب معدن است، بنابراین اگر قیمت آن پس از کسر مخارج به حدّ نصاب برسد، بنا بر احتیاط واجب باید پس از کسر هزینهای که کرده است، خمس باقی مانده را بدهد.
مسئلۀ ۲۰۷۲ : اگرکسی در ظرفهای متعدّد و گوناگون که در یکجا دفن شده است، مالی پیدا کند، باید مجموع آنها را حساب کند، اگر همۀ آنها روی هم رفته به حدّ نصاب برسد، بعد از کسر مخارج باید خمس باقی مانده را بپردازد، همچنین اگر در چند جا گنج پیدا کند و روی هم به حدّ نصاب برسد، بنا بر احتیاط خمس آنرا بدهد، مگر آنکه استخراج آنها با فاصلۀ زمانی باشد که عرف آنها را بیش از یک استخراج به حساب بیاورد، که در این صورت باید هر کدام بهطور جداگانه حساب شود.
مسئلۀ ۲۰۷۳ : اگر چند نفر گنجی پیدا کنند و پس از کسر مخارج قیمت سهم هر یک به حدّ نصاب برسد باید خمس آنرا بپردازند.
مسئلۀ ۲۰۷۴ : اگر کسی حیوانی بخرد که در شکم آن مالی پیدا شود، چنانچه احتمال دهد که برای فروشنده است، بنا بر احتیاط واجب باید به او خبر دهد و اگر معلوم شود که مال فروشنده نیست، باید به ترتیب به صاحبان قبلی آن اطّلاع دهد و چنانچه معلوم شود مال هیچ یک از آنان نیست و بدون رعایت حدّ نصاب، بنا بر احتیاط باید خمس آنرا بپردازد و اگر حیوان وحشی باشد و یا ماهی باشد که از دریا صید کرده و فروختهاند، در این حالات اگر از شکم آنها چیزی پیدا شود، ظاهر آنست که نیازی به خبر دادن نداشته و مال یابنده است و لازم است خمس آنرا احتیاطاً بپردازد و لکن اقوی آنست که در هر دو صورت حکم درآمد سالانه را داشته باشد. - مال حلال مخلوط به حرام
-
مسئلۀ ۲۰۷۵ : اگر مال حلال با حرام مخلوط شود طوری که انسان نتواند آنها را از یکدیگر تشخیص دهد و نه صاحب مال را بشناسد و نه مقدار مال حرام را، در این صورت خمس همۀ مال را باید بپردازد و پس از پرداختن خمس تصرّف او در مال اشکال ندارد و بر او حلال میشود، ولی بهتر است که هنگام دادن خمس به نیت ما فی الذّمّه- یعنی آنچه بر عهدۀ اوست بپردازد- نیت خاص خمس مصطلح و صدقه نکند.
مسئلۀ ۲۰۷۶ : اگر مقدار مال حرام را بداند، ولی صاحب آنرا نشناسد و نتواند او را پیدا کند، بنا بر احتیاط واجب باید آن مقدار را با اجازۀ حاکم شرع در مصرفی که هم با مصرف خمس و هم با مصرف صدقه منطبق باشد، صرف کند.
مسئلۀ ۲۰۷۷ : اگر کسی مقدار مال حرام را نداند، ولی صاحب آنرا بشناسد در این صورت باید یکدیگر را راضی کنند و چنانچه صاحب مال راضی نشود، در صورتی که انسان بداند چه مقدار معینی مال اوست و شک کند که بیشتر از آن هم مال اوست یا نه، باید چیزی را که یقین دارد از آن اوست بپردازد و احتیاط مستحب آنست که مقدار بیشتری را هم که احتمال میدهد مال اوست بپردازد، ولی در صورتی که خودش غاصب مال باشد یا مقدار حرام را میدانسته و فراموش کرده است، بنا بر احتیاط واجب مقدار بیشتری را که احتمال میدهد به او بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۷۸ : اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست، ولی نتواند او را شناسایی کند، پس اگر خود او غاصب است باید همه را راضی کند و اگر خودش غاصب نیست آن مقدار را بین آنها تقسیم کند.
مسئلۀ ۲۰۷۹ : اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان بداند که افراد زیادی مالک آن مال هستند، در صورتی که امکان داشته باشد و موجب عُسر و حرج نشود واجب است رضایت همه را جلب کند و اگر ممکن نباشد، این مال حکم مجهول المالک را پیدا میکند که با حکم حاکم شرع به جای صاحب آن صدقه داده میشود.
مسئلۀ ۲۰۸۰ : مالی که به سبب ندادن خمس یا زکات با حرام مخلوط شده است- با خمس یا زکات- حکم مالی را دارد که صاحب آن معلوم است، پس باید به ولی خمس یا زکات مراجعه و رضایت او حاصل شود.
مسئلۀ ۲۰۸۱ : اگر انسان خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعداً معلوم شود، مقدار حرام از مقدار خمس کمتر یا بیشتر بوده، در صورتی که مقدار حرام کمتر باشد استرداد مقدار زائد جایز نیست چون از باب صدقه است و در صدقه رجوع جایز نیست و در صورتی که مقدار حرام بیشتر باشد، احتیاط واجب آنست که آن مقدار را با اجازۀ حاکم شرع از قبل صاحب آن صدقه بدهد.
مسئلۀ ۲۰۸۲ : اگر انسان خمس مال حلال مخلوط با حرام را بدهد یا مالی را که به دلیل شناخته نشدن صاحبش از طرف او صدقه داده و پس از آن صاحبش پیدا شده است، در صورتی که صاحب مال قبول نکند، بنا بر اظهر باید به اندازه مالش به او بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۸۳ : کسی که وظیفه دارد در مورد اختلاط مال حلال به حرام از طرف صاحب مال صدقه بدهد، واجب است صدقه را به نیت او به مصرف برساند.
مسئلۀ ۲۰۸۴ : اگرچه ظاهر آنست که مصرف صدقه مذکور در مسئلۀ قبل با دیگر صدقات هیچ فرقی ندارد و میتوان فی سبیل اللّه نیز به مصرف رساند، لکن احتیاط آنست که با اجازۀ حاکم شرع یا کسی که از طرف حاکم شرع مجاز در امور حسبیه است به مصرفی برساند که هم با مصرف خمس منطبق باشد و هم با صدقه. - جواهری که با غوّاصی در دریا بهدست می آید
-
مسئلۀ ۲۰۸۵ : اگر کسی با غوّاصی در دریا و مانند آن جواهری مثل زبرجد، یاقوت، مرجان و مانند اینها را به دست آورد- روییدنی باشد یا معدنی- در صورتی که بهایآن به حدّ نصاب یک دینار که همان هجده نخود طلای سکهدار و مساوی با ۳/۴۵۶ گرم است، برسد، پس از کسر مخارج بیرون آوردن آنها باید خمس باقی مانده را بپردازد- از جنس واحد باشند یا از چندین جنس و چه با یک بار غوّاصی بیرون آورده شده باشد و چه با غوّاصیهای متعدّد- مشروط بر اینکه دفعات طوری به هم متّصل شده باشند که عرفاً همۀ آنها یک سود حساب شود.
مسئلۀ ۲۰۸۶ : اگر چند نفر با غوّاصی جواهراتی را از دریا بیرون آورند، سهم هر کس به حدّ نصاب برسد باید خمسش را بدهد.
مسئلۀ ۲۰۸۷ : اگر کسی بدون فرو رفتن در دریا با وسایل و ابزار آلات جدید، جواهری از درون دریا بیرون آورد یا از روی آب و یا حتّی از کنار آب دریا آنها را بگیرد، در صورتی که قیمت آنها به حدّ نصاب برسد، پس از کسر مخارج آن باید خمسش را بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۸۸ : ماهی و حیوانات دیگری که انسان بدون رفتن در دریا و غوّاصی صید میکند از مصادیق غوص نیست و وقتی خمس بر آنها واجب میشود که به تنهایی یا با سود کسبهای دیگر، از مخارج سالیانهاش زیاد بیاید.
مسئلۀ ۲۰۸۹ : اگر کسی در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون بیاورد و در شکم آن جواهری پیدا کند، احتیاط آنست که بعد از کسر مخارج بیرون آوردن، خمس آنرا پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۰۹۰ : رودخانههای بزرگ مانند دجله، فرات و نیل که معمولاً در آنها نیز جواهرات به عمل میآید، مانند دریاست و اگر کسی در آنها فرو رود و جواهراتی را بیرون آورد، پس از کسر مخارج بیرون آوردن، واجب است خمس آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۰۹۱ : اگر کسی بدون قصد بیرون آوردن چیزی در دریا فرو رود و بهطور اتّفاقی جواهری پیدا کند، اگر قصد دارد که آنرا مالک شود، خمس آنرا بعد از کسر مخارج بیرون آوردن باید بپردازد.
مسئلۀ ۲۰۹۲ : اگر کسی در آب فرو رود و مقداری عنبر بیرون آورد و قیمت آن به حدّ نصاب برسد باید خمس آنرا بپردازد و اگر از روی آب یا کنار دریا به دست آورد، اگر قیمت آن به حدّ نصاب برسد، بنا بر احتیاط واجب خمس آنرا بدهد و اگر به حد نصاب نرسد، گرچه اقوی آنست که خمس ندارد، ولی بهتر است خمس آن پرداخت شود.
مسئلۀ ۲۰۹۳ : اگر بچّه نابالغ با فرو رفتن در آب دریا و مانند آن جواهری به دست آورد یا معدنی را استخراج کند یا گنجی بیابد و یا مال حلال مخلوط به حرام داشته باشد، ولیّ قهری او مطابق شرایط هر یک از آنها باید خمس آنها را بدهد. - غنائم جنگی
-
مسئلۀ ۲۰۹۴ : در دوران حضور امام معصوم، اگر مسلمانان با اجازۀ او با کفّار جنگ کنند و غنائمی به دست آورند، پس از پرداخت مخارجی که برای حمل و نقل و نگهداری آن هزینه کردهاند و نیز مقداری که امام مصلحت میداند آنرا مصرف کند و نیز چیزهایی که مخصوص امام است باید کنار گذاشته شود و خمس بقیه را باید پرداخت کنند. ظاهر آنست که در غنیمت بین چیزهایی که در حال قتال و جنگ و چیزهایی که در حال تهیه و تدارک برای جنگ به دست میآید، فرقی نیست.
مسئلۀ ۲۰۹۵ : اگر در عصر غیبت امام معصوم جنگهایی با اجازۀ حکومت اسلامی جامع شراط انجام شود، غنائم جنگی در آنها در حکم غنیمت جنگی امام معصوم است.
مسئلۀ ۲۰۹۶ : اگر در عصر حضور امام معصوم با امکان اجازه گرفتن از او، بدون اجازۀ او جنگ کنند و غنائمی به دست آورند، تمام آنچه به دست آوردهاند خمس ندارد و از آنِ امام است.
مسئلۀ ۲۰۹۷ : در عصر غیبت امام معصوم اگر حکومت اسلامی جامع شرایط وجود داشته باشد و مردم بدون اجازۀ این حکومت جنگ کنند و غنائمی را به دست آورند همان حکم دوران امام معصوم را دارد.
مسئلۀ ۲۰۹۸ : اگر مسلمانان با اجازۀ حکومت اسلامی واجد شرایط به کفّار حمله کنند و بدون جنگ اموالی از آنان به دست آورند باید خمس آنرا بدهند و تنها مخارج و هزینههایی که برای به دست آوردن آن مصرف شده، کسر میشود و مخارج سالانه از آن کسر نمیشود و در این جهت فرقی بین زمان ظهور و غیبت نیست.
مسئلۀ ۲۰۹۹ : در خمس غنائم جنگی نصاب شرط نیست و خمس همۀ آنها واجب است، چه کم باشد چه زیاد.
مسئلۀ ۲۱۰۰ : در غنائم جنگی شرط است که مال به دست آمده به وسیلۀ نیروهای اسلام، قبلاً متعلق به مسلمانی نباشد- که کافری آنرا غصب کرده بوده- و نیز شرط است که قبلاً متعلق به یکی از اهل کتاب (یهود، نصرانی و زرتشتی) یا هر کس دیگری که مالش محترم است و در کنار امّت اسلامی و در ذمۀ آنان زندگی میکند یا با عهد و پیمان با مسلمانان زندگی میکنند نباشد، اگر چنین باشد واجب است آن مال به صاحبش برگردانده شود. - زمینی که کافر ذمّی از مسلمان بخرد
-
مسئلۀ ۲۱۰۱ : زمینی که کافر از مسلمان بخرد، واجب است خمس آنرا از همان زمین یا از قیمت آن بدهد و اگر بخواهد غیر از پول و زمین، چیز دیگری را به عنوان خمس بدهد، با اجازۀ حاکم شرع میتواند این کار را انجام دهد و اگر به جای زمین مذکور، خانه، مغازه، باغ و مانند اینها را از مسلمان خریداری کند، در صورتی که زمین آنها را هم مدّ نظر قرار داده باشد، واجب است خمس زمین را بپردازد، امّا اگر خانه و مغازه و باغ را روی هم بفروشد و زمین هم به تبع مجموعه به کافر ذمّی منتقل شود، ظاهر آنست که خمس ندارد.
مسئلۀ ۲۱۰۲ : در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست کما اینکه وقتی حاکم شرع از کافر ذمّی خمس میگیرد، لازم نیست قصد قربت کند.
مسئلۀ ۲۱۰۳ : اگر کافر ذمّی زمینی را از مسلمان خریداری کرده، ولی خمس آنرا نداده است، باید بدهد ولو اینکه پس از خرید به مسلمانی دیگر بفروشد و همچنین اگر کافر ذمّی بعد از خرید زمین از دنیا برود و زمین را وارث مسلمان او به ارث ببرد، واجب است خمس آنرا از همان زمین یا از مال دیگر او بدهند.
مسئلۀ ۲۱۰۴ : اگر کافر ذمّی هنگام خریدن زمین شرط کند که خمس ندهد یا اینکه شرط کند خمس آنرا فروشنده بدهد، صحیح نیست و باید خودش خمس را بدهد، ولی اگر شرط کند که فروشنده مقدار خمس آنرا از طرف خریدار به صاحبان خمس بدهد، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۱۰۵ : اگر کافر ذمّی زمین را از مسلمان بخرد و پس از معامله مسلمان شود، خمس از او ساقط نمیشود، مگر در صورتی که معامله کرده باشد، ولی تحقّق ملکیت متوقّف بر قبض باشد و او پس از معامله و قبل از قبض، مسلمان شود، در این صورت ظاهراً خمس ساقط میشود.
مسئلۀ ۲۱۰۶ : اگر کافر ذمّی غیر از راه خرید و فروش زمین را از مسلمانی تملّک کند، مثلاً از طریق صلح و بخشش، ظاهر آنست که باید خمس آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۱۰۷ : اگر کافر ذمّی بالغ نباشد و ولیّ او برایش زمینی از مسلمان بخرد، در صورتی که در معامله شرط نکند که خمس آنرا بدهد، احتیاط واجب آنست مادامی که به حدّ بلوغ نرسیده، خمس را از او نگیرند.
مسئلۀ ۲۱۰۸ : معامله با کسانی که در حکم مسلمان هستند مثل کودکان و دیوانگان مانند معامله با خود مسلمانان است، بنابراین اگر کافر ذمّی بالغ، زمینی را از کودک یا دیوانه مسلمان به وسیلۀ ولیّ وی خریداری کند، باید خمس آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۱۰۹ : مقدار یکپنجم زمین، که به عنوان خمس از ذمّی دریافت میشود، اگر مجدّداً به ذمّی دیگر فروخته شود، باز خمس آن واجب است. - احکام تصرّف در مالی که خمس آنرا ندادهاند
-
مسئلۀ ۲۱۱۰ : تصرّف در مالی که خمس آن داده نشده، جایز نیست، بنابراین کسی که خمس بدهکار است و کنار نگذاشته یا با حاکم شرع جامع شرایط یا کسی که از قِبَل او مجاز و مأذون است مصالحه نکرده است، نمیتواند در آن مال تصرّف کند، اگرچه تصمیم بر دادن خمس داشته باشد و نیز جایز نیست، بدون اجازه و دستگردان کردن با حاکم شرع یا کسی که از طرف او مأذون است، مقدار خمس را خود بر عهده گیرد و خود را بدهکار صاحبان خمس کرده و در آن مال تصرّف کند، پس اگر کسی به صورتهای ذکر شده در مال تصرّف کند و آن مال از بین برود، متصرّف، خمس را ضامن است و مقدار خمس مال تلف شده را باید از اموال دیگرش بدهد.
مسئلۀ ۲۱۱۱ : هر مالی که از معتقد به خمس به انسان برسد و او بداند که خمسش را ندادهاند، تصرّف در آن جایز نیست، بنابراین انسان نمیتواند مال کسی را که یقین دارد، خمس را نداده است تصرّف کند، ولی تصرّف در مالی که نمیداند خمسش را دادهاند، در صورتی که مالک آن مال را در اختیار متصرّف قرار دهد، بلامانع است.
مسئلۀ ۲۱۱۲ : کسی که با شخص دیگری شریک است و خودش خمس منافع مالش را پرداخت کرده است، ولی شریکش با وجود اعتقاد به خمس از پرداخت آن خودداری میکند و در سال بعد از همان مالی که خمسش را نداده برای شرکت سرمایهگذاری کرده است، مادامی که خمسش را کنار نگذاشته و یا با حاکم شرع و یا نماینده او مصالحه نکرده باشند، هیچ کدام حقّ تصرّف در مال را ندارند.
مسئلۀ ۲۱۱۳ : کسی که خمس بدهکار است اگر با حاکم شرع یا نماینده او مصالحه کند میتواند در تمامی اموالش تصرّف کند و تمام سودی را که به دست میآورد مال خود اوست.
مسئلۀ ۲۱۱۴ : برای کسی که با عین مالی که خمسش داده شده یا با عین پولی که خمسش را نداده است معامله و جنسی را خریداری کند، چند فرض وجود دارد:
۱- اینکه معامله را انجام داده و پولش را بدهد و پس از اتمام معامله خمس را از پول یا مال دیگری که با قیمت واقعی محاسبه شده، بدهد، در این صورت هم اصل معامله و هم مقدار خمسی که پرداخت شده صحیح است.
۲- اینکه پس از انجام معامله حاکم شرع نسبت به مقدار خمس اجازه دهد، در این صورت معامله مقدار خمس هم صحیح است و خریدار، یکپنجم جنس خریداری شده یا قیمت آنرا با توافق ومصالحه با حاکم شرع به عنوان خمس باید بپردازد.
۳- اینکه خریدار خمس را از پول دیگری پرداخت نکند و حاکم شرع هم آنرا اجازه ندهد، در این صورت معامله به مقدار خمس صحیح نیست و حاکم شرع میتواند از فروشنده آن مقدار پولی را که دریافت کرده است، مقدار خمس آنرا بگیرد و اگر خرج شده است، عوض آنرا از هر چیزی که بخواهد، از فروشنده یا خریدار بگیرد و یا حاکم شرع اجازه دهد- در صورت تشخیص مصلحت و با مصالحه به صورت دین- در ذمۀ خریدار بماند.
مسئلۀ ۲۱۱۵ : اگر کسی جنسی را بخرد و پس از معامله از پولی که متعلّق خمس شده و خمسش داده نشده است قیمت آن جنس را بپردازد، چه قصد داشته باشد در حین معامله از همان پول دارای خمس قیمت آنرا بدهد چه قصد نداشته باشد، معامله صحیح است، ولی به اندازه یکپنجم آن پول را به فروشنده بدهکار است و حاکم شرع میتواند یکپنجم آن پول را از فروشنده بگیرد و اگر خرج شده باشد عوض آنرا از فروشنده یا خریدار بگیرد.
مسئلۀ ۲۱۱۶ : اگر کسی مالی را که متعلّق خمس بوده و خمسش داده نشده است را بخرد در صورتی که حاکم شرع اجازه ندهد، معامله یکپنجم آن صحیح نیست و حاکم شرع میتواند خمس همان مال را اگر موجود باشد بگیرد و نیز میتواند اجازه دهد و معامله بهطور کلّی حتّی یکپنجم هم صحیح بشود و در این صورت خریدار پول چهار پنجم را به فروشنده و یکپنجم را به حاکم شرع میدهد و اگر خریدار همۀ پول را به فروشنده داده است حاکم شرع میتواند در صورت موجود بودن پول از فروشنده مقدار یکپنجم پس بگیرد و اگر موجود نباشد عوض آنرا از فروشنده و یا خریدار بگیرد.
مسئلۀ ۲۱۱۷ : اگر کسی مالی را که خمسش داده نشده، به کسی یا کسانی ببخشد یا هدیه کند، یکپنجم آن مال را آن کس مالک نمیشود و حاکم شرع میتواند عین همان مال- در صورتی که موجود باشد- یا عوض آن- در صورتی که از بین رفته باشد- را از او بگیرد و اگر آن شخص با اجازۀ حاکم شرع یا نماینده او از مال دیگری عوض آنرا به مستحق بدهد یا همان یکپنجم را به خود حاکم شرع یا نماینده او بپردازد همۀ مال از آن شخص شده و میتواند در آن تصرف کند و مادامی که خمس آن داده نشده، بخشنده نیز ضامن است. - مصرف خمس
-
مسئلۀ ۲۱۱۸ : خمس بنا به فرموده فقهای بزرگوار به دو قسم تقسیم میشود:
۱- سهم سادات بنا بر اقوی باید در اختیار مجتهد اعلم جامع شرایط گذاشته یا از او اجازه گرفته شود تا به سادات محتاج و مستحق داده شود یا به ساداتی که در سفر درمانده باشند کمک کند – و لازم نیست که گروه دوم از سادات، فقیر و محتاج باشند – و یا به سید یتیم که ظاهر آنست فقیر باشد، داده شود. اگر سهم سادات از مصرف سادات اضافه بیاید، مجتهد اعلم واجد شرایط آن اضافه را به مصرف سهم امام میرساند کما اینکه اگر کم بیاید، باید مخارج سادات را از سهم امام جبران کند.
۲- سهم امام در عصر حاضر که امام معصوم غایب است، واجب است در اختیار فقیه اعلم جامع شرایط قرار داده شود تا به مصارف مقرّر شرّعیه برساند یا در هر راهی که او اجازه بدهد به مصرف برسد و اقوی آنست که همۀ خمس مخصوصاً ارباح مکاسب که عمدهترین آنهاست و حقّ واحدی است در عصر امام معصوم مربوط به امامت و رهبری است و در عصر حاضر که مربوط به نواب عام آن حضرت است، در اختیار مجتهد اعلم جامع شرایط قرار میگیرد و امام مسلمین که در حال حاضر فقیه جامع شرایط مبسوط الید است موظف است که سادات نبوی را تحت پوشش قرار دهد وکمبود و نیازمندیهای آنان را جبران کند.
مسئلۀ ۲۱۱۹ : کسی که به اموالش خمس تعلق گرفته است اگر به مجتهد جامع شرایط یا نماینده او نرساند یا به مصرفی برساند که مورد رضایت و اجازۀ او نیست، تکلیفش ساقط نشده و موظف است مجدّداً خمس را به مجتهد جامع شرایط یا نماینده او پرداخت کند یا با اجازۀ مجتهد یا وکیل او در طُرق مقرّره شرّعیه مصرف کند.
مسئلۀ ۲۱۲۰ : به سیدی که در سفر درمانده است در صورتی که سفرش سفر معصیت نباشد یا اگر در سفر معصیت بوده توبه کرده باشد میتوان خمس داد و لازم نیست که سید حتماً در وطنش محتاج و نیازمند باشد.
مسئلۀ ۲۱۲۱ : به ساداتی که عادل نیستند میتوان خمس داد، ولی به ساداتی که نعوذ بالله مرتکب گناه میشوند و خمس دادن به ایشان موجب تقویت و تجری ایشان در گناه میشود دادن خمس جایز نیست و سیدی نیز که تجاهر به معصیت میکند حتی اگر خمس دادن به او کمک به گناهش نباشد، احتیاط مستحب آنست که از دادن خمس به او هم اجتناب شود.
مسئلۀ ۲۱۲۲ : به سیدی میتوان خمس داد که انسان یقین پیدا کند که او سید است یا دو نفر عادل بر سید بودن او شهادت دهند و تنها به صرف ادعای کسی نمیشود سید بودن او را باور کرد و کسی که در شهر و روستا ومنطقه خود و در میان مردم به سید بودن شهرت دارد، در صورتی که این شهرت موجب اطمینان گردد، میشود به او خمس داد.
مسئلۀ ۲۱۲۳ : کسی که خمس بر او واجب است، جایز نیست به اشخاصی که واجب النفقه هستند، مانند پدر، مادر، فرزند و همسر خمس بدهد تا آنان به مصارف و مخارجی برسانند که بر خمس دهنده واجب است، ولی اگر یکی از آنان مخارج دیگری دارد که بر عهدۀ خمس دهنده نیست، چه آن مخارج بر آنان واجب باشد چه نباشد و آنان نتوانند آن مخارج را تأمین کنند، خمس دهنده میتواند به او خمس دهد تا در آن مخارج مصرف کند.
مسئلۀ ۲۱۲۴ : سیدی که محتاج است، اگر مخارجش بر عهدۀ دیگری باشد و او نیز نتواند یا نخواهد که مخارج او را بدهد، میتواند خمس بگیرید.
مسئلۀ ۲۱۲۵ : در صورتی که حاکم شرع صلاح بداند میتواند دفعتاً آنقدر خمس در اختیار سید فقیر قرار دهد که او را بینیاز کند، ولی اگر به تدریج به او بدهد، احتیاط واجب آنست که بیش از مخارج یک سالش را به او ندهد و مخارج سال هم در خوراک و پوشاک خلاصه نمیشود، بلکه اگر سّید فقیر دارای زن و فرزند و حتی مادر و پدر است و هیچ کدام از ایشان قدرت تامین زندگی خود را ندارند، جایز است مخارج او و افراد تحت تکفل او را، از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن و هزینههای تحصیلی فرزندان و جهیزیه دختران که متعارف است، تأمین کند.
مسئلۀ ۲۱۲۶ : کسی که مستحق خمس است، مانند سید فقیر، جایز نیست خمس را از خمس دهنده بگیرید و تملک کند و بعد به او ببخشد. - احکام جابجایی خمس
-
مسئلۀ ۲۱۲۷ : اگر در شهر خمس دهنده مستحق وجود نداشته باشد و نگهداری خمس هم ممکن باشد و یقین کند و یا احتمال بدهد که مستحق پیدا شود، اگرچه جایز است خمس را به شهر دیگر منتقل کند، ولی مخارج نقل و انتقال را نباید از خمس کم کند و اگر در حفظ و نگهداری خمس کوتاهی کند و خمس تلف شود، ضامن است.
مسئلۀ ۲۱۲۸ : اگر در شهر خمس دهنده مستحق نباشد و احتمال پیدا شدن هم داده نشود یا نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممکن نباشد، واجب است خمس را به جای دیگر منتقل کند و میتواند مخارج بردن را از خمس کم کند، گرچه بهتر است کم نکند و اگر در نگهداری و حفظ آن کوتاهی کند ضامن است.
مسئلۀ ۲۱۲۹ : در مواردی که در شهر خمس دهنده مستحق وجود دارد، میتوان خمس را به شهر دیگری انتقال داد، ولی انتقال دهنده مخارج بردن آنرا باید خودش بپردازد و در این صورت اگر عین خمس تلف شود ضامن است، ولو اینکه در حفظ و نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد و در این فرض و در هر فرض دیگری که انتقال خمس به شهر دیگر موجب تأخیر در پرداخت آن بیش از حدّ متعارف شود و فوریت عرفی پرداخت خمس صدق نکند، تأخیر جایز نیست.
مسئلۀ ۲۱۳۰ : در مواردی که خمس دهنده با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط خمس را به جای دیگر منتقل کند و در حفظ و نگهداری آن کوتاهی نکند، اگر تلف شود ضامن نیست. همچنین اگر به کسی تحویل دهد که او از طرف حاکم شرع وکیل است خمس را بگیرد و به شهر دیگری منتقل کند، وقتی که خمس را به وکیل تحویل داد، تکلیف از خمس دهنده ساقط است و ذمّهاش بَری میشود.
مسئلۀ ۲۱۳۱ : همان طور که قبلاً گفتیم سهم سادات نیز در حکم سهم امام است که باید با اجازۀ مجتهد جامع شرایط یا نماینده او به مصرف برسد و مواردی که بردن سهم امام با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط یا نماینده او صورت میگیرد، جایز است و حکم سهم سادات نیز همین گونه است، بنابراین اگر کسی سهم سادات را بدون اجازۀ مجتهد جامع شرایط یا نماینده او مصرف کند، کفایت نمیکند و دوباره باید با اجازۀ ایشان به مصرف برساند. - انفال
-
انفال جمع نفل است و منظور از آن همان اموال عمومی است که در اختیار حکومت عدل اسلامی و جامع شرایط قرار دارد و حکومت واجد شرایط اسلامی از آن به نفع و جلب منافع و مصالح اسلامی و امّت اسلام استفاده میکند.
مسئلۀ ۲۱۳۲ : انفال عبارتند از:
۱- اراضی موات و زمینهایی که صاحبان آنها اعراض کرده و رها کردهاند.
۲- کوهها، درّهها، جنگلها، نیزارهای طبیعی و جا یی که بهطور طبیعی آباد است و هرگز دست مالک و یا مالکین شرعی و قانونی به آن نرسیده است.
۳- تمامی دریاها، سواحل آنها و رودخانههای بزرگ و طبیعی.
۴- معادن.
۵- اموال برجسته و گرانقیمت که نوعاً متعلق به پادشاهان و رهبران بوده و در جنگ به دست مسلمانان افتاده است.
۶- غنائم جنگی که بدون اجازۀ حکومت اسلامی واجد شرایط به دست آمده است.
۷- اراضیای که از کفّار بدون جنگ و خونریزی و با صلح و مسالمت به دست مسلمانان افتاده است.
۸- اموال کسانی که از دنیا میروند و وارث ندارند.
مسئلۀ ۲۱۳۳ : در مواردی که دولت حقّه اسلامی و واجد شرایط تحقّق پیدا کند، احتیاط واجب آنست که استخراج معادن، گنجها و استفاده از جنگلها، منابع عمومی، رودخانهها و امثال اینها با اجازۀ دستگاههای زیربط باشد.
مسئلۀ ۲۱۳۴ : انفال یکی از منابع مالی و اقتصادی دولت اسلامی است و حفظ و برنامه ریزی برای استفاده مناسب از آن و جلوگیری از هر گونه تجاوز، آفت و زیانهای طبیعی و غیر طبیعی، از وظائف همگانی و دولت است و لذا مردم باید در اصل استفاده و نحوه آن و یا خرید و فروش، داد و ستد و تبدیل آنها توسط حکومت به چیزهای دیگر، مصالح عمومی را ملاحظه و با رعایت آنها اقدام کنند.
مسئلۀ ۲۱۳۵ : معادنی که مانند انفال است اگر در ملک شخصی کسی پیدا شود، آن مقداری را که عرفاً مالک میشود، در اختیار صاحب ملک قرار گرفته و از انفال بودن خارج میشود و اضافه بر آن حکم انفال را دارد.
مسئلۀ ۲۱۳۶ : زمانی که حکومت اسلامی واجد شرایط تحقّق یابد، افرادی که میخواهند چیزی را حیازت کنند و تحت سلطه خود درآورند، یعنی مثلاً بخواهند زمین مواتی را احیا کنند تا با احیا مالک شوند یا مثلاً از دریا و نهرهای بزرگ و ملّی ماهی بگیرند و از این راهها امرار معاش کنند، لازم است از طریق دستگاههای ذیربط اقدام کنند. اگر مستقلاّ و مستقیماً اقدام کنند، آن مقدار متعارف را که به دست آوردهاند مالک میشوند، ولی دولت اسلامی میتواند جلوی مابقی را بگیرد و آنان را از ادامه کار منع کند تا اینکه ضوابطی معین کند. - زکات
-
فلسفۀ زکات
زکات یکی از واجبات مالی و عبادی است که در نظام اسلامی از اهمّیت بالایی برخوردار است و در منابع دینی مانند کتاب و سنّت در ردیف نماز و جهاد قرار گرفته و یکیاز پنج ستون دین اسلام به شمار میرود. اگر زکات اموال مطابق آنچه که در فقه اسلامی آمده مورد عمل قرار گیرد و به مرحله اجرا درآید، اکثر کمبودهای اقتصای، فواصل طبقاتی و نیازهای مستمندان برطرف میشود و در جامعه اسلامی، عدالت اجتماعی به پا خواهد شد.
در دوران حکومت پیامبرگرامی اسلام و امام الموحدین علی بنابیطالب اکثر گرفتاریها و کمبودها و نیازهای اقتصادی از طریق زکات تأمین میشد.
در اهمیت زکات و جایگاه آن و تأکید بر اینکه مردم باید زکات اموالشان را بپردازند، روایات زیادی از اهلبیت عصمت و طهارت وارد شده است. مثلاً در روایتی از امام جعفر صادق آمده است: «اموال خود را با دادن زکات حفظ کنید و بیماران و مریضان خود را با دادن صدقه مداوا کنید. به درستی که هیچ مالی در بیابان و در صحرا از بین نرفت، مگر آنکه زکات آن داده نشد».
در حقیقت دادن زکات اموال موجب بیمه شدن ثروت آدمی است، همان گونه که زکات فطره نیز بیمه جان و عمر انسان است.
زکات از ضروریات دین اسلام به شمار میرود و اگر کسی عالماً و عامداً آنرا انکار کند در صف کافران قرار میگیرد.
در روایات معتبره اسلامی آمده است بهترین مال آدمی که به عنوان اندوخته و ذخیره برای او جاودانه میماند صدقه است. نظیر همین مضمون نیز از پیغمبر اسلام منقول است.
در روایتی نیز از امام علی منقول است که فرمودند: «در صورتی که با مشکلات اقتصادی روبرو شده و احساس فقر و نیاز کردید، با خدای خود از طریق دادن صدقه، معامله و تجارت کنید».
بنابراین در حُسن تزکیه اموال و خوبی و ارزشمند بودن زکات در میان عقلای عالم بحثی نیست و در وجوب و لزوم آن نیز از نظر قرآن و سنّت جای بحث و تردیدی وجود ندارد. در فلسفه وجودی آن باید گفت اگر امّت اسلام و مردم توانگر و صاحبان درآمدهای کلان بهطور کامل اموال خود را پاک کرده و زکات آنرا پرداخت میکردند و نسبت به حقوق افراد کم درآمد و اقشار مستضعف بیتوجّهی نشان نمیدادند، جوامع بشری به این وضع اسفبار چند قطبی تقسیم نمیشد و شاهد طبقاتی از قبیل دارا و ندار، نیازمند و بینیاز نمیشدیم؛ امام صادق در این باره فرمودهاند: «خدای متعال در اموال اغنیا برای نیازمندان سهمی واجب قرار داده است طوری که در دادن آن مسئول و موظّفند و مورد حمایت و ستایش قرار نمیگیرند، مگر اینکه آنرا ادا کنند و آن همانا زکات است». - آنچه زکات به آن تعلق میگیرد
-
مسئلۀ ۲۱۳۷ : برابر قول فقیهان زکات در نُه چیز واجب است:
۱- گندم، ۲- جو، ۳- خرما، ۴- کشمش، ۵- طلا، ۶- نقره، ۷- شتر، ۸- گاو، ۹- گوسفند.
اگر کسی یکی از موارد نهگانه را مالک باشد، طبق شرایطی که در مسائل بعدی گفته خواهد شد، واجب است مقداری که در شریعت اسلام معین شده را به یکی از مصارف هشتگانهای که قرآن مجید دستور داده، برساند.
مسئلۀ ۲۱۳۸ : احتیاط لازم آنست که «عَلَس» که شبیه گندم و خوراک مردم صنعا در کشور یمن است و برنج و ذرّت و دیگر حبوبات و «سُلْت» که دانهای به نرمی گندم و شبیه جو است نیز زکاتشان مطابق شرایط و نصاب گندم و جو پرداخت شود.
مسئلۀ ۲۱۳۹ : در پرداخت زکات نیت لازم است، چون زکات یک واجب مالی و عبادی است و بر زکاتدهنده واجب است آنرا برای قربت و امتثال فرمان خداوند پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۱۴۰ : در مواردی که میخواهد زکات بدهد اگر هم زکات مالی را بدهکار باشد و هم زکات فطره را، در هنگام پرداخت باید معین کند که زکات مال است یا فطره، امّا در مواردی که میخواهد زکات مال را بدهد لازم نیست معین کند که زکات گندم است یا جو و یا زکات چیزهای دیگر.
مسئلۀ ۲۱۴۱ : کسی که زکات بدهکار است اگر فردی را وکیل کند که از طرف او زکات پرداخت کند، مادامی که موکل از قصد خود منصرف نشده، وکیل به نیت موکل خود پرداخت کند قربۀ الی اللّه اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۱۴۲ : اگر مالک یا کسی که از طرف او وکیل است- بدون قصد و نیت زکات- مالی را در مصرف مقرّر شرعی قرار دهد- مادامی که عین مال باقی است- هر کدام از آن دو نفر میتوانند نیت زکات کنند و در صورتی که از بین رفته باشد و تلف کننده ضامن شود، در این صورت نیز نیت مالک و وکیل هر دو کفایت میکند چون مال در عهده و ذمۀ ضامن است و زکات بر آن تعلّق میگیرد؛ امّا اگر تلف شده باشد بهطوری که تلف کننده ضامن نشود، در این صورت نیت زکات معنا ندارد و دوباره باید زکات را با نیت تقرّب به خداوند سبحان پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۱۴۳ : اگر مالک از پرداختن زکات امتناع کند یا حاکم شرع با زور زکات را از کافر بگیرد، حاکم هنگام برداشتن مقدار زکات از مال آنها قصد زکات میکند، ولی اگر با اجبار و اکراه هر کدام از آنان حاضر شوند زکات را بپردازند، باید حاکم شرع این اجبار را انجام دهد و خود آنان هنگام پرداخت زکات نیت کنند.
مسئلۀ ۲۱۴۴ : در صورتی که ولیّ صغیر یا مجنون، زکات مال آنها را میپردازد، بر ولی واجب است نیت کند، گرچه بهتر آنست که اگر صغیر هم میتواند نیت کند او هم نیت کند.
مسئلۀ ۲۱۴۵ : اگرکسی که مالی در جایی دارد بگوید: اگر آن مال باقی ماند زکات مال من و اگر از بین رفت صدقه مستحبّه محسوب گردد، اشکال ندارد. - شرایط واجب شدن زکات
-
مسئلۀ ۲۱۴۶ : شرایط واجب شدن زکات بر دو صورت است:
۱- شرایط عمومی که مربوط به تمامی موارد نهگانه زکات است و عبارت است از:
الف- مالک باشد، بنابراین در موارد غلّات چهارگانه واجب است هنگام تعلّق زکات، مالک آنها باشد و در موارد انعام سهگانه و نقدین، واجب است یازده ماه مالک آنها باشد. ب- بالغ باشد. ج- عاقل باشد. د- حر و آزاد باشد. ه- قدرت بر تصرّف مال خود را داشته باشد، پس کسی که مالش را غصب کردهاند یا به گونهای است که نمیتواند در مالش تصرّف کند، زکات بر او واجب نیست. و آن مال به مقدار نصاب رسیده باشد و مقدار نصاب هر یک از موارد نهگانه درمسائل آتی گفته خواهد شد.
۲- شرایط خصوصی که مربوط به بعضی از موارد زکات است و احکام آن طی مسائل آتی بیان خواهد شد. - زکات شتر، گاو و گوسفند
-
مسئلۀ ۲۱۴۷ : زکات شتر، گاو و گوسفند، علاوه بر شرایطی که گفته شد دو شرط دیگر هم دارد:
۱- شتر، گاو یا گوسفند در تمام سال از علف بیابان بچرد.
۲- مشهور فقیهان فرمودهاند که شتر و گاو باید در طول سال بیکار باشند و اگر در طول سال یک یا چند روزی هم کار کرده باشند، احتیاط واجب است، زکات آنها را بدهند، ولی احتیاط مؤکد آنست که شتر و گاو اگرچه بیکار هم نباشند زکاتشان داده شود.
مسئلۀ ۲۱۴۸ : اگر انسان برای چرانیدن گاو، گوسفند یا شتر خود در بیابان، به دولت یا هر کس دیگری باج بدهد یا از طریق حیازت و مانند آن مالک شود، زکات آنرا باید بدهد، ولی اگر بیابان را اجاره کند یا برای چرا بخرد، ظاهر آنست که زکات ندارد و اگر بذر مناسب بپاشد و با آبیاری خودش رشد کند، در این صورت هم زکات ندارد، امّا اگر بذر بپاشد و لی بدون آبیاری رشد و نمو کند، وجوب زکات محلّ اشکال است، ولی احتیاط واجب آنست که زکاتش داده شود.
مسئلۀ ۲۱۴۹ : اگر کسی به صورت رایگان، علوفه گاو و گوسفند و شتر را در اختیار مالک حیوانات قرار دهد و آنها در بیابان نچرند، سائمه به حساب نمیآیند و زکاتشان واجب نیست.
مسئلۀ ۲۱۵۰ : در صورتی که گاو، گوسفند و شتر به اندازه کافی در بیابان بچرند، ولی مالک برای چاق و پروار کردن، مقداری علف اضافه به آنها بدهد بنا بر احتیاط واجب زکاتشان را باید پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۱۵۱ : هنگامی که گاو، گوسفند و شتر به حد نصاب رسیدند، در زکاتشان بین نر و ماده فرقی نیست.
مسئلۀ ۲۱۵۲ : هنگامی که شتر، گاو و گوسفند به حدّ نصاب رسیدند، چه از یک جنس خاص باشند مثل بز و میش و چه از یک جنس خاص نباشند بلکه مختلط باشند، مالک میتواند زکات را هم از خود مال بدهد و هم میتواند قیمت آنرا بدهد و هم میتواند از مال دیگری بدهد و در صورت اختلاط، اگر قیمتها اختلاف داشته باشند، قیمت حدّ متوسط آنها را به عنوان زکات بپردازد، نه قیمتی بالاتر و نه پایین تر.
مسئلۀ ۲۱۵۳ : اگر گاو، گوسفند و شترهای متعلق زکات همه مریض، معیوب یا پیر باشند، در صورتی که از خود آنها بخواهد زکات بدهد، هر کدام را که بدهد کفایت میکند، ولی اگر بخواهد قیمت آنرا بدهد در صورتی که اختلاف در قیمت داشته باشند، قیمت متوسّط آنها را زکات بدهد و اگر همگی سالم، بیعیب و جوان باشند، نمیتواند زکات آنها را از مریض، پیر و یا معیوب بدهد، امّا اگر مختلط باشند یعنی بعضی سالم، بعضی معیوب و بعضی پیر و بعضی جوان و اختلاف قیمت داشته باشند، اگر بخواهد زکات را از خود آنها بدهد، اگرچه اقوی آنست که از هر کدام بدهد کفایت میکند، ولی بهتر است که از سالم و جوان زکات بدهد و اگر بخواهد قیمت آنها را به عنوان زکات بدهد، قیمت متوسّط آنها را به عنوان زکات حساب کند و بپردازد و اگر در همۀ موارد گذشته بخواهد بهترین را به عنوان زکات بدهد یا قیمت آنرا بپردازد، بهتر است.
مسئلۀ ۲۱۵۴ : اگر پیش از تمام شدن سال یعنی ماه یازدهم، شتر و گاو و گوسفند خود را با مال دیگری عوض کند یا آنها را بفروشد و یا آن نصاب را با نصاب دیگری جایگزین کند، مثلاً چهل رأس گوسفند را با چهل رأس دیگر عوض کند یا بعضی از آنها را معاوضه کند بهطوری که گوسفند و گاو و شتر از حدّ نصاب بیفتد، زکات بر او واجب نیست و نیز اگر در وسط سال مالک از تصرّف در آنها ممنوع شود، زکات بر او واجب نیست.
مسئلۀ ۲۱۵۵ : کسی که واجب است زکات شتر، گاو و گوسفند را بدهد، اگر زکات آنها را از مال دیگری بدهد، تا موقعی که شمارش آنها از حدّ نصاب کمتر نشده باشد، واجب است هر سال زکات آنرا بدهد، ولی اگر بخواهد از خود مال زکات بدهد در صورتی که از نصاب اوّل کمتر شده باشد، بعد از این زکات واجب نیست، مثلاً اگر کسی صاحب چهل رأس گوسفند واجد شرایط زکات باشد، اگر از مال دیگری زکات آنها را بدهد، مادامی که گوسفندهایش از چهل رأس کمتر نشده باشد همه ساله باید یک گوسفند یا قیمت آنرا به عنوان زکات پرداخت کند، امّا اگر از همان گوسفندان زکات بدهد، تا هنگامی که دوباره تعداد گوسفندها به چهل رأس نرسیده، زکات بر او واجب نیست.
مسئلۀ ۲۱۵۶ : اگر مالک در چند جا شتر و گاو و گوسفند داشته باشد، در صورتی که مجموع همۀ آنها به حدّ نصاب برسند، زکات واجب میشود، ولی اگر چند نفر با هم شریک باشند، باید سهم هر دام از شرکا به حدّ نصاب برسد. - نصاب شتر، گاو و گوسفند
-
مسئلۀ ۲۱۵۷ : شتر دوازده نصاب دارد:
۱- زکات پنج شتر یک گوسفند است و تا تعداد شترها به این مقدار نرسد، زکات ندارد.
۲ – زکات ده شتر دو گوسفند است.
۳- زکات پانزده شتر سه گوسفند است.
۴- زکات بیست شتر چهار گوسفند است.
۵- زکات بیست و پنج شتر پنج گوسفند است.
۶- زکات بیست و شش شتر، یک شتر ماده است که یک سال آن تمام شده باشد.
۷- زکات سی وشش شتر، یک شتر ماده است که دو سال آن تمام شده باشد.
۸- زکات چهل و شش شتر، یک شتر ماده است که سه سال آن تمام شده باشد.
۹- زکات شصت و یک شتر، یک شتر ماده است که چهار سال آن تمام شده باشد.
۱۰- زکات هفتاد وشش شتر، دو شتر ماده است که دو سال آنها تمام شده باشد.
۱۱- زکات نود و یک شتر دو شتر ماده است که سه سال آن تمام شده باشد.
۱۲- صد و بیست شتر و بالاتر از آن که باید برای هر چهل شتر، یک شتر که دو سال آن تمام شده بدهد، یا برای هر پنجاه شتر، یک شتر که سه سال آن تمام شده بدهد یا به هر دو شکل حساب کند و در هر حال باید طوری حساب کند که چیزی باقی نماند و اگر باقی ماند از نه شتر بیشتر نباشد، مثلاً اگر صد و چهل و یک شتر داشت، باید برای صد شتر، دو شتر که سه سال آنها تمام شده و برای چهل شتر دیگر، یک شتر که دو سال آن تمام شده است بدهد و شتر زکات باید ماده باشد.
مسئلۀ ۲۱۵۸ : شترهای بین دو نصاب زکات ندارند، بنابراین اگر تعداد شترها به پنج نرسد زکات ندارند و اگر شتر از پنج بیشتر باشد، ولی به ده که نصاب دوم است نرسند، فقط باید زکات پنج شتر را بدهد و در نصابهای بعد نیز چنین است.
مسئلۀ ۲۱۵۹ : شترهای غیر عربی دوکوهانه و شترهای عربی یک کوهانه در زکات فرقی ندارند. - نصاب گاو
-
مسئلۀ ۲۱۶۰ : گاو دو نصاب دارد:
۱- «سی رأس» که اگر شرایط دیگر را داشته باشد، زکات آن یک گوساله است که یکسالش تمام شده باشد و کمتر از این مقدار زکات ندارد.
۲- «چهل رأس» که زکات آن یک گوساله است که دو سالش تمام شده باشد و زکات بین سی و چهل واجب نیست، مثلاً کسی که سی و نه گاو دارد، زکات سی رأسش واجب است و همچنین اگر از چهل گاو بگذرد و به شصت رأس نرسد، فقط باید زکات چهل رأس را بدهد و وقتی که به شصت رأس رسید چون دو برابر نصاب اوّل است، واجب است دو گوساله که یک سال آنها تمام شده باشد، زکات بدهد و هر چه بالاتر برود، واجب است سی تا سی تا یا چهل تا چهل تا حساب کند و اگر مثلاً هفتاد رأس گاو داشته باشد هم سی تا سی تا و هم چهل تا چهل تا حساب شود، بهطوری که موقع حساب اصلاً چیزی باقی نماند و اگر چیزی هم باقی بماند قابل محاسبه بدین طریق نباشد.
مسئلۀ ۲۱۶۱ : گاومیش از جهت زکات، حکم گاو را دارد. - نصاب گوسفند
-
مسئلۀ ۲۱۶۲ : گوسفند پنج نصاب دارد:
۱- چهل رأس؛ زکات آن یک گوسفند است و کمتر از آن زکات ندارد.
۲- صد و بیست و یک رأس، زکات آن دو گوسفند است.
۳- دویست و یک رأس، زکات آن سه گوسفند است.
۴- سیصد و یک رأس، زکات آن چهار گوسفند است.
۵- چهار صد رأس و بالاتر، برای هر صد رأس واجب است یک گوسفند زکات بدهد.
مسئلۀ ۲۱۶۳ : لازم نیست زکات را از همان گوسفندانی بدهد که مشمول زکات بوده و به حدّ نصاب رسیدهاند؛ اگر گوسفند دیگری هم بدهد یا مطابق قیمت گوسفندیکه باید به عنوان زکات میداده پول به فقیر یا به وکیل او و یا به حاکم شرع جامع شرایط بدهد کفایت میکند و نیز مالک میتواند مطابق قیمت گوسفندی که متعلّق زکات است، جنس دیگری بدهد، اگرچه احتیاط آنست که در این صورت مصالح فقیر را رعایت کند و از خود همان جنس بدهد و در مواردی که میخواهد از گوسفندانش که به حدّ نصاب رسیدهاند زکات بدهد، در صورتی که اختلاف قیمت داشته باشند، اگر متوسّط را بدهد کفایت میکند، اگرچه بهتر است از گوسفندی که قیمت بالاتری دارد به عنوان زکات بدهد.
مسئلۀ ۲۱۶۴ : همان گونه که در نصابهای شتر و گاو و گوسفند گفته شد، گوسفندهایی که بین دو نصاب هستند زکات ندارند، بنابراین اگر شمارش گوسفندان از اوّل بگذرد، ولی به نصاب دوّم نرسد، تنها زکات همان نصاب اوّل را باید بدهد و این حکم در نصابهای بعد هم صدق میکند.
مسئلۀ ۲۱۶۵ : بز و میش و شیشک در زکات با هم فرقی ندارند، منتهی اگر میش را برای زکات انتخاب کرد، بنا بر احتیاط باید یک سال آن تمام شده باشد و اگر بز را انتخاب کند، باید دو سال آن تمام شده باشد، اگرچه ظاهر آنست که در میش هفت ماه و در بُز اگر یک سال را تمام کند و به عنوان زکات بدهد، کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۱۶۶ : در گوسفند اگر تمام نصاب از جنس نر باشد جایز است زکات را از ماده بدهد و نیز اگر همۀ نصاب از جنس مادّه باشد، جایز است زکات را از نر بدهد. - زکات نقدین
-
مسئلۀ ۲۱۶۷ : زکات طلا و نقره در صورتی واجب میشود که مسکوک باشد و بهطور رایج با آنها معامله انجام شود، ولو اینکه سکههای آن هم از بین رفته باشد و در صورتی که در گذشته با آن سکه معامله میشده و رواج هم داشته است، ولی اکنون رواج ندارد، احتیاط واجب آنست که زکات آنها پرداخت گردد، اگرچه در صورتی که بهطور کلّی از رواج افتاده باشد، عدم وجوب زکات خالی از قوّت نیست.
مسئلۀ ۲۱۶۸ : اگر طلا و نقره مسکوک را که سابقاً رواج داشته و معامله میشده است، زنها برای زینت استفاده کنند و طوری تغییر دهند که از رواج در معامله بیندازند زکات ندارد و اگر بهطور کلّی از رواج در معامله نیفتاده باشند، زکات آنها واجب است.
مسئلۀ ۲۱۶۹ : واجب است انسان یازده ماه تمام مالک مقدار نصاب طلا و نقره باشد، تا زکات بر او واجب شود، بنابراین اگر در طول یازده ماه طلا و نقره از نصاب اول کمتر شود، زکات بر مالک واجب نیست.
مسئلۀ ۲۱۷۰ : اگر مالک طلا و نقره در طول یازده ماه، طلا و نقرهاش را با نقره و یا چیز دیگری عوض کند یا آنها را از مسکوک بودن درآورد، زکات بر او واجب نیست، ولی اگر برای فرار از زکات این کارها را انجام دهد احتیاط مستحب آنست که زکات آنها را بپردازد، ولی اگر در ماه دوازدهم طلا و نقره را از مسکوک بودن خارج کند در این صورت واجب است که زکات آنها را بپردازد و در صورتی که در اثر تبدیل کردن وزن یا قیمت آنها پایین آمده باشد واجب است زکات قبل از پایین آمدن را هم بدهد.
مسئلۀ ۲۱۷۱ : پولهایی که دینار و درهم نامیده و بهطور رایج با آنها معامله میشود مانند پول برخی کشورها که به آنها درهم و دینار گفته میشود و با آنها معاملات را انجام میدهند، ولی از جنس طلا و نقره نیستند، ظاهر آنست که به عنوان طلا و نقره زکاتشان واجب نیست.
مسئلۀ ۲۱۷۲ : درهم و دیناری که مسکوکند، ولی هیچ گونه معاملهای با آنها انجام نمیشود، زکات ندارند. - نصاب طلا و نقره
-
مسئلۀ ۲۱۷۳ : طلا دارای دو نصاب است:
۱- «بیست مثقال شرعی» برابر با پانزده مثقال معمولی، معادل «۳۱۲/۷۰» گرم که در این صورت، اگر سایر شرایط را داشته باشد بر مالک واجب است یک چهلم آنرا که ۹ نخود، معادل ۷۵۷/۱ گرم است، به عنوان زکات بپردازد.
۲- «چهار مثقال شرعی» برابر با سه مثقال معمولی که معادل ۶۲/۱۴ گرم است، وقتی که به نصاب اول اضافه شود در این صورت واجب است زکات تمام ۱۸ مثقال معمولی یا بیست و چهار مثقال شرعی که ۳۷۴/۸۴ گرم است از قرار یک چهلم یعنی ۱۰۹/۲ گرم، به عنوان زکات پرداخت کند و اگر به مقدار ۴ مثقال شرعی یا سه مثقال معمولی و کمتر از آن افزوده شود، زکات مجموع ۱۸ مثقال معمولی و ۲۴ مثقال شرعی از قرار یک چهلم باید بپردازد، ولی اگر کمتر از این مقدار افزوده شد، زکات ندارد، مگر آنکه دوباره به مقدار سه مثقال معمولی و یا ۴ مثقال شرعی اضافه شود، مثلاً ۲۸ مثقال شرعی باشد، که زکات همه را باید بپردازد.
مسئلۀ ۲۱۷۴ : نقره هم دو نصاب دارد:
۱- صد و پنج مثقال معمولی، برابر ۱۸۷/۴۹۲ گرم. اگر نقره به این حد نصاب برسد و شرایط دیگر زکات را هم داشته باشد، از قرار یک چهلم یعنی ۳۰۴/۱۲ گرم به عنوان زکات باید بپردازد.
۲- بیست و یک مثقال معمولی، برابر با ۴۳۷/۹۸ گرم، که اگر به حد نصاب اول افزوده شود، واجب است زکات همۀ صد و بیست وشش مثقال معمولی را که ۶۲۵/۵۹۰ گرم است به عنوان زکات بپردازد و اگر کمتر از این مقدار افزوده شود، آن مقدار افزوده شده زکات ندارد و هر چه بالاتر رود همین طور است، بنابراین اگر مالک، به مقدار یک چهلّم تمام طلا و نقرهاش را به عنوان زکات بعد از نصاب بپردازد، یقیناً آن مقدار زکاتی را که بر عهدۀ او واجب بوده، پرداخت کرده است و در بعضی موارد اضافه هم پرداخت کرده است، مثلاً کسی که ۱۱۰ مثقال معمولی نقره دارد و یک چهلّم آنرا به عنوان زکات پرداخت کرده است، هم زکات ۱۰۵ مثقالی را که حد نصاب بوده پرداخت کرده و هم مقدار پنج مثقالی را که واجب نبوده، پرداخت کرده است.
مسئلۀ ۲۱۷۵ : کسی که طلا و نقرهاش به اندازه حد نصاب است، اگرچه زکات آنرا پرداخت کرده باشد، مادامی که از نصاب اول کمتر نشده، در همه سال واجب است زکات آنرا بپردازد و وقتی که از حدّ نصاب اوّل کمتر شد، هر مقدار بماند و سال بر آن بگذرد، زکات ندارد.
مسئلۀ ۲۱۷۶ : اگر هم طلا دارد و هم نقره، ولی نمیداند که به حدّ نصاب رسیده یا نه، احتیاط واجب آنست که از هر راهی که ممکن است وزن آنرا به دست آورد.
مسئلۀ ۲۱۷۷ : کسی که هم طلا دارد و هم نقره و هیچ کدام از این دو به تنهایی به حدّ نصاب نرسیده باشند، زکاتشان واجب نیست.
مسئلۀ ۲۱۷۸ : اگر هم طلا و نقرهای با جنس خوب دارد و هم طلا و نقره بد، مالک مختار است زکات را از هر کدام که خواست بدهد، گرچه بهتر آنست که زکات را از همان طلا و نقره خوب پرداخت کند.
مسئلۀ ۲۱۷۹ : طلا و نقرهای که بیش از حدّ معمول، فلز دیگری با آن مخلوط است در صورتی که خالص آن به حد نصاب برسد، زکاتش واجب است و در غیر این صورت واجب نیست و اگر شک کند که آیا خالص آن به حدّ نصاب میرسد یا نه، احتیاط واجب آنست که از هر راه ممکن وزن خالص آنرا به دست آورد و اگر به بالاترین حدّ محتمل محاسبه کند طبعاً کفایت خواهد کرد.
مسئلۀ ۲۱۸۰ : ظاهر و بلکه نصّ صریح روایات اهلبیت اینست که زکات در طلا و نقره در صورتی واجب است که اوّلاً سکه رسمی خورده باشد و ثانیاً به شکل درهم و دینار درآمده باشد و معامله و مبادلات با آنها رواج داشته باشد و در صورتی که به صورت زیور و زینت زنان درآمده یا از حالت معامله و مبادله بیرون رفته باشد، زکات ندارد؛ و از سوی دیگر روایات اهل بیت مبنی بر تشریع زکات، به وضوح و روشنی دلالت دارند که فلسفه و حکمت اصلی تشریع زکات، جبران کمبودها و تأمین نیازمندیها و احتیاجات نیازمندان و پر کردن خلأهای اجتماعی است، بنابراین با توجّه به اینکه در زمان ما طلا و نقره سکهدار، حالت پولی و درهم و دینار بودنشان را از دست داده و بهطور کلّی از رواج در معاملات خارج شده است و به جای آنها اسکناس و مانند آن جایگزین شده است- اگرچه طلا و نقره مسکوک که به صورت درهم و دینار است هیچ وقت از ارزش نمیافتد و فاقد اعتبار نمیشود- احتمال جدّی وجود دارد که پولهای رایج هر زمان در حکم همان درهم و دینار گذشته باشد، بنابراین احتیاط مؤکد آنست که معادل نصاب طلا و نقره مسکوک، در پولهای رایج روز محاسبه شود و بعد از تحقّق شرایط دیگر- مانند یازده ماه- زکات آنرا هم پرداخت کند. - زکات گندم، جو، خرما و کشمش (غلّات چهارگانه)
-
مسئلۀ ۲۱۸۱ : زکات گندم، جو، خرما و کشمش، زمانی واجب میشود که عرفاً به آنها گندم، جو، خرما و کشمش گفته شود، گرچه بهتر آنست در کشمش، از زمان انگور شدن و در خرما از زمان زرد یا سرخ شدن میوه، محاسبه کنند.
مسئلۀ ۲۱۸۲ : زمان محاسبه نصاب غلّات اربعه هنگامی است که آنها خشک شده باشند، بنابراین اگر هر یک از آنها هنگامی که تَر بود به حدّ نصاب برسد، ولی موقعی که خشک شد از آن حد کمتر شود، زکات ندارد.
مسئلۀ ۲۱۸۳ : اگر مالک، هر یک از غلاّت چهارگانه را پیش از زمان وجوب زکات به مصرف برساند، اما اگر میماند و خشک میشد، به حدّ نصاب میرسید، زکات ندارد، ولی اگر احتیاط کرده و محاسبه کند و زکات آنرا بدهد، بسیار خوب است.
مسئلۀ ۲۱۸۴ : اگر مالک مقداری خرما یا انگور داشته باشد، در صورتی که خشک آن به حدّ نصاب برسد میتواند به عنوان زکات به فقیر بدهد، اگرچه بهتر است صبر کند تا همۀ آن خشک شود و نیز احتیاط آنست که اگر قبل از خشک شدن به عنوان زکات میخواهد بپردازد، به قصد قرض بدهد و بعد به جای زکات محاسبه کند.
مسئلۀ ۲۱۸۵ : اگر یکی از غلّات چهارگانه که متعلّق زکات شده، جنس خوب و بد داشته باشد، احتیاط آنست که زکات هر یک را از خود آن بدهد و بهتر است که همه را از جنس خوب بدهد و جایز نیست از بد داده شود و در صورتی که بخواهد قیمت آنها را به عنوان زکات بپردازد، اگر متوسّط آنها را محاسبه کند کفایت میکند، گرچه بهتر است که قیمت خوب را محاسبه کند.
مسئلۀ ۲۱۸۶ : اگر مالک در چند شهر که فصول آنها اختلاف زمانی زیادی با هم دارند و زراعت و میوه آنها در یک وقت به دست نمیآید گندم، جو، خرما یا انگور داشته باشد و همۀ آنها محصول یک سال حساب شوند، هر محصولی که زودتر از همه میرسد، اگر به حدّ نصاب رسید واجب است همان وقت زکات آنرا بپردازد و زکات بقیه را هر وقت که به دست آمد، امّا اگر آن چیزی که اوّل به دست آمد به حدّ نصاب نرسد، باید صبر کند تا بقیه هم آماده شود و اگر بقیه هم آماده شد و با هم به حدّ نصاب رسیدند، زکات آنها واجب است و اگر به حدّ نصاب نرسد، زکاتشان واجب نیست و در رسیدن مجموع به حدّ نصاب، لازم نیست آنچه اوّل آماده شده باقی باشد.
مسئلۀ ۲۱۸۷ : اگر درخت خرما یا انگور در سال دوبار میوه بدهد، در صورتی که میوه یک سال حساب شود و روی هم به حدّ نصاب برسد، بنا بر احتیاط واجب زکات آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۱۸۸ : اگر کسی انگور یا خرمای روی درخت را قبل از تعلّق زکات بخرد، یا گندم و جو را قبل از بستن دانه بخرد و به حدّ نصاب برسد، واجب است خریدار زکات را بپردازد، ولی اگر بعد از تعلّق زکات بخرد یا اجاره کند، زکات بر عهدۀ فروشنده است و در صورتی که فروشنده زکات را نپردازد، فقرا که صاحبان حق هستند یا حاکم شرع جامع شرایط میتواند از آن عین که متعلّق به زکات است، هر جا که پیدا شد، مقدار زکات را بردارد.
مسئلۀ ۲۱۸۹ : هنگامی که مالک زکات غلّات چهارگانه را پرداخت کرد، ولو اینکه سالیان درازی بر آن بگذرد، مجدّداً زکات بر آنها تعلّق نمیگیرد.
مسئلۀ ۲۱۹۰ : مالک درخت خرما میتواند زکات خرما را که روی درخت است و هنوز چیده نشده است از همان خرمای پیش از چیده شدن بپردازد و هم میتواند قیمت آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۱۹۱ : مالک میتواند زکات غلّات چهارگانه را، هم از خود آنها بدهد و هم قیمت آنها را بدهد و هم میتواند به عنوان قیمت، جنس دیگر بدهد و حتّی جایز است منفعت خانه یا مغازه را به عنوان زکات در اختیار فقرا قرار دهد، گرچه بهتر آنست در صورتی که غیر پول را به عنوان زکات میپردازد، مصلحت فقرا را رعایت کند و با حاکم شرع نیز مشورت کند و با اجازۀ او این کار را انجام دهد. - نصاب غلّات چهارگانه
-
مسئلۀ ۲۱۹۲ : نصاب گندم، جو، کشمش و خرما ۲۸۸ من تبریز- هر من۶۴۰ مثقال- است، چیزی معادل ۴۵ مثقال کمتر از ۸۶۴ کیلوگرم و هر وقت نصاب به این مقدار برسد واجب است زکات آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۲۱۹۳ : هر یک از غلّات چهارگانه، اگر از آب باران و نهر طبیعی یا رودخانه، آبیاری شوند یا ریشه آنها از رطوبت زمین استفاده کند، زکات آنها یکدهم و اگر با آب چاه یا از طریق کشیدن با دلو و با موتور و مانند آن از رودخانه، چاه یا استخر یا حتّی دریا، آب بکشند و زراعت را آبیاری کنند، زکات آنها یکبیستم است و اگر از هر دو طریق بهطور مساوی استفاده کنند، زکات نصف آنها یکدهم و نصف دیگر یکبیستم است و اگر بهطور مساوی نباشد، تابع نظر عرف است یعنی اگر عرف بگوید از نهر و رودخانه و مانند اینها آب خورده، یکدهم و اگر بگوید از دلو و چاه و موتور پمپ و امثال آن آب خورده، یک بیستم، زکات واجب است، ولی در جایی که عرف هم نتواند تشخیص بدهد و بین نهر، رودخانه، رطوبت زمین، موتور پمپ، دلو، چاه و امثال آن، مردد باشد، اقوی آنست که مقدار یکبیستم زکات بدهد و کفایت میکند، ولی احتیاط مؤکد آنست که یکدهم را در صورت تردید حساب کند.
مسئلۀ ۲۱۹۴ : اگر زراعت با آبیاری به وسیلۀ باران و رودخانه، رشد لازم را داشته باشد و در عین حال از طریق دلو و پمپ و مانند آن هم آبیاری شود در صورتی که آبیاری دوّمی، تأثیری در اضافه شدن محصول نداشته باشد، باید یکدهم را زکات بدهد، امّا اگر وسیله اصلی و مؤثر آبیاری، دلو و مانند آن باشد، زکات آن یکبیستم است، گرچه گاهی هم از آبیاری طبیعی استفاده کرده باشد.
مسئلۀ ۲۱۹۵ : اگر کسی زراعتی را با آب چاه، دلو، پمپ و مانند آن آبیاری کند و کسی هم در زمین مجاور کشت کند که از رطوبت زمین مجاور استفاده میکند و احتیاجی به آبیاری ندارد، زکات زراعتی که از آبیاری با دلو و موتور و مانند آن استفاده میکند یکبیستم و زراعت اراضی مجاور یکدهم است.
مسئلۀ ۲۱۹۶ : منظور از مؤونه و مخارج زکات عبارت است از تمامی مخارج و هزینههایی که عرفاً برای کشت و غرس درخت و بهطور کلّی برای به دست آوردن محصول زراعت و باغداری مصرف میشود، مانند مزد کارگری که زمین را شخم میزند یا میکارد یا مزد دروگر و آبیاری کننده و یا اجاره بهای زمینهایی که برای کشت اجاره میشوند یا اجرت المثلی که در برابر زمین تصرّف عدوانی شده میپردازند، یا پولی که به نگهبان غلّه و گندم و میوههای چیده شده یا به کارگر برای خشکاندن خرما، کشمش، آماده کردن محل خشکاندن میوهها، نهر سازی، آماده سازی محل آبیاری، خرید ماشین آلات کشاورزی و تعمیر آنها یا هزینههای استهلاک، خرید بذر کشت و هزینه اصلاح درختان میوه پرداخت میشود یا چیزهایی که از طرف حکومتها از محصول و یا قیمت آن گرفته میشود، همۀ اینها از مصادیق بارز و ظاهر مؤونه به حساب میآید.
مسئلۀ ۲۱۹۷ : احتیاط واجب آنست که نصاب را قبل از کسر مخارج در نظر بگیرد و بعد از آنکه بدون کسر مخارج به حدّ نصاب رسید، مخارجی را که میتواند کسر کند. در ضمن مسائل آتی نحوه کسر آنها و مخارجی که از اصل مال، قبل از رسیدن به حد نصاب، برداشته میشود، توضیح داده خواهد شد.
مسئلۀ ۲۱۹۸ : آن مقداری که از طرف حکومت یا هر قدرتی به عنوان مقاسمه- که از اصل محصول کم میشود- از غلّات اربعه برداشته میشود، قبل از محاسبه حدّ نصاب کسر میشود و بعد از کسر آن مقدار، اگر چیزی باقی ماند و به حدّ نصاب رسید، زکات واجب است.
مسئلۀ ۲۱۹۹ : هزینهای که برای هر کدام از این غلّات چهارگانه میشود، حتّی آن مقدار از قیمت اسباب و وسایل که در اثر زراعت و باغداری کم شده یا از بین رفته است، بعد از محاسبه و به حدّ نصاب رسیدن، کم کند و زکات مابقی را بپردازد، مثلاً اگر قبل از کم کردن مخارج عمومی غلّه به ۲۵ مثقال کمتر از ۲۸۸ من تبریز، برسد مقدار مخارج را کسر کرده و زکات مابقی را بپردازد.
مسئلۀ ۲۲۰۰ : بذری که برای کشت مصرف میشود، در صورتی که زکاتش داده شده باشد یا از اموالی تهیه شده باشد که زکات ندارند، از مؤونه محسوب و پس از کسر مقدار آن، زکات مابقی اگر به حدّ نصاب برسد، داده شود؛ امّا اگر خود آن بذر هم زکات داشته باشد، زکات مجموع در صورتی که به حدّ نصاب برسد باید داده شود و اگر مجموع به حدّ نصاب برسد، فقط زکات خود بذر لازم و واجب است.
مسئلۀ ۲۲۰۱ : کسی که زمین زراعی، گاوآهن، تراکتور و مانند اینها از آن خودش باشد یا بعضی از آنها ملک خودش باشد، نمیتواند برای آنها چیزی کسر و مؤونه حساب کند و همچنین کارهایی که خودش انجام داده یا دیگران بهطور رایگان برایش انجام دادهاند را نیز نمیتواند جزء مخارج حساب کرده و از محصول کم کند.
مسئلۀ ۲۲۰۲ : کسی که باغ انگور یا درخت خرما خریداری کرده است، قیمت باغ و درخت جزء مؤونه حساب نمیشود، امّا اگر پول داده و خرما یا انگوری که هنوز چیده نشده را خریداری کند، آن مقدار پولی که برای خرید داده جزء مخارج حساب میشود و پس از کسر آن، باید زکات مابقی را بپردازد.
مسئلۀ ۲۲۰۳ : اگر کسی زمینی بخرد و در آن گندم یا جو بکارد، پولی که برای خرید زمین داده جزء مخارج حساب نمیشود، امّا اگر پول داده و خود زراعت را خریده، آن پول جزء مخارج حساب میشود و میتواند آنرا کسر کند و زکات مابقی را اگر به حدّ نصاب برسد، باید بپردازد و در هر صورت وقتی که میخواهد پول زراعت را کم کند باید در صورتی که کاهش قیمت داشته باشد، قیمت کاه را اوّل از پول زراعت کسر کند و بعد مابقی پول را جزء مخارج به حساب آورد، مثلاً اگر زراعتی را پانصد تومان بخرد و قیمت کاه صد تومان باشد، صد تومان را از پانصد تومان کم کند و مابقی را که چهارصد تومان است، جزء مؤونه حساب کند.
مسئلۀ ۲۲۰۴ : کسی که بدون گاو، تراکتور و وسایل دیگر، میتواند زراعت و کشاورزی کند، اگر این وسایل را بخرد، با وجود دخالت آنها در امر کشاورزی، نمیتواند پولی که بابت خرید آنها داده جزء مخارج حساب کند.
مسئلۀ ۲۲۰۵ : کسی که بدون گاو، تراکتور و چیزهای دیگری که در زراعت لازم است نمیتواند کشاورزی کند، در صورتی که بخرد و در کشت و کار از آنها استفاده کند، اگر به خاطر زراعت بهطور کلّی از بین برود، میتواند آنها را جزء مؤونه حساب کند و اگر مقداری از قیمت آنها به خاطر زراعت کم شده باشد، همان مقدار را میتواند از مؤونه حساب کند، ولی اگر قیمت آنها قبل و بعد از کشاورزی کم نشده باشد، نمیتواند چیزی از آنرا جزء مخارج حساب کند.
مسئلۀ ۲۲۰۶ : اگر کسی در یک طرف زمین گندم و جو بکارد که زکاتشان واجب است و در طرف دیگر نخود و لوبیا و مانند آن بکارد که زکاتشان واجب نیست و مخارجی هم برای هر یک انجام بدهد، خرج هر کدام به پای خودش حساب میشود و اگر برای هر دو خرج کرده است باید به نسبت بین هر دو تقسیم شود، در صورتی که مخارج هر دو به یک اندازه باشد، میتواند نصف مخارج را از آنچه که به آن زکات تعلّق میگیرد و نیم دیگر را از آن دیگری کسر کند.
مسئلۀ ۲۲۰۷ : بنا بر احتیاط واجب، هزینه توزین غلّات چهارگانه برای جدا کردن مقدار زکات، از باب مقدّمه واجب به عهدۀ مالک است و از محصول به عنوان مخارج کسر نمیشود. - زمان پرداخت زکات
-
مسئلۀ ۲۲۰۸ : وقت دادن زکات گندم و جو و مانند اینها، موقع خرمن و جدا کردن از کاه است و در خرما و کشمش، هنگامی است که خشک شده باشند. در شتر، گاو، گوسفند، طلا و نقره، لحظه شروع ماه دوازدهم است و بهتر آنست که پرداخت زکات را تا پایان ماه دوازدهم به تأخیر بیندازند و اگر پیش از پایان ماه دوازدهم بخواهند زکات بدهند، مانعی ندارد، گرچه اگر به نیت قرض کردن بدهند بهتر است و بعد حساب کنند و در هر صورت ابتدای سال بعد، پس از پایان ماه دوازدهم است.
مسئلۀ ۲۲۰۹ : پس از جدا کردن زکات لازم نیست آنرا بلافاصله به مستحق برساند و اگر دسترسی به مستحق داشته باشد، احتیاط مؤکد آنست که تأخیر نیندازد، مگر اینکه تأخیرش برای رسیدن به شخص خاص یا مصرف معینی باشد که در اسلام مشخص شده است.
مسئلۀ ۲۲۱۰ : بعد از آنکه زکات از مال زَکوی- مالی که به آن زکات تعلق گرفته- جدا شد، جایز نیست به چیز دیگر یا به قیمت تبدیل شود، در صورتی که پرداخت زکات به مستحق را به تأخیر اندازد و در این حال مال تلف شود، بهطوری که عرفاً نگویند زکات را فوراً داده است، چه در حفظ آن کوتاهی کرده یا نکرده باشد، باید عوض آنرا بپردازد و اگر به این اندازه تأخیر نیانداخته بلکه زمان کوتاهی- مثلاً دو سه ساعت- بوده و در همان زمان کوتاه تلف شده است، اگر در حفظ و نگهداری کوتاهی نکرده و مستحقّی هم حاضر نبوده است، ضامن نیست و اگر دسترسی به مستحق داشته است، بنا بر احتیاط عوض آنرا باید بدهد و اگر در زمان کوتاه تأخیر، به علّت کوتاهی کردن، زکات از بین برود، چه به مستحق دسترسی داشته باشد یا نداشته باشد، ضامن است.
مسئلۀ ۲۲۱۱ : اگر مالی را که به عنوان زکات مالش جدا کرده، منفعتی داشته باشد، مثلاً گوسفندی که شیر بدهد یا گاوی که زایمان بکند، منافع آن برای فقیر است.
مسئلۀ ۲۲۱۲ : اگر فقیه جامع شرایط حکم کند که زکات را به او بپردازند، بر بدهکاران زکات واجب است که زکات را به او بدهند، ولو اینکه مقلّدش نباشند و اگر زکات به دست او رسید بدهکاران زکات، ذمّهشان بری خواهد شد و چیزی بر عهدۀ آنها نیست و در صورتی که حکم نکرده باشد، ولی فتوا دهد که زکات باید به دست فقیه جامع شرایط برسد، در این فرض تنها بر مقلّدینش واجب است زکاتشان را به او برسانند.
مسئلۀ ۲۲۱۳ : کسانی که از طرف فقیه جامع شرایط به عنوان عامل- مأموران جمعآوری زکات- هستند، در گندم و جو، موقعی که از کاه جدا میکنند و در خرما و کشمش، وقتی که خشک شده باشند و در بقیۀ اموال وقتی که ماه دوازدهم آغاز شد، میتوانند از مالک مطالبه زکات کنند و اگر مالک خودداری کند و زکات از بین برود، باید عوض آنرا بدهد.
مسئلۀ ۲۲۱۴ : اگر کسی بعد از آنکه زکات مالش واجب شد از دنیا برود، بر ورثه او واجب است که زکات را از اصل مال او پرداخت کنند، امّا اگر قبل از واجب شدن زکات از دنیا برود، اموال او به ورثه میرسد و در صورتی که سهم هر یک از ورثه به حدّ نصاب برسد، واجب است زکات بدهند.
مسئلۀ ۲۲۱۵ : اگر کسی درخت خرما یا انگور را برای عموم وقف کند و متولّی پیش از واجب شدن زکات، درختان را در اختیار کسانی قرار دهد که مورد وقف هستند، هر کدام از آنها که سهمش به حد نصاب برسد، زکات بر او واجب میشود و اگر واقف آنها را برای عدّهای خاصّ یا عناوین مخصوص وقف کرده باشد، هر کدام از ایشان یا آن عناوین که سهمشان به حدّ نصاب برسد واجب است زکات آنرا بدهند.
مسئلۀ ۲۲۱۶ : بنا بر تعبیر علم فقه، زکات از عناوین قصدیه است، بنابراین اگر کسی قبل از واجب شدن زکات بخواهد چیزی را به عنوان زکات به مستحق بدهد، نمیتواند نیت زکات کند بلکه میتواند به قصد قرض به مستحق بدهد و به او اعلام کند که این قرض است و او نیز قبول کند، در این صورت اگر پس از رسیدن وقت زکات، شرایط وجوب در مالک و مال باقی بماند، میتواند قرض او را از زکات حساب کند.
مسئلۀ ۲۲۱۷ : اگر کسی یقین دارد که زکات بر عهدهاش آمده است، ولی شک دارد که آنرا پرداخت کرده یا نه، واجب است زکات را بپردازد، اگرچه آن شک مربوط به سالهای گذشته باشد، مگر در صورتی که آن مال که متعلّق زکات بوده، تلف شده باشد و او هم ضامن نباشد، در این فرض اگر شک کند که زکات آنرا داده یا نه، چون اقویآنست که زکات به مالیت مال در عالم خارج تعلّق گرفته و متعلّق به ذمۀ مکلّف نیست، اصل آنست که ذمۀ او بر مثل یا قیمت مشغول نیست و چیزی بر او واجب نخواهد بود؛ امّا اگر زکات به ذمۀ مکلّف تعلّق پیدا کرده باشد، اصل بر اشتغال و لزوم ادای زکات است و در هر صورت احتیاط مؤکد آنست که زکات را بدهد، ولی اگر شک کند که اصلاً زکات بر او واجب شده یا نه، چیزی بر او واجب نیست.
مسئلۀ ۲۲۱۸ : اگر کسی شک داشته باشد که زکات بر او واجب شده یا نه، اگرچه مطابق قاعده چیزی بر او لازم نیست، ولی اگر بخواهد احتیاط کند و بیشتر اطمینان حاصل کند میتواند مالی را به فقیر واجد شرا یط بدهد و میان خود و خدای خود نیت کند، اگر زکات بدهکار است بابت همان حساب میشود و اگر بدهکار نباشد از بابت ردّ مظالمی که شاید بر عهدهاش باشد محسوب میشود و اگر نداشته باشد از بابت زکات پدر و مادر یا شخص ثالث دیگری که بدهکار بوده حساب میشود، وگرنه به عنوان ردّ مظالم محتمل محسوب میشود و نیز میتواند همین روش احتیاطی را در جایی که شک دارد خمس بدهکار است یا نه، انجام دهد و با همین کیفیت خمس را به مصرف شرعی برساند.
مسئلۀ ۲۲۱۹ : در مواردی که چند نفر شریک هستند، در صورتی که سهم هر کدام به حدّ نصاب برسد، زکات بر همۀ آنها واجب میشود.
مسئلۀ ۲۲۲۰ : کسی که پنج درهم نقره، یعنی دو مثقال و پانزده نخود (حدود ۱۳/۱۷ گرم) نقره، به عنوان زکات بدهکار است و همچنین در تمام مواردی که به همین مقدار یا بیشتر زکات بدهکار است، احتیاط مؤکد آنست که همان مقدار یا قیمت آنرا به فقیر بدهد و کمتر از آنرا به یک فقیر ندهد، مگر در صورتی که آن مقدار زکاتیکه بر عهدهاش هست کمتر از این رقم باشد مانند کسی که زکات نصاب اوّل طلا و نقره را پرداخت کرده و اکنون روی نصاب دوّم سال گذشته است، در این فرض همان مقداریکه به عهدهاش آمده است به فقیر بدهد، کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۲۲۱ : در موارد وجوب زکات، مالک مخیر است زکات را از همان جنس مورد زکات یا از قیمت آن بپردازد، بلکه میتواند منفعت چیزی را مانند سکونت خانه، بابت زکات محاسبه کند و اگر بخواهد قیمت آنرا بپردازد باید قیمت زمان پرداخت را حساب کند و چنانچه قیمت زمان تعلّق زکات بیشتر باشد، بهتر است که قیمت زمان تعلّق را محاسبه کند.
مسئلۀ ۲۲۲۲ : اگر مالک از پرداخت زکات امتناع کند مستحق نمیتواند بدون اجازۀ حاکم شرع از اموال او به عنوان تقاص و گرفتن حقّ خود چیزی بردارد و اگر از حاکم شرع جامع شرایط به صورت عام یا خاص اجازه بگیرد، مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۲۲۳ : مستحق زکات نمیتواند آنرا به کمتر صلح کند یا به مالک ببخشد، مگر آنکه فقیر با رضایت خاطر متناسب حال و شأنش چیزی را به مالک اهدا کند- از طریق دستگردان و مانند آن- و نیز نمیتواند چیزی را گرانتر از قیمت آن، بابت زکات قبول کند و حاکم شرع جامع شرایط هم نمیتواند زکات را در برابر چیز کم مصالحه کند یا چیزی را گرانتر از قیمت واقعی بابت زکات بپذیرد یا اینکه از طریق دستگردان و مانند آن زکات را از مالک بگیرد و تمام یا مقداری از آنرا به مالک برگرداند، مگر آنکه مصلحت را در این کار تشخیص دهد و مطابق مصلحت آنها را انجام دهد و تشخیص مصلحت به عهدۀ اوست.
مسئلۀ ۲۲۲۴ : مستحب است زکات واجب را آشکارا و صدقات مستحبی را مخفیانه ادا کنند.
مسئلۀ ۲۲۲۵ : مستحب است افرادی که از مالکان زکات میگیرند چه حاکم شرع جامع شرایط باشند یا فقرا، برای مالکان دعا کنند.
مسئلۀ ۲۲۲۶ : مستحب است زکات گاو و گوسفند و شتر را به مستحق یا تهیدستانی بدهند که در جامعه با حیثیت و آبرو شناخته شدهاند و مستحقّان خویشاوند را بر دیگران و صاحبان علم و کمال را بر دیگران و آنهایی که اهل سؤال نیستند، بر آنانی که اهل سؤال هستند ترجیح داده و مقدّم بدارند و اگر دادن زکات به فقیری، از جهات دیگری ترجیح داشته باشد ولو اینکه اهل علم یا خویشاوند نباشد بهتر است زکات به او داده شود.
مسئلۀ ۲۲۲۷ : مکروه است انسان از مستحق بخواهد زکاتی را که از او گرفته است به خودش بفروشد، امّا اگر خود فقیر بخواهد چیزی را که گرفته بفروشد، پس از آنکه آنرا قیمت کرد، در صورتی که شخص زکات دهنده بخواهد خریداری کند مقدّم است. - احکام تصرّف و معامله در زکات
-
مسئلۀ ۲۲۲۸ : اگر مالک و عائله او قبل از پرداخت زکات محصولشان، مقداری از آنرا مصرف کنند یا به عنوان غیر زکات به فقیر بدهند، واجب است زکات آن مقدار را، حساب کنند و بدهند.
مسئلۀ ۲۲۲۹ : اگر کسی غلّات چهارگانه را خریداری کند و شک کند که آیا فروشنده زکات آنها را داده یا نه، لازم نیست چیزی را به عنوان زکات پرداخت کند، امّا اگر بداند فروشنده زکات آنها را نداده است، در این فرض دو صورت دارد:
۱- حاکم شرع جامع شرایط، معامله آن مقداری را که باید از بابت زکات پرداخت میشده، اجازه ندهد و بخواهد از همان جنس زکات دریافت کند، معامله آن مقدار باطل است و او میتواند از مشتری همان مقدار را طلب کند و در صورت وجود عین همان را تحویل بگیرد و در صورت تلف شدن قیمت آنرا دریافت کند.
۲- حاکم شرع واجد شرایط معامله آن مقدار را اجازه دهد، در این صورت معامله صحیح است و اگر خریدار تمام پول را به مشتری نداده باشد واجب است قیمت آن مقدار زکات را به حاکم شرع بپردازد، امّا در صورتی که خریدار تمام پول را به فروشنده تحویل داده باشد، فروشنده میتواند مقدار زکات را از خریدار پس بگیرد و در هر دو فرض اگر فروشنده پس از فروش زکات را بپردازد معامله با امضای فروشنده صحیح خواهد بود.
مسئلۀ ۲۲۳۰ : اگر کسی از دنیا برود و ورثه او بدانند که اموالش مشمول زکات است، ولی شک داشته باشند که در دوران حیات زکاتش را پرداخت کرده یا نه، در صورتیکه عین مال موجود باشد یا حتی تلف شده، ولی مورد ضمان باشد، در هر دو صورت اظهر آنست که باید ورثه، زکات مورّث را بدهند و اگر عین مال باقی نیست و تلف شده است بهطوری که مورد ضمان هم نیست، ظاهر آنست که پرداخت چیزی بر ورثه واجب نیست.
مسئلۀ ۲۲۳۱ : کسی که زکات بدهکار است، اگر زکات را از عین مالی که متعلَّق زکات است، کنار بگذارد تا به مستحق بپردازد، میتواند در مابقی تصرّف کند و نیز اگر قیمت یا معادل آنرا از اموال دیگرش کنار بگذارد میتواند در همۀ مال تصرّف کند.
مسئلۀ ۲۲۳۲ : کسی که زکات را کنار گذاشته است تا به مستحق بدهد، نمیتواند همان را برای خود بردارد یا با چیز دیگر عوض کند.
مسئلۀ ۲۲۳۳ : عین مالی که برای زکات جدا شده و در دست جدا کننده است، تجارت با آن صحیح نیست و اگر با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط با آن تجارت یا هر نوع معاملهای بکند که مصلحت زکات در آن باشد صحیح است و هر چه سود داشته باشد متعلق به مستحق زکات است.
مسئلۀ ۲۲۳۴ : اگر چند نفر در مالی که زکات به آن تعلق پیدا کرده است شریک باشند و یکی از آنها زکات سهم خودش را بپردازد و بعد مال را تقسیم کنند، اگر با اجازۀ حاکم شرع یا شریکش پرداخته باشد ایراد ندارد، امّا اگرخودش بدون اینکه از حاکم اجازه بگیرد یا رضایت شریک یا شرکا را جلب کند، پرداخت کرده باشد، بنا بر اقوی، اشکال ندارد، گرچه احتیاط آنست که رضایت شریکش را به دست آورد. - زکات و دِین
-
مسئلۀ ۲۲۳۵ : کسی که خمس یا زکات بدهکار است و کفّاره، نذر یا یمین و مانند آن هم بر او واجب شده و به دیگران هم مقروض است، اگر اموالش بر همۀ آنها کفایت کند، چنانچه همه مطالبه کنند باید بپردازد، امّا اگر نمیتواند همۀ آنها را بپردازد، اگر مالی که متعلَّق خمس یا زکات است از بین نرفته باشد، واجب است خمس و زکات را بر همه مقدّم بدارد، امّا اگر مالی که متعلَّق خمس یا زکات بوده از بین رفته باشد، اگر در میان اموال باقی مانده مالی باشد که حقّ النّاس در آن وجود دارد، مثلاً عین آن چیزی که قرض کرده موجود است و صاحبش هم مطالبه میکند، احتیاط مقدّم داشتن حقّ النّاس بر چیزهای دیگر است و اگر چنین نیست احتیاط آنست که اموال بهطور نسبی میان بدهیها تقسیم گردد و این احتیاط ترک نشود.
مسئلۀ ۲۲۳۶ : کسی که از دنیا رفته است و خمس یا زکات بدهکار است و کفّاره و نذر و حج و مانند اینها بر او واجب شده است و از طرفی بدهکار نیز هست و اموالش بر همۀ اینها کفایت نمیکند، در صورتی که مال متعلَّق خمس یا زکات موجود است، بر ورثه واجب است خمس و زکات را بر چیزهای دیگر مقدّم بدارند و بقیۀ مال را بر چیزهای دیگری که بر او واجب است تقسیم کنند، ولی اگر مالی که خمس و زکات بر آن تعلّق پیدا کرده، موجود نیست و از بین رفته است، واجب است مال او را بین خمس، زکات، قرض، نذر و حجّ، تقسیم کنند، گرچه احتیاط اینست که حج را بر سایر دیون مقدّم بدارند و برای آنچه در حج مصرف میشود، قصد زکات کنند.
مسئلۀ ۲۲۳۷ : کسی که از دنیا رفته و هم به مردم بدهی دارد و هم مالی دارد که بر آن زکات تعلّق گرفته است، بر ورثه او واجب است، اوّل زکات مال را بپردازند و سپس بدهی او را ادا کنند.
مسئلۀ ۲۲۳۸ : کسی که از دنیا رفته و بدهکار است در حالی که گندم، جو، خرما و انگور دارد دو صورت دارد:
۱- ورثه قبل از واجب شدن زکات بر موارد فوق، بدهی میت را از اموال دیگر او بپردازند یا طوری تضمین کنند که موجب برائت ذمۀ میت شود، در این صورت سهم هر کدام از ورثه که به حدّ نصاب زکات برسد، آن وارث باید زکات آنرا پرداخت کند.
۲- ورثه قبل از واجب شدن زکات بر آنها بدهی میت را نپردازند که این هم دو صورت دارد:
الف) دارایی میت به اندازه بدهی او باشد که در این صورت واجب نیست زکات بپردازند.
ب) دارایی میت بیش از بدهی او باشد، که اگر پرداخت بدهی میت موقوف به اینست که مقداری از غلّات هم ضمیمه شده و به طلبکار داده شود، این مقدار هم متعلَّق زکات نیست و در مابقی سهم هر کدام از ورثه که به حدّ نصاب برسد، واجب است زکات آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۲۲۳۹ : کسی که بدهکار است و نمیتواند اکنون بدهی خود را بپردازد، اگرچه برای مخارج روزمرّه و زندگی محتاج نباشد، طلبکار میتواند طلب خود را از بابت زکات حساب کند.
مسئلۀ ۲۲۴۰ : کسی که از مستحق طلب دارد میتواند طلب خود را بابت زکات- اگر بر عهده دارد- حساب کند، به شرط آنکه فقیر بدهی را در راه گناه مصرف نکرده باشد و یا اگر هم مصرف کرده، از آن توبه کرده باشد یا از این طریق او را تشویق به توبه کند.
مسئلۀ ۲۲۴۱ : اگر فقیر از دنیا برود و دارایی او به اندازه بدهیاش نباشد، طلبکار میتواند پس از برداشتن مقدار دارایی از بابت طلب خود مابقی را اگر زکات بر عهدهاش است، بابت زکات حساب کند، ولی اگر دارایی او به اندازه قرضش باشد، ولی ورثه از پرداخت بدهی امتناع میکنند و یا به هر طریقی طلبکار به طلب خود نمیرسد، باید به حاکم شرع جامع شرایط رجوع کند تا ایشان را وادار به پرداخت کند. - مصارف زکات
-
مسئلۀ ۲۲۴۲ : همان طور که قرآن کریم تصریح فرموده است، زکات را در هشت مورد میتوان مصرف کرد:
۱- فقیر: کسی است که تمام یا بخشی از هزینهها و مخارج سالیانه خود و افراد تحت تکفّل خود را بهطور متعارف نداشته باشد و لازم نیست همۀ مخارج را بالفعل داشته باشد، بنابراین کسانی که میتوانند از طرق مختلف درآمدهایی داشته باشند مانند کسانی که کارگاه یا مغازه دارند، چه خود کار کنند و چه اجاره دهند یا با کارگری و یا حتّی حمّالی و از طریق گرفتن مزد حمل یا اجاره ماشین و امثال ذلک، مخارج متعارف سالیانه خود را بهطور متعارف تأمین میکنند، فقیر به حساب نمیآیند و نیز کسانی که آموزگارند یا در استخدام یک نهاد دولتی و یا بخش خصوصی هستند و به صورت ثابت ماهیانه حقوق میگیرند، اگر زندگی آنان از راه همین حقوق، بهطور متعارف اداره میشود، فقیر نیستند، ولی اگر حقوق ماهیانه مقداری از مخارج آنان را تأمین کند و مقداری کم داشته باشند، نسبت به آن مقداری که کم آوردهاند فقیرند و میتوانند به همان مقدار کم زکات دریافت کنند در صورتی که شرایط دیگر را داشته باشند.
۲- مسکین: کسی است که از نظر اقتصادی و معیشتی در وضعیت سختتری قرار دارد.
۳- عاملان: کسانی هستند که از طرف امامان معصوم یا نایب او برای جمعآوری و نگهداری و محاسبه زکوات مأمور گردیده اند و موظّف شدهاند که آنها را به حضور امام یا نایب او یا به مصارف زکات از جمله فقرا برسانند.
۴- مؤلفۀ القلوب: کسانی هستند که یا از جهت عقیده مخالف مسلمانان هستند یا کافرند، ولی اگر از زکات به آنان کمک شود در جنگ به مسلمین یاری میرسانند یا اینکه با دادن زکات به آنها ممکن است به دین اسلام گرایش پیدا کنند و نیز مسلمانانی که از نظر عقیده ضعیف هستند و اگر از طریق زکات دلجویی شوند ایمان آنها قوی میشود، دادن زکات به ایشان اشکالی ندارد.
۵- خرید برده و آزادکردن آن که در حال حاضر موضوعاً منتفی است.
۶- پرداخت و ادای بدهی بدهکارانی که توان پرداخت ندارند و بدهی را در معصیت صرف نکردهاند.
۷- سبیل اللّه: یعنی کارهایی که عامّ المنفعه بوده و مصالحش به عموم مسلمانان برگردد مانند ساختن مساجد و مدارس دینی و علمی، حمام، پل سازی، راه سازی، آب رسانی و کارهای عمرانی که منافعش به اسلام و عموم مسلمین میرسد و موجب تقویت ایشان میشود یا هر چیزی که برای اسلام سود داشته باشد.
۸- ابن سبیل: یعنی مسافری که در سفر درمانده باشد، اگرچه در وطن خویش از وضع اقتصادی خوبی برخوردار باشد.
مسئلۀ ۲۲۴۳ : موارد هشتگانه فوق موارد جواز صرف زکات است؛ لازم نیست زکات را به هشت قسمت تقسیم کنند، بلکه جایز است آنرا در یکی از آن موارد مصرف کنند.
مسئلۀ ۲۲۴۴ : بنا بر اقوی، به فقیر مستحق دریافت زکات، جایز است یک مرتبه، آنقدر زکات داده شود که در عرف او را غنی و بینیاز بشناسند، ولی اگر به تدریج زکات دریافت کند، در صورتی که دفعه اول به اندازه مخارج یک سال دریافت کرده باشد، احتیاط واجب آنست که دوباره زکات نگیرد، کما اینکه احتیاط مستحب آنست که در هر حال بیش از مخارج یک سال دریافت نکند. در تمامی فروض بالا، مخارج سالیانه هم شامل مخارج خود و هم افراد تحت تکفّل اوست و نیز در مخارج، شأن و جایگاه افراد و موقعیت ایشان و در ضمن شرایط زمانی و مکانی در نظر گرفته میشود، مثلاً مخارج سالیانه شهر با روستا فرق میکند، در مواردی که مقداری کسری دارند، میتوانند به آن مقدار زکات دریافت کنند.
مسئلۀ ۲۲۴۵ : اگر کسی کارگر یا حتّی مهندس است و نمیتواند مخارج سالیانه خود را در حدّ نیاز و متعارف به دست آورد، میتواند کسری مخارج را از زکات تأمین کند و لازم نیست ابزار و دفتر کار، مغازه یا ملکی که دارد و یا اگر کاسب است و مقداری هم، در حدّ متعارف، سرمایه دارد، ولی نمیتواند همۀ مخارج را به دست آورد، بفروشد و یا سرمایۀ خود را در مخارج سالیانه مصرف کند.
مسئلۀ ۲۲۴۶ : کسی که فقیر است و مخارج سالیانۀ خود و عائلهاش را نمیتواند تأمین کند، اگر مالک خانه است، ولی در آن سکونت دارد یا موتور یا خودرو سواری دارد که عرفاً مورد احتیاجش است و منشأ احتیاج او حفظ آبرو و حیثیت اجتماعیاش است، میتواند به اندازه رفع نیاز، زکات بگیرد و همچنین است وسایل مورد نیاز خانه و اثاث آن و ظروف و لباسهای تابستانی و زمستانی یا هر چیز دیگری که بهطور معمول مورد نیاز است، لازم نیست آنها را بفروشد و برای مخارج سالیانه مصرف کند و اگر فقیری هم اینها را ندارد و نیازمند است، میتواند از زکات خریداری کند.
مسئلۀ ۲۲۴۷ : کسی که فقیر است و یادگیری صنعت یا هنر یا هر چیز دیگری که میتواند برای او منبع درآمد باشد، برایش سخت و دشوار نیست، واجب است یاد بگیرد و با زکات زندگی نکند، ولی در زمانی که مشغول یادگیری است میتواند از زکات استفاده کند و اگر قدرت بر انجام شغل و کسبی دارد که متناسب با موقعیت اجتماعی و شأن او نیست یا در اثر پیری و ضعف و کسالت اساساً کار برایش دشوار است، در تمام این موارد میتواند زکات بگیرد و آن کار را نکند.
مسئلۀ ۲۲۴۸ : کسی که میگوید فقیر است و مستحق، ولی قبلاً فقیر نبوده یا اینکه وضعیت قبلی او معلوم نیست، اگر از ظاهرش اطمینان عادی کسب شود که مستحقّ است، میتوان به او زکات داد و به کسی که قبلاً فقیر بوده و الان نیز ادعای فقیر بودن دارد، نیز میتوان زکات داد، اگرچه از گفته او اطمینان و حتی گمان هم پیدا نشود.
مسئلۀ ۲۲۴۹ : چیزی که به فقیر به عنوان زکات داده میشود لازم نیست به او گفته شود، بلکه اگر فقیر احساس خجالت و شرمساری کند مناسب است که زکاتدهنده طوری با فقیر رفتار کند که هم دروغ نگوید و هم ظاهراً به صورت هدیه بپردازد و قلباً نیت زکات کند.
مسئلۀ ۲۲۵۰ : کسی که میخواهد زکات بدهد، اگر در محل زندگی او مستحق و فقیری نباشد و احتمال پیدا شدن آن هم ندهد و برای مصارف دیگر زکات هم راهی وجود نداشته باشد، واجب است زکات را به جای دیگر منتقل کند و به مصارف مقرّر شرعی برساند و هزینه نقل و انتقال را بهتر است خودش متقبّل شود و اگر در حفظ و نگهداریآن کوتاهی نکرده باشد و زکات تلف شود، ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۲۵۱ : اگر در محل زندگیاش مستحق وجود داشته باشد، انتقال زکات به جای دیگر بیاشکال است، ولی هزینه حمل و نقل را باید خودش عهدهدار شود و اگر تلف شود، ضامن است، مگر در صورتی که با دستور حاکم شرع جامع شرایط آنرا برده باشد یا به کسی که وکیل حاکم شرع است تحویل داده باشد که اگر بعد از تحویل به وکیل تلف شود، زکات دهنده ضامن نیست، ولی اگر بدون دستور حاکم شرع جامع شرایط اما با اجازۀ او برده و تلف شده باشد، احتیاطاً ضامن است.
مسئلۀ ۲۲۵۲ : اگر کسی که زکات بر عهدهاش است به خیال اینکه کسی فقیر است به او زکات بدهد و بعد معلوم شود فقیر نیست یا در اثر جهل به مسئله به کسی که مستحق نبوده زکات داده، چند حالت متصوّر است:
۱- آن چیزی که به عنوان زکات داده اگر موجود بوده و از بین نرفته باشد، باید باز پس گرفته شده و به مستحق آن برسد.
۲- آن چیزی که به عنوان زکات داده، از بین رفته باشد که برای آن نیز دو فرض است، اوّل اینکه زکات دهنده خود مالک آن چیز باشد و زکات گیرنده هم میدانسته یا احتمال میداده که آن زکات باشد و خود را مستحق دریافت زکات نمیدانسته، در این صورت زکات دهنده میتواند از او عوض آنرا مطالبه کند و بعد از گرفتن به مستحق آن برساند، چه گیرنده زکات بداند گرفتن زکات برای غیر مستحق حرام است چه نداند. فرض دوّم اینکه زکات را حاکم شرع یا فردی که از طرف او مأذون است اشتباهاً به غیر مستحق بدهد، در این صورت حاکم شرع یا مأذون از قِبَل او ضامن بوده و مالک ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۲۵۳ : کسی که زکات بر عهدهاش است اگر زکات را به کسی بدهد که میداند فقیر نیست- مسئلۀ آنرا بداند یا نداند- در صورتی که عین مال باقی باشد، میتواند آنرا پس بگیرد و به فقیر برساند ولی اگر عین مال باقی نباشد، مجدّداً باید زکات را به مستحق بدهد و در این جهت میان زکات جدا شده (معزول) و جدا نشده تفاوتی وجود ندارد.
مسئلۀ ۲۲۵۴ : چون اقوی اینست که بسط و توزیع زکات به تمام موارد هشتگانه لازم نیست، بنابراین جایز است زکات دهنده، از زکات خود، قرآن و دیگر کتب دینی و علمی که مورد نیاز است خریداری و آنها را وقف کند و حتّی میتواند آنها را بر کسانی وقف کند که واجب النّفقه او بوده و خرج ایشان به عهدۀ اوست، ولی احتیاط مؤکد آنست که تولیت آنها را پس از وقف به حاکم شرع جامع شرایط یا وکیل او بسپارد.
مسئلۀ ۲۲۵۵ : کسی که زکات به عهده دارد نمیتواند از زکات ملکی بخرد و بر اولاد خود و دیگر کسانی که مخارج آنها بر عهدۀ اوست وقف کند تا از منافع آن سود برده و برای مخارج زندگی مصرف کنند، ولی اگر ملکی خریده و وقف کند تا پس از مرگ او از آن استفاده کنند یا در دوران حیاتش در جاهایی استفاده کنند که به عنوان نفقه به ایشان تعلّق نمیگیرد، اگر در حدّ متعارف مورد نیاز باشد، اظهر آنست که اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۲۵۶ : گرفتن زکات برای کسی که تحصیل میکند و اگر آنرا ترک کند میتواند کاسبی و حتّی کارگری کرده و زکات نگیرد، جایز است و منظور از علم و دانش همۀ علومی است که برای جامعه اسلامی لازم است و فراگرفتن آن ممنوع نیست.
مسئلۀ ۲۲۵۷ : فقیر میتواند برای رفتن به حج و زیارتهای دیگر زکات بگیرد، مشروط بر آنکه این نوع کارها جزء مخارج عادّی و متعارف او باشد و حتّی اگر به مقدار متعارف سالیانه زکات گرفته باشد و در حال حاضر عرفاً فقیر نباشد، میتواند برای حج، زکات بگیرد و در اینجا بین سهام مختلف زکات هیچ فرقی وجود ندارد.
مسئلۀ ۲۲۵۸ : کسی که بدهکار است و بدهی او مشروع بوده و در معصیت مصرف نکرده است یا اینکه مصرف کرده، ولی اکنون توبه کرده است و نمیتواند بازپرداخت کند، اگرچه توان تأمین مخارج سالیانه خود را داشته باشد، پرداخت بدهی او از زکات، مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۲۵۹ : مسافری که خرجی او تمام شده یا وسیله نقلیهاش خراب شده است و سفرش نیز ذاتاً سفر حرام نبوده و برای انجام کار حرام هم سفر نکرده است و نمیتواند از طریق قرض یا فروش چیزهایی که مورد احتیاجش نیست خود را به مقصد برساند، میتواند زکات بگیرد، اگرچه در وطن خود فقیر نباشد، ولی اگر بتواند با رفتن به جای دیگر از طریق قرض یا فروختن چیزی، مخارج سفر خود را تأمین کند، فقط مقداری که او را به آنجا برساند زکات بگیرد.
مسئلۀ ۲۲۶۰ : مسافری که در سفر مانده و زکات گرفته است در صورت رسیدن به وطن اگر چیزی از زکات مانده باشد در صورت امکان باید به صاحبش برساند و اگر امکان ندارد یا مشقّت دارد میتواند آنرا به حاکم شرع جامع شرایط برساند و به او اعلام کند که زکات است و در این حکم فرقی بین پول، جنس، وسیله نقلیه و چیزهایدیگر نیست. - شرایط مستحقّان زکات
-
مسئلۀ ۲۲۶۱ : کسانی که خودشان میخواهند زکات بدهند، واجب است به کسانی بدهند که شیعه دوازده امامی هستند، مگر اینکه از بابت تألیف قلوب یا به عنوان فیسبیلاللّه بخواهند به کسی یا کسانی زکات بدهند، در این صورت رعایت شرط فوق لازم نیست، ولی اگر زکات را به حاکم شرع جامع شرایط برساند در این صورت او هر طور صلاح بداند، میتواند برای مصلحت اسلام و مسلمین استفاده کند و رعایت این شرط لازم نیست.
مسئلۀ ۲۲۶۲ : اگر کسی به شیعه دوازده امامی بودن فردی یقین کند و زکات را به او بدهد و بعداً معلوم شود این گونه نبوده کفایت نمیکند و واجب است دوباره زکات بدهد و حتّی اگر از راه حجّت شرعی مثل شهادت دو مرد عادل شیعه یا مستحق بودن کسی ثابت شود و بعد معلوم شود که این گونه نبوده، بنا بر احتیاط واجب بلکه بنا بر اقوی، دوباره باید زکات بدهد.
مسئلۀ ۲۲۶۳ : اگر طفل شیعه یا دیوانهای که در خانواده مسلمین زندگی میکند فقیر باشد، جایز است زکات مورد نیاز آنان در اختیار پدر، جدّ پدری یا قیّمی که از طرف آنان یا از طرف حاکم شرع جامع شرایط برای رسیدگی به امور آنان معین شده، گذاشته شود تا از طریق آنان برای رفع نیاز طفل شیعه یا دیوانه، مصرف گردد و زکات دهنده هم میتواند از طریق ولیّ قهری (پدر و جدّ پدری) به آنان تملیک کند و هم میتواند خودش مستقیماً و بالمباشره در رفع احتیاج ایشان مصرف کند و در صورتی که ولیّ قهری نداشته باشند یا به آنان دسترسی نباشد، به وسیلۀ فردی امین، زکات را به مصرف آنها برساند و بهتر است این دو صورت اخیر را با اجازۀ حاکم شرع انجام دهد و اگر به آنان به عنوان فقیر و مسکین داده شود در این صورت چه به ولیّ قهری بپردازد و چه به وسیلۀ فردی امین به مصرف آنان برساند لازم است موقع پرداخت به عنوان اینکه این مال ملک مستحق است بپردازد و ولی و امین هم باید با همین عنوان زکات را دریافت کنند و به مصرف مقرّر برسانند، ولی اگر به عنوان فیسبیلاللّه داده شود در این صورت موقعی که خودش به مصرف میرساند، هنگام پرداخت نیت زکات کند و اگر به وسیلۀ فرد امین به مصرف آنان میرساند، موقع پرداخت به آن فرد نیت زکات کند، ولو اینکه نیت تملیک نکند، گرچه در هر صورت اگر دادن آن به خاطر انجام فریضه و داعی زکات باشد، کافی است.
مسئلۀ ۲۲۶۴ : به فقیر اگرچه از راه تکدّی بتواند مخارج زندگی خود را تأمین کند، مشروط بر آنکه زکات را در راه معصیت مصرف نکند، میتوان زکات داد.
مسئلۀ ۲۲۶۵ : به فقیری که زکات را در معصیت مصرف میکند نمیتوان زکات داد و بلکه به کسی که آشکارا گناه میکند و زکات دادن، موجب خودداری او از گناه نمیشود، بنا بر احتیاط واجب نمیشود زکات داد، به خصوص به کسی که شرب خمر میکند، حتّی اگر پنهانی هم انجام دهد، نباید زکات داد مگر آنکه زکات دادن به او باعث خودداری او از گناه شود.
مسئلۀ ۲۲۶۶ : به کسی که بدهکار باشد و بدهی خود را در معصیت مصرف نکرده باشد و یا اینکه توبه کرده باشد، مطابق مسئلۀ ۲۲۵۸ میتوان زکات داد، اگرچه مخارج او بر زکات دهنده واجب باشد، ولی احتیاط مستحب مؤکد آنست که اگر زن و کسانی که مخارجشان بر زکات دهنده واجب است، بدهی را برای مخارج خود گرفته باشند، از زکات واجب برای ادای بدهی ایشان پرداخت نشود.
مسئلۀ ۲۲۶۷ : انسان نمیتواند مخارج کسانی را که واجبالنّفقه او هستند مانند پدر، مادر، اولاد و همسر دائمی از زکات بدهد، ولی اگر خود او قادر بر تأمین مخارج آنان نباشد یا از دادن آن امتناع ورزد، دیگران میتوانند به آنان زکات بدهند و در صورتی که زن بتواند شوهرش را بر دادن نفقه ملزم کند، زکات دادن به او صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۲۶۸ : زنی که با عقد موقت به همسری کسی درآمده، اگر فقیر باشد، همسرش و دیگران میتوانند برای مخارج وی از زکات استفاده کنند، ولی اگر در ضمن عقد شرط بسته باشد که شوهر مخارجش را بپردازد و یا از طریق دیگری دادن مخارج زن موقّت بر شوهر واجب باشد، در صورتی که شوهر مخارجش را تأمین کند یا او بتواند مرد را ملزم به پرداخت مخارج کند، نمیشود به او زکات داد.
مسئلۀ ۲۲۶۹ : اگر زکات بر زنی واجب شده باشد، میتواند به شوهر فقیرش زکات بدهد، ولو اینکه اگر شوهر آنرا بگیرد در مصارف روزانه هزینه میکند.
مسئلۀ ۲۲۷۰ : اگر پدر زکاتش را به پسرش بدهد که مخارج زن، خدمتکار و کلفت خود را بدهد، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۲۷۱ : پدر میتواند به پسر زکات بدهد تا برای خود زن بگیرد و پسر نیز میتواند به پدرش زکات بدهد تا او برای خود زن بگیرد، گرچه احتیاط آنست که از مال خودشان بدهند.
مسئلۀ ۲۲۷۲ : اگر پسر انسان احتیاج به کتب علمی و نافع داشته باشد، پدر میتواند برای تهیه و خرید کتاب از زکات به او بدهد.
مسئلۀ ۲۲۷۳ : سید از سید میتواند زکات بگیرد، ولی نمیتواند از غیر سید زکات واجب مالی و زکات فطره بگیرد، مگر آنکه خمس و وجوه دیگر که در اختیار ایشان گذاشته میشود کفاف زندگیشان را ندهد، در این صورت در حدّ ضرورت میتواند از غیر سید زکات بگیرد.
مسئلۀ ۲۲۷۴ : زکاتهای مستحبّی را میتوان به سید داد، ولی بهتر است سید از گرفتن زکات مستحبّی خودداری کند، مگر آنکه ناچار باشد.
مسئلۀ ۲۲۷۵ : به کسی که سیادت او مشخّص نیست، میتوان زکات داد.
مسئلۀ ۲۲۷۶ : ملاک و معیار سیادت- سید بودن- نسبت داشتن با جناب هاشم، جد بزرگوار پیامبر گرامی اسلام از طرف پدر است، بنابراین کسانی که از طرف مادر سید هستند، میتوانند از غیر سید زکات بگیرند.
مسئلۀ ۲۲۷۷ : سیادت افراد به دو صورت ثابت میشود:
۱- شهادت دو مرد عادل.
۲- همه فردی را سید بدانند طوری که موجب علم عادّی و اطمینان گردد.
با صرف ادّعا، سید بودن کسی ثابت نمیشود، اگرچه به مجرّد ادّعا، دادن زکات به او حرام میشود.
مسئلۀ ۲۲۷۸ : همان طور که در دادن زکاتهای واجبه، شرط است که فقیر آنرا در معصیت صرف نکند، در دادن زکاتهای مستحبّی هم رعایت این شرط لازم است، ولی اگر در راه معصیت الهی مصرف کرده فوراً توبه کند. - زکات فطره
-
زکات فطره
مقدمه
زکات فطره از واجباتی است که در امّت اسلام اختلافی دربارۀ آن وجود ندارد و روایات مستفیضهای که از طریق شیعه و سنّی وارد شده، بر وجوب آن دلالت دارند و همهساله بر تمامی مکلّفین طبق شرایطی که بعداً گفته خواهد شد واجب میشود و باید به مصرف مستمندان برسد. زکات بهطور کلّی به دو قسمت تقسیم میشود، زکات ابدان و زکات اموال و این تقسیمبندی از ضروریات فقه اسلامی و بلکه دین است.
زکات اموال همان زکاتی است که در اموال با شرایط خاص و نصاب معین واجب میشود و بهطور مفصّل دربارۀ آن بحث کردیم، امّا زکات ابدان، همان زکات فطره است که در روایات اهلبیت آمده است و آثار زیادی دارد از جمله، انسان را از مرگهای ناگهانی در آن سال حفظ کرده و نجات میدهد، در بعضی روایات آمده است که تمامیت و کمال روزههای ماه رمضان با زکات فطره است همچنانکه تمامیت نماز با صلوات بر پیامبر گرامی اسلام است.
مسئلۀ ۲۲۷۹ : کسی که هنگام غروب شب عید فطر بالغ و عاقل باشد و بیهوش، فقیر و بنده نیز نباشد، واجب است از طرف خود و هر یک از نانخورهایش، به مقدار یک صاع- حدوداً سه کیلوگرم- گندم، جو، خرما، کشمش، ذرّت، برنج یا مانند آنها که غذای متعارف مردم به حساب میآیند، به مستحق بدهد و اگر به جای آنها قیمت یکی از آنها را پرداخت کند کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۲۸۰ : احوط آنست که زکات فطره را از آنچه غذای متعارف مردم یک شهر است بدهند و افضل آنست که از آنچه غذای متعارف خود و خانوادهاش است، به عنوان زکات فطره بدهد چه گندم، ذرّت، خرما، جو، کشمش و یا چیزهای دیگری مانند شیر باشد.
مسئلۀ ۲۲۸۱ : کسی که نمیتواند مخارج سالیانه خود و نانخورهایش را بهطور متعارف، تأمین کند و کسب و کاری هم ندارد که از طریق آن بتواند مخارج خود و افراد تحت تکفّل را درآورد و فرد یا دستگاهی هم وجود ندارد که مخارج او را تبرّعاً تأمین کند، فقیر است و واجب نیست زکات فطره بدهد، حتی میتواند زکات فطره بگیرد.
مسئلۀ ۲۲۸۲ : زکات فطره مانند نماز و زکات مالی، عبادت است و واجب است هنگامی که پرداخت میشود این گونه قصد شود: زکات فطره میدهم برای انجام فرمان الهی و برای تقرّب به خدای عالم.
مسئلۀ ۲۲۸۳ : انسان واجب است فطره تمام کسانی را که در غروب شب عید فطر نانخور او محسوب میشوند، را بدهد، چه کوچک باشند چه بزرگ، مسلمان باشند یا کافر، چه مخارج ایشان بر او واجب باشد چه نباشد و چه در همان شهر باشند و چه در شهر دیگر.
مسئلۀ ۲۲۸۴ : میهمانی که قبل از غروب شب عید فطر با رضایت صاحبخانه وارد میشود، اگر در نظر عرف نانخور او محسوب شود زکات فطرهاش بر صاحبخانه واجب است و اگر به عنوان میهمان وارد شود، ولی نانخور بودنش مورد سؤال واقع شود، مثلاً قبل از غروب عید فطر وارد شود، ولی چیزی نخورد یا چیزی بخورد، ولی با سرعت از منزل او خارج شود و بنای ماندن نداشته باشد، در این حالات احتیاط آنست که هم خود او زکات فطره بدهد و هم صاحبخانه، اگرچه در این صورت عدم وجوب آن بر صاحبخانه خالی از قوت نیست. اگر میهمان قبل از غروب وارد شود و قصد داشته باشد مدّتی در آنجا بماند، ولی بدون رضایت صاحبخانه قبل از غروب وارد شود طوری که نانخور او محسوب گردد، احتیاط واجب آنست که هم صاحبخانه و هم میهمان زکات فطره بدهند و نیز در مواردی که انسان را مجبور کرده باشند خرجی کسانی را بدهد، بنا بر احتیاط واجب، هم آن کس که مجبور است خرجی را بدهد باید زکات فطره را بپردازد و هم آن کس یا کسانی که خرجی ایشان را دیگری میدهد، اگر واجد شرایط هستند، واجب است خودشان هم زکات فطره بدهند.
مسئلۀ ۲۲۸۵ : فطره مهمانی که بعد از غروب شب عید فطر وارد شده، بر صاحبخانه واجب نیست، اما اگر صاحبخانه قبل از افطار مهمانی را دعوت کرده باشد، ولیمهمان بعد از غروب وارد شده و در خانه او افطار کرده باشد، ظاهر آنست که بر صاحبخانه چیزی واجب نیست، ولی احتیاط مستحب آنست که هر دو زکات فطره را بدهند.
مسئلۀ ۲۲۸۶ : اگر کافری بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شود یا فقیری در آن وقت غنی گردد یا دیوانهای در زمان مورد اشاره عاقل شود یا کسی بعد از غروب به هوش آید، زکات فطره بر ایشان واجب نیست، اگرچه در صورتی که بعد از غروب عید فطر به هوش آمده باشد بهتر است که زکات فطره بدهد و نیز کودکی که در زمان مذکور به دنیا آمده است زکات فطره ندارد.
مسئلۀ ۲۲۸۷ : اگر پیش از غروب شب عید فطر، کودک بالغ شود، دیوانه عاقل گردد، فقیر غنی شود و بیهوش به هوش آید در صورتی که شرایط دیگر وجوب زکات فطره را داشته باشند، واجب است زکات فطره بدهند.
مسئلۀ ۲۲۸۸ : کسی که مسلمان غیر شیعه است، وقتی که ماه شوّال را رؤیت کرد و شیعه شد، واجب است زکات فطره بدهد.
مسئلۀ ۲۲۸۹ : کسی که موقع غروب شب عید فطر زکات فطره بر او واجب نیست، اگر در روز عید، تا پیش از ظهر تمام شرایط وجوب زکات برایش فراهم شد، مستحب است زکات فطره را بدهد.
مسئلۀ ۲۲۹۰ : اگر کسی تا روز آخر ماه رمضان و تا قبل از غروب شب عید فطر نانخور فرد دیگری باشد و روز آخر قبل از غروب شب عید فطر، نانخور کس دیگریشود، زکات فطرهاش بر عهدۀ نان دهنده فعلی است مثلاً اگر دختر پیش از غروب شب عید فطر به خانه شوهر برود، زکات فطره او را باید شوهرش بپردازد.
مسئلۀ ۲۲۹۱ : کسی که زکات فطرهاش را دیگری باید بدهد، بر خودش واجب نیست که زکات فطره بدهد چه بداند طرف عمداً فطره را نمیدهد یا به سبب فراموشی ممکن است نپردازد، ولی در صورت احتمال فراموشی اگر خود او زکاتش را بدهد بهتر است، ولی اگر شخص غنی مهمان فقیر شود، احتیاط آنست که غنی خود زکاتش را بدهد، اگرچه فقیر با زحمت زکات او را بپردازد و در صورتی که فقیر نتواند زکات را بدهد، اظهر آنست که غنی خود زکاتش را بدهد.
مسئلۀ ۲۲۹۲ : کسی که زکات فطرهاش به گردن کس دیگری است حتّی اگر خودش زکات فطرهاش را بدهد، از ذمۀ طرف ساقط نمیشود، مگر آنکه با اجازه یا با نیابت و وکالت از طرف او پرداخت شود در این صورت ساقط است.
مسئلۀ ۲۲۹۳ : اگر کسی همزمان نانخور دو نفر حساب شود، زکات فطرهاش همزمان بر هر دو نفر واجب است.
مسئلۀ ۲۲۹۴ : زنی که شوهر دارد، ولی خرجی او را نمیدهد، فطرهاش بر عهدۀ کسی است که زن نانخور اوست و اگر نانخور کسی نیست و فقیر هم نیست، احتیاط واجب آنست که خودش زکاتش را بدهد.
مسئلۀ ۲۲۹۵ : کسی که مخارج مادر یا دایهای که بچّه شیر میدهد به عهدۀ اوست، همان طوری که فطره مادر یا دایه را واجب است بپردازد، واجب است فطره کودک را هم بپردازد؛ امّا اگر مادر یا دایه، مخارج خود را از اموال بچّه بردارند، زکات فطره بچّه بر کسی واجب نیست و اگر مادر یا دایه برای شیر دادن به بچه از کس دیگری غیر از کسی که مخارج آنان را تأمین میکند، اجرت میگیرند، زکات فطره بچّه بر عهدۀ اجرت دهنده است نه آن کسی که مخارج مادر یا دایه را میپردازد.
مسئلۀ ۲۲۹۶ : اگر انسان کسی را برای کاری اجیر کرده و شرط کند که مخارج او را بپردازد و به شرط خود عمل کند طوری که عرفاً اجیر، نانخور صاحب کار به حساب آید، زکات فطرهاش را باید صاحب کار بدهد، ولی اگر اجیر بهطور مستقل زندگی کند، مانند کارمندان دولت، نهادها، کارگران کارخانهها و شرکتها و دفاتر، در این حالت اجیر خود باید زکات فطرهاش را بدهد و نیروهای ارتش و سپاه اعمّ از درجهداران، افسران و کادر، این گونه هستند. سربازان و نیروهای ثابت بسیجی که در پادگانها و پایگاههای مقاومت به سر میبرند، علیالأحوط خودشان زکاتشان را بدهند.
مسئلۀ ۲۲۹۷ : کسی که مخارج عایله و دیگر نانخورهایش را میدهد واجب است زکات فطره آنها را هم بدهد، چه از طریق حلال و مشروع خرجی ایشان را میدهد و چه نامشروع و حرام.
مسئلۀ ۲۲۹۸ : زکات فطره وقتی واجب میشود که انسان پیش از غروب شب عید فطر واجد شرایط پرداخت آن باشد، بنابراین اگر کسی که واجد تمامی شرایطی که پیش از این گفتیم باشد و پس از غروب شب عید فطر از دنیا برود، واجب است زکات فطره خودش و عائلهاش را از مالش بپردازند، امّا اگر قبل از غروب از دنیا برود، لازم نیست از مال او بپردازند، بلکه خود ورثه اگر دارای شرایط باشند واجب است زکاتشان را از مال خودشان بپردازند و اگر میت مقروض باشد و ماترک او به همۀ آنها کفاف ندهد، مال باقی مانده میت، بین قرض و زکات فطره بالنّسبه تقسیم میگردد.
مسئلۀ ۲۲۹۹ : پیش از ماه رمضان دادن زکات فطره صحیح نیست، گرچه جواز پرداخت زکات پرداخت فطره پیش از غروب شب عید فطر خالی از قوّت نیست، ولی احتیاط مؤکد آنست که در ماه مبارک هم، قبل از دخول شب عید فطر، زکات فطره ندهد، ولی اگر قبل از ماه مبارک، یا در خود ماه به مستحق قرض بدهد و مستحق هم به عنوان قرض بپذیرد و بعد از آنکه فطره واجب شد، طلب خود را به عنوان زکات فطره حساب کند، اشکالی ندارد البتّه در صورتی که مدیون واجد شرایط لازم برای دریافت زکات فطره باشد.
مسئلۀ ۲۳۰۰ : در صورتی که قوت غالب مردم چیزهای سالم و غیر معیوب است، اگر کسی بخواهد از چیز معیوب زکات بدهد، کفایت نمیکند، مگر اینکه خوراک غالب چیز معیوب باشد در این صورت اگر چیز معیوب هم داده شود اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۳۰۱ : گندم یا هر چیزی که برای زکات فطره میدهند باید خالص و با چیزهای دیگری مانند خاک، مخلوط نباشد و اگر هم مخلوط شد، آنقدر کم باشد که در نظر عرف قابل اعتنا نباشد و اگر مخلوط بیش از حدّ متعارف بوده و قابل مسامحه نباشد، خالص آن نباید از یک صاع (حدود سه کیلوگرم) کمتر باشد و تصفیه آن نیز سخت و خارج از حدّ متعارف نباشد.
مسئلۀ ۲۳۰۲ : بنا بر احتیاط واجب، در مواردی که میخواهد در زکات فطره، به جای جنس، قیمت آنرا بدهد، قیمت را با پول متعارف حساب کند و به مستحق پول بدهد، بنابراین نمیتواند جنس معیوب یا مخلوط را به عنوان قیمت زکات فطره بدهد.
مسئلۀ ۲۳۰۳ : کسی که نماز عید میخواند، احتیاط واجب آنست که زکات فطره را از نماز به تأخیر نیندازد، بلکه قبل از نماز به مستحق رساند و اگر مستحقی پیدا نشد، آنرا جدا کند و هر موقع پیدا کرد، به عنوان زکات فطره به او بدهد و اگر نماز عید نمیخواند میتواند دادن زکات فطره را تا زوال روز عید به تأخیر بیندازد تا به مستحق برساند، یا اینکه کنار بگذارد وهر موقع مستحق پیدا کرد، به قصد زکات به او بدهد.
مسئلۀ ۲۳۰۴ : اگر زمانی که دادن زکات فطره واجب است، مثلاً نماز عید فطر را خوانده در حالی که قبل از آن زکات را نداده است و حتّی جدا هم نکرده و کنار نگذاشته است یا اینکه نماز عید را نخوانده و زوال فرا رسیده است و باز هم زکات را نداده یا جدا نکرده و کنار نگذاشته است، در این حالات اقوی و مطابق احتیاط آنست که زکات فطره ساقط نیست و باید آنرا به مستحق برساند و موقع پرداخت کردن اینگونه نیت کند که به قصد امتثال فرمان الهی و قربت مطلقه و انجام چیزی که بر عهدهام است بجا میآورم و نیت ادا و قضا هیچ وقت لازم نبوده و نیست.
مسئلۀ ۲۳۰۵ : کسی که هنگام وجوب زکات فطره، آنرا جدا کرده و کنار گذاشته است، نمیتواند در آن تصرف کرده یا آنرا تبدیل کند.
مسئلۀ ۲۳۰۶ : اگر مالی را که برای زکات فطره جدا کرده و کنار گذاشته است از بین برود، اگر مستحقی وجود داشته و در دسترس وی بوده است و دادن زکات را به تأخیرانداخته، ضامن است و عوض آنرا باید بدهد و اگر مستحقّی وجود نداشته و در دسترس او هم نبوده است، در صورت تلف شدن، ضامن نیست، مگر آنکه در حفظ و نگهداری آن کوتاهی کرده باشد.
مسئلۀ ۲۳۰۷ : کسی که میخواهد زکات فطره بدهد، اگر در محلّ خودش مستحق وجود داشته باشد، احتیاط واجب آنست که فطره را به جای دیگر منتقل نکند و در این صورت اگر به جای دیگر منتقل کند و تلف شود ضامن است و عوض آنرا باید بدهد، مگر اینکه حاکم شرع یا نماینده او مطالبه کرده باشد و با دستور وی به جای دیگری منتقل شده و در این حین تلف شده باشد که دیگر ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۳۰۸ : کسی که میخواهد به جای جنس قیمت آنرا به عنوان زکات فطره بپردازد، در صورتی که قیمتها در زمانها و مکانهای مختلف، متفاوت باشد، قیمت همان زمان و مکانی که در آن میخواهد زکات بدهد ملاک است.
مسئلۀ ۲۳۰۹ : اگر زکات فطره را از جنسی که قیمتش دو برابر قیمت معمولی جنس دیگر است بخواهد نصف صاع یعنی یک کیلوگرم بدهد کفایت نمیکند، کما اینکه اگر بخواهد آن مقدار را به عنوان قیمت زکات فطره هم بدهد، خلاف احتیاط است.
مسئلۀ ۲۳۱۰ : جایز نیست نصف زکات فطره را مثلاً از گندم و بقیه را از جو بدهند، حتّی اگر به عنوان قیمت هم بدهند خلاف احتیاط است، مگر آنکه مخلوط از دو جنس باشد که قوت غالب آن منطقه را تشکیل میدهند که در این صورت اگر سه کیلوگرم از همان مخلوط به عنوان زکات فطره بدهد کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۳۱۱ : کسی که میخواهد زکات فطره چند نفر را بدهد، جایز است زکات همه را از یک جنس یا از اجناس مختلف بدهد مثلاً بعضی را گندم و بعضی را جو بدهد؛ همچنین جایز است از طرف بعضی جنس و از طرف بعضی دیگر هم قیمت را بدهد. - مصرف زکات فطره
-
مسئلۀ ۲۳۱۲ : مصرف زکات فطره همان مصارف هشتگانه زکات اموال است و به هر کدام از آنها برسدکفایت میکند، ولی احتیاط مؤکد آنست که فقط به شیعیان دوازده امامی که فقیر و مسکین هستند، بدهند و آن کسی که زکات فطره میگیرد لازم نیست عادل باشد، ولی به کسی که زکات فطره را در راه معصیت مصرف میکند یا آشکارا مرتکب گناه میشود یا کسی که شراب خوار است،اگر آشکار هم نباشد، بنا بر احتیاط زکات فطره داده نشود مگر آنکه در اثر دادن زکات فطره او از گناه منصرف گشته و توبه کند.
مسئلۀ ۲۳۱۳ : جایز است کسانی که زکات فطره میدهند، اگر طفل شیعهای را فقیر یافتند و ولیّ قهری داشته باشد، زکات فطره را به طفل تملیک کنند و احتیاطاً در اختیار ولیّ او قرار دهند تا به مصرف طفل برساند و اگر ولیّ قهری نداشت با اجازۀ حاکم شرع یا نماینده او به طفل تملیک کنند و از طرف طفل نیز قبول کرده و برای او صرف کنند و در صورتی که دسترسی به حاکم شرع یا نماینده او نباشد، میتوانند از طریق فردی که مشهور به امانت و سلامت است، به کودک تملیک کنند و به مصرف او برسانند.
مسئلۀ ۲۳۱۴ : با صرف گفتن و ادّعا فقر کسی ثابت نمیشود و نمیتوان به او زکات فطره داد، مگر آنکه از گفته و ظاهر حال او، اطمینان به فقر او حاصل شود، یا ظنّ و گمان پیدا شود یا اینکه بدانند سابقاً فقیر بوده، که در این سه صورت میتوان به او زکات داد.
مسئلۀ ۲۳۱۵ : اگر کسی، به فردی به گمان اینکه فقیر است، زکات بدهد و بعد معلوم شود که فقیر نبوده، چند حالت دارد:
۱- مالی که به او داده از بین نرفته و بتواند آنرا پس بگیرد، در این صورت واجب است پس بگیرد و به مستحق برساند.
۲- مالی که به او داده باقی است و از بین نرفته است، ولی زکات دهنده نمیتواند پس بگیرد، در این صورت ضامن است و باید عوض آنرا به عنوان زکات فطره به مستحق واقعی بدهد.
۳- مالی که به او داده از بین نرفته، ولی گیرنده زکات فطره هم خود را فقیر و مستحق نمیدانسته و از طرفی میدانسته یا احتمال میداده است آنچه به وی داده میشود زکات فطره است، در این صورت گیرنده زکات فطره ضامن است و باید عوض آنرا به زکات دهنده بدهد تا او در اختیار مستحق قرار دهد و یا به نیابت از او در اختیار مستحق قرار دهد.
۴- آن مال از بین رفته است و گیرنده زکات فطره هم نمیدانسته و یا احتمال نمیداده است آن زکات فطره باشد و یا فکر میکرده در گرفتن زکات فطره استحقاق شرط نیست، در همۀ این حالات گیرنده زکات فطره ضامن نیست و واجب است زکات دهنده، عوض آنرا به مستحق برساند.
مسئلۀ ۲۳۱۶ : سید میتواند زکات فطره خود و سادات نانخورش را هم به سید دیگر و هم به غیر سید بدهد، ولی غیر سید نمیتواند به سید زکات فطره بدهد.
مسئلۀ ۲۳۱۷ : همسر انسان اگر مطلّقه شد چه رِجعی و چه غیر رِجعی در صورتی که نانخور شوهرش حساب شود، زکاتش بر عهدۀ شوهر است.
مسئلۀ ۲۳۱۸ : کسی که زکات فطره بر او واجب است در زمان وجوب، هم میتواند آنرا به صورت جنس جدا کرده و کنار بگذارد و هم میتواند قیمت آنرا با پول رایج معین کرده و کنار بگذارد و هر وقت که جنس یا پولی را جدا کرد و کنار گذاشت و قصد قربت به عمل آورد، کفایت میکند و هر موقع آنرا به مستحق بدهد به عنوان زکات فطره به حساب خواهد آمد. - عزل (کنار گذاشتن) زکات فطره و احکام آن
-
مسئلۀ ۲۳۱۹ : عبارت است از اینکه چیزی را به عنوان زکات فطره جدا کرده و کنار بگذارد. اگر کسی به عنوان بخشی از زکات فطره، چیزی معین کرده و کنار بگذارد، آنچه کنار گذاشته شده زکات فطره محسوب میشود و نمیتوان آنرا عوض کرد یا در آن تصرّف به عمل آورد، منتهی باقی مانده از مقدار زکات در میان بقیۀ اموال است و حکم زکات فطره جدا نشده را دارد؛ امّا اگر زکات فطره را در جنسی معین کند که مقدار آن بیش از اندازه زکات فطره باشد بهطوری که مقدار زاید، قابل مسامحه نبوده و مشترک میان زکات فطره و مالک باشد، ظاهراً صدق عنوان عزل زکات فطره (کنار گذاشتن زکات فطره) بر آن مشکل است. لذا بعید است احکام زکات فطره عزل شده (کنار گذاشته شده) بر آن جاری شود. پس اقوی آنست که از عزل (کنار گذاشتن) در جنس بیشتر از مقدار زکات اجتناب شود و همچنین از عزل (کنار گذاشتن) جنسی که مشترک میان وی و دیگری است، اگرچه سهم وی به اندازه زکات فطره باشد، اجتناب شود.
مسئلۀ ۲۳۲۰ : جایز است به هر فقیر مستحق آنقدر زکات فطره بدهند که او را از فقر بیرون آورده و در حدّ متعارف بینیاز کنند و احتیاط واجب آنست که کمتر از مقدار یک صاع (سه کیلوگرم) به هر فقیری داده نشود.
مسئلۀ ۲۳۲۱ : مستحب است در پرداخت زکات فطره، خویشان مستحق و همسایگان فقیر را بر دیگران مقدّم بدارد و اهل علم مستحق را بر دیگران مقدّم بدارد و در مواردی که مرجّحات در تزاحم با یکدیگر قرار بگیرند باید اهمّ و مهم را ملاحظه کند و مثلاً اول خویشان، سپس همسایگان، بعد اهل علم و صاحبان فضیلت است و اگر یکی از آنها ترجیح بیشتری داشته باشد مثلاً کسی هم همسایه باشد و هم از اهل علم، بر آن کسی که مثلاً فقط از اهل علم است، ارجح است، مگر اینکه صاحب یک ملاک آنقدر اهم باشد که بر صاحب دو ملاک ترجیح داشته باشد.
مسئلۀ ۲۳۲۲ : انسان لازم نیست، نیت زکات فطره را به زبان آورد یا از قلبش بگذراند، بلکه همین اندازه که برای اطاعت فرمان خدا انجام دهد و اگر از وی سؤال کنند بگوید زکات فطره را برای انجام امر و فرمان الهی میپردازم، کفایت میکند. - احکام خرید و فروش
-
مسئلۀ ۲۳۲۳ : در خرید و فروش خواندن صیغۀ عربی آن لازم نیست، اگر فروشنده به قصد فروش، جنس خودش را در مقابل جنس خریدار قرار دهد و با هر لغت و واژهای بگوید، این مال را در برابر آن قرار دادم و فروختم و خریدار هم بگوید قبول کردم، معامله درست است، بلکه اگر هیچ چیز هم نگویند و بدون هیچ گفتاری فروشنده مال خودش را در برابر چیزی که مال مشتری است، قرار دهد تا ملک مشتری شود و مشتری هم قبول کند، معامله درست و جنس فروشنده ملک مشتری و مال مشتری ملک فروشنده شده است.
مسئلۀ ۲۳۲۴ : مسائل خرید و فروش و معاملات تا اندازه مورد نیاز، به خصوص برای کسانی که تجارت میکنند، واجب است.
مسئلۀ ۲۳۲۵ : اگر انسان به سبب ندانستن مسئله، نداند معاملهای که انجام داده صحیح است یا باطل، در آن مال و عِوضی که گرفته، نمیتواند تصرّف کند، مگر آنکه بداند مالک در تصرّف مورد معامله رضایت داده است- معامله صحیح باشد یا نباشد- و در این صورت تصرّف جایز است، ولی اگر رضایت مالک را نداند، تصرّف جایز نیست و اگر حکم شرعی معامله را میدانسته، ولی الان شک کرده است که آیا موقع معامله به مسئله توجّه داشته یا نه، در این صورت ظاهر آنست که معامله صحیح و تصرّف در مال جایز است. - مستحبّات معامله
-
مسئلۀ ۲۳۲۶ : فروشنده کالا مستحب است میان مشتریان در قیمت کالا فرق نگذارد و در تعیین آن سخت نگیرد. اگر مشتری نادم شد و تقاضای به هم زدن معامله را داشت، بپذیرد. موقعی که تحویل داد زیادتر تحویل بدهد و موقعی که تحویل میگیرد کمتر تحویل بگیرد. همیشه در یاد خدا بوده، مخصوصاً به ذکر شهادتین و سبحاناللّه، مشغول باشد.
مسئلۀ ۲۳۲۷ : قسم خوردن در معامله اگر راست باشد، مکروه و اگر دروغ باشد حرام است. - معاملات مکروه
-
معاملات مکروه
مسئلۀ ۲۳۲۸ : انسان در عین اینکه باید تلاش کند از راههای مباح و حلال کسب روزی کند و برای خانواده رفاه و آسایش در حدّ متعارف فراهم سازد و این تلاش امری مطلوب است، مناسب است از یک سری کارها دوری کند و حداقل به عنوان شغل و منشأ درآمد از آنها استفاده نکند و اگر به صورت دائم و مستمر و منبع درآمد از آنها استفاده کند کاری نامطلوب و مکروه مرتکب شده است. در اسلام یک سری معاملات وجود دارد که انجام آنها مکروه است و از آن جمله است:
۱- فروش ملک، مگر آنکه با آن ملک دیگری بخرد؛
۲- قصّابی، یعنی انتخاب ذبح حیوانات به عنوان شغل؛
۳- کفن فروشی؛
۴- انسان کار خود را فقط فروش گندم و جو، از میان مواد غذایی قرار دهد؛
۵- صرافی؛
۶- حجامت؛
۷- شکار؛
و نیز مکروه است:
۱- معامله با مردم پست و تنگ نظر، طوری که اهلیت قدردانی نداشته و خوبی و بدی در نظر آنان یکسان باشد؛
۲- معامله حین طلوع صبح و خورشید؛
۳- انسان وارد معاملهای که دیگری میخواهد انجام بدهد، بشود؛
۴- جلوتر از همه وارد بازار شدن و دیرتر از بقیه خارج شدن، مگر آنکه برای رفع نیاز نیازمندان این کار را انجام دهد در این صورت کراهت آن معلوم نیست، در هر صورت بازار از این نظر در مقابل مساجد قرار دارد که آنجا مستحب است انسان زودتر از همه وارد شده و دیرتر خارج شود؛
۵- کم کردن قیمت بعد از اتمام معامله؛
۶- وکالت آن کسی که به قیمتها از تمام جهات وارد است و قیمت بازار را در دست دارد با پیشنهاد خود وکیل از ناحیه کسی که بیاطلاع است در مواردی که مصالح موکل رعایت نمیشود.
البته معاملات مکروه بیش از این اندازه است و علاقهمندان میتوانند به کتابهای فقهی مفصّل مراجعه کنند. - معاملات حرام : خرید و فروش عین نجس، در شرایطی
-
مسئلۀ ۲۳۲۹ : خرید و فروش عین نجسی که هیچ منفعت حلال ندارد یا خرید و فروش آن مشروط به استفاده حرام از آنست، مثلاً مشروبات الکلی را با مسلمان معامله کند تا برای آشامیدن از آن استفاده کند، امّا اگر این خرید و فروش برای استفاده حلال باشد، مثلاً فروش خون برای اینکه به بدن انسانی تزریق شود تا او را زنده نگاه دارد یا شراب را بخرد برای اینکه آنرا به سرکه تبدیل کند، در این صورت صحیح است، بنابراین خرید و فروش، چیزهایی مثل مشروبات الکلی، مردار و سگهایغیر شکاری، خوک و امثال آن، اگر برای منفعت غیر حلال باشد، هم حرام و هم باطل است.
مسئلۀ ۲۳۳۰ : خرید و فروش چیزی که نجس شده، ولی قابل تطهیر است جایز است، ولی اگر مشتری آنرا برای چیزی بخواهد که شرط آن پاک بودن واقعی است، مثلاً خوراکی است که میخواهد آنرا بخورد یا دارویی که ذاتاً نجس نیست، ولی نجس شده و درمان مریض منحصر به مصرف آن دارو است، باید در این مورد به مشتری اطلاع دهد و بگوید که نجس شده است، ولی اگر از قبیل لباس است و مشتری میخواهد با آن نماز بخواند لازم نیست فروشنده به او نجس بودن لباس را بگوید چون در نماز طهارت ظاهری کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۳۳۱ : اگر چیز پاکی که قابل تطهیر نیست مانند بنزین، روغن و مانند آن نجس شود، در صورتی که اینها را برای خوردن یا مصرف دیگری که طهارت واقعی در آن شرط است، خرید و فروش کنند، معامله هم حرام و هم باطل است، ولی اگر آنرا برای کاری بخواهند که پاک بودن واقعی در آن شرط نیست، مثلاً بنزین را برای ماشین بخواهند و روغن را برای کارخانه لازم داشته باشند، معامله هم حلال و هم صحیح است.
مسئلۀ ۲۳۳۲ : خرید و فروش روغن، داروهای روان و عطرهایی که از ممالک غیراسلامی وارد میکنند، در صورتی که علم قطعی به نجاست آن نداشته باشند اشکال ندارد، امّا اگر آنرا در کشور غیر مسلمان از دست کافر بگیرند و یا در کشور مسلمان از دست مسلمان بگیرند، ولی بدانند از دست کافر گرفته یا از بلاد کفر بدون تحقیق خریداری کرده است یا اینکه در داخل کشور اسلامی از دست کافر بخرند- مگر اینکه کافر از دست مسلمان خریده باشد- در صورتی که از اجزای حیوانی باشد که خون جهنده دارد، احوط آنست که نجس است. اگر منفعت حلال نداشته باشد معامله آنها هم حرام و هم باطل است. اگر منفعت حلال داشته باشد ولی فروشنده شرط کسب منافع حرام از آن کرده باشد، خرید و فروش آن باطل است. اما اگر منفعت حلال داشته باشد و فروشنده شرط کسب منافع حرام از آن هم نکرده باشد، معامله هم حلال و هم صحیح است. اگر بداند که آن روغن یا عطر از اجزای حیوانی که خون جهنده دارد نیست یا شک داشته باشد، محکوم به طهارت است و تحقیق لازم نیست و معامله آن هم حلال و هم صحیح است.
مسئلۀ ۲۳۳۳ : اگر روباه و پلنگ و هر حیوان حرام گوشت که قابل ذبح شرعی است و از پوست آنها لباس تهیه میکنند به غیر از دستوری که در اسلام داده شده، کشته شوند یا بمیرند، خرید و فروش پوست آنها به دلیل اینکه منفعت حلال ندارد، هم حرام است و هم باطل، ولی اگر بتوانند از آن منفعت حلال ببرند، اشکالی ندارد و نیز استفاده از مو و کرک آنها در صورتی که از اجزای بدن که روح به آن حلول میکند، نداشته باشد صحیح است.
مسئلۀ ۲۳۳۴ : خرید و فروش گوشت، پوست، پیه و چرمی که از کشورهای غیر اسلامی آورده میشود یا از دست کافر گرفته میشود- ولو اینکه در داخل کشور اسلامی باشد- هم حرام است و هم باطل، مگر اینکه انسان بداند از حیوانی است که ذبح شرعی شده است، مثلاً میداند اینها را از مسلمان خریدهاند، در این صورت محکوم به طهارت و حلّیت بوده و معامله هم صحیح است.
مسئلۀ ۲۳۳۵ : خرید و فروش گوشت، پوست، پیه، چرم، کلاه پوستی و مانند اینها که در دست مسلمان است، چه در داخل باشد و چه در خارج، اشکال ندارد، امّا اگر انسان بداند فروشنده مسلمان، آنها را از کافر خریده و تحقیق هم نکرده که آیا از حیوانی است که ذبح شرعی شده یا نه، معامله آن حرام و در صورتی که منفعت حلالی نداشته باشد، محکوم به بطلان است.
مسئلۀ ۲۳۳۶ : اگر گوشت و پوست یا دیگر اجزای مردار، غیر از استفاده در مواردی که پاک بودن در آنها شرط است، منافع دیگری داشته باشد که نزد عقلا قابل اهمّیت است، مثلاً به عنوان خوراک دام و طیور و یا تبدیل به کود و مانند آن توسط دستگاههای مکانیزه جدید از آنها بهره برداری شود، بهطوری که پول دادن به آنها برای رسیدن به این اهداف امری عقلایی شمرده شود، علی الظّاهر معامله آنها به این قصد، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۳۳۷ : به دلیل اینکه ملاک جواز و عدم جواز در معامله، داشتن منافع حلال یا نداشتن آنست و چون خون دارای منافع حلال است، خرید و فروش آن برایتزریق به بیمار جایز است و صاحب خون میتواند آنرا بفروشد یا برای استفاده به افراد حقیقی و حقوقی در ازای چیزی یا بلاعوض واگذار کند، مگر اینکه دادن خون برای او ضرر داشته باشد، خصوصاً اگر ضرر زیادی هم داشته باشد در این صورت حقّ خون دادن ندارد، ظاهر آنست در صورتی که دادن خون برایش ضرر داشته باشد، ولی او متحمّل ضرر شده و خون بدهد، معامله حرام انجام داده، ولی باطل نیست.
مسئلۀ ۲۳۳۸ : در مواردی که میخواهند خون را برای انتفاع حلال خرید و فروش کنند، واجب است وزن یا مقدار آنرا معلوم کنند و اگر وزن و مقدار آنرا ندانند، میتوانند مصالحه کنند.
مسئلۀ ۲۳۳۹ : خرید و فروش، هبه، تعویض و حتّی نگهداری هر چیزی که مست کننده باشد حرام و معامله آن باطل است، مگر آنکه در نگهداری آن غرض عقلایی قابل توجهی وجود داشته باشد که در این صورت نگهداری آن ظاهراً اشکالی ندارد.
مسئلۀ ۲۳۴۰ : اقوی آنست که حق ندارد بعضی از اعضای خود مانند کلیه را، برای پیوند به دیگری بفروشد- چه برایش ضرر داشته باشد و چه نداشته باشد- چون همان طور که خودش را نمیتواند بفروشد- چون عنوان مال بر او منطبق نیست- اعضایش را هم نمیتواند بفروشد، برای اینکه عنوان مالی که در خرید و فروش رکن است، بر آن صدق نمیکند و لااقل اطلاقات از این موارد منصرف است و تمسّک به اطلاقات و عمومات در این موارد از قبیل تمسّک به عموم در شبهات مصداقیه است، چون معلوم نیست اساساً اینها مصداق «بیع مالٍ بمال» به شمار میروند یا نه. - معاملات حرام : خرید و فروش اموالی که از طرق غیر شرعی به دست آمده است
-
مسئلۀ ۲۳۴۱ : اموالی که از راه حرام و نامشروع به دست آمده، مثلاً مالی را غصب کرده یا از راه دزدی به دست آورده است یا از راه قمار و رشوه جمع شده و یا معامله باطلی را مثلاً بدون رعایت شرایط عوضین انجام داده است و بالأخره هر نوع مالی که از طریق غیر شرعی به دست آمده، معامله با آن حرام و باطل است و فروشنده باید پول مشتری را پس دهد و وضعیت آن اموال را طبق ضوابط شرعی مشخّص کند.
مسئلۀ ۲۳۴۲ : اگر قصد مشتری در معامله این باشد که پول معامله را ندهد یا از پول حرام بدهد، دو وضعیت متصوّر است:
اگر بر اصل معامله مصمم است و در عین حال قصدش اینست که یا پول آنرا ندهد یا اگر داد از مال حرام بدهد، در این حال ظاهراً معامله درست بوده و واجب است که پول فروشنده را نیز از مال حلال بپردازد. ولی اگر از ابتدا قصد بر ندادن پول یا از حرام پرداختن آنرا نداشته، ولی در مقام پرداخت قصدش اینگونه شده باشد، معامله درست است و آن مقداری که بدهکار است باید از مال حلال بدهد.
یا اینکه از ابتدا قصدش این است که معامله را وقتی انجام داد، یا پول طرف را ندهد یا از مال حرام بدهد، در اینحالت معاوضه بهطور جدّی و حقیقی صورت نگرفته است و لذا معامله باطل است.
مسئلۀ ۲۳۴۳ : فروشنده مال غصبی، پولی را که از خریدار گرفته باید پس بدهد و اگر صاحب مال اجازه داده باشد معامله صحیح است، ولی باید پول به مالک داده شود.
مسئلۀ ۲۳۴۴ : اگر کسی مالی را غصب کرده و بفروشد، اگر صاحب مال اجازه ندهد، معامله باطل است و غاصب، پولی را که از مشتری گرفته باید به او بازگرداند، ولی اگر صاحب مال برای خودش اجازه دهد معامله صحیح است واگر منفعتی در فاصلۀ عقد و اجازه برای جنس پیدا شده، احتیاط اکید آنست که صاحب مال و خریدار در آن مصالحه کنند.
مسئلۀ ۲۳۴۵ : اگر غاصب، مالی را که غصب کرده برای خودش بفروشد و قصد کند پولی که میگیرد مال خودش باشد، اگر مالک اصلی معامله را رد کند آن معامله باطل است و اگر صاحب مال اجازه دهد که غاصب این کار را برای خودش بکند، باز هم معامله خالی از اشکال نیست، ولی اگر صاحب مال برای خودش اجازه بدهد، معامله بلا اشکال است. - معاملات حرام : خرید و فروش چیزهایی که عرفاً جنبۀ مالی نداشته یا معمولاً برای حرام استفاده میشوند
-
مسئلۀ ۲۳۴۶ : خرید و فروش چیزهایی مانند یک دانه گندم، یک پر کاه یا چیزی که شرعاً فاقد جنبۀ مالی است و خرید و فروش آن ممنوع شناخته شده است، مانند ابزار و آلات لهو و لعب، در صورتی که اختصاص به حرام داشته باشد، حرام و باطل است.
مسئلۀ ۲۳۴۷ : چیزهایی که هم منافع حلال دارند و هم حرام، اگر برای منا فع حلال خریداری شود حلال و اگر برای منافع حرام بخرند، حرام است، بنابراین وسایلی مانند رادیو، تلویزیون، ویدئو، گیرندههای ماهوارهای، ضبط صوت و چیزهایی که با آن به اینترنت وصل شده و اخبار تهیه میکنند، اگر برای منافع حلال خرید و فروش شود، حلال است.
مسئلۀ ۲۳۴۸ : اگر کسی انگور بفروشد به این قصد که خریدار از آن شراب تهیه کند، معامله حرام انجام داده و بنا بر اظهر معامله هم باطل است، ولی اگر برای مقاصد دیگری بفروشد، ولی بداند خریدار از آن استفاده حرام خواهد کرد، گرچه اصل معامله صحیح است، ولی بهتر است از معامله با کسی که استفاده حرام میکند خودداری شود، مخصوصاً اگر ترک معامله با او باعث دوری او از گناه شود و اصلاً نتواند مرتکب گناه شود، بنابراین اگر فروش انگور در انحصار اوست، واجب است از باب نهی از منکر از فروختن به او خودداری کند.
مسئلۀ ۲۳۴۹ : ساختن مجسّمه انسان و حیوانات حرام است، ولی خرید و فروش مجسّمه و کالاهایی که روی آنها چهره انسان یا حیوان کندهکاری شده مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۳۵۰ : عکاسی، فیلمبرداری، نقّاشی و خرید و فروش آن (عکس و فیلم و نقاشی) جایز و حلال است، مگر آنکه مفاسدی بر آن مترتب باشد و در این صورت باید از آن خودداری کرد. - معاملات حرام : خرید و فروش چیزهایی که آمیخته به رباست
-
مسئلۀ ۲۳۵۱ : معامله ربوی آنست که انسان کالایی را در برابر مقدار اضافی و زاید از همان کالا یا همان کالا را در برابر مقدار مساوی از همان کالا با مقداری پول اضافه یا همان کالا را با مقدار مساوی از همان کالا و انجام کار اضافی یا همان کالا در برابر همان مقدار کالا، ولی با قرار مدّت برای یک طرف بفروشد، مثلاً یک خروار گندم را در برابر یک خروار گندم و پنج من دیگر از همان گندم، یا یک خروار گندم در برابر یک خروار و هزار تومان پول اضافی، یا یک خروار گندم در برابر یک خروار گندم و کاری برای فروشنده یا یک خروار گندم نقد را در برابر خروار گندمی که بعد از مدّتی تحویل داده خواهد شد، بفروشد، همۀ اینها رباست و این نوع معاملات ربوی هستند که هم حرام هستند و هم باطل. مطابق روایات اسلامی گناه یک درهم ربا، بزرگتر و سختتر از گناه هفتاد مرتبه زنا با محارم است.
مسئلۀ ۲۳۵۲ : اگر یکی از دو کالای هم جنس، معیوب و دیگری سالم یا یکی خوب و دیگری بد باشد یا اینکه آن دو جنس با هم اختلاف قیمت داشته باشند و در مقام معامله، بیشتر از مقداری که تحویل داده میشود، تحویل گرفته شود، باز هم رباست، هم حرام و هم معامله باطل است.
مسئلۀ ۲۳۵۳ : در مواردی که دو جنسی که با هم اختلاف قیمت دارند، یا با عیب و بیعیب هستند یا اینکه خوب و بد دارند را میخواهند معامله کنند و اضافه هم بگیرند و بخواهند که ربا هم نشود، میتوانند چیزی را ضمیمه کنند به شکلی که از معاملۀ مثل به مثل همراه با زیاده خارج شود. مثلاً یک خروار گندم خوب را که ارزشی دو برابر گندم دیگری با کیفیت پایینتر دارد، باید به دو خروار گندم با کیفیت پایینتر همراه مثلاً یک جفت کفش یا یک توپ پارچه بفروشند. اما بهتر آنست که گندم خوب را به پول بفروشند و بعد با آن پول دو خروار گندم ارزانتر بخرند و اساساً افزودن ضمیمه، برای جلوگیری از وقوع ربای معاملی و معاوضی است.
مسئلۀ ۲۳۵۴ : اساساً ربای بیع مثلبهمثل همراه با زیاده، در کالاهایی صورت میگیرد که یا مَکیل است یعنی با پیمانه فروخته میشود یا موزون، یعنی آنرا با توزین معامله میکنند، پس اگر پارچهای که با متر فروخته میشود یا گردو و تخممرغ که با شماره فروخته میشود را معامله کنند و زیاده بگیرند مثلاً ده عدد گردو داده و یازده گردو بگیرند اشکال ندارد. اگر در بعضی از شهرها با شمارش و بعضی دیگر با پیمانه و وزن بفروشند، ملاک همان شهری است که معامله در آن واقع میشود و اگر در اکثر شهرها با پیمانه و وزن بفروشند، احتیاط واجب آنست که در هیچ شهری زیاده نگیرند.
مسئلۀ ۲۳۵۵ : اگر چیزی که فروخته میشود و مابهازای آن از یک جنس نباشند، زیاده گرفتن مانعی ندارد، بنابراین اگر مثلاً سه کیلو برنج داده و پنج کیلو گندم بگیرد، مانعی ندارد؛ ولی اگر جنسی که میفروشد و مابهازای آن از یک اصل به دست آمده باشد مانند ماست و شیر یا میوه رسیده و کال، در این صورت اگر مثلاً پنج کیلو شیر بدهد و هفت کیلو ماست بگیرد ربا بوده و معامله حرام و باطل است. میوه رسیده و نرسیده هم همین طور، مگر اینکه از راه ضم ضمیمه مسئلۀ ربای معاوضی را حل کند که قبلاً توضیح داده شد.
مسئلۀ ۲۳۵۶ : در ربای معاوضی جو و گندم یک جنس حساب میشوند، بنابراین اگر سه کیلو گندم را در برابر چهار کیلو جو مثلاً معاوضه کند، ربا و حرام است، مثلاً اگر الان ده کیلو جو بخرد و سر خرمن ده کیلو گندم تحویل دهد مثل آنست که زیادی گرفته، ربا و حرام است.
مسئلۀ ۲۳۵۷ : اگر مسلمان از کافری که در پناه اسلام نیست یا در پناه اسلام است، ولی در شریعت او ربا حلال است، ربا بگیرد، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۳۵۸ : میان پدر و فرزند و نیز زن و شوهر ربا وجود ندارد.
مسئلۀ ۲۳۵۹ : خرید و فروش پولهای ناهمجنس مانند معامله ریال در برابر دلار و پوند و مانند آن، از قبیل معامله مثل به مثل همراه با زیاده نیست و معامله ریال به ریال در صورتی که برای فرار از ربای قرضی نباشد، ایراد ندارد. - معاملات حرام : خرید و فروشی که آمیخته و همراه غش باشد
-
«غش»، آمیختن و مخلوط کردن جنس خوب و بد، مرغوب و نامرغوب یا جنسی با قیمت بالا با جنس کم ارزش است، بهطوری که به آسانی قابل تشخیص نباشد مانند امتزاج روغن با پیه، شیر و آب، عسل و شکر و مانند اینها. از پیامبر گرامی اسلام روایت شده است که فرمودند: هر کس با برادر مسلمان خود غش کند، خدای عالم برکت روزی او را از بین میبرد و راه معاش را بر او بسته و او را به خود واگذار میکند و در روایت دیگری در صحیح هشام، امام صادق نقل میفرمایند که رسول اکرم سه بار تکرار فرموده است: «آن کسی که با مسلمانان غش کند از ما به شمار نمیرود».
مسئلۀ ۲۳۶۰ : فروشنده در معامله هرگاه قیمت جنس مورد معامله را به خریدار بگوید، واجب است تمام خصوصیاتی را که به واسطۀ آنها قیمت مال تغییر کرده و کم یا زیاد میشود را بیان کند تا غِش و تدلیس لازم نیاید، به عنوان مثال باید بیان کند نسیه خریده یا نقد و در این جهت فرق نمیکند که جنس را به همان قیمتی که خریده بفروشد یا بیشتر و یا کمتر و اگر بعضی از آنرا نگوید و مشتری بعداً بفهمد، حق دارد معامله را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۳۶۱ : اگر فروشنده کالای نامرغوبی را با مرغوب بیامیزد و بفروشد، مثلاً روغن را با پیه مخلوط کرده و بفروشد، دو صورت دارد:
الف- یک بار این است که فروشنده جنس را مشخّص کرده و بگوید، این روغن را میفروشم و مشتری هم نداند، در این حالت مشتری میتواند معامله را به هم بزند، زیرا یا از قبیل فقدان وصف است که مصداق تدلیس و «خیار تدلیس» خواهد داشت یا از قبیل مخلوط شدن آب با شیر یا روغن با پیه است که اگر از نظر عرف عیب حساب شود موجب «خیار عیب» است و اگر مانند مخلوط شدن گندم با خاک است، در این صورت اگر آن جزء خارجی عرفاً مال محسوب نشود موجب تبعّض صفقه- معامله- و موجب «خیار تبعّض صفقه» خواهد بود و اگر جزء مخلوط شده مال محسوب شود، معامله در برابر آن باطل است، چون آن چیزی که معامله کرده غیر از آن چیزی است که تحویل داده است؛ بنابراین مشتری میتواند از همان جنس مورد معامله، مطالبه کند یا معامله را به هم بزند.
ب- یک دفعه نیز معامله بر یک امر کلّی انجام میشود، مثلاً روغن یا گندم را به صورت کلّی میفروشند، ولی در مقام تحویل، جنس مخلوط شده و مغشوش را به مشتری تحویل میدهند، مثلاً گندم را با خاک مخلوط کرده و تحویل میدهد یا شیر مخلوط به آب را به مشتری تحویل میدهد، در این صورت معامله صحیح است، ولیخریدار حق دارد آن جنس را به فروشنده مسترد و جنس خالص مطالبه کند.
مسئلۀ ۲۳۶۲ : غش کردن حرام است، چه به وسیلۀ خود فروشنده صورت بگیرد یا کس دیگر، در صورتی که فروشنده آنرا به مشتری بدهد و به آسانی و راحتی برای مشتری قابل تشخیص نباشد، ولی اگر جنس معیوب یا ارزان یا نامرغوب، در داخل جنس مورد فروش آن چنان آشکار باشد که اگر کسی کوتاهی نکند میفهمد، چنانچه مشتری به خاطر کوتاهی خودش متوجّه نشود، دیگر از موارد غِش به شمار نمیآید و اعلام آن به مشتری لازم نیست. - شرایط فروشنده و خریدار
-
برای فروشنده و خریدار شرایطی ذکر شده که در ضمن مسائل آینده توضیح داده میشود:
۱ و ۲- هم فروشنده و هم خریدار باید عاقل و بالغ باشند.
مسئلۀ ۲۳۶۳ : معامله و داد و ستد با کودکانی که به سنّ بلوغ نرسیدهاند، بهطوری که کودک به تنهایی طرف معامله قرار گیرد، باطل است حتّی اگر پدر یا جدّ پدری اجازه داده باشد، بنابراین اگر کودک تنها اجرا کننده عقد معامله و طرف حقیقی معامله ولیّ کودک باشد، معامله صحیح است و همچنین اگر دو نفر معامله کنند و کودک فقط پول فروشنده و جنس خریدار را برساند، اگرچه در این فرض کودک کم سنّ و سال باشد و خوب و بد را تشخیص ندهد، در صورتی که فروشنده و خریدار مطمئن باشند که پول یا جنس را به صاحبانش رسانده، معامله صحیح است.
مسئلۀ ۲۳۶۴ : کودکی که بالغ نشده، ولی به حدّ تمیز رسیده است یعنی خوب و بد را از هم تشخیص میدهد، در معامله اجناس و چیزهای کوچک و کم قیمت که بهطور معمول معامله و حتّی تصرّف در آنها متعارف است، مجاز است مشروط بر آنکه بدانند یا اطمینان عقلایی داشته باشند، پولی که در اختیار کودک است، مجاز است در آن تصرف کند.
مسئلۀ ۲۳۶۵ : در جایی که معامله با کودک صحیح نیست، اگر جنسی را از کودکی بخرد یا پولی از او دریافت کند، واجب است به صاحبش برگرداند یا رضایت او را جلب کند و اگر صاحب مال را نمیشناسد و به کودک و یا به صاحب پول دسترسی ندارد و امکان شناسایی هم وجود ندارد، باید آن جنس یا پول را از طرف صاحبش بنا بر احتیاط واجب با اجازۀ حاکم شرع یا نماینده تامّالاختیار او صدقه بدهد. ولی اگر بداند آن جنس یا پولی که از کودک تحویل گرفته مال خود او بوده است، در صورتی که دسترسی به ولیّ او داشته باشد باید به ولی تحویل بدهد و اگر ولی را پیدا نکند یا اینکه ولی نداشته باشد، به حاکم شرع جامع شرایط تحویل دهد و مطابق دستور او عمل کند.
مسئلۀ ۲۳۶۶ : در مواردی که معامله با کودک باطل است، اگر جنس یا پولی که به کودک تحویل شده، از بین برود، از خود کودک یا ولیّ او نمیشود مطالبه کرد.
۳- فروشنده و خریدار سفیه نباشند و سفیه به کسی میگویند که بهطور معمول پول و دارائیاش را صرف کارهای بیفایده و بیهوده میکند و از نظر عقلا کار وی غیر عُقلاییاست.
مسئلۀ ۲۳۶۷ : فروشنده و خریدار اگر سفیه باشند، در صورتی معامله آنها صحیح و دارای اثر است که ولیّ آن دو آن معامله را امضا کرده باشد.
۴- فروشنده و خریدار به دلایلی که در باب «حَجر»، ذکر خواهد شد از تصرّف در اموالشان منع نشده باشند.
۵- فروشنده و خریدار هر دو با انگیزه و بهطور جدّی معامله کنند. بنابراین اگر یکی یا هر دو ممنوع التّصرّف باشند یا با شوخی فروشنده بگوید فروختم و خریدار بگوید خریدم، معامله باطل است.
۶- کسی ایشان را وادار به معامله نکرده باشد.
مسئلۀ ۲۳۶۸ : اگر خریدار یا فروشنده یا هر دو را وادار به معامله کرده باشند، وقتی معامله صحیح خواهد بود که بعد از رفع اجبار، شخص مجبور بگوید به آن معامله راضی هستم و اگر نگوید یا عدم رضایت را بعداً هم اظهار کند، معامله باطل است.
۷- هر کدام از فروشنده و خریدار، مالک و صاحب جنس یا پول باشند یا اینکه همانند پدر و جدّ پدری و یا وکیل تام از طرف موکل یا وصی و یا قیم، اختیار مال را در دست داشته باشند.
مسئلۀ ۲۳۶۹ : اگر کسی بدون اجازۀ فردی مال او را بفروشد یا با پول او بدون اجازه چیزی بخرد، چنانچه صاحب مال یا پول، به خرید یا فروش آن چیز راضی نشوند، معامله باطل است.
مسئلۀ ۲۳۷۰ : پدر و جدّ پدری وقتی میتوانند اموال کودک را بفروشند یا برای او با مال خودش چیزی بخرند که معامله بنا بر احتیاط واجب عُقلایی و با توجّه به مصالح او باشد و همچنین وصی پدر یا جدّ پدری و حاکم شرع- بنا بر اقوی- در نبود آنها، وقتی میتوانند مال کودک را مورد معامله قرار دهند که مصالح وی را مدّ نظر قرار دهند و دیوانهای که از اوّل دیوانه بوده، در تمام احکام مانند کودک است، ولی اگر کسی قبل از بلوغ دیوانه نبوده و بعد از بلوغ جنون بر او عارض شده است، بنا بر احتیاط، پدر و جدّ پدری بدون اجازۀ حاکم شرع واجد شرایط در اموال او تصرّف نکنند.
مسئلۀ ۲۳۷۱ : کسانی که غایب هستند و خبری از آنان نیست و دسترسی بدیشان وجود ندارد، اختیار تصرّف در اموال آنها در صورتی که وکیلی از جانب ایشان وجود نداشته باشد، با حاکم شرع جامع شرایط است که مطابق ضوابط اسلامی و رعایت مصالح در آن تصرف میکند. - شرایط کالا و عوَض آن
-
مسئلۀ ۲۳۷۲ : هر کالایی که فروخته میشود و جنس یا پولی که در عوض آن داده میشود، باید دارای شرایط زیر باشد:
۱- مقدار آن از هر طریق که امکان دارد معلوم باشد.
۲- باید قدرت تحویل آنرا داشته باشند. بنابراین فروش اتومبیل به سرقت رفته و اسب گریخته به کسی که نمیتواند آنها را بیابد جایز نبوده و باطل است، مگر آنکه اتومبیل سرقت رفته یا اسب گریخته را همراه یک کالای دیگر مانند فرش بفروشد و قدرت تحویل فرش را داشته و معامله عقلایی باشد، در این صورت معامله صحیح است و همین حکم در عوض آن کالا هم جاری است.
۳- تمام خصوصیاتی که در کالا یا در عوض آن وجود دارد و به سبب آن خصوصیات علاقه و رغبت خریدار را جلب کرده است، در کالا موجود باشد.
۴- در کالای مورد معامله و عوض آن، کسی حقّی نداشته باشد. بنابراین اگر خود کالا در گرو کسی باشد، بدون اجازۀ او نمیتوان آنرا فروخت و نیز جنسی که به عنوان عوض داده میشود اگر گروگان باشد بدون اجازۀ مرتهن، نمیشود آن را فروخت.
۵- عین مال را بفروشند. بنابراین مثلاً اگر منفعت یک ساله خانه یا مغازه و مانند اینها را بفروشند، صحیح نیست، ولی اگر مال را اجاره بدهد و خریدار منفعت یک ساله را به جای پول کالا بدهد، صحیح است.
مسئلۀ ۲۳۷۳ : اگر در هر معامله یکی از شرایط مذکور در مسئلۀ قبل نباشد معامله باطل است، مگر در مواردی که مال یا عوض آن متعلّق به حقّی باشد که با رضایت و اجازۀ صاحب حق، ساقط میشود، در این صورت اگر معامله صورت گیرد و صاحب حق بعد از معامله اجازه دهد، معامله صحیح است و در صورت بطلان معامله اگر فروشنده و خریدار با علم به بطلان، اجازۀ تصرّف به همدیگر داده باشند، تصرّف ایشان بلا مانع است.
مسئلۀ ۲۳۷۴ : مقدار کالا به پیمانه، توزین، متراژ، شمردن و مشاهده کردن، معلوم میشود، اگر جنسی را در شهری با وزن یا پیمانه معلوم کرده و میفروشند و همان جنس را در شهر دیگر با عدد و شمارش یا با مشاهده معامله میکنند، در شهر اولی باید با پیمانه یا وزن معامله کنند و میتوانند در شهر دیگر با روال خود آن شهر معامله را انجام دهند.
مسئلۀ ۲۳۷۵ : خرید و فروش عین و ملکی که در اجاره دیگری است بلامانع است. اما تا زمانی که مدّت اجاره آن تمام نشده حقّ استفاده از آن برای مستأجر است و اگر خریدار نمیدانسته آن ملک اجاره داده شده است یا میدانسته، ولی فکر میکرده مدّت اجاره بیشتر از اندازهای بوده که او در نظر داشته است، میتواند معامله را فسخ کند.
مسئلۀ ۲۳۷۶ : اگر خریدار جنس را برای دیدن یا بعد از دیدن برای تصمیم گیری نهایی از فروشنده بگیرد و مدّتی در نزد خریدار بماند و از بین برود، در صورتی که آن مدّت متعارف باشد و در حفظ و نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد، اظهر آنست که ضامن نیست، ولی اگر مدّت نگهداری بیش از حدّ متعارف باشد یا در حفظ آن به نوعیکوتاهی کرده باشد، ضامن است. - خرید و فروش موقوفات
-
مسئلۀ ۲۳۷۷ : خرید و فروش اشیایی که وقف شده باطل است، ولی اگر اعیان وقف شده مثل درب مسجد یا فرش و حصیر آن طوری خراب یا فرسوده و یا در معرض خرابی قرار گیرد که قابل استفاده مورد نظر واقف نباشد، در صورتی که با حفظ آن در جای دیگر مسجد بشود همان استفاده را از آن کرد، واجب است برای تأمین نظر واقف آنرا در آنجا مورد استفاده قرار دهند و اگر در آن قسمت امکان ندارد، در مسجد دیگری که به نظر واقف نزدیکتر است از آن استفاده کنند و اگر با حفظ آن، استفاده مورد نظر یا استفاده نزدیکتر به نظر واقف از آن ممکن نباشد، باید آنرا بفروشند و پول آنرا در همان مسجد و محلی که برای آن وقف شده و به منظور واقف نزدیکتر است، مصرف کنند و کسی که آنرا به فروش میرساند، در صورتی که متولّی مطمئن داشته باشد، خود متولی و اگر نباشد، فروش زیر نظر حاکم شرع جامع شرایط صورت میگیرد.
مسئلۀ ۲۳۷۸ : هرگاه میان کسانی که مال به نام آنان وقف شده است، طوری اختلاف بیفتد که اگر مال وقفی را نگاه دارند و نفروشند، گمان میرود مالی تلف شود و یا جانی از بین برود که با حفظ و نگهداری وقف، جلوگیری از آن ممکن نیست، در این صورت از باب حفظ اهمّ میتوانند آنرا بفروشند و به مصرفی که به مقصود واقف نزدیکتر است برسانند و همچنین جایز است فروش آن، اگر واقف در متن عقد وقف این شرط را آورده باشد که اگر صلاح در فروش باشد آنرا بفروشند.
مسئلۀ ۲۳۷۹ : چیزهایی مانند فرش، حصیر، زیلو و وسایل برقی و مانند آن که در اختیار مسجد و حسینیه و اماکن عمومی که موقوفه هستند، قرار داده میشود، در صورتی که مانند خود آنها وقف شود، حکم همان مسئلۀ قبل را دارد، ولی اگر وقف نشده باشد، بلکه برای مسجد و مدرسه و مانند آن خریداری شده و به ملکیت آنها درآمده باشد، در این صورت اختیار آنها با متولّی وقف و در صورت نبودن یا واجد شرایط نبودن، با حاکم شرع جامع شرایط است و هر وقت صلاح دید برای مصلحت وقف میتواند به چیز دیگر تبدیل کند و یا بفروشد و در مصالح وقف مصرف کند. - معاملات طلا و نقره و فراوردههای آنها
-
مسئلۀ ۲۳۸۰ : خرید و فروش و نقل و انتقال طلا و نقره و پول و یا هر عوضی که در مقابل آنها میگیرند جایز است.
مسئلۀ ۲۳۸۱ : فروش طلا به طلا و نقره به نقره- سکهدار باشد یا نباشد- اگر از نظر وزن مساوی نباشند، حرام است، چون رباست و معامله ربوی باطل است، ولی فروش طلا به نقره و بالعکس در صورت زیادی وزن یکی، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۳۸۲ : اگر مقداری خاک طلای معدن را با همان مقدار طلای خالص، مبادله کنند یا مقداری خاک نقره معدن را به همان مقدار نقره بفروشند، چون احتمال ربا وجود دارد، خالی از اشکال نیست، ولی فروختن خاک نقره به طلای خالص و بالعکس در هر صورت بلا اشکال است.
مسئلۀ ۲۳۸۳ : در معامله طلا و نقره باید فروشنده و خریدار قبل از اینکه از یکدیگر جدا شوند، جنس و عوض آنرا به هم تحویل دهند و در صورتی که قبل از جدا شدن هیچ مقداری را به همدیگر تحویل ندهند، معامله باطل است.
مسئلۀ ۲۳۸۴ : اگر در معامله طلا و نقره، یکی از طرفین تمام آنچه که قرار گذاشته تحویل دهد، ولی دیگری مقداری از آنچه را که باید، تحویل دهد و از همدیگر جدا شوند، معامله نسبت به آن مقدار که از هر دو طرف تحویل شده صحیح، ولی آن طرف که تمام مالش نرسیده است، میتواند معامله را فسخ کند و به هم بزند.
مسئلۀ ۲۳۸۵ : مزدی که اشخاص در برابر ساختن ظروف طلا و نقره میگیرند، بلااشکال است اما اگر مزد نگیرند مطلوب و موافق با احتیاط است. - خرید و فروش میوه
-
مسئلۀ ۲۳۸۶ : فروختن میوهای که گُل آن ریخته، دانهاش بسته و طوری است که از آفت گذشته است، قبل از چیده شدن، اشکالی ندارد؛ اگرچه در خرما احتیاط لازم آنست که قبل از آنکه خرما زرد یا قرمز شود آنرا نفروشند.
مسئلۀ ۲۳۸۷ : اگر بخواهند میوهها را قبل از دانه بستن و ریختن گل و قبل از آنکه از آفت بگذرد، روی درخت بفروشند، اگر برای بیش از یک سال بفروشند اشکال ندارد، ولو اینکه چیزی را ضمیمه نکنند، ولی اگر میوه یک سال را بفروشند، احتیاطاً چیزی مانند سبزیهای روی زمین یا بعضی از خود درختها، اصلهها یا هر چیز دیگری که با ارزش باشد، برآن میوهها ضمیمه کنند، اقوی آنست که در صورت حصول اطمینان عقلایی بر تحقق میوههای مورد نظر در وقت مناسب، فروش برای مدّت یک سال و بدون ضمّ ضمیمه هم جایز است.
مسئلۀ ۲۳۸۸ : فروختن غوره روی درخت و خرمایی که هنوز چیده نشده پس از زرد و سرخ شدن، بلا مانع است، ولی نباید در ازای خرما، خرما بگیرند چه از همان درخت باشد و چه از درخت دیگر، چه خرمای معین خارجی باشد یا در ذمّه، مگر آنکه کسی درخت خرمایی در باغ و حیاط مشخص دیگری داشته باشد و صاحب درخت خرما، پس از تخمین مقدار خرمای آن درخت، آنرا به صاحب خانه یا باغ بفروشد و در عوض آن خرما بگیرد- چه از آن درخت و چه غیر آن- مشروط بر اینکه از جهت مقدار، زیاد یا کمتر از مقدار تخمین زده نباشد.
مسئلۀ ۲۳۸۹ : فروختن خوشه گندم و جو بعد از بسته شدن دانه، به چیز دیگری غیر از جو و گندم، مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۳۹۰ : فروش محصولاتی که در هر سال چند بار چیده میشوند مانند خیار، سبزیجات، بادنجان، یونجه و دیگر علوفه در صورتی که آن محصول ظاهر شده باشد و در موقع فروش معین کنند، خریداران چند بار در سال باید بچینند، مانعی ندارد. - انواع معاملات : معاملة نقدی
-
مسئلۀ ۲۳۹۱ : معامله نقدی معاملهای است که در تحویل کالا و عوض آن، مدّت شرط نشده باشد، بلکه بنا بر این است که جنس و عوض آن بعد از معامله به یکدیگر تحویل داده شوند.
مسئلۀ ۲۳۹۲ : اگر معامله نقدی انجام گیرد، خریدار و فروشنده بعد از معامله میتوانند جنس و عوض آنرا مطالبه کنند و تحویل بگیرند.
مسئلۀ ۲۳۹۳ : تحویل و تحوّل از مفاهیم عُرفی است و برای هر چیزی متناسب با آنست، مثلاً تحویل دادن زمین و خانه به این است که آنرا در اختیار خریدار قرار دهند تا بتواند در آن تصرّف مورد نظرش را انجام بدهد، ولی تحویل فرش، لباس، پول و مانند آن این گونه است که طوری در اختیار قرار گیرد که گیرنده بتواند آنرا به هر جا خواست ببرد و مالک قبلی مانع نشود. - انواع معاملات : معاملة نسیه
-
مسئلۀ ۲۳۹۴ : معامله نسیه آنست که فروشنده جنس را به خریدار تحویل میدهد، ولی مشتری عوض آنرا بعداً بپردازد.
مسئلۀ ۲۳۹۵ : در معاملات نسیه باید زمان کاملاً مشخص شود، بنابراین اگر کالایی را بفروشند که وجه آنرا وقت برداشت محصول دریافت کنند، برای اینکه زمان کاملاً معین نشده، معامله باطل است و یا در معامله مردّد باشند، مثلاً فروشنده به خریدار بگوید این جنس را نقد ده تومان و نسیه برای مدّت یک ماه دوازده تومان میفروشم و خریدار نیز به صورت مردّد قبول کند، معامله باطل است.
مسئلۀ ۲۳۹۶ : در معامله نسیه فروشنده حق ندارد قبل از پایان مدت تعیین شده طلب خود را از خریدار مطالبه کند، ولی اگر مشتری پیش از اتمام موعد بمیرد و از خودش مالی داشته باشد، فروشنده حق دارد طلب خود را از ورثه مطالبه کند.
مسئلۀ ۲۳۹۷ : در معاملات نسیه فروشنده میتواند بعد از پایان مدّت تعیین شده طلب خود را از مشتری بخواهد و اگر مشتری نداشته باشد، باید به وی مهلت دهد.
مسئلۀ ۲۳۹۸ : اگر به خریداری که از قیمت جنس اطلاعی ندارد، جنس را نسیه بفروشند و قیمت را به او نگویند، معامله باطل است، مگر آنکه مشتری که قیمت را نمیداند، فروشنده را وکیل تامّ الاختیار کرده و بگوید هر طور با دیگران معامله میکنی با من هم معامله کن و فروشنده مطابق دیگران به او جنس نسیه بفروشد، چون طرف معامله وکیل است و قیمت را هم میداند، معامله باطل نمیشود و اگر مشتری قیمت نقدی جنس را بداند و فروشنده با مقداری تفاوت و درصدی بالاتر، جنس را به صورت نسیه با مشتری حساب کند و او نیز قبول کند، معامله صحیح است.
مسئلۀ ۲۳۹۹ : کسی که جنس را نسیه بفروشد، اگر پس از گذشت مثلاً نصف موعد، مقداری از طلب خود را با توافق مشتری، کم کرده و بقیه را نقد حساب کند، اشکال ندارد و معامله به صورت نقدی صحیح است.
مسئلۀ ۲۴۰۰ : کسی که جنسی را نسیه بفروشد، جایز است آن جنس را از خریدار، دوباره بخرد چه به صورت نقد و چه نسیه، به همان مدّتی که فروخته بود- کمتر یا بیشتر- در تمام موارد فوق معامله صحیح است. - انواع معاملات : معاملۀ سلف
-
مسئلۀ ۲۴۰۱ : معامله سلف یا معاملۀ «پیش فروش» عبارت است از معاملهای که در آن فروشنده و خریدار با هم قرار میگذارند که خریدار هنگام انجام معامله پول را نقداً بپردازد و جنس را که به صورت کلّی و در ذمۀ فروشنده است در وقت دیگری که معین کردهاند، تحویل بگیرد.
- شرایط معاملۀ سَلَف
-
مسئلۀ ۲۴۰۲ : معامله سلف هفت شرط دارد:
۱- تمام خصوصیاتی که قیمت جنس با آن فرق میکند- در حدّ متعارف- گفته شود، ولی دقّت زیاد لازم نیست، طوری که عرفاً بگویند خصوصیات جنس معلوم است، بنابراین در چیزهایی که نمیتوان اوصاف و خصوصیاتشان را بیان کرد و احتمال فریب در آنها وجود دارد، معامله سلف باطل است.
۲- اقوی آنست که خریدار قبل از اینکه از فروشنده جدا شود، تمام قیمت جنس را به او بپردازد و اگر مقداری از آنرا بپردازد، گرچه معامله نسبت به آن مقدار درست است، ولی به جهت تبعّض معامله، فروشنده حق دارد معامله را کلّاً به هم بزند و اگر خریدار از فروشنده طلب داشته باشد و بخواهد پول کالا را بابت طلب حساب کند، باید اوّلاً موعد ادای طلب او رسیده باشد و ثانیاً، فروشنده پول کالا را در اختیار خریدار قرار دهد و سپس خریدار با رضایت فروشنده، طلبی را که از فروشنده دارد، بابت پول جنسی که به ذمۀ او گذاشته شده، حساب کند، گرچه احتیاط مستحب آنست که این کار را انجام ندهد.
۳- زمان تحویل کالا دقیقاً معین شود، بنابراین اگر مثلاً بگوید موقع برداشت محصول جنس را تحویل خواهم داد، به دلیل معین نشدن زمان، معامله باطل است.
۴- زمانی را که برای تحویل کالا مشخص میکند، بررسی کرده و اطمینان حاصل کند در آن زمان جنس کمیاب نخواهد بود که بعداً نتواند تسلیم کند.
۵- احتیاط واجب آنست که جای تحویل کالا را هم مشخص کند، ولی اگر در خلال صحبتها و داد و ستد، محل تحویل جنس مشخص شده باشد، ذکر مجدّد آن لازم نیست.
۶- کالای مورد معامله اگر از اجناسی باشد که با وزن و پیمانه معین میشوند، واجب است وزن و پیمانه آنها را معین کند و اجناسی را که معمولاً با دیدن و مشاهده معامله میکنند، اگر سلف بفروشند، اشکالی ندارد و نیز اجناسی مانند تخم مرغ و گردو که معدود است و تفاوت میان آنها آنقدر ناچیز است که مردم به آن اهمّیت نمیدهند، اگر سلف فروخته شوند، ایراد ندارد.
۷- جنسی را که با وزن و پیمانه میفروشند، اگر عِوَض آن نیز از همان جنس باشد که از موارد بیع مثل به مثل همراه با زیاده به شمار رود، سلفاً معامله نکنند مثلاً گندم را به گندم یا با جو به صورت سلف معامله نکنند. - احکام معاملۀ سلف
-
مسئلۀ ۲۴۰۳ : اگر پولی را سلف بفروشند و عوض آنرا پول بگیرند، چون رباست معامله باطل است، این حکم در غیر طلا و نقره بنا بر احتیاط واجب است.
مسئلۀ ۲۴۰۴ : اگر کالایی را سلف بفروشند و در مقابل آن کالایی دیگر یا پول قرار دهند، معامله صحیح است، اگرچه بهتر است در مقابل کالایی که سلف فروخته میشود، پول قرار داده شود نه کالایی دیگر.
مسئلۀ ۲۴۰۵ : اگر مشتری کالایی را که سلف خریده، بفروشد، چند حالت دارد:
۱- اگر بخواهد قبل از تمام شدن مدّت بفروشد بنا بر احتیاط واجب به هیچ کس حتّی به خود فروشنده هم حق ندارد بفروشد.
۲- اگر مشتری بعد از تمام شدن مدّت و قبل از تحویل گرفتن آن بخواهد آنرا به خود فروشنده بفروشد، میتواند به هر نحو که بخواهد بفروشد، به پول یا جنس، بیشتر یا کمتر و یا به همان مقداری که قبلاً خریده بود، ولی بهتر است به جنس دیگر بفروشد و اگر پول میخواهد بگیرد، همان مقدار را دریافت کند که به فروشنده پرداخت کرده نه کمتر و نه بیشتر به شرط اینکه مستلزم ربا نباشد.
۳- اگر مشتری بخواهد جنس را قبل از تحویل گرفتن و بعد از اتمام مدّت به کس دیگری غیر از فروشنده بفروشد، اشکالی ندارد، ولی اگر جنس فروخته شده از غلّات یا هر جنس دیگری که با پیمانه فروخته میشود، باشد مانند گندم، جو و خرما، فروختن آنها بعد از اتمام مدّت و قبل از تحویل مکروه است.
۴- اگر پس از تحویل گرفتن جنس بخواهد آنرا بفروشد، به هر قیمتی و به هر کس، چه با پیمانه یا وزن و یا بدون آن، میتواند بفروشد.
مسئلۀ ۲۴۰۶ : در معامله سلف، کالایی که فروشنده قرار گذاشته بعد از مدّتی تحویل دهد، پس از اتمام موعد باید تحویل دهد و مشتری هم باید تحویل بگیرد، ولی اگر کالایی که تحویل میدهد بهتر یا بدتر از کالایی است که قرارش را گذاشته بودند، مشتری در رد یا قبول آن مخیر است و اگر فروشنده به جای کالای قرار گذاشته شده جنس دیگری تحویل دهد اگر مشتری راضی باشد ایرادی ندارد.
مسئلۀ ۲۴۰۷ : اگر کالایی که سلف فروخته است، وقت تحویل نایاب شود و فروشنده نتواند آنرا تحویل دهد، خریدار میتواند صبر کند تا فروشنده آن جنس را تهیه کند یا معامله را فسخ کند و چیزی را که به فروشنده داده پس بگیرد.
مسئلۀ ۲۴۰۸ : اگر کسی جنسی را مدّتدار بفروشد تا پس از مدّتی تحویل دهد و پول آنرا نیز پس از مدّتی بگیرد (فروش دِین به دِین)، بنا بر احتیاط واجب در این حالت، معامله باطل است. - مواردی که میتوان معامله را برهم زد
-
مسئلۀ ۲۴۰۹ : حقّ برهم زدن معامله را «خیار فسخ» میگویند. خریدار و فروشنده در موارد زیر میتوانند معامله را به هم بزنند:
- خیار مجلس
-
مسئلۀ ۲۴۱۰ : اگر از محلّ و مجلسی که معامله در آن انجام شده، فروشنده و خریدار متفرّق نشده باشند به آن «خیار مجلس» گویند.
- خیار غبن
-
۲- خیار غبن
مسئلۀ ۲۴۱۱ : در صورتی که خریدار و یا فروشنده در معامله آنقدر زیان ببینند که در نظر عرف قابل مسامحه و صرف نظر کردن نباشد و به آن «خیار غبن» میگویند، در این صورت کسی که ضرر دیده و مغبون است میتواند معامله را به هم بزند، یا اینکه به همان قیمت به معامله راضی شود، ولی حق ندارد طرف معامله را به پرداخت مابه التّفاوت قیمت وادار کند.
مسئلۀ ۲۴۱۲ : اگر خریدار قیمت جنس را نداند یا از آن غفلت کند و جنس را گرانتر از حدّ معمول بخرد، در صورتی که به قدری گران بخرد که در نظر مردم مغبون شناخته شود، حق دارد معامله را به هم زده و فسخ کند و همچنین است فروشنده، اگر در اثر جهل یا در اثر غفلت در وقت معامله جنس را بیش از حدّ متعارف ارزان بفروشد که در نظر مردم مغبون شناخته شود حق دارد معامله را به هم بزند و فسخ کند. - خیار شرط
-
مسئلۀ ۲۴۱۳ : خریدار و فروشنده، در ضمن معامله شرط کنند که تا مدّت معینی هر دو یا یکی از ایشان، حق داشته باشند، معامله را فسخ کنند و به آن «خیار شرط» میگویند.
مسئلۀ ۲۴۱۴ : در معامله بیع به شرط، مثلاً اگر فروشنده، خانه ده میلیون تومانی را به پنج میلیون تومان بفروشد و در ضمن معامله شرط کند که اگر سر فلان مدّت پنج میلیون را آورد خانهاش را پس بگیرد، اگر هر دو بهطور جدّی معامله کنند و صوری نباشد، معامله صحیح است، حتی اگر فروشنده اطمینان داشته باشد که اگر رأس مدّت مقرّر پول را هم نتواند برگرداند، خریدار خانه را پس میدهد، باز هم معامله صحیح است، ولی اگر فروشنده پول را رأس زمان مقرّر به خریدار ندهد نمیتواند ملک را از خریدار مطالبه کند و همچنین اگر خریدار از دنیا برود، فروشنده حقّ مطالبه خانه را از ورثه او ندارد. - خیار تدلیس
-
مسئلۀ ۲۴۱۵ : فروشنده جنس خود را بر خلاف واقع و بهتر از آنچه هست، به مردم نشان دهد طوری که بهای آن در نظر مردم بیش از مقدار درست جلوه کند که به آن «خیار تدلیس» میگویند.
مسئلۀ ۲۴۱۶ : اگر فروشنده جنس مرغوب را با جنس نامرغوب مخلوط کند و به نام اعلا بفروشد، مثلاً چای اعلا را با چای غیر اعلا مخلوط کند، اگر مشتری اطّلاع نداشته باشد، میتواند معامله را به هم بزند. - خیار تخلّف شرط
-
۵- خیار تخلّف شرط
مسئلۀ ۲۴۱۷ : یکی از دو طرف معامله، فروشنده یا خریدار، با دیگری شرط کند که کاری را انجام دهد یا اینکه جنس دارای شرایط ویژهای باشد، اگر مال را تحویل بدهد و آن خصوصیات را نداشته باشد، طرف میتواند معامله را به هم بزند و آنرا «خیار تخلف شرط» گویند. - خیار عیب
-
مسئلۀ ۲۴۱۸ : در جنس مورد معامله یا در عوض معین آن عیبی باشد، در این صورت هر وقت فروشنده یا خریدار بعد از معامله متوجّه عیب و ایراد شوند، میتوانند بدون حضور و رضایت دیگری، معامله را به هم بزنند و آنرا «خیار عیب» میگویند.
مسئلۀ ۲۴۱۹ : اگر فروشنده و خریدار معامله را بر مال خاص و عوض مشخّص، انجام دهند و پس از تحویل و تحوّل بفهمند در جنس یا عوض مشخّص آن عیب وجود دارد، در صورتی که متوجّه شوند این عیب در جنس یا در عوض، از ابتدا بوده، ولی آنان نمیدانستهاند و نیز در آن هیچ تصرّفی انجام ندادهاند، میتوانند معامله را به هم بزنند و اگر به عللی برگرداندن جنس یا عوض آن امکان نداشته باشد، مثلاً در کالا یا عوض آن تصرّفی کرده باشند و عرفاً آنچه که تحویل گرفته شده باقی نمانده است، یا بعد از معامله بفهمند مال معیوب بوده و اکنون نیز همان عیب را دارد، در صورتی که فقط حقّ فسخ و به هم زدن معامله را اسقاط کرده باشند، تنها میتوانند تفاوت قیمت سالم و معیوب را معین کرده و به همان نسبت تفاوت قیمت را بگیرند؛ ولی اگر معامله روی عوض کلّی، در ذمّه بوده و در مقام تحویل، مصداق معیوب تحویل داده شده است، در این صورت فروشنده میتواند آنرا پس دهد و عوض سالم را مطالبه کند.
مسئلۀ ۲۴۲۰ : اگر بعد از معامله و پیش از تحویل کالا یا عوض مشخّص آن، در یکی از آنها، عیبی از ناحیه غیر یا خود فروشنده پیدا شود، اقوی آنست که هر دو میتوانند معامله را به هم بزنند یا تفاوت قیمت را بگیرند و اگر در آن عیب هیچ کدام از طرفین نقشی نداشته باشند، بلکه عواملی خارج از اراده طرفین مانند بلایای آسمانی در آن دخالت داشته باشد، فقط میتوانند معامله را به هم بزنند، ولی اگر معامله را به هم نزنند و بخواهند تفاوت قیمت را بگیرند، هر دو باید توافق کنند و راضی باشند.
مسئلۀ ۲۴۲۱ : در موارد زیر خریدار حق ندارد به خاطر وجود عیب در جنس، معامله را به هم بزند یا تفاوت قیمت آنرا بگیرد:
الف- در صورتی که در وقت معامله از عیب آگاه باشد.
ب- پس از انجام معامله عیب را ببیند و بدان راضی شود.
ج- وقت معامله بگوید اگر کالا عیبی داشت نه آنرا پس میدهم و نه تفاوت قیمت را میگیرم.
د- فروشنده وقت معامله تصریح کند و بگوید این جنس را با هر عیبی که دارد، همین طور میفروشم و خریدار هم قبول کند و به این نحو معامله راضی باشد، ولی اگر موقع معامله عیب خاصّی را معین کند و بعد معلوم شود ایراد دیگری هم دارد، در این صورت خریدار میتواند برای عیبی که مشخّص نشده، معامله را به هم بزند یا اگر در آن تصرّف کرده و نمیتواند برگرداند، تفاوت قیمت را بگیرد.
مسئلۀ ۲۴۲۲ : در موارد زیر مشتری اگر به عیب کالا آگاه شود فقط میتواند تفاوت قیمت را بگیرد و حق ندارد معامله را به هم بزند:
۱- پس از معامله در کالا تصرّف کرده باشد، طوری که مردم بگویند این کالا همان طوری که تحویل گرفته شده نیست.
۲- بعد از معامله مشتری بفهمد جنس معیوب است، ولی فقط حقّ رد را اسقاط کرده باشد.
۳- بعد از تحویل گرفتن کالا عیب دیگری در آن پیدا شود، ولی اگر مشتری تنها تا مدّتی حقّ فسخ معامله را داشته باشد و در مدّت خیار، عیب جدیدی در جنس پیدا شود، ولو مشتری آن جنس را تحویل گرفته باشد، حقّ به هم زدن معامله را دارد و نیز اگر حیوان معیوبی را بخرد و قبل از گذشتن سه روز-ایام خیار حیوان- و بدون کوتاهیخریدار عیب جدیدی در حیوان پیدا شود، ولو اینکه حیوان را تحویل گرفته باشد، مشتری میتواند معامله را به هم بزند یا فسخ کند. - خیار تَبَعُّضِ صَفْقَه و خیار شرکت
-
مسئلۀ ۲۴۲۳ : مورد هفتم از مواردی که میتواند معامله را به هم بزند آنست که پس از انجام معامله معلوم شود مقداری از کالا یا عوض مشخّص آن مال دیگری بوده و صاحب آن هم راضی نمیشود، در این صورت خریدار یا مشتری میتواند معامله را به هم بزند و آنرا فسخ کند و آنرا «خیار تَبَعّضِ صَفْقَه» مینامند و در صورتی که بعداً معلوم شود مال فروخته شده، مشترک میان فروشنده و دیگری بوده و مشاعاً مورد معامله قرار گرفته است، خریدار حق دارد معامله را به هم بزند و به آن «خیار شرکت» مگویند.
- خیار رؤیت
-
مسئلۀ ۲۴۲۴ : اینکه فروشنده خصوصیات کالای معینی را که خریدار ندیده به او بگوید و با همان توصیف معامله انجام شود و بعد از دیدن کالا معلوم شود حقیقت نداشته است، در این صورت مشتری حق دارد معامله را به هم بزند و همچنین اگر خریدار خصوصیات عوض معینی که میدهد بگوید و بعداً معلوم شود آن طور که تعریف کرده نبوده، فروشنده حق دارد معامله را به هم بزند و آنرا فسخ کند و آنرا «خیار رؤیت» گویند.
- خیار تأخیر
-
مسئلۀ ۲۴۲۵ : در صورتی که خریدار کالایی را به صورت نقد بخرد و شرط تأخیر در پرداخت پول نکند و تا سه روز پول کالا را به فروشنده نپردازد و فروشنده نیز بدون شرط تأخیر در تحویل کالا، آنرا تحویل نداده باشد، فروشنده میتواند معامله را به هم بزند و آنرا «خیار تأخیر» گویند.
مسئلۀ ۲۴۲۶ : در مواردی که کالای مورد معامله مانند بعضی از میوهها و سبزیها باشد، که اگر یک روز بماند فاسد میشود، چنانچه خریدار تا پایان همان روز پول آنرا نیاورد و شرط تأخیر تحویل پول کالا هم نشده باشد، فروشنده حق دارد معامله را به هم زده و فسخ کند. - خیار حیوان
-
مسئلۀ ۲۴۲۷ : جنس مورد معامله حیوان باشد، در این موارد مشتری تا سه روز حق دارد معامله را به هم بزند اگرچه شرط خیار نکرده باشد و به آن «خیار حیوان» گویند.
مسئلۀ ۱ : جنس مورد معامله حیوان باشد، در این موارد مشتری تا سه روز حق دارد معامله را به هم بزند اگرچه شرط خیار نکرده باشد و به آن «خیار حیوان» گویند.
- خیار تعذّر تسلیم
-
مسئلۀ ۲۴۲۸ : فروشنده نتواند جنسی را که فروخته تحویل دهد، مثلاً ماشینی را که فروخته، به سرقت رفته باشد، یا خانهای که فروخته، ویران شده باشد و به آن «خیار تعذّر تسلیم» میگویند.
- اقاله و مسائل مربوط به آن
-
مسئلۀ ۲۴۲۹ : اقاله عبارت است از اینکه یکی از طرفین معامله تقاضای به هم زدن معامله را بکند و دیگری نیز قبول کند، تقاضا کننده را «مستقیل» و قبول کننده را «مقیل» میگویند.
مسئلۀ ۲۴۳۰ : اقاله در هر عقدی جز نکاح جاری است و بنا بر احتیاط واجب در ضمانت، صدقه و هبه لازمه، جاری نیست و خود اقاله قابل فسخ و به هم زدن نیست.
مسئلۀ ۲۴۳۱ : اقاله با هر لفظ بلکه با هر نوع عمل دو طرف معامله صورت میپذیرد، مشروط بر آنکه طرفین معامله بالغ و عاقل باشند و با قصد و اختیار آنرا انجام دهند.
مسئلۀ ۲۴۳۲ : اقاله در خرید و فروش نباید به کمتر یا زیادتر از خود کالا یا عوض آن انجام شود و باید پس از اقاله همان جنس و عوض آن به فروشنده و خریدار بازگردانده شود و چون اصل اقاله امری مطلوب است و پذیرفتن آن اگرچه مطلوبتر است، ولی واجب نیست، لذا جایز است اقاله کننده چیزی یا کاری را به نفع خود تقاضا کند و انجام اقاله را مشروط به انجام این تقاضا کند.
مسئلۀ ۲۴۳۳ : اگر طرفین معامله بخواهند مقداری از کالای مورد معامله را در برابر همان مقدار از بهای آن اقاله کنند، اشکال ندارد و نیز اگر فروشنده یا خریدار متعدد باشند، اقاله در سهم هر کدام نسبت به بهای آن جایز است و رضایت دیگران شرط نیست.
مسئلۀ ۲۴۳۴ : در صورتی که کالا یا عوض آن یا هر دو تلف شوند، اقاله باز هم جایز است و عوض آنچه تلف شده است به طرف داده میشود و نیز اگر به هر دو طرف معامله یا یکی از آنان ملک مورد معامله را بفروشند یا هبه کنند، باز جایز است فروشنده و خریدار اولی، اقاله کنند و عوض آنرا به طرف بدهند.
مسئلۀ ۲۴۳۵ : پذیرفتن اقاله شخص نادم مستحب مؤکد است و از امام ششم حضرت صادق نقل شده است که فرمودهاند: در روز قیامت هر بندهای که عذر مسلمانی را که از خرید و فروش خود، پشیمان شده و درخواست اقاله کرده است، بپذیرد و معامله را به هم بزند و آنرا اقاله کند و به درخواست استغاثه کننده گوش دهد و به آن پاسخ مثبت بدهد و بندهای را بخرد و در راه خدا آزاد کند و شخص عزب و مجرّدی را یاری کرده و به ازدواج وی مدد برساند، خدای متعال، لغزشهای او را اقاله فرموده و عذرش را خواهد پذیرفت. - مسائل مربوط به احتکار و احکام آن
-
مقدمه
احتکار پدیدهای مذموم و یکی از اعمال مورد نکوهش شریعت است، تا حدّی که فرد محتکر (احتکار کننده) ملعون، خطاکار، خائن و حتّی در حدّ قاتل معرفی شده است و در روایات، بعد از معرفی محتکر با این اوصاف، اذعان داشتهاند که چنین فردی از پناه الهی خارج گشته است و از نعمتهای او محروم میگردد. با این اوصاف احتکار عبارت است از اینکه کالایی را که به شدّت مورد احتیاج مردم است به قصد گرانتر شدن از دسترس مردم دور نگاه دارند بهطوری که مردم از این جهت در مضیقه قرار گیرند- چه قصد اضرار و زیان وارد کردن به مردم را داشته یا نداشته باشد- و با عنایت به اینکه احتکارکننده خیانتکار و مورد لعن خدای عالم است، بنابراین به نظر میرسد ملاک اصلی ممنوعیت و زشتی احتکار، احتیاج مردم و در تنگنا قرار گرفتن آنان است.
مسئلۀ ۲۴۳۶ : ظاهراً حرمت و ممنوعیت احتکار در این عصر منحصر به گندم، جو، خرما، کشمش و روغن زیتون نیست، بلکه شامل هر نوع جنس و کالایی میشود که مردم شدیداً به آن نیازمند باشند بهطوری که از نبودن آن در مضیقه قرار گیرند و موارد ذکر شده چون در گذشته مورد احتیاج بوده ذکر شده است و تعدد موارد دلیل بر عدم انحصار احتکار به مورد یا موارد خاص است و نیز اشتراک آنها در مادّه غذایی بودن، دلیل بر انحصار احتکار در طعام نیست، چون چیزهای دیگری نیز وجود دارد که از جهت طعام بودن با این موارد مشترک است، ولی ذکری از آنها به میان نیامده است.
مسئلۀ ۲۴۳۷ : اگر کسی جنسی را به قصد گرانتر شدن از دسترس مردم دور نگاه دارد، ولی همان کالا یا حتّی مشابه آن به وسیلۀ کس یا کسان دیگری به مردم عرضه شود بهطوری که مردم در مضیقه قرار نگیرند، در این صورت عنوان احتکار به آن صدق نمیکند و احکام احتکار بر آن جاری نیست.
مسئلۀ ۲۴۳۸ : اگر کسی کالایی را برای رفع نیازهای شخصی خود، خانواده و نزدیکانش دور از دسترس مردم نگاه دارد و در اثر کمبود و تقاضای زیاد، آن کالا گران شود، بر این مورد نیز احتکار صدق نمیکند و اشکالی ندارد.
مسئلۀ ۲۴۳۹ : تشخیص مصادیق و موارد احتکار مطابق ضوابط معین اسلامی و با رعایت مصالح عمومی، بر عهدۀ حکومت عادله، صالحه و قانونی زمان است.
مسئلۀ ۲۴۴۰ : حکومت صالحه و قانونی میتواند مطابق ضوابط و مقرّرات اسلامی، محتکر را هم تعزیر بدنی و هم تعزیر مالی کند و تشخیص اینکه کدام یک اثر بیشتری دارد با حاکم شرع جامع شرایط است.
مسئلۀ ۲۴۴۱ : حکومت صالح اسلامی حق دارد با رعایت مصالح عمومی و ضوابط شرعی، از احتکار کالاهای مورد نیاز جلوگیری کند، ولی حق ندارد در قیمتگذاری دخالت کند و صاحبان کالا در نرخگذاری آزادند. در روایات اسلامی وارد شده است که به پیامبر بزرگوار اسلام پیشنهاد نرخگذاری کردند، آن بزرگوار در حالی که آثار ناراحتی بر چهره مبارکش ظاهر شده بود فرمود: این امر در دست من نیست، بلکه در دست خداست و او هرگاه بخواهد آنرا بالا میبرد و هرگاه بخواهد پایین میآورد؛ و در حدیث دیگری در این باره چنین فرمودهاند: «من نمیخواهم خدا را ملاقات کنم در حالی که بدعتی را انجام داده باشم». پس حکومت باید با نحوۀ عرضه و تقاضا و با تعدیل و تصحیح آن معضل گرانی را حل کند، مگر آنکه صاحبان کالا با تبانی، در قیمتگذاری اجحاف کنند و مردم را در فشار قرار دهند که در این صورت حکومت صالحۀ اسلامی به مقدار لازم و ضروری میتواند جلوی اجحاف را گرفته و قیمت متعادل و معقول را معین و برقرار کند. - مسائل مربوط به احتکار و احکام آن
-
مقدمه
احتکار پدیدهای مذموم و یکی از اعمال مورد نکوهش شریعت است، تا حدّی که فرد محتکر (احتکار کننده) ملعون، خطاکار، خائن و حتّی در حدّ قاتل معرفی شده است و در روایات، بعد از معرفی محتکر با این اوصاف، اذعان داشتهاند که چنین فردی از پناه الهی خارج گشته است و از نعمتهای او محروم میگردد. با این اوصاف احتکار عبارت است از اینکه کالایی را که به شدّت مورد احتیاج مردم است به قصد گرانتر شدن از دسترس مردم دور نگاه دارند بهطوری که مردم از این جهت در مضیقه قرار گیرند- چه قصد اضرار و زیان وارد کردن به مردم را داشته یا نداشته باشد- و با عنایت به اینکه احتکارکننده خیانتکار و مورد لعن خدای عالم است، بنابراین به نظر میرسد ملاک اصلی ممنوعیت و زشتی احتکار، احتیاج مردم و در تنگنا قرار گرفتن آنان است.
مسئلۀ ۲۴۳۶ : ظاهراً حرمت و ممنوعیت احتکار در این عصر منحصر به گندم، جو، خرما، کشمش و روغن زیتون نیست، بلکه شامل هر نوع جنس و کالایی میشود که مردم شدیداً به آن نیازمند باشند بهطوری که از نبودن آن در مضیقه قرار گیرند و موارد ذکر شده چون در گذشته مورد احتیاج بوده ذکر شده است و تعدد موارد دلیل بر عدم انحصار احتکار به مورد یا موارد خاص است و نیز اشتراک آنها در مادّه غذایی بودن، دلیل بر انحصار احتکار در طعام نیست، چون چیزهای دیگری نیز وجود دارد که از جهت طعام بودن با این موارد مشترک است، ولی ذکری از آنها به میان نیامده است.
مسئلۀ ۲۴۳۷ : اگر کسی جنسی را به قصد گرانتر شدن از دسترس مردم دور نگاه دارد، ولی همان کالا یا حتّی مشابه آن به وسیلۀ کس یا کسان دیگری به مردم عرضه شود بهطوری که مردم در مضیقه قرار نگیرند، در این صورت عنوان احتکار به آن صدق نمیکند و احکام احتکار بر آن جاری نیست.
مسئلۀ ۲۴۳۸ : اگر کسی کالایی را برای رفع نیازهای شخصی خود، خانواده و نزدیکانش دور از دسترس مردم نگاه دارد و در اثر کمبود و تقاضای زیاد، آن کالا گران شود، بر این مورد نیز احتکار صدق نمیکند و اشکالی ندارد.
مسئلۀ ۲۴۳۹ : تشخیص مصادیق و موارد احتکار مطابق ضوابط معین اسلامی و با رعایت مصالح عمومی، بر عهدۀ حکومت عادله، صالحه و قانونی زمان است.
مسئلۀ ۲۴۴۰ : حکومت صالحه و قانونی میتواند مطابق ضوابط و مقرّرات اسلامی، محتکر را هم تعزیر بدنی و هم تعزیر مالی کند و تشخیص اینکه کدام یک اثر بیشتری دارد با حاکم شرع جامع شرایط است.
مسئلۀ ۲۴۴۱ : حکومت صالح اسلامی حق دارد با رعایت مصالح عمومی و ضوابط شرعی، از احتکار کالاهای مورد نیاز جلوگیری کند، ولی حق ندارد در قیمتگذاری دخالت کند و صاحبان کالا در نرخگذاری آزادند. در روایات اسلامی وارد شده است که به پیامبر بزرگوار اسلام پیشنهاد نرخگذاری کردند، آن بزرگوار در حالی که آثار ناراحتی بر چهره مبارکش ظاهر شده بود فرمود: این امر در دست من نیست، بلکه در دست خداست و او هرگاه بخواهد آنرا بالا میبرد و هرگاه بخواهد پایین میآورد؛ و در حدیث دیگری در این باره چنین فرمودهاند: «من نمیخواهم خدا را ملاقات کنم در حالی که بدعتی را انجام داده باشم». پس حکومت باید با نحوۀ عرضه و تقاضا و با تعدیل و تصحیح آن معضل گرانی را حل کند، مگر آنکه صاحبان کالا با تبانی، در قیمتگذاری اجحاف کنند و مردم را در فشار قرار دهند که در این صورت حکومت صالحۀ اسلامی به مقدار لازم و ضروری میتواند جلوی اجحاف را گرفته و قیمت متعادل و معقول را معین و برقرار کند. - مسائل متفرّقۀ خرید و فروش
-
مسئلۀ ۲۴۴۲ : اگر به عنوان مثال، قصّاب گوشت نر بفروشد و به جای آن گوشت مادّه تحویل دهد علاوه بر اینکه مرتکب گناه شده است، در صورتی که موقع فروش معین کند و بگوید این گوشت را میفروشم، خریدار میتواند معامله را به هم بزند و اگر معین نکند و «کلّی» بفروشد، چنانچه خریدار به گوشتی که تحویل گرفته راضی نشود، قصّاب موظّف است آنرا عوض کند و به جایش گوشت نر تحویل دهد.
مسئلۀ ۲۴۴۳ : اگر در معامله در قولنامه این گونه بنویسند: طرفین معامله در ضمن عقد ملتزم شدند هر کس تا مدّت معین برای ثبت در دفتر ثبت اسناد رسمی حاضر نشود و از انجام معاملۀ رسمی به هر دلیل خودداری کند، مبلغ معینی را به طرف مقابل پرداخت کند، اشکال ندارد، باید مطابق شرط عمل شود و اگر یکی حاضر نشد، طرف مقابل میتواند معامله را فسخ کند و پولش را پس بگیرد.
مسئلۀ ۲۴۴۴ : اگر خریدار به بزّاز و قماش فروش بگوید پارچهای میخواهم که رنگش نرود و فروشنده به او پارچهای بدهد که رنگش برود، خریدار حق دارد معامله را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۴۴۵ : اگر زمینی را با متراژ معین معامله کند و پس از تحویل مشاهده کند که چند متر کم است، خریدار میتواند معامله را فسخ کند یا با رضایت و توافق طرفین کسری زمین یا پول آنرا پس بگیرد.
مسئلۀ ۲۴۴۶ : اگر دارو فروش، دارو یا آمپولی را اشتباهاً به مشتری بدهد و او نیز ندانسته آنرا استعمال کند، در صورتی که باعث ضرر و ناراحتی برای بیمار شود، فروشنده ضامن ضرر اوست و اگر موجب دیه شود باید دیه را بپردازد به ترتیبی که در احکام دیه خواهد آمد.
مسئلۀ ۲۴۴۷ : نوشتن و امضای اسناد در معاملاتی که احتیاج به قصد انشا دارد، نمیتواند جانشین صیغه و عقد لفظی و معاطاتی گردد، بلکه باید به صورت انشای لفظی یا معاطاتی یا عقد عملی انجام پذیرد و در نکاح و طلاق، صیغه لفظی لازم است. - احکام شُفعه
-
مسئلۀ ۲۴۴۸ : هرگاه یکی از دو شریک تمام یا قسمتی از سهم خود را به غیر شریک خود بفروشد، شریک دیگری حق دارد معامله را به نفع خود برگرداند و قیمت تعیین شده را بپردازد و آنرا تملّک کند و این را «حقّ شُفعه» گویند.
مسئلۀ ۲۴۴۹ : حقّ شفعه در مالی است که مشاع و مشترک میان دو نفر باشد، بنابراین مالی که قبلاً مشاع بوده، ولی تقسیم شده است و سپس یکی از آنها مال خودش را که سهمش بوده فروخته، حقّ شفعه در آن ثابت نیست کما اینکه حقّ شفعه برای همسایگان هم وجود ندارد.
مسئلۀ ۲۴۵۰ : حقّ شفعه فقط در مواردی است که عین مال فروخته شده میان دو نفر مشترک باشد، بنابراین اگر میان بیش از دو نفر مشترک باشد و یکی از آنها سهمش را بفروشد، حقّ شفعه وجود ندارد و همچنین اگر همۀ شرکا غیر از یک نفر سهمشان را بفروشند، ظاهر و اقوی آنست که حقّ شفعهای برای آن یک نفر ثابت نیست.
مسئلۀ ۲۴۵۱ : بنا بر اقوی حقّ شفعه در تمامی اموال، چه غیر منقول مانند زمین و باغ و چه منقول مانند فرش- قابل انقسام باشد یا نباشد- ثابت است؛ اگرچه احتیاط آنست که در منقول بهطور مطلق مصالحه صورت پذیرد و این احتیاط در نهر، راه، آسیاب، حمّام و کشتی مؤکدتر است.
مسئلۀ ۲۴۵۲ : اگر زمین فروخته شده مشترک نباشد، ولی آبرو و محلّی که آب وارد میشود، مشترک باشد، مثلاً از یک چاه یا از یک کنتور آب استفاده میکنند و زمین با آبرو و راهرو و کنتور آب و بلکه بنا بر اقوی با کنتور برق، فروخته شود، حقّ شفعه ثابت است.
مسئلۀ ۲۴۵۳ : هرگاه خریدار مسلمان باشد، شریکی که میخواهد از حقّ شفعه استفاده کند باید مسلمان باشد، چه فروشنده مسلمان باشد یا نباشد، چون استفاده از حقّ شفعه نوعی اعمال سلطه است و غیر مسلم سلطه بر مسلم ندارد و کافر بر علیه مسلمان حقّ شفعه ندارد، ولی اگر مشتری مسلمان نباشد لازم نیست شریک مسلمان باشد، بنابراین شریک میتواند از حقّ شفعه استفاده کند.
مسئلۀ ۲۴۵۴ : شریک وقتی میتواند از حقّ شفعه خود استفاده کند که قدرت پرداخت بهای جنس فروخته شده را داشته باشد، بنابراین کسی که از پرداخت آن عاجز است حقّ شفعه ندارد، مگر آنکه خریدار خود قبول کند.
مسئلۀ ۲۴۵۵ : شریکی که حقّ شفعه داشته و میخواهد آنرا اعمال کند، نمیتواند به قسمتی از سهم فروخته شده اعمال حق کند، بلکه یا باید تمام آنرا قبول و یا همهاش را رد کند و در صورتی که با رضایت مشتری در قسمتی بخواهد اعمال کند، از راه مصالحه اقدام کند.
مسئلۀ ۲۴۵۶ : کسی که حقّ شفعه دارد و میخواهد آنرا اِعمال کند فقط همان مبلغی را که خریدار به فروشنده داده بپردازد و آنچه که مشتری بابت دلاّلی و مانند آن پرداخت کرده، لازم نیست بپردازد و اگر بخواهند توافق کنند که چیزی را کم یا اضافه کنند، از طریق مصالحه اقدام کنند.
مسئلۀ ۲۴۵۷ : اگر خریدار سهمی را که خریده به دیگری بفروشد، کسی که حقّ شفعه دارد میتواند هم به خریدار اوّل رجوع کند و هم به خریدار دوّم، در صورتی که به خریدار اوّل رجوع کند و پولی را که پرداخته به او برگرداند، معامله دوّم باطل خواهد بود و خریدار دوّم میتواند به خریدار اوّل رجوع کند و پول خود را از او پس بگیرد.
مسئلۀ ۲۴۵۸ : در اعمال حقّ شفعه صیغه و لفظ خاصی شرط نیست، بلکه صاحب حق میتواند آنرا با عمل خود اِعمال کند و قیمت سهم فروخته شده شریکش را به او بپردازد و آنرا تملّک کند و نیز در اِعمال آن، رضایت شریک و دیگران شرط نیست.
مسئلۀ ۲۴۵۹ : اِعمال حقّ شفعه باید بهطور متعارف، بدون سهل انگاری باشد و بدون عذر به تأخیر نیفتد و اگر از حد متعارف بیشتر به تأخیر بیفتد و ادعا کند عذر داشته، در صورتی که متّهم نباشد ظاهر آنست که ادّعایش پذیرفته میشود. وقتی که صاحب حق، از حقّ شفعه استفاده کند، همان مبلغ تعیین شده را به فروشنده میپردازد نه کمتر و نه بیشتر، اگر نقد است نقد و اگر نسیه است نسیه.
مسئلۀ ۲۴۶۰ : حقّ شفعه مانند همۀ حقوق، قابل اسقاط و مصالحه با عوض و بدون عوض با خریدار است و اظهر آنست که ارث هم برده میشود، اگرچه بهتر است با تراضی انجام شود.
مسئلۀ ۲۴۶۱ : در مواردی که فروشنده میتواند توسّط یکی از خیارات معامله را به هم بزند و حقّ فسخ و به هم زدن معامله را دارد، نمیتواند جلوی حقّ شفعه خریدار را بگیرد.
مسئلۀ ۲۴۶۲ : شریکی که حقّ شفعه دارد تنها میتواند پس از انجام معامله حقّ شفعه را اِعمال کند و نمیتواند معاملهای را که میان شریکش و خریدار واقع شده است را به هم بزند، گرچه از طریق اقاله و جلب رضایت فروشنده و خریدار صورت گیرد.
مسئلۀ ۲۴۶۳ : اگر فروشنده و خریدار بخواهند حقّ شفعه به وجود نیاید، نقل و انتقال را از طریق صلح و هبه انجام دهند.
مسئلۀ ۲۴۶۴ : ظاهر آنست که در اخذ به شفعه لازم نیست، موقعی که حقّ شفعه را اعمال میکند از مقدار پولی که برای جنس فروخته شده معین کردهاند، آگاه باشد، چون موقع پرداخت از میزان آن آگاه خواهد شد، اگرچه بهتر است از آن مطّلع باشد. - احکام صلح
-
مسئلۀ ۲۴۶۵ : صلح یکی از موضوعات مورد تأکید و تشویق اسلام است و عبارت است از اینکه فرد یا گروهی با کسی یا کسان دیگر، توافق کنند مقداری از مال یا سود آنرا به آنان تملیک کنند و یا از حقّی که دارند صرف نظر کنند یا از طلب خود و یا مقداری از آن بگذرند تا او نیز از مال یا سود مال یا حق و یا از مطالباتی که دارد مقداری را واگذار کند یا از آن بگذرد. در صورتی که کسی به عنوان صلح، حتّی بدون عوض، مقداری از مالش را به او بدهد یا از حقّ خود بگذرد یا منفعتی را در اختیار طرف قرار دهد و یا صرف نظر کند و بخواهد صلح و مصالحهای صورت گیرد و طرف هم قبول کند، صلح صحیح است.
مسئلۀ ۲۴۶۶ : صلح عقد مستقل است و احکام و آثار خاص خود را دارد، گرچه بر حسب موارد مختلف فواید و نتایج فروش، هبه، ابراء، اجاره، عاریه و مانند آنها بر آن مترتّب میشود.
مسئلۀ ۲۴۶۷ : صلح صیغه مخصوص و لفظ معین ندارد و با هر زبان و فعلی مقصود خود را بفهماند کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۴۶۸ : دو طرف صلح باید شرایط عقل، بلوغ، اختیار، قصد و سفیه نبودن را داشته باشند، بنابراین صلح غیر بالغ، دیوانه و کسی که به سبب ناچاری صلح میکند یا قصد صلح ندارد یا سفیه است و اموالش را در کارهای بیهوده مصرف میکند، باطل است و نیز حاکم شرع جامع شرایط آنها را از تصرف در اموالشان منع نکرده باشد، در این صورت انجام صلح اگر موجب تصرّف آنها در اموالشان شود صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۴۶۹ : مصالحه دو چیز که از یک جنس هستند و وزنشان معلوم است در صورتی درست است که وزن یکی از آنها از دیگری کمتر یا بیشتر نباشد، ولی اگر وزن آنها معلوم نشد، اگرچه احتمال دهند وزن یکی کمتر یا بیشتر است، صلح صحیح است.
مسئلۀ ۲۴۷۰ : اگر کسی مقدار بدهی خود را بداند، ولی طلبکارش نداند، در صورتی که طلبکار، طلبش را به مقدار کمتر با او صلح کند، مثلاً ده هزار تومان بدهی را به پنج هزار تومان مصالحه کند، آن مقدار اضافه بر بدهکار حلال نیست، مگر آنکه تمام مقدار را به طلبکار بگوید و طلبکار بعد از اطّلاع رضایت بدهد یا بدهکار یقین داشته باشد که اگر طلبکار میزان واقعی طلبش را هم میدانست، باز صلح میکرد و بقیهاش را به بدهکار میبخشید.
مسئلۀ ۲۴۷۱ : صلح از عقود لازمه است، بنابراین اگر دو نفر با هم صلح کنند، هیچ یک حق ندارد آنرا به هم بزند، مگر آنکه هر دو راضی شوند یا در ضمن عقد برای هر دو یا یکی از آنان حقّ به هم زدن صلح را قرار داده باشند، در این صورت کسی که حق دارد میتواند صلح را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۴۷۲ : اگر کسی از دیگری طلبی دارد که باید پس از مدّتی از او بگیرد، چنانچه بخواهد طلب خود را به مقدار کمتری صلح کند و مقصودش این باشد که مقداری را گذشت کند و مابقی را نقد بگیرد، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۴۷۳ : در تمام مواردی که خریدار یا فروشنده حقّ خیار و به هم زدن معامله را دارند، اگر به جای خرید و فروش صلح کنند، دو طرف صلح هم حقّ به هم زدن صلح را دارند، ولی خیار مجلس (موردی که دو طرف هنوز از مجلس عقد و معامله بیرون نرفتهاند) و خیار حیوان (موردی که معامله روی حیوان انجام شده باشد) و خیار تأخیر (جنسی که خریده تا سه روز نه پولش را بدهد و نه جنس را تحویل بگیرد) خیار غبن (در مواردی که جنس بیش از حد متعارف، گران یا ارزان فروخته شود) در صلح جاری نمیشود، عدم جریان خیار غبن در صلح مطابق احتیاط است.
مسئلۀ ۲۴۷۴ : اگر چیزی که با مصالحه تحویل گرفته معیوب باشد، میتواند صلح را به هم بزند، ولی گرفتنِ مابه التفاوت میان صحیح و معیوب، احتیاط واجب آنست که با تراضی و موافقت طرفین انجام گیرد.
مسئلۀ ۲۴۷۵ : اگر کسی مالش را به فردی مصالحه کند و با او شرط کند که پس از مرگ او آن مال را وقف کند و او هم قبول کند، باید به شرطش عمل کند.
مسئلۀ ۲۴۷۶ : پدر و جد پدری در صورت رعایت مصالح میتوانند برای یتیم یا از طرف او صلح کنند.
مسئلۀ ۲۴۷۷ : شرط است مورد صلح از محرّمات شرعیه نباشد، بنابراین صلح دربارۀ شراب، گوشت خوک و کارهای حرام و ممنوع به هر شکلی، صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۴۷۸ : اگر پس از انجام صلح مشخص شود که یکی از عوضهای مورد صلح، ملک دیگری یا متعلَّق حقّ غیر بوده است، در صورتی که صلح بر مورد معین و خاص انجام شده باشد، باطل است و اگر بر امر و مورد کلّی باشد، صلح باطل نمیشود، ولی عوض آنرا باید تحویل دهد.
مسئلۀ ۲۴۷۹ : ظاهر آنست فضای مجاور هر ملکی از اطراف و جوانب آن، تابع همان ملک است و مالک ملک در آنها حقّ تصرف دارد کما اینکه حقّ صلح هم دارد.
مسئلۀ ۲۴۸۰ : یکی از مصارف روشن و بارز زکات فی سبیل اللّه، برقراری صلح و آشتی میان برادران ایمانی است و در صورتی که این عمل خیر نیاز به هزینه کردن و مصرف زکات داشته باشد، جایز است مصرف کنند.
مسئلۀ ۲۴۸۱ : اگر زن و شوهر با یکدیگر مصالحه کنند که زن مهریهاش را از شوهر نگیرد و در مقابل آن همسرش زن دیگری اختیار نکند و شوهر هم قبول کند، ظاهر آنست که بنا بر احتیاط واجب زن مهریه را نگیرد و شوهر هم همسر دیگری اختیار نکند، مگر آنکه توافق کنند صلح را به هم بزنند.
مسئلۀ ۲۴۸۲ : همان طور که مصرف زکات برای برقراری صلح و صفا میان برادران دینی جایز است، وقف کردن اموالی فقط برای ایجاد صلح و صفا میان مسلمانان هم جایز است. - احکام شرکت
-
مسئلۀ ۲۴۸۳ : شرکت عبارت است از اینکه دو یا چند نفر یا دو یا چند واحد حقوقی، در مال مشخص یا دِین یا در منفعت خاص و یا در حقّی با هم شریک باشند. شرکت گاهی اختیاری است و با اراده و قرارداد ایجاد میشود و گاهی غیر اختیاری به وجود میآید مانند دو و یا چند نفر، در ارثی که با فوت مورّث به آنان رسیده است.
مسئلۀ ۲۴۸۴ : در شرکتهای اختیاری و قراردادی، لازم نیست صیغه خاصی در آن خوانده شود، بلکه اگر هر کدام از شریکان مقداری از مال خود را با مال دیگری مخلوط کنند بهطوری که قابل تشخیص از دیگری نباشد، مثلاً گندم خود را با گندم دیگری مخلوط کنند یا هر کس نیمی از سرمایه خود را که مشاع است به دیگری مصالحه کند، شرکت تحقق مییابد و تصرّف هر کدام در مال شرکت یا تجارت با مال شرکت و هر نوع دخل و تصرّف در آن تابع قرارداد مابین آنهاست. - انواع شرکت
-
مسئلۀ ۲۴۹۷ : شرکت انواعی دارد که بعضی از آنها صحیح و بعضی باطل است که در ضمن مسائل آتی توضیح داده خواهد شد:
۱- شرکت العَنان: هرگاه دو نفر یا بیشتر در مال معین یا حقّ خاص یا منفعت مخصوص، به صورت مشاع سهیم باشند، این نوع شرکت یا در مال معین و مشخص تحقق مییابد که به آن تشریک میگویند یا اینکه دو مالک یا بیشتر، اموال خود را به صورت مشاع برای اغراض عقلایی با قرارداد شرکت، مورد تملّک قرار دهند چه آن اموال را مخلوط کنند و چه نکنند و یا بیشتر اموالشان را با هم مخلوط کنند طوری که عرفاً قابل تمیز و تشخیص نباشد و این نوع شرکت صحیح است.
۲- شرکت ابدان: اگر دو نفر یا بیشتر قرار بگذارند، هر دو مستقلاّ کار کنند، ولی در مزدی که میگیرند، همه شریک باشند و این قرارداد ممکن است در میان کسانی باشد که کارشان یکی است مانند دو خیاط و یا کسانی که کارشان متفاوت است، مثلاً خیاط با بافنده؛ این نوع شرکت در صورتی که هیچ گونه اختلاط در مزد صورت نگرفته باشد، تحقق پیدا نمیکند و باطل است و اگر بخواهند در مزد شریک شوند میتوانند هر کدام مثلاً نصف مشاع مزدش را به دیگری صلح کند و آن یکی هم به همین نحو عمل کند و به توافق برسند که در این صورت شرکت محقّق میشود و صحیح است.
۳- شرکت وجوه: هرگاه دو نفر یا بیشتر که سرمایه ندارند، ولی از اعتبار مردمی و اجتماعی برخورداراند با همدیگر قرارداد ببندند، که هر کدام در ذمۀ خود معامله مدّتدار کند و هر چه بفروشد اگرچه مستقل باشد، برای هر دو حساب شود و بعد با سود به دست آمده سرمایه تشکیل داده و شریک شوند، اظهر آنست که این هم باطل است چون اشتراک و امتزاجی صورت نگرفته است و اگر بخواهند این نوع شرکت درست شود راهش این است هر دو همدیگر را وکیل کنند که برای یکدیگر در ذمّه معامله کنند، در این صورت معامله و سود و زیان نیز برای هر دو خواهد بود.
۴- شرکت مفاوضه: هرگاه دو یا چند نفر با هم قرار بگذارند که هرچه برای یکی از آنان به دست آید مشترک میان همۀ آنان باشد از قبیل درآمد زراعت یا سود در معامله و ارث وصیت و مانند آنها و نیز هر غرامت و زیانی بر یکی از آنها متوجّه شود میان بقیه تقسیم شود و به همه تعلّق پیدا کند، چنین شرکتی هم باطل است. - شرایط شرکت اختیاری (قراردادی)
-
مسئلۀ ۲۴۸۵ : در شرکتهای قراردادی شرایط زیر لازم است:
۱ و ۲ و ۳- هر یک از شرکا باید بالغ، عاقل و دارای اختیار باشند، بنابراین شرکت کودک یا دیوانه بدون اجازۀ ولیّ او و شرکت کسی که مجبور است و از خود اختیاری ندارد، صحیح نیست.
۴ و ۵- هیچ یک از شرکا نباید سفیه باشند و نیز نباید به وسیلۀ حاکم شرع به سبب ورشکستگی از تصرّف در اموال خود منع شده باشند. بنابراین ایجاد شرکت توسّط کسیکه اموالش را در جاهای بیهوده صرف میکند و سفیه است و نیز کسی که به وسیلۀ حاکم شرع از تصرّف در اموالش منع شده باشد، بدون اجازۀ حاکم شرع صالح صحیح نیست.
۶- مورد شرکت مال باشد، بنابراین شرکت قراردادی در کار، که به آن «شرکت ابدان» میگویند، بهطوری که هر کدام جداگانه کار کنند و بعد در محصول آن یا در اجرتی که میگیرند، شریک شوند صحیح نیست، بلکه هر کدام از آنها مالک محصول یا دستمزد خود است، مگر اینکه از طریق مصالحه هر کدام مثلاً نیم مشاع از محصول یا اجرت کار خود را در ذمّه به آن دیگری واگذار کنند و همچنین اگر هرکدام جدا جدا کار کرده و مزد بگیرند یا محصولی به دست آورند و در پایان کار با رضایت و توافق، آن محصول یا اجرت را میان خود تقسیم کنند اشکال ندارد.
۷- بنا بر احتیاط واجب سرمایه شرکت باید به صورت مشاع باشد یعنی طوری به هم آمیخته شود که مال هیچ یک از شرکا از دیگری قابل تشخیص نباشد. بنابراین اگر هر یک از شرکا، پول یا ملک معینی را برای سرمایه شرکت بگذارد، لازم است سهم مشاعی از آنرا به شرکای دیگر در برابر آنچه از آنان به وی میرسد مصالحه کند تا شرکت تحقّق پیدا کند.
مسئلۀ ۲۴۸۶ : اگر دو نفر یا بیشتر قرار بگذارند که هر کدام بهطور مستقل و جداگانه با پول خود چیزی را نسیه بخرد و قیمت آنرا نیز خود بدهکار شود، ولی در آن جنس و سود آن هر دو شریک شوند، شرکت باطل است، ولی اگر هر کدام از شرکا دیگری را وکیل کند جنس یا قسمتی از آنرا نسیه بخرد و بعد هر شریکی همان جنس یا قسمتی از آنرا بهطور مشاع برای خود و شریکش، نسیه بخرد و در نتیجه هر دو شریک شوند، شرکت صحیح است. همچنین اگر یکی از شرکا جنسی را معامله کند و آن یکی از او بخواهد وی را نیز شریک کند و او هم قبول کند شرکت تحقق پیدا کرده و او مطابق توافق و قرارداد، بدهکار میشود.
مسئلۀ ۲۴۸۷ : اگر شرکا در قرارداد شرکت شرط کنند همه بهطور مشترک یا مستقل کار کنند یا یکی بهطور معین کار خاصی را انجام دهد و یا هر کدام مسئولیت معینیرا عهدهدار گردند، واجب است مطابق شرط عمل شود. در صورتی که نحوه کار مطابق قوانین رایج یا مطابق اساسنامه یا قرارداد خاصی معین شده باشد، مطابق آن عمل میشود و چنانچه یکی از ایشان بر خلاف شرط یا خلاف متعارف عمل کند یا معاملهای انجام دهد، آن معامله فضولی خواهد بود، یعنی بدون اجازۀ مالک یا نماینده او انجام شده است و در صورتی که دیگران اجازه دهند صحیح خواهد بود و اگر اجازه ندهند باطل است.
مسئلۀ ۲۴۸۸ : مطابق مقتضای شرکت، همۀ شرکا در سود و زیان سرمایه به نسبت سهام خود شریک خواهند بود، ولی اگر در ضمن قرارداد شرکت شرط کنند هر کس زیادتر کار کند یا کارش تخصّصیتر باشد، سهم بیشتری از سود ببرد شرط، لازم الوفاست و باید مطابق شرط عمل کنند و اگر به عکس عمل کنند ظاهراً به دلیل غیر عقلایی بودن چنین شرطی صحت آن محل اشکال است.
مسئلۀ ۲۴۸۹ : اگر در ضمن قرارداد شرکت شرط کنند همۀ سود مال یک نفر باشد یا تمام ضرر بدون رعایت مقدار سهم متوجّه یک نفر شود، شرط باطل است و ظاهر آنست که چون شرط مخالف مقتضای شرکت است و شرکت هم بر اساس همین شرط تشکیل شده، تحقّق چنین شرکتی محل اشکال است، مگر آنکه معلوم شود شرط در اصل شرکت قید نشده، در این صورت فقط شرط باطل است؛ ولی اگر موقع برهم زدن شرکت و تقسیم سهام با یکدیگر مصالحه کنند که یکی از آنان اصل سرمایه اولی را بردارد و باقی مانده از نقد، نسیه، سود و زیان و مطالبات دیگر مربوط به آن یکی باشد، ایراد ندارد.
مسئلۀ ۲۴۹۰ : اگر در ضمن قرارداد شرط نکنند یکی از شریکها از سود سهم بیشتری ببرد، در صورتی که همۀ شرکا از نظر سرمایه یکسان هستند، در سود و زیان هم یکسان خواهند بود و اگر سرمایه آنان یکسان و یک اندازه نباشد، سود و زیان هر کس به نسبت سرمایهاش خواهد بود چه همه به یک اندازه کار کنند و چه اصلاً کار نکنند، ولی اگر یکی از آنان با اجازۀ دیگر شرکا کار کند و قصد کار رایگان نداشته باشد، در این صورت به اندازه مزد کارش طلبکار خواهد بود.
مسئلۀ ۲۴۹۱ : در صورتی که یکی از شرکا مسئولیت و اختیار سرمایه شرکت را دارد، مثلاً مدیر عامل شرکت، موظّف است مطابق قرارداد میان خودشان که همان قرارداد شرکت است عمل کند، مثلاً اگر قرار گذاشتهاند معاملات را نقد یا نسیه انجام دهد یا عمده فروشی کند، باید مطابق قرار عمل کند و اگر قرار خاصی نگذاشته اند، مطابق عرف معمول و مقررات رایج عمل کند طوری که برای شرکت زیان آور نباشد، مثلاً اگر روال معاملات نقدی است یا در مسافرتها معمول این است که اموال شرکت را همراه نمیبرند یا از روش بانکی خاصی استفاده میکنند، این گونه عمل کند.
مسئلۀ ۲۴۹۲ : شریکی که با سرمایه شرکت و بر خلاف مقررات شرکت، معامله کرده و به شرکت زیان وارد کند، ضامن است و آن معامله هم فضولی است و احتیاج به اجازۀ شرکا دارد و همچنین در مواردی که قرار داد خاصی فی مابین نبوده و موظّف باشد مطابق متعارف عمل کند، اگر بر خلاف متعارف عمل کند و خسارتی به شرکت وارد سازد ضامن است. در هر صورت اگر از این به بعد معاملاتی که انجام میدهد مطابق مقرّرات فی مابین باشد یا بهطور متعارف و طبق روال انجام پذیرد، صحیح خواهد بود.
مسئلۀ ۲۴۹۳ : شریکی که اختیار سرمایه شرکت با اوست و با آن داد و ستد میکند، در صورتی که زیادهروی نکند و در نگهداری اموال شرکت هم کوتاهی نکرده باشد و بهطور اتّفاقی همه یا مقداری از اموال شرکت تلف شود، ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۴۹۴ : اگر شریک چیزی را برای خودش بهطور نسیه بخرد، سود و زیان آن مربوط به خودش میشود و ربطی به شرکت ندارد، ولی اگر برای شرکت نسیه بخرد و این نوع معامله برای شرکت متعارف و عادّی باشد و یا با اجازۀ دیگر شرکا این کار را برای شرکت انجام دهد یا بعد از انجام از شرکا اجازه بگیرد، سود و زیان آن مربوط به شرکت است.
مسئلۀ ۲۴۹۵ : اگر پس از انجام معامله برای شرکت به وسیلۀ یکی از شرکا، معلوم شود اصل شرکت باطل بوده است، معامله فضولی است و اگر شریکها قبول کنند و بگویند به آن معامله راضی هستیم، معامله صحیح و در غیر این صورت باطل است و هر کدام از ایشان که کاری کرده وکارش ارزشمند باشد و قصد رایگان نداشته و با اجازۀ دیگر شرکا باشد، میتواند مزد زحمتهایش را در حدّ متعارف و معمول از دیگر شرکا بگیرد.
مسئلۀ ۲۴۹۶ : تشکیل هر نوع شرکت تجاری، خدماتی، فرهنگی، دولتی، خصوصی و تعاونی بر اساس شروط هفتگانه ذکر شده صحیح است و همچنین ذکر هر نوع شرطی در ضمن قرارداد و یا اساسنامه شرکت، اگر از طرف شارع مقدّس نهی و منعی از آن نشده باشد، مانعی ندارد. - تصرّف در اموال شرکت و احکام آن
-
مسئلۀ ۲۴۹۸ : دخل و تصرّف در چیزهایی که مشترک است، بدون اجازۀ شرکای دیگر جایز نیست.
مسئلۀ ۲۴۹۹ : هر شریکی که با سرمایه شرکت معامله میکند، حق ندارد از اموال شرکت چیزی را به نام خود خرید و فروش کند و سود آنرا برای خود بردارد، مگر آنکه با اجازۀ شرکای دیگر باشد.
مسئلۀ ۲۵۰۰ : هرگاه یکی از شرکا فوت کند یا دیوانه شود یا به وسیلۀ دادگاه از تصرّف در اموال خود منع شود یا سفیه و یا بیهوش شود، بقیۀ شرکا بدون اجازۀ ولی او یا حاکم شرع جامع شرایط حقّ تصرّف و جابهجایی اموال شرکت و تقسیم اموال را ندارند.
مسئلۀ ۲۵۰۱ : اگر همۀ شرکا از اجازۀ تصرفی که در اموال شرکت دادهاند برگردند، هیچ کدام از آنها حقّ تصرف در آنرا ندارند، ولی اگر یکی از آنها از اجازۀ خود برگردد، مادامی که بقیه از اجازۀ خود برنگشتهاند، حقّ تصرّف ندارند، ولی خود او تا وقتی که منعی از طرف سایر شرکا نرسیده، میتواند در مال شرکت تصرّف کند.
مسئلۀ ۲۵۰۲ : در شرکتهای غیر اختیاری مانند ارث که بدون عقد قرارداد حاصل میشود نیز، هیچ کدام از شرکا بدون اجازۀ بقیه حقّ دخل و تصرّف در مال مشترک را ندارند.
مسئلۀ ۲۵۰۳ : شریکی که امین شرکت است و با سرمایه شرکت معامله میکند اگر بگوید مال تلف شده است و نزد حاکم شرع واجد شرایط سوگند بخورد، سخنش پذیرفته میشود. - تقسیم مال و احکام آن
-
مسئلۀ ۲۵۰۴ : چون بنا بر مشهور و بلکه اقوی عقد شرکت، از عقود جایز است، هرگاه یک یا چند نفر از شرکا بخواهند اموال شرکت را تقسیم کنند باید دیگران قبول کنند چه شرکت مدّتدار باشد و چه نامحدود، مگر در دو صورت:
۱- در ضمن عقد لازم مانند خرید و فروش یا نکاح، مدّت آن معین شده باشد.
۲- تقسیم شرکت موجب وارد آمدن ضرر قابل توجّه به سایر شرکا شود.
مسئلۀ ۲۵۰۵ : در تقسیم مال مشترک اول آنرا باید به تعداد سهام چه متساوی چه متفاوت، تفکیک کرد و پس از آن به حکم قرعه سهم هر یک را معین کرد و قرعه کیفیت مخصوصی ندارد، بلکه به هر طریقی که تقسیم کننده و شرکا موافقت کنند- طوری که انتخاب افراد در آن دخالتی نداشته باشد- کفایت میکند و اگر شرکا توافق کنند بدون قرعه هر کدام سهمی بردارند و به آن راضی شوند و اختلافی نداشته باشند، قرعه لازم نیست.
مسئلۀ ۲۵۰۶ : بعد از آنکه تقسیم اموال در شرکت صورت گرفت هیچ کدام از شرکا حقّ به هم زدن آنرا ندارد، ولی اگر ادّعا کند که در انجام تقسیم خطا صورت گرفته یا تعدیل درست صورت نپذیرفته است، در صورتی که بتواند ادّعایش را اثبات کند، تقسیم به هم میخورد و باید دوباره انجام شود، در غیر این صورت به قوّت خود باقی است.
مسئلۀ ۲۵۰۷ : مال مشترک را در صورتی میتوان تقسیم کرد که در عرف مردم، اجزای آن کاملاً شبیه و مانند هم باشد مانند دستههای اسکناس، حبوبات، پارچه و زمین، امّا اگر از نظر عرف مانند هم نباشد، مانند جانداران، حیوانات، مغازه، خانه و مانند آن و نوع چیزهایی که ساخته میشوند، تقسیم نمیشوند، بلکه باید آنها را قیمتگذاری کرد و سپس سهم هر یک از شرکا را به لحاظ قیمت آن معین ساخت. در هر صورت اگر شرکا همگی توافق کنند عین همینها را به گونهای تقسیم کنند که به آن راضی شوند، اشکالی ندارد.
مسئلۀ ۲۵۰۸ : اگر عین مال مشترک قابل قسمت نباشد ولی بعضی شریکها بخواهند قیمت آنرا قسمت کنند و بعضی دیگر از قبول آن امتناع کنند، به حاکم شرع جامع شرایط مراجعه میکنند و او آنها را به فروش آن مال و تقسیم آن وادار میسازد.
مسئلۀ ۲۵۰۹ : اگر عین مال مشترک قابل تقسیم باشد ولی بعضی از قسمتهای آن از بعضی جاهای دیگرش گرانتر باشد مانند یک ساختمان دو طبقه که بین دو نفر مشترک باشد، در این وضعیت باید پس از تقسیم، آن کسی که قسمت گرانتر را برداشته است، نصف تفاوت قیمت را به شریک دیگر بپردازد.
مسئلۀ ۲۵۱۰ : اگر بعد از آنکه مال مشترک را قسمت کردند معلوم شود قسمت مشخّصی از این مال متعلَّق به کس دیگری بوده، چنانچه آن قسمت فقط در سهم بعضی از شرکا باشد یا اینکه در سهم همه با مقدارهای متفاوت وجود داشته باشد، چون اصل تقسیم بر اساس تعدیل بوده و تعدیل هم صورت نگرفته است، پس تقسیم باطل است، ولی اگر به مقدار مساوی در سهم همه وجود داشته باشد، تقسیم انجام شده صحیح است.
مسئلۀ ۲۵۱۱ : اگر کسی از دنیا برود و وراثش ارث را تقسیم کنند و بعد از آن بفهمند میت بدهی داشته، در صورتی که خود ورثه یا کس دیگری بدهی را به عهده نگیرند، تقسیم مال میت باطل است و اوّل باید بدهی را بپردازند و بعد اموال را تقسیم کنند.
مسئلۀ ۲۵۱۲ : اگر قسمتی از سرمایه شرکت به صورت دیون (قرضها) باشد و شرکا بخواهند شرکت را منحل سازند، نمیتوانند دیون را تقسیم کنند و اگر فرضاً تقسیم کردند نیز بیفایده است چون هر چه نقد شود متعلّق به همه و هر چه تلف شود از همه تلف شده است.
مسئلۀ ۲۵۱۳ : تقسیم طلبهای میت توسّط ورثه قبل از دریافت از بدهکاران درست نیست و مادامی که طلبها دریافت نشدهاند، هم چنان بهطور مشاع بین ورثه خواهد بود. - انواع تقسیم
-
مسئلۀ ۲۵۱۴ : تقسیم صحیح اموال مشترک بر سه نوع است که آنها عبارتند از:
۱- تقسیم إفراز: این نوع تقسیم در اموالی است که در نظر عرف اجزای متساوی و متماثل دارند مانند حبوبات، روغنها، ریشهها، سرکه، اراضی و نوع اجناس و کالاهاییکه دستآورد یک کارخانه با خصوصیات و شرایط واحد و مواد متشابه با قالبهای واحد است که در این نوع اموال تقسیم ممکن است با کیل و پیمانه یا با توزین انجام شود و ممکن است با شمارش باشد. إفراز در مقابل «اشاعه» قرار دارد، اشاعه به معنای اختلاط و مخلوط کردن و إفراز به معنای جدا کردن و تفکیک اجزاء است، بنابراین إفراز، تقسیم مال به اعتبار اجزای یک مال مشترک است.
۲- تقسیم تعدیل: این نوع تقسیم به اعتبار قیمت و مالیت مال مشترک است مانند جواهر گرانبها، چهارپایان و درختان و مانند آنها در مواردی که قیمت بعضی از آنها با بعضی دیگر از جهت قیمت مساوی باشد. وجه تسمیه تقسیم تعدیل در معادل بودن قیمت و برابر بودن آنست، مثلاً اگر دو نفر با هم سه رأس گوسفند داشته باشند که یکیاز گوسفندها به دو تای دیگر بیارزد، موقع تقسیم آن گوسفند را به یک نفر و دو گوسفند دیگر را به شریک دیگر میدهند.
۳- تقسیم ردّ: در جایی است که تقسیم مال مشترک و تعدیل آن احتیاج به اضافه کردن سهام دارد تا با سهم دیگری برابر و اندازه شود مثلاً در مواردی که دو چیز میان دو نفر مشترک است، ولی یکی از آنها مثلاً ده هزار تومان و دیگری بیست هزار تومان است، اینها وقتی معادل و مساوی میشوند که دوّمی پنج هزار تومان به اوّلی بپردازد و در این صورت هر دو پانزده هزار تومان داشته و مساویند و چون در این تقسیم چیزی از یک طرف به طرف دیگر ردّ میشود، به آن تقسیم ردّ میگویند. - احکام مضاربه
-
مسئلۀ ۲۵۱۵ : مضاربه قرارداد بازرگانی و تجاری است میان صاحب سرمایه و عامل با کسی که با آن سرمایه کار میکند و بر اساس تجارت و سود مشاع بسته میشود.
مسئلۀ ۲۵۱۶ : قرارداد مضاربه، مانند قرار دادهای خرید و فروش، شرکت و مانند آن نیازی به صیغه عربی و حتّی لفظ ندارد، بلکه همین که صاحب سرمایه با هر واژه یا عملی به صورت معاطات، مقصود خود را به عامل برساند و عامل هم قبول کند، قرارداد مضاربه منعقد میشود.
مسئلۀ ۲۵۱۷ : برای صاحب سرمایه و عامل که دو طرف مضاربه هستند، بلوغ، عقل، اختیار و داشتن قصد شرط است و علاوه بر آنها صاحب سرمایه باید ممنوع التّصرّف نبوده و حقّ تصرّف در دارایی خود را داشته باشد تا عامل هم بتواند با آن سرمایه تجارت کند.
مسئلۀ ۲۵۱۸ : اظهر آنست که اصل سرمایه در مضاربه باید کاملاً معلوم، عین و نقد باشد، بنابراین مضاربه به صورت دِین و منفعت صحیح نیست و اگر بخواهند دِین را مورد مضاربه قرار دهند باید تحویل گرفته و قبض کنند و بعد مورد قرار داد مضاربه قرار دهند و همچنین سهم هر کدام بهطور مشاع باید معین شود پس اگر سهم هر کدام اصلاً معین نبوده و نامعین باشد، مضاربه صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۵۱۹ : اقوی آنست که لازم نیست سرمایه مضاربه طلا و نقره سکهدار باشد، پس مضاربه با اسکناس و دیگر اوراق بهادار هم جایز است.
مسئلۀ ۲۵۲۰ : بنا بر مشهور عقد مضاربه عقد جایز است بنابراین هر کدام از دو طرف هر وقت بخواهند میتوانند آنرا به هم بزنند چه قبل از شروع تجارت و به دست آمدن سود یا بعد از آن، ولی اگر در ضمن عقد لازمی شرط کنند، تا مدّتی به هم نزنند، باید مطابق شرط عمل کنند.
مسئلۀ ۲۵۲۱ : چون عقد مضاربه جایز است، بنابراین با فوت هر یک از عامل و صاحب سرمایه، عقد مضاربه به هم میخورد.
مسئلۀ ۲۵۲۲ : اگر شخص پولدار به دیگری مقدار معینی پول بدهد تا با آن جنس بخرد و میان صاحب پول و عامل تقسیم کند، عنوان مضاربه بر آن صدق نمیکند و به عنوان مضاربه صحیح نیست، جنس خریداری شده مال صاحب پول است و عامل اگر قصد تبرّع نداشته باشد، اجرت متعارف کار را طلبکار است.
مسئلۀ ۲۵۲۳ : بنا بر مشهور سود مضاربه باید بین دو طرف قرارداد، صاحب پول و عامل، تقسیم شود و چنانچه در عقد مضاربه شرط کنند شخص سوّمی بدون شرکت در سرمایه و کار در سود شریک شود، مضاربه صحیح نیست. طبق این مبنا اگر شرط کنند، دو طرف و یکی از آن دو از مال خودش چیزی به شخص سوّم ببخشد، مانعی ندارد، اگرچه اقوی آنست که مطابق قواعد این نوع شرط بستنها صحیح است، مگر آنکه شرط منافات با ذات مضاربه داشته باشد.
مسئلۀ ۲۵۲۴ : در مواردی که بدون کوتاهی عامل زیانی پیش میآید، عامل ضامن نیست و ضرر و زیان متوجّه صاحب سرمایه است. اگر در ضمن مضاربه شرط کنند که زیان متوجّه دو طرف باشد یا فقط متوجّه عامل گردد، بنا بر احتیاط واجب خود شرط باطل است ولی اگر در ضمن عقد لازمی، قرارداد ببندند، در صورت ضرر، عامل از مال خودش، همه یا مقداری از آنرا جبران کند ایرادی ندارد.
مسئلۀ ۲۵۲۵ : اگر عامل با صاحب سرمایه شرط کند تا پایان مدّت مضاربه ماهانه مبلغی را که معین میکند، علی الحساب به او بپردازد و در پایان مدّت سود را تعیین کرده و باقی مانده آنرا تسویه کنند یا با یکدیگر مصالحه کنند، مضاربه صحیح است.
مسئلۀ ۲۵۲۶ : مبالغ معینی را که شرکتها، بانکها، بنیادها و ارگانهایی که کار اقتصادی میکنند، به عنوان ثابت به سرمایهگذاران و صاحبان پول میپردازند و در مواردی حتّی قبل از شروع به عمل آنرا پرداخت میکنند، اگر به عنوان مضاربه باشد، صحیح نیست ولی اگر به عنوان علی الحساب بپردازند تا در آخر با هم مصالحه کنند، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۵۲۷ : قراردادهایی که میان صاحبان سرمایه و صاحبان صنعت و حرفه بسته میشود تا صاحبان صنایع به عنوان عامل، سرمایه را در صنعت به کار بندند و سود حاصله را میان خود تقسیم کنند، به عنوان مضاربه صحیح نیست ولی اگر بخواهند کاملاً حدود و مشخّصات صنعت را معین کنند و سهم هر کدام را بهطور مشاع مشخّص کنند به گونهای که سرمایه به صورت مشاع بین صاحب آن و صاحب صنعت، مشترک شود و با صنعتکار نیز شرط شود که مهارت خود را با آن سرمایه به کار بندد و به عنوان شرکت اقدام کنند، ایرادی ندارد، ولی اگر بخواهند با تعیین حدود و مشخصات کامل صنعت، به عنوان شرکت در سرمایه و کار اقدام کنند اقوی و احوط آنست که به عنوان مصالحه اقدام کنند. همچنین قراردادهایی که بین صاحبان ماشین با رانندگان و نیز صاحبان ابزار با کارگر بسته میشود به عنوان مضاربه صحیح نیست، ولی به عنوان مصالحه درست است.
مسئلۀ ۲۵۲۸ : عامل حق ندارد بدون اجازۀ صاحب سرمایه، سرمایه را به شهر دیگری منتقل کند و اگر بدون اجازه منتقل کند و از این جهت زیانی به سرمایه وارد شود، عامل ضامن است، ولی اگر صاحب سرمایه اجازه داد و عامل نیز افراط و تفریط نکرد و خسارتی وارد شد، عامل ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۵۲۹ : در تمام مواردی که عامل با اجازه، سرمایه را جابهجا کرده است، این حق را دارد که هزینههای جابهجایی، انبارداری، دلالی و حتّی هزینۀ سفر خود را به حساب مضاربه گذاشته و بردارد، مگر اینکه شرط کنند در هر حال هزینهها را عامل متحمّل شود که در این صورت باید به شرط عمل شود.
مسئلۀ ۲۵۳۰ : یک سرمایهگذار میتواند با چند عامل که بهطور مشترک کار میکنند در مورد یک سرمایه، مضاربه کند، مثلاً اگر صاحب سرمایه به دو نفر بگوید با این سرمایهای که از من است با هر دو نفر شما مضاربه میکنم و از سود آن برای هر دوی شما مقدار نصف سهم منظور شود، صحیح است، چه سهم آنان از سود مساوی باشد مانند فرض فوق یا نباشد و یا در عمل یکسان باشند، مثلاً هر دو تجارت خاص و مشابهی انجام دهند یا متفاوت باشند و نیز جایز است چند سرمایهگذار که مال مشترک دارند با یک عامل مضاربه کنند و نیز جایز است صاحبان سرمایه که اموالشان جداست با یک عامل مضاربه کنند، به شرط اینکه عامل مجاز باشد اموال را با یکدیگر مخلوط کند چه سهم عامل نسبت به همۀ آنها مساوی باشد و چه متفاوت.
مسئلۀ ۲۵۳۱ : اگر عامل سرمایه چند سرمایهگذار را به صورت مشترک و یکسان در اختیار گرفته باشد و با همۀ آنها بهطور مشترک عملیات تجارت انجام دهد، مخارج تجارت را از اصل سرمایه برمیدارد، ولی اگر سرمایهها متفاوت باشد، باید هزینههای تجارت به نسبت سرمایهها کسر شود کما اینکه سود هم به نسبت سرمایه خواهد بود.
مسئلۀ ۲۵۳۲ : منظور از هزینه، چیزهایی از قبیل خوراک، لباس، پوشاک، وسیله ایاب و ذهاب، کرایه جاهایی که بهطور متعارف برای استراحت احتیاج دارد و نیز مخارجیکه برای واسطهگری و جوش دادن معاملهها حتّی کادوها، میهمانیها و پذیراییها که در عرف تجارت امری متعارف و رایج است و بدون انجام آن کارهایتجارت از پیش نمیرود، است.
مسئلۀ ۲۵۳۳ : اگر معلوم شود قرارداد مضاربه باطل بوده و اجازۀ مالک در تصرّف، مقید به صحّت مضاربه نبوده است، تمام سود کسب شده متعلّق به مالک است و عامل فقط با توجّه به کارش، مزد آنرا از مالک طلبکار است. اما در صورتی که مقدار سودی که بر فرض صحت مضاربه به عامل میرسیده، کمتر از مقدار دستمزد کار او باشد، بنا بر احتیاط مستحب نسبت به مقدار زاید با هم مصالحه کنند، ولی اگر اجازۀ مالک در تصرف عامل، مقید به صحّت مضاربه باشد، تمامی معاملات باطل است و موضوعی برای سود باقی نمیماند. سرمایه، مال صاحب آن و سود به دست آمده به مالکان اصلی بازگردانده خواهد شد، امّا اگر معلوم نباشد اجازۀ مالک، مقید به صحت مضاربه بوده یا نه، اصل عدم تقید است و حکم آن همان حکم قسم اوّل است.
مسئلۀ ۲۵۳۴ : اگر قرارداد مضاربه مطلق و بدون شرط خاصی باشد، عامل هر طور صلاح بداند مطابق عرف و معمول تجارت میکند.
مسئلۀ ۲۵۳۵ : اگر در مقدار سرمایه یا سود و زیان وارد شده میان عامل و صاحب سرمایه، اختلاف پیدا شود و هیچ کدام دلیلی بر اثبات مدّعای خود نداشته باشند، قول عامل با قَسمش مقدّم است، اما اگر در مقدار سرمایه اختلاف نداشته باشند ولی در مقدار سهم عامل از سود حاصله اختلاف پیدا کنند و دلیل و مدرکی هم در بین نباشد، مدّعای مالک و قَسمش مقدّم است.
مسئلۀ ۲۵۳۶ : پدر و جدّ پدری میتوانند با دارایی کودک خود، در صورت رعایت مصالح کودک، مضاربه کنند. قیم شرعی کودک، مانند وصی و حاکم شرع جامع شرایط، نیز میتوانند با رعایت کامل مصالح کودک و امانت با دارایی وی مضاربه کنند.
مسئلۀ ۲۵۳۷ : اگر مالک اجازه نداده باشد، عامل حق ندارد سرمایه او را با مال دیگری- حتی مال خودش- مخلوط کند و اگر بدون اجازه مخلوط کند و تلف شود عامل ضامن است در هر صورت- با اجازه یا بیاجازه- اگر مخلوط کرد و با مجموع آن معاملهای انجام داد و سودی به دست آورد، آن سود نسبت به هر دو مال- اصل سرمایه و مالی که بعد مخلوط شد- تقسیم میگردد.
مسئلۀ ۲۵۳۸ : عامل در حدّ متعارف پس از انجام قرارداد مضاربه استحقاق مخارج و هزینهها را دارد- سودی به دست آمده یا به دست نیامده باشد- و نیز اگر پس از کسر مخارج، سودی به دست آمد، اصل سرمایه بهطور کامل به صاحب آن داده میشود و سود باقی مانده، مطابق قرارداد بین مالک و عامل تقسیم میشود.
مسئلۀ ۲۵۳۹ : برای کسی که بخشی از مال خود را کنار گذاشته است و در اختیار دیگری قرار میدهد تا با آن تجارت و بازرگانی کند، چند حالت وجود دارد:
الف- پول را میدهد تا با آن تجارت کرده و سود کنند تا سود حاصله میان هر دو مطابق قرارداد تقسیم گردد و این نوع قرار داد مطابق آنچه پیش از این گفته شد صحیح است و مضاربه نامیده میشود و در لسان اهل حجاز آنرا «قراض» گویند.
ب- گاهی پول را در اختیار طرف میگذارد تا با آن کار کند و سود ببرد ولی آن سود بهطور کلّی مال عامل باشد و هیچ عایدی برای مالک نداشته باشد و این داخل تحت عنوان قرض است در صورتی که از آن قرض اراده کند و این قصد برای تحقّق عنوان قرض کفایت میکند، ولی اگر قصد قرض نکرده و به عنوان مضاربه از آن قصد کند، عنوان مضاربه باطل است و احکام مضاربه باطل را خواهد داشت.
ج- هرگاه از آن قصد تجارت داشته و شرط کند تمام سود مال صاحب سرمایه باشد و برای عامل هیچ سهمی از آن نباشد، آنرا «بضاعه» گویند و ظاهر آنست که صحیح بوده و برای عامل اجرت المثل پرداخت میشود.
د- اگر عامل به قصد قرض پول بگیرد و مالک به عنوان مضاربه پول دهد، این فرض باطل میشود.
ه- همچنین اگر عامل به قصد مضاربه پول بگیرد و مالک با قصد قرض پول بدهد، این فرض هم باطل است.
و- صاحب سرمایه پول را داده و عامل هم پول را گرفته است ولی هیچ شرطی راجع به سود نکرده اند و هیچ قرینهای هم وجود ندارد که ذهن دو طرف از قرارداد مطلق به سمت آن متوجّه شود در این صورت تمام سود برای مالک است و این فرض تحت عنوان بضاعت است و در تمامی مواردی که مضاربه فاسد است یا قرض باطل است و یا داخل تحت عنوان بضاعه است، اگر عامل قصد تبرّع نداشته و یا شرط عدم اجرت با او نکرده باشند و یا ظاهر حال این نوع کار، نبود مزد نباشد، چون عمل مسلمان محترم است، حقّ مطالبه دستمزد را در حدّ متعارف دارد. - احکام مزارعه
-
مسئلۀ ۲۵۴۰ : مزارعه عبارت است از اینکه مالک، زمین کشاورزی خود را در اختیار کشاورز قرار دهد تا در آن کشت کند و مقدار مشاعی از محصول را مطابق قراردادی که با هم دارند، در اختیار مالک قرار دهد، گاهی از مزارعه، «مخابره از خُبره» اراده میشود که به معنای نصیب داشتن و سهیم بودن است.
مسئلۀ ۲۵۴۱ : در مزارعه صیغه خاص و حتّی لفظ مخصوص شرط نیست و دو طرف با هر زبان و هر عملی به صورت معاطات، مقصود خود را بفهمانند و آنرا قصد کنند کفایت میکند منتهی لزوم آن پس از شروع عمل خواهد بود.
مسئلۀ ۲۵۴۲ : عقد و قرارداد مزارعه دارای شرایط زیر است:
۱- مالک زمین را برای کشاورزی واگذار کند و کشاورز نیز به همین منظور تحویل بگیرد و اگر زمین را برای منظور دیگری تحویل داده یا تحویل بگیرند، به عنوان مزارعه باطل خواهد بود.
۲- مالک و کشاورز هر دو باید عاقل، بالغ و دارای قصد و اختیار بوده و سفیه نباشند و نیز هر دو از طرف حاکم شرع ممنوع التّصرّف نشده باشند ولی اگر کشاورز نخواهد در مالی تصرّف کند، ممنوع التّصرّف بودن اشکالی به وجود نخواهد آورد.
۳- تمام محصول زمین به یکی اختصاص داده نشود.
۴- سهم هر یک به صورت کسر مشاع یعنی یکسوم، یکچهارم یا یکپنجم باشد، پس اگر قرار بگذارند محصول قطعهای از زمین برای یکی و محصول قطعه دیگر برای دیگری باشد یا مالک به کشاورز بگوید فلان ناحیه مال تو و ناحیه دیگر مال من یا قسمتی که اوّل به دست میآید مال تو و آن مقدار که بعد به دست میآید مال من و یا مثلاً پنجاه به من بده و مابقی مال تو، طوری که به صورت کسر مشاع نباشد یا بگوید در این زمین کشاورزی کن، هر چه خواستی به من بده، به عنوان مزارعه باطل است.
۵- آن زمان که قرار است زمین در تحویل کشاورز باشد کاملاً مشخّص شده و مقداری باشد که محصول در آن زمان به دست آید.
۶- زمین مورد نظر قابل کشاورزی کردن باشد، بنابراین اگر بهطور بالقوّه مساعد کشت نباشد ولی بتوان کار و عملیاتی در آن انجام داد که آماده شود، مزارعه صحیح است.
۷- نوع کشت را معین کنند ولی اگر در آن محل تنها یک نوع کشت رایج است، تعیین لازم نیست.
۸- اگر مالک چند قطعه زمین دارد زمین مورد مزارعه باید مشخّص باشد.
۹- مخارجی که وجود دارد اگر بهطور متعارف مشخّص نباشد، تعیین کنند و از جمله مشخّص کنند که تخم را کشاورز باید تأمین کند یا مالک.
مسئلۀ ۲۵۴۳ : اگر در عقد و قرارداد مزارعه، مالک زمین با کشاورز قرار بگذارد، مقداری از محصول را مالک بردارد و باقی مانده را به صورت کسر مشاع بین خود تقسیم کنند، چنانچه که بدانند بعد از برداشت محصول چیزی باقی میماند، مزارعه صحیح است.
مسئلۀ ۲۵۴۴ : اگر در پایان مدّت قرارداد مزارعه، محصول نرسیده باشد، چند حالت وجود دارد:
۱- اگر مالک و صاحب زمین رضایت میدهد تا موقع به دست آمدن محصول، زراعت در زمین باقی بماند، چه رضایت او با اجاره باشد یا بدون اجاره و کشاورز هم رضایت دهد و موافقت کند، اشکالی ندارد زراعت در آن ملک باقی بماند.
۲- مالک و صاحب زمین راضی نباشد محصول در زمین بماند، در این فرض اگر وقت چیدن محصول رسیده و برداشت آن برای کشاورز هیچ ضرری ندارد، مالک میتواند او را وادار به چیدن محصولش کند و اگر چیدن محصول برای کشاورز ضرر داشته باشد و حاضر نشود چیزی برای ماندن محصول در زمین به مالک بپردازد، لازم نیست مالک عوض آنرا به کشاورز بدهد و نیز میتواند کشاورز را وادار به چیدن محصول کند، امّا اگر کشاورز کوتاهی نکرده و چیدن محصول برای او ضرر دارد و ماندن محصول در زمین برای مالک هیچ ضرری ندارد و کشاورز هم حاضر است اجاره زمین را به مالک بدهد، اظهر و احوط آنست که مالک باید قبول کند و اگر قبول نکند، حاکم شرع واجد شرایط میتواند او را وادار کند، ولی اگر ماندن محصول روی زمین موجب زیان مالک میشود و رضایت به ماندن محصول بر زمین نمیدهد، میتواند کشاورز را وادار به چیدن محصول کند چه حاضر به پرداخت اجاره زمین بشود و چه نشود.
۳- اگر کشاورز بخواهد محصولش را بچیند و راضی به ماندن آن در زمین مالک نباشد، یک دفعه آنست که چیدن محصول یا ماندن آن در زمین، برای کشاورز و مالک هر دو، مشکلی ندارد و کشاورز میتواند محصولش را بچیند و صاحب زمین نمیتواند مانع کارش شود، چه برای باقی گذاردن زراعت بر زمین اجاره بخواهد و چه نخواهد؛ ولی اگر باقی ماندن محصول بر زمین برای کشاورز ضرری نداشته باشد، ولی چیدن آن برای مالک یا برای هر دونفر، مُضر باشد، در صورتی که صاحب زمین برای ماندن کشت در زمین اجاره بخواهد، قبول کردن کشاورز واجب نیست، هم میتواند محصول را باقی بگذارد و هم میتواند بردارد؛ ولی اگر صاحب زمین مطالبه اجرت نمیکند و چیدن محصول ضرر دارد و ماندن آن بر زمین هم هیچ ضرری برای هردو ندارد، اظهر و احوط آنست که کشاورز قبول کند و در صورت قبول نکردن حاکم شرع جامع شرایط او را وادار میکند.
مسئلۀ ۲۵۴۵ : اگر پس از منعقد شدن مزارعه به هر دلیلی در وسط کار، کشاورزی در زمین مورد مزارعه، ناممکن شود، مثلاً آب زمین قطع شود؛ آن مقدار محصولی که به دست میآید، ولو اینکه به صورت علوفه باشد، مطابق قرار قبلی میان صاحب زمین و کشاورز تقسیم میشود و قرارداد برای مدّت زمان باقی مانده باطل است و کشاورز باید زمین را به صاحبش باز گرداند و اگر زمین را به مالک بازنگرداند، چه در آن زمین زراعت کند و چه نکند، مادامی که زمین در اختیار اوست و در تصرّف مالک نیست، باید اجاره زمین را بهطور متعارف حساب کند و به مالک بپردازد و احوط آنست که با نظر اهل خبره تخمین بزنند که اگر در آن سال طبق قرارداد در زمین کشاورزی میشد و محصولی میداد، چقدر از آن به صاحب زمین میرسید، سپس این دو را با هم مقایسه کنند و مقدار متیقّن را به مالک بدهند و مقدار اضافی اگر باشد باید صلح کنند و در این مدّت، اگر در اثر کشاورزی نکردن خسارتی به زمین وارد شود، کشاورز ضامن است.
مسئلۀ ۲۵۴۶ : مزارعه از عقود لازمه است و بدون رضایت طرفین جایز نیست آنرا به هم زده یا فسخ کنند، ولی اگر در ضمن عقد شرط کنند هر دو یا یکی از ایشان حقّ فسخ و به هم زدن را داشته باشند، مطابق همان قرار داد میتوانند فسخ کنند.
مسئلۀ ۲۵۴۷ : با توجّه به اینکه عقد مزارعه از عقود لازمه است، بنابراین با مرگ هر دو یا یکی از طرفین، قرارداد به هم نمیخورد و وارث آنها به جایشان مینشیند، مگر در صورتی که در ضمن عقد شرط شده باشد که کشاورز شخصاً مشغول کشت باشد، که در این صورت با مرگ او عقد به هم میخورد. در صورت مرگ کشاورز و به هم خوردن مزارعه، اگر کشت ظاهر شده باشد، واجب است سهم کشاورز را به ورثه او بدهند و اگر حقوق دیگری هم باشد، ورثه به ارث خواهند برد. اگر مالک برای ماندن زراعت در زمین، اجارهای در حدّ متعارف بخواهد- چه ماندن محصول در زمین برای مالک ضرر داشته یا نداشته باشد – و ورثه حاضر نباشند آن اجاره را بپردازند، ورثه نمیتوانند مالک را مجبور کنند که زراعتشان در زمین باقی بماند یا مجبور کنند که مالک آنرا نگه دارد. ولی اگر ماندن محصول در زمین موجب ضرر برای مالک نمیشود و از طرفی چیدن آن برای ورثه ضرر دارد و حاضرند که برای آن اجاره متعارفی هم بپردازند، اظهر آنست که ورثه میتوانند مالک را مجبور کنند که محصول ایشان در زمین باقی بماند و اگر هم مالک قبول نکرد، از طریق رجوع به حاکم شرع جامع شرایط او را وادار کنند.
مسئلۀ ۲۵۴۸ : اگر بعد از قرارداد مزارعه بفهمند، عقد باطل بوده است، در صورتی که تخم از صاحب زمین باشد، هر چه محصول به دست آید، مال اوست و باید اجرت کشاورز و دیگر مخارجی که در این رابطه متحمّل شده و نیز استهلاک ادوات کشاورزی او را محاسبه و جبران کند، ولی اگر تخم متعلق به کشاورز باشد، محصول هم مال اوست و باید اجاره زمین و دیگر هزینههایی را که مالک در این رابطه متحمّل شده را محاسبه کند و به او بپردازد. در هر دو صورت، اگر سهمی که به کشاورز یا مالک در صورت فرض صحّت مزارعه میرسید، با دستمزد کشاورز یا با اجاره زمین متفاوت باشد، نسبت به مقدار اضافه لازم است احتیاطاً مصالحه کنند، ولی اگر منشأ بطلان مزارعه این باشد که در عقد قرار گذاشته باشند تمام حاصل زمین برای مالک باشد، در این صورت کشاورز چیزی را بابت اجرت و مخارج دیگر طلبکار نیست و به مصالحه هم احتیاجی نیست و نیز اگر منشأ بطلان این جهت باشد که در ضمن عقد قرار گذاشتهاند تمام محصول برای کشاورز باشد، در این صورت مالک از بابت اجاره و مخارج دیگر، هیچ طلبی ندارد و صلح هم لازم نیست و در هر دو فرض محصول برای کسی است که تخم مال اوست، مگر آنکه صاحب تخم آنرا به دیگری هبه کرده یا از طریق صلح به وی منتقل کرده باشد.
مسئلۀ ۲۵۴۹ : اگر تخم مال کشاورز باشد ولی پس از برقراری عقد مزارعه و شروع کشت، بفهمند، مزارعه باطل بوده است، در صورتی که هم مالک و هم زارع راضیباشند- با اجرت یا بیاجرت- محصول در زمین باقی بماند، اشکال ندارد، ولی اگر مالک به ماندن محصول در زمین راضی نباشد، در صورتی که چیدن آن برای زارع ضرر نداشته باشد یا در صورت ضرر برای او، ماندن محصول برای صاحب زمین هم ضرر داشته باشد و یا ماندن محصول برای صاحب زمین ضرر نداشته باشد، ولی مالک حاضر نشود بدون پرداخت اجرت اجازه دهد و زارع نیز حاضر به پرداختن اجرت نباشد در همۀ این صور، مالک زمین میتواند کشاورز را وادار به چیدن محصول بکند، حتّی اگر فصل برداشت آن نرسیده باشد و بلکه کشاورز اگر راضی هم باشد که چیزی به مالک بپردازد نمیتواند او را وادار کند تا اجازه ماندن زراعت بر زمین را به او بدهد ولی اگر چیدن محصول برای زارع ضرر داشته و از طرفی ماندن آن بر روی زمین برای مالک بیضرر باشد و کشاورز هم راضی به پرداخت اجاره متعارف باشد، اظهر و احوط آنست که مالک قبول کند و اگر قبول نکرد، زارع باید از طریق مراجعه به حاکم شرع او را وادار به قبول کردن کند، ولی اگر خود کشاورز نخواهد زراعت در زمین بماند، مالک حق ندارد کشاورز را وادار کند تا محصولش در زمین باقی بماند و اجاره بپردازد، مگر آنکه ماندن محصول در زمین برای کشاورز ضرر نداشته باشد و چیدن آن موجب ضرر برای مالک شود و مالک حتّی اجرت در حدّ متعارف نیز از کشاورز نخواهد، در این صورت اظهر و احوط آنست که کشاورز باید قبول کند و اگر قبول نکرد، مالک از طریق مراجعه به حاکم شرع واجد شرایط، او را وادار به باقی گذاشتن و نچیدن محصول بکند.
مسئلۀ ۲۵۵۰ : اگر قرارداد مزارعه با کشاورز قبل از زمان تعلّق وجوب زکات یا همزمان با آن باشد و سهم صاحب زمین و کشاورز هر دو به حدّ نصاب برسد، واجب است هر کدام جداگانه، زکات سهم خود را بپردازند، ولی اگر قرارداد پس از زمان تعلّق وجوب زکات واقع شده باشد، زکات زراعت بر عهدۀ صاحب تخم است.
مسئلۀ ۲۵۵۱ : اگر در قرارداد مزارعه شرط کنند زمین و کشت بر عهدۀ یکی و تخم و کارهای دیگر بر عهدۀ دیگری باشد، صحیح است و مطابق شرط باید عمل کنند.
مسئلۀ ۲۵۵۲ : اگر بعد از جمع کردن محصول و اتمام مدّت مزارعه، ریشههای زراعت در زمین باقی بماند و سال بعد دوباره همان ریشه حاصل دهد، چنانچه صاحب زمین و کشاورز اعراض و صرف نظر نکرده باشند، اظهر آنست که محصول سال دوم هم مانند سال قبل، میان هر دو تقسیم شود، چه بذر مال هر دو باشد یا مال یکی و یا مال شخص ثالثی، مگر آنکه شرط کرده باشند که اشتراک فقط در حاصل است و در ریشه نیست که در چنین وضعیتی، اگر نوع مردم از آن اعراض میفهمند، حکم صورت اعراض دارد و اگر متعارف مردم این گونه فکر نمیکنند طبعاً مطابق قواعد ریشه مال کسی است که تخم مال اوست، مگر آنکه عرف از آن اعراض صاحب بذر را بفهمد، که در این صورت ریشه مال صاحب زمین است و اگر صاحب بذر اعراض کرده ولی صاحب زمین اعراض نکرده باشد، ریشه مال صاحب زمین است و اگر صاحب زمین اعراض کرده ولی صاحب بذر اعراض نکرده باشد، ریشه مال صاحب بذر است، هم در ظاهر و هم در باطن و اگر هر دو اعراض کرده باشند؛ اگرچه مطابق قواعد ریشه مال صاحب بذر است ولی چون اعراض تحق%D - احکام مزارعه
-
مسئلۀ ۲۵۴۰ : مزارعه عبارت است از اینکه مالک، زمین کشاورزی خود را در اختیار کشاورز قرار دهد تا در آن کشت کند و مقدار مشاعی از محصول را مطابق قراردادی که با هم دارند، در اختیار مالک قرار دهد، گاهی از مزارعه، «مخابره از خُبره» اراده میشود که به معنای نصیب داشتن و سهیم بودن است.
مسئلۀ ۲۵۴۱ : در مزارعه صیغه خاص و حتّی لفظ مخصوص شرط نیست و دو طرف با هر زبان و هر عملی به صورت معاطات، مقصود خود را بفهمانند و آنرا قصد کنند کفایت میکند منتهی لزوم آن پس از شروع عمل خواهد بود.
مسئلۀ ۲۵۴۲ : عقد و قرارداد مزارعه دارای شرایط زیر است:
۱- مالک زمین را برای کشاورزی واگذار کند و کشاورز نیز به همین منظور تحویل بگیرد و اگر زمین را برای منظور دیگری تحویل داده یا تحویل بگیرند، به عنوان مزارعه باطل خواهد بود.
۲- مالک و کشاورز هر دو باید عاقل، بالغ و دارای قصد و اختیار بوده و سفیه نباشند و نیز هر دو از طرف حاکم شرع ممنوع التّصرّف نشده باشند ولی اگر کشاورز نخواهد در مالی تصرّف کند، ممنوع التّصرّف بودن اشکالی به وجود نخواهد آورد.
۳- تمام محصول زمین به یکی اختصاص داده نشود.
۴- سهم هر یک به صورت کسر مشاع یعنی یکسوم، یکچهارم یا یکپنجم باشد، پس اگر قرار بگذارند محصول قطعهای از زمین برای یکی و محصول قطعه دیگر برای دیگری باشد یا مالک به کشاورز بگوید فلان ناحیه مال تو و ناحیه دیگر مال من یا قسمتی که اوّل به دست میآید مال تو و آن مقدار که بعد به دست میآید مال من و یا مثلاً پنجاه به من بده و مابقی مال تو، طوری که به صورت کسر مشاع نباشد یا بگوید در این زمین کشاورزی کن، هر چه خواستی به من بده، به عنوان مزارعه باطل است.
۵- آن زمان که قرار است زمین در تحویل کشاورز باشد کاملاً مشخّص شده و مقداری باشد که محصول در آن زمان به دست آید.
۶- زمین مورد نظر قابل کشاورزی کردن باشد، بنابراین اگر بهطور بالقوّه مساعد کشت نباشد ولی بتوان کار و عملیاتی در آن انجام داد که آماده شود، مزارعه صحیح است.
۷- نوع کشت را معین کنند ولی اگر در آن محل تنها یک نوع کشت رایج است، تعیین لازم نیست.
۸- اگر مالک چند قطعه زمین دارد زمین مورد مزارعه باید مشخّص باشد.
۹- مخارجی که وجود دارد اگر بهطور متعارف مشخّص نباشد، تعیین کنند و از جمله مشخّص کنند که تخم را کشاورز باید تأمین کند یا مالک.
مسئلۀ ۲۵۴۳ : اگر در عقد و قرارداد مزارعه، مالک زمین با کشاورز قرار بگذارد، مقداری از محصول را مالک بردارد و باقی مانده را به صورت کسر مشاع بین خود تقسیم کنند، چنانچه که بدانند بعد از برداشت محصول چیزی باقی میماند، مزارعه صحیح است.
مسئلۀ ۲۵۴۴ : اگر در پایان مدّت قرارداد مزارعه، محصول نرسیده باشد، چند حالت وجود دارد:
۱- اگر مالک و صاحب زمین رضایت میدهد تا موقع به دست آمدن محصول، زراعت در زمین باقی بماند، چه رضایت او با اجاره باشد یا بدون اجاره و کشاورز هم رضایت دهد و موافقت کند، اشکالی ندارد زراعت در آن ملک باقی بماند.
۲- مالک و صاحب زمین راضی نباشد محصول در زمین بماند، در این فرض اگر وقت چیدن محصول رسیده و برداشت آن برای کشاورز هیچ ضرری ندارد، مالک میتواند او را وادار به چیدن محصولش کند و اگر چیدن محصول برای کشاورز ضرر داشته باشد و حاضر نشود چیزی برای ماندن محصول در زمین به مالک بپردازد، لازم نیست مالک عوض آنرا به کشاورز بدهد و نیز میتواند کشاورز را وادار به چیدن محصول کند، امّا اگر کشاورز کوتاهی نکرده و چیدن محصول برای او ضرر دارد و ماندن محصول در زمین برای مالک هیچ ضرری ندارد و کشاورز هم حاضر است اجاره زمین را به مالک بدهد، اظهر و احوط آنست که مالک باید قبول کند و اگر قبول نکند، حاکم شرع واجد شرایط میتواند او را وادار کند، ولی اگر ماندن محصول روی زمین موجب زیان مالک میشود و رضایت به ماندن محصول بر زمین نمیدهد، میتواند کشاورز را وادار به چیدن محصول کند چه حاضر به پرداخت اجاره زمین بشود و چه نشود.
۳- اگر کشاورز بخواهد محصولش را بچیند و راضی به ماندن آن در زمین مالک نباشد، یک دفعه آنست که چیدن محصول یا ماندن آن در زمین، برای کشاورز و مالک هر دو، مشکلی ندارد و کشاورز میتواند محصولش را بچیند و صاحب زمین نمیتواند مانع کارش شود، چه برای باقی گذاردن زراعت بر زمین اجاره بخواهد و چه نخواهد؛ ولی اگر باقی ماندن محصول بر زمین برای کشاورز ضرری نداشته باشد، ولی چیدن آن برای مالک یا برای هر دونفر، مُضر باشد، در صورتی که صاحب زمین برای ماندن کشت در زمین اجاره بخواهد، قبول کردن کشاورز واجب نیست، هم میتواند محصول را باقی بگذارد و هم میتواند بردارد؛ ولی اگر صاحب زمین مطالبه اجرت نمیکند و چیدن محصول ضرر دارد و ماندن آن بر زمین هم هیچ ضرری برای هردو ندارد، اظهر و احوط آنست که کشاورز قبول کند و در صورت قبول نکردن حاکم شرع جامع شرایط او را وادار میکند.
مسئلۀ ۲۵۴۵ : اگر پس از منعقد شدن مزارعه به هر دلیلی در وسط کار، کشاورزی در زمین مورد مزارعه، ناممکن شود، مثلاً آب زمین قطع شود؛ آن مقدار محصولی که به دست میآید، ولو اینکه به صورت علوفه باشد، مطابق قرار قبلی میان صاحب زمین و کشاورز تقسیم میشود و قرارداد برای مدّت زمان باقی مانده باطل است و کشاورز باید زمین را به صاحبش باز گرداند و اگر زمین را به مالک بازنگرداند، چه در آن زمین زراعت کند و چه نکند، مادامی که زمین در اختیار اوست و در تصرّف مالک نیست، باید اجاره زمین را بهطور متعارف حساب کند و به مالک بپردازد و احوط آنست که با نظر اهل خبره تخمین بزنند که اگر در آن سال طبق قرارداد در زمین کشاورزی میشد و محصولی میداد، چقدر از آن به صاحب زمین میرسید، سپس این دو را با هم مقایسه کنند و مقدار متیقّن را به مالک بدهند و مقدار اضافی اگر باشد باید صلح کنند و در این مدّت، اگر در اثر کشاورزی نکردن خسارتی به زمین وارد شود، کشاورز ضامن است.
مسئلۀ ۲۵۴۶ : مزارعه از عقود لازمه است و بدون رضایت طرفین جایز نیست آنرا به هم زده یا فسخ کنند، ولی اگر در ضمن عقد شرط کنند هر دو یا یکی از ایشان حقّ فسخ و به هم زدن را داشته باشند، مطابق همان قرار داد میتوانند فسخ کنند.
مسئلۀ ۲۵۴۷ : با توجّه به اینکه عقد مزارعه از عقود لازمه است، بنابراین با مرگ هر دو یا یکی از طرفین، قرارداد به هم نمیخورد و وارث آنها به جایشان مینشیند، مگر در صورتی که در ضمن عقد شرط شده باشد که کشاورز شخصاً مشغول کشت باشد، که در این صورت با مرگ او عقد به هم میخورد. در صورت مرگ کشاورز و به هم خوردن مزارعه، اگر کشت ظاهر شده باشد، واجب است سهم کشاورز را به ورثه او بدهند و اگر حقوق دیگری هم باشد، ورثه به ارث خواهند برد. اگر مالک برای ماندن زراعت در زمین، اجارهای در حدّ متعارف بخواهد- چه ماندن محصول در زمین برای مالک ضرر داشته یا نداشته باشد – و ورثه حاضر نباشند آن اجاره را بپردازند، ورثه نمیتوانند مالک را مجبور کنند که زراعتشان در زمین باقی بماند یا مجبور کنند که مالک آنرا نگه دارد. ولی اگر ماندن محصول در زمین موجب ضرر برای مالک نمیشود و از طرفی چیدن آن برای ورثه ضرر دارد و حاضرند که برای آن اجاره متعارفی هم بپردازند، اظهر آنست که ورثه میتوانند مالک را مجبور کنند که محصول ایشان در زمین باقی بماند و اگر هم مالک قبول نکرد، از طریق رجوع به حاکم شرع جامع شرایط او را وادار کنند.
مسئلۀ ۲۵۴۸ : اگر بعد از قرارداد مزارعه بفهمند، عقد باطل بوده است، در صورتی که تخم از صاحب زمین باشد، هر چه محصول به دست آید، مال اوست و باید اجرت کشاورز و دیگر مخارجی که در این رابطه متحمّل شده و نیز استهلاک ادوات کشاورزی او را محاسبه و جبران کند، ولی اگر تخم متعلق به کشاورز باشد، محصول هم مال اوست و باید اجاره زمین و دیگر هزینههایی را که مالک در این رابطه متحمّل شده را محاسبه کند و به او بپردازد. در هر دو صورت، اگر سهمی که به کشاورز یا مالک در صورت فرض صحّت مزارعه میرسید، با دستمزد کشاورز یا با اجاره زمین متفاوت باشد، نسبت به مقدار اضافه لازم است احتیاطاً مصالحه کنند، ولی اگر منشأ بطلان مزارعه این باشد که در عقد قرار گذاشته باشند تمام حاصل زمین برای مالک باشد، در این صورت کشاورز چیزی را بابت اجرت و مخارج دیگر طلبکار نیست و به مصالحه هم احتیاجی نیست و نیز اگر منشأ بطلان این جهت باشد که در ضمن عقد قرار گذاشتهاند تمام محصول برای کشاورز باشد، در این صورت مالک از بابت اجاره و مخارج دیگر، هیچ طلبی ندارد و صلح هم لازم نیست و در هر دو فرض محصول برای کسی است که تخم مال اوست، مگر آنکه صاحب تخم آنرا به دیگری هبه کرده یا از طریق صلح به وی منتقل کرده باشد.
مسئلۀ ۲۵۴۹ : اگر تخم مال کشاورز باشد ولی پس از برقراری عقد مزارعه و شروع کشت، بفهمند، مزارعه باطل بوده است، در صورتی که هم مالک و هم زارع راضیباشند- با اجرت یا بیاجرت- محصول در زمین باقی بماند، اشکال ندارد، ولی اگر مالک به ماندن محصول در زمین راضی نباشد، در صورتی که چیدن آن برای زارع ضرر نداشته باشد یا در صورت ضرر برای او، ماندن محصول برای صاحب زمین هم ضرر داشته باشد و یا ماندن محصول برای صاحب زمین ضرر نداشته باشد، ولی مالک حاضر نشود بدون پرداخت اجرت اجازه دهد و زارع نیز حاضر به پرداختن اجرت نباشد در همۀ این صور، مالک زمین میتواند کشاورز را وادار به چیدن محصول بکند، حتّی اگر فصل برداشت آن نرسیده باشد و بلکه کشاورز اگر راضی هم باشد که چیزی به مالک بپردازد نمیتواند او را وادار کند تا اجازه ماندن زراعت بر زمین را به او بدهد ولی اگر چیدن محصول برای زارع ضرر داشته و از طرفی ماندن آن بر روی زمین برای مالک بیضرر باشد و کشاورز هم راضی به پرداخت اجاره متعارف باشد، اظهر و احوط آنست که مالک قبول کند و اگر قبول نکرد، زارع باید از طریق مراجعه به حاکم شرع او را وادار به قبول کردن کند، ولی اگر خود کشاورز نخواهد زراعت در زمین بماند، مالک حق ندارد کشاورز را وادار کند تا محصولش در زمین باقی بماند و اجاره بپردازد، مگر آنکه ماندن محصول در زمین برای کشاورز ضرر نداشته باشد و چیدن آن موجب ضرر برای مالک شود و مالک حتّی اجرت در حدّ متعارف نیز از کشاورز نخواهد، در این صورت اظهر و احوط آنست که کشاورز باید قبول کند و اگر قبول نکرد، مالک از طریق مراجعه به حاکم شرع واجد شرایط، او را وادار به باقی گذاشتن و نچیدن محصول بکند.
مسئلۀ ۲۵۵۰ : اگر قرارداد مزارعه با کشاورز قبل از زمان تعلّق وجوب زکات یا همزمان با آن باشد و سهم صاحب زمین و کشاورز هر دو به حدّ نصاب برسد، واجب است هر کدام جداگانه، زکات سهم خود را بپردازند، ولی اگر قرارداد پس از زمان تعلّق وجوب زکات واقع شده باشد، زکات زراعت بر عهدۀ صاحب تخم است.
مسئلۀ ۲۵۵۱ : اگر در قرارداد مزارعه شرط کنند زمین و کشت بر عهدۀ یکی و تخم و کارهای دیگر بر عهدۀ دیگری باشد، صحیح است و مطابق شرط باید عمل کنند.
مسئلۀ ۲۵۵۲ : اگر بعد از جمع کردن محصول و اتمام مدّت مزارعه، ریشههای زراعت در زمین باقی بماند و سال بعد دوباره همان ریشه حاصل دهد، چنانچه صاحب زمین و کشاورز اعراض و صرف نظر نکرده باشند، اظهر آنست که محصول سال دوم هم مانند سال قبل، میان هر دو تقسیم شود، چه بذر مال هر دو باشد یا مال یکی و یا مال شخص ثالثی، مگر آنکه شرط کرده باشند که اشتراک فقط در حاصل است و در ریشه نیست که در چنین وضعیتی، اگر نوع مردم از آن اعراض میفهمند، حکم صورت اعراض دارد و اگر متعارف مردم این گونه فکر نمیکنند طبعاً مطابق قواعد ریشه مال کسی است که تخم مال اوست، مگر آنکه عرف از آن اعراض صاحب بذر را بفهمد، که در این صورت ریشه مال صاحب زمین است و اگر صاحب بذر اعراض کرده ولی صاحب زمین اعراض نکرده باشد، ریشه مال صاحب زمین است و اگر صاحب زمین اعراض کرده ولی صاحب بذر اعراض نکرده باشد، ریشه مال صاحب بذر است، هم در ظاهر و هم در باطن و اگر هر دو اعراض کرده باشند؛ اگرچه مطابق قواعد ریشه مال صاحب بذر است ولی چون اعراض تحقّق پیدا کرده، ظاهر آنست که در این فرض ریشه مال صاحب زمین باشد در عین حال احوط آنست که هر دو مصالحه کنند.
مسئلۀ ۲۵۵۳ : مزارعه لازم نیست فقط میان دو نفر باشد، بلکه جایز است بین چند نفر باشد، مثلاً یکی عهدهدار زمین، دیگری کشت، سوّمی بذر را متقبل شود و چهارّمی عهدهدار دیگر وسایل کشاورزی شود و حتی بیش از این هم جایز است و اگر بخواهند در صورت بیش از دو نفر بودن مصالحه کنند، بهتر است.
مسئلۀ ۲۵۵۴ : در مزارعه لازم نیست زمین ملک مزارعه دهنده باشد، بلکه کافی است از طریق اجاره و مانند آن مالک منافع و بهره برداری باشد.
مسئلۀ ۲۵۵۵ : اگر بعد از برقراری عقد مزارعه و پس از شروع کشت معلوم شود بذر مال کس دیگری بوده، محصول مال صاحب بذر است و او لازم نیست نه چیزی به عنوان اجرت زمین بپردازد و نه چیزی به کشاورز به عنوان اجرت، ولی اگر غصب کننده خود کشاورز باشد و صاحب زمین نداند، کشاورز باید اجاره زمین را به صاحب آن بپردازد و اگر صاحب زمین غاصب باشد و کشاورز نداند، باید اجرت عمل کشاورز را به او بپردازد و اگر شخص سوّمی غاصب باشد و کشاورز و مالک زمین ندانند، بنا به اظهر غاصب باید هم اجاره زمین را بپردازد و هم اجرت عمل کشاورز را بدهد. - احکام مساقات
-
مسئلۀ ۲۵۵۶ : مساقات نوعی قرارداد میان باغدار و باغبان است، به این ترتیب که باغدار درختهایی را که میوه و یا اختیار آنها با اوست، در زمان معین برای آبیاری و پرورش، در اختیار باغبان قرار دهد تا پس از رسیدن محصول سهم خودش را به صورت مشاع معین مثلاً نصف ثلث، از میوههای آن ببرد.
مسئلۀ ۲۵۵۷ : مساقات در درختهایی که میوه ندارند، مانند بید، چنار و نیز در بوتههای خربزه، هندوانه، خیار، طالبی و گرمک، بنا بر احتیاط به عنوان مساقات صحیح نیست، ولی به عنوان مصالحه یا جعاله صحیح است. ولی مساقات درخت حنا که از برگش یا درختی که از گل آن استفاده میکنند، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۵۵۸ : اگر باغی درختهای میوه مختلفی داشته باشد، باید برای هر نوع، سهمیهای مخالف نوع دیگر قرار داد، مثلاً برای یک نوع یکپنجم و نوعی دیگر یکسوم.
مسئلۀ ۲۵۵۹ : مساقات صیغه معینی ندارد و اگر باغدار با هر لفظ و کلمهای به طرف بفهماند یا باغ را به صورت معاطاتی به عنوان مساقات تحویل طرف دهد و باغبان هم به همین قصد قبول کند، کفایت میکند. - شرایط طرفین مساقات
-
مسئلۀ ۲۵۶۰ : مالک، باغدار، باغبان وکسی که آبیاری و پرورش درختها را به عهده میگیرد باید بالغ، عاقل، دارای اختیار و علاوه بر شرایط فوق باید سفیه هم نباشد یعنی نباید مال خود را در کارهای بیهوده صرف کند، مگر در مواردی که با اجازۀ ولی باشد. نیز مالک نباید به دستور حاکم شرع از تصرّف در اموال خود منع شده باشد و عامل و باغبان هم اگر بخواهد در اموال خود تصرّف کند، نباید سفیه یا ممنوع التّصرّف از طرف حاکم شرع جامع شرایط باشد.
مسئلۀ ۲۵۶۱ : مدّت مساقات را باید معلوم کنند و اگر ابتدای آنرا معلوم کنند و انتها را زمانی قرار دهند که میوه آن سال به دست میآید و بهطور عادّی وقت رسیدن میوه معلوم باشد، اشکالی ندارد.
مسئلۀ ۲۵۶۲ : در مساقات مانند مزارعه، سهم باغبان و باغدار باید به صورت مشاع باشد، نصف، ثلث، ربع و اگر با همدیگر قرار بگذارند مثلاً صد کیلو از میوهها مال باغدار و مابقی سهم باغبانی باشد که در آنجا کار میکند، باطل است.
مسئلۀ ۲۵۶۳ : اگر باغدار و باغبان در عقد قرار مساقات شرط کند، همۀ محصول برای باغدار باشد، مساقات باطل است و تمام محصول متعلق به باغدار است و باغبانیکه در آنجا کار میکند، حقّ مطالبه هیچ گونه اجرتی ندارد، ولی اگر بطلان مساقات از جهت دیگر باشد، مالک، مزد آبیاری و هرس درختان و کارهای دیگری را که باغبان انجام داده است، در حدّ متعارف باید به او بپردازد و چنانچه مزدش از مقدار سهمی که به او میرسد زیادتر باشد، احتیاط آنست که با باغدار در مقدار زاید مصالحه کند.
مسئلۀ ۲۵۶۴ : در قرارداد مساقات مباشرت باغبان شرط نیست، بلکه باغبان میتواند برای کارهایی که انجام میدهد کارگر بگیرد یا کسی بهطور رایگان به او کمک کند، مگر آنکه در ضمن عقد، مباشرت باغبان شرط شده باشد، در این صورت مطابق شرط باید عمل شود.
مسئلۀ ۲۵۶۵ : قرارداد مساقات را باید قبل از ظاهر شدن میوه منعقد کرد و عقد قرارداد پس از ظاهر شدن میوه و قبل از رسیدن، در صورتی درست است که کارهایی مانند آبیاری که برای رشد و پرورش گیاه لازم است باقی مانده باشد و در غیر این صورت مساقات خلاف احتیاط است، اگرچه احتیاج به کاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن داشته باشد.
مسئلۀ ۲۵۶۶ : قرار داد مساقات روی نهالهایی که مدّتها طول میکشد میوه دهند، وقتی صحیح است که مدّت قرارداد را به قدری طولانی کنند که در آن مدّت درخت شده و میوه دهد.
مسئلۀ ۲۵۶۷ : درختی که از آب باران یا رطوبت زمین یا هوا استفاده میکند و به آبیاری احتیاجی ندارد، چنانچه به بیل زدن و کود دادن احتیاج داشته باشد که در زیاد یا خوب شدن میوه دخالت داشته باشد، معامله مساقات در آنها صحیح است، ولی اگر در زیاد یا خوب شدن میوه دخالت نداشته باشد، در صورتی که قرارداد مساقات دارای غرض عقلایی باشد و امری لغو شمرده نشود، معامله آن به عنوان جعاله یا مصالحه صحیح است، اگرچه عنوان مساقات مصطلح بر آن گفته نشود.
مسئلۀ ۲۵۶۸ : مساقات از عقود لازمه است؛ بنابراین آنرا نمیشود به هم زد، مگر آنکه هر دو رضایت بدهند و همچنین اگر در ضمن قرارداد مساقات شرط کنند هر دو یا یکی از آنان حقّ فسخ معامله را داشته باشد، اگر طبق قراری که گذاشته شده به هم بزنند اشکالی ندارد و نیز اگر در ضمن قرارداد مساقات چیزی را شرط کنند که آن شرط عملی نشود و راهی برای وادار کردن آن کسی که علیه او شرط شده، وجود نداشته باشد، آن کسی که به نفعش شرط شده است، میتواند معامله را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۵۶۹ : اگر مالک باغ فوت کند، قرارداد مساقات به هم نمیخورد، بلکه ورثه جانشینش خواهند شد، ولی اگر باغبان فوت کند چند حالت وجود خواهد داشت:
۱- در متن قرارداد نام باغبان شرط نشده باشد، که در این صورت ورثه جانشین او میشوند، بنابراین اگر ورثه عمل کردند ایراد ندارد ولی اگر ورثه عمل نکردند و اجیر هم نگرفتند و وادار کردن آنها به عمل کردن یا اجیر گرفتن هم ممکن نشد، حاکم شرع جامع شرایط، از مال میت اجیر گرفته و عمل مساقات را پی میگیرد و حاصل آن نیز بین ورثه باغبان و باغدار مطابق قراردادشان تقسیم میشود.
۲- اگر ورثه حاضر نشدند و اجیر هم نگرفتند و میت هم ترکهای ندارد که حاکم شرع از آن برداشته و اجیر بگیرد و محصول را میان باغدار و باغبان تقسیم کند، در این صورت اصل قرارداد باطل است، چون موضوع مساقات منتفی است.
۳- اگر در متن قرارداد شرط کنند که شخص باغبان درختها را آبیاری کند و پرورش دهد، مالک در این صورت میتواند قرارداد را به هم بزند و دست مزد باغبان را تا آن روز برابر عرف بپردازد یا رضایت دهد ورثه باغبان یا کسانی که آنها اجیر میکنند درختها را پرورش دهند.
مسئلۀ ۲۵۷۰ : در مساقات از همان وقت که محصول آشکار میشود، باغبان مالک سهم خود است، بنابراین اگر باغبان پس از ظاهر شدن میوه و قبل از تقسیم فوت کند و مساقات به دلیل شرط مباشرت خود باغبان به هم بخورد، سهم وی به وارثانش میرسد.
مسئلۀ ۲۵۷۱ : ظاهر آنست در مواقعی که قرارداد مساقات به صورت مطلق واقع میشود، کارهایی مانند کانال کشی، احداث راه آب، دیوار کشی، تهیه و نصب موتور آب، حفر چاه و اخذ مجوّز آن و امثال آن که هر ساله تکرار نمیشود و در ضمن قرارداد هم ذکری از آنها به میان نمیآید به عهدۀ باغدار است، ولی کارهایی مانند اصلاح درختان، هرس کردن آنها وکندن علفهای هرز، آبیاری، کود دادن، رساندن انرژی لازم و ضروری که معمولاً هر سال یا ماه یا هفته و یا هر روز تکرار میشود و در ضمن قرارداد هم ذکری از آنها به میان نمیآید و شرط نمیشود، به عهدۀ باغبان است، ولی در صورت اشتراط، در هر دو شکل مطابق شرط باید عمل شود.
مسئلۀ ۲۵۷۲ : به این عمل که کسی زمین خود را در اختیار دیگری بگذارد تا در آن درخت کاری کند و هر چه به عمل آمد مال هر دو باشد، «مغارسه» گویند و بنا بر مشهور این معامله باطل است، بنابراین اگر درختها مال صاحب زمین بوده، بعد از کاشت و تربیت هم مال اوست و اگر کسی که آنها را تربیت کرده با اجازه و دستور مالک این کار را انجام داده است یا به گمان صحیح بودن معامله، درختها را کاشته و پرورش داده است، مالک، مزدش را در حدّ متعارف باید بپردازد و اگر درختها مال کسی است که آنها را تربیت کرده، بعد از آن هم مال اوست و میتواند آنها را از زمین درآورده و ببرد، منتهی گودالها را باید پر کند و اجاره زمین را- از روزی که درختها را در آن کاشته بوده- به صاحب زمین بپردازد و اگر خودش حاضر نشود درختها را از زمین بیرون بیاورد صاحب زمین میتواند او را وادار به این کار بکند و اگر مالک اقدام به کندن درختها کند و به واسطۀ کندن، آسیبی به درخت برسد، احتیاطاً تفاوت قیمت درخت کاشته شده و کنده شده را به صاحب درخت بپردازد و صاحب زمین حق ندارد، مالک درختها را مجبور کند- با اجاره یا بدون اجاره- درختها را در زمین باقی بگذارد. اگر کسی بخواهد این معامله را تصحیح کند از طرق گوناگون میتواند و یکی از آنها صلح است که در صورت مصالحه مطابق قرارداد صلح عمل خواهند کرد.
مسئلۀ ۲۵۷۳ : در صورتی که قرارداد به صورت مغارسه بین دو نفر انجام شود ولی ندانند صحیح بوده یا باطل، یا یکی مدعی صحّت باشد و دیگری مدّعی بطلان، مثلاً یکی بگوید مغارسه بوده پس باطل است ولی دیگری بگوید به عنوان مصالحه یا اجاره بوده، در این حالت حمل بر صحّت میشود، بنابراین اگر یکی از طرفین یا هر دو فوت کنند، نسبت به قرارداد، احکام قرارداد صحیح مترتّب میشود. - احکام اجاره
-
مسئلۀ ۲۵۷۴ : اجاره آنست که انسان، خودش، ولی یا وکیلش، چیزی را که دارای منفعت حلال است و ملک او یا ملک موکل یا ملک مُوُلّی علیه اوست، به قصد انتفاع در مدّت معین و در برابر مبلغ مشخّص در اختیار دیگری قرار دهد، طوری که اصل عین باقی بماند و طرف از آن انتفاع ببرد، مثلاً خانه خود را برای سکونت و مغازه خود را برای کسب و تجارت یا وسیله نقلیه خود را برای تردد وانتقال بار و جابهجایی افراد، یا مزرعه خود را برای زراعت و کشت یا شخص خود را برای بهرهگیری از فنّ و مهارت و هنر خویش یا کتاب و نوار و ضبط دیگری را برای بهرهگیری از محتوای آنها یا دستگاه فیلمبرداری و عکاسی رابرای عکس و فیلم گرفتن، در مدّت معین برای مبلغ معین در اختیار دیگری قرار دهد. به اجاره دهنده «موجر»، به اجاره کننده «مستأجر»، به چیزی که اجاره داده میشود «متعلّق اجاره» و به مبلغی که در برابر اجاره پرداخت میشود «مال الإجاره» گفته میشود.
مسئلۀ ۲۵۷۵ : در اجاره لازم نیست صیغه به عربی خوانده شود، بلکه اگر موجر عملاً مقصود خویش را به مستأجر بفهماند و مستأجر هم قبول کند و اجاره را به صورت معاطاتی انجام دهند، درست است و باید مطابق آن عمل کنند. - شرایط موجر و مستأجر
-
مسئلۀ ۲۵۷۶ : هر یک از موجر و مستأجر باید دارای شرایط زیر باشند:
۱ و ۲ و ۳و ۴ و ۵- بالغ، عاقل، دارای اختیار و نیز حقّ تصرّف در دارایی خویش را داشته باشند، بنابراین اجاره کردن و اجاره دادن به وسیلۀ افراد نابالغ، دیوانه یا سفیه، بدون اجازه ولیّ آنها یا اجازه آنان بدون در نظر گرفتن مصلحت نابالغ و دیوانه و سفیه و نیز اجاره کردن از کسی که او را برای اجاره مجبور کردهاند یا اجاره از کسی که حقّ تصرّف در اموال خود را ندارد، باطل و تصرّف در آنها حرام است.
مسئلۀ ۲۵۷۷ : اگر ولیّ نابالغ یا سرپرست او، با رعایت مصلحت او یا مصلحت مالَش، اقدام کند و مال صغیر را اجاره دهد یا خود صغیر را اجیر کسی کند، اشکال ندارد و اگر مدّت زمانی بگذرد و مقداری از زمان بلوغ او جزء مدّت اجاره قرار گیرد، در صورتی که اگر آن مقدار جزء مدّت اجاره نبود خلاف مصلحت میبود، ظاهر آنست که اجاره به قوّت خود باقی است و نمیشود آنرا بههم زد.
مسئلۀ ۲۵۷۸ : بچه نابالغ بیسرپرست را بدون اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط یا نماینده تامّ الاختیار او، نمیشود اجیر کرد و چنانچه بدیشان دسترسی نباشد، با رعایت مصلحت او میتوان با اجازۀ حدّاقل سه نفر از افراد مؤمن عادل او را اجیر قرار داد.
مسئلۀ ۲۵۷۹ : اجاره از عقود لازمه است بنابراین موجر و مستأجر بدون رضایت یکدیگر نمیتوانند آنرا به هم بزنند ولی اگر در عقد اجاره شرط کنند که هر دو یا یکیاز آنان حقّ به هم زدن اجاره را داشته باشد، مطابق همان شرط میتوانند قرارداد اجاره را به هم بزنند.
مسئلۀ ۲۵۸۰ : اگر موجر در ضمن عقد اجاره شرط کند، مستأجر ملک مورد اجاره را به دیگری واگذار نکند یا ظاهر حال و شواهد چنین باشد که تنها خود مستأجر از ملک متعلّق اجاره استفاده کند، مستأجر حقّ واگذاری به غیر را ندارد، ولی اگر چنین شرطی نکند و ظاهر حال و شواهد دیگر همچنین نباشد، مستأجر میتواند به دیگری اجاره بدهد و در هر صورت اگر بخواهد ملک را به فرد دیگر تحویل دهد، باید با اجازۀ مالک باشد.
مسئلۀ ۲۵۸۱ : کسی که اجیر دیگری میشود، اگر در ضمن اجاره شرط کند، فقط برای خود طرف کار کند، یا ظاهر حال آنرا نشان بدهد، جایز نیست او را اجیرکس دیگری کند و اگر شرط نکند و ظاهر هم بر آن دلالت نکند، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۵۸۲ : در مواردی که مستأجر حق دارد محل اجاره را به دیگری اجاره دهد در صورتی که بخواهد به زیادتر از مبلغی که اجاره کرده، بدهد چند صورت دارد:
۱- مورد اجاره خانه، مغازه یا اطاق باشد، در این صورت باید کار با ارزشی مانند سفید کاری، تعمیر و تعویض بعضی از وسایل و جاها حتّی دکور ساختمان در آنها انجام دهد تا به مبلغ زیادتر اجاره دهد.
۲- اگر مورد اجاره شخص اجیر باشد نمیتواند از مستأجر دوّم زیادتر بگیرد، مگر آنکه مقداری از کار را خود صاحب کار انجام داده باشد.
۳- اگر مورد اجاره زمین یا آسیاب باشد، در صورتی که مستأجر اول کار با ارزشی در آنها انجام داده باشد، میتواند از مستأجر دوّم مبلغ زیادتری بگیرد، ولی اگر کار با ارزشی در آنها نکرده باشد، اگر چه اقوی آنست که دلیل محکم و روشنی برای ممنوعیت و حرمت وجود ندارد ولی احتیاط مؤکد آنست که بدون انجام کار با ارزش مبلغ زیادتر گرفته نشود.
۴- مورد اجاره اگر غیر از مواردی باشد که گفته شد، در آنها اضافه گرفتن نه دارای حرمت است و نه کراهت.
مسئلۀ ۲۵۸۳ : اگر کسی اجیر شود کاری را برای دیگری انجام دهد، مثلاً خیاط برای دوختن لباس یا گچکار برای سفید کردن خانه، نمیتواند دیگری را برای آن کار با اجرت کمتر اجیر کند، مگر آنکه مقداری از کار را خودش انجام دهد مثلاً پارچه را ببرد یا بعضی از دیوارها را خودش سفید کند در هر حال اگر بخواهد پارچه و خانه را به فرد دیگر تحویل دهد باید از مالک آن اجازه بگیرد.
مسئلۀ ۲۵۸۴ : اگر کسی خانه یا مغازهای را مثلاً به ماهی ده هزار تومان اجاره کند و از نصف آن خودش استفاده کند، نصف دیگر را میتواند به همان مبلغ یا بیشتر اجاره دهد به شرط آنکه کاری در آن مانند تعمیر و سفیدکاری انجام داده باشد.
مسئلۀ ۲۵۸۵ : جایز است انسان از طرف کسی وکیل شود تا مال او را اجاره دهد. - شرایط مالی که اجاره داده میشود
-
مسئلۀ ۲۵۸۶ : چیزی که متعلَّق اجاره قرار میگیرد باید دارای شرایط زیر باشد:
۱- معین باشد؛ بنابراین اگر کسی بگوید یکی از خانهها یا مغازهها را اجاره دادم، باطل است.
۲- مستأجر نسبت به آن علم داشته باشد یا آنرا ببیند یا از هر راه دیگری بر آن آگاهی پیدا کند.
۳- تحویل آن ممکن باشد؛ بنابراین اجاره چیزهایی که تحویل آنها غیرممکن باشد، باطل است.
۴- عین مال با استفاده کردن از آن از بین نرود، بنابراین اجاره دادن خوردنیها مانند نان، میوه و امثال آن که پس از استفاده، عین آن باقی نمیماند باطل است.
۵- استفادهای که به خاطر آن ملک اجاره داده شده، ممکن باشد، بنابراین اجاره دادن زمین برای زراعت در حالی که کشت در آن امکان ندارد باطل است.
۶- اجاره دهنده مالک باشد یا از طرف مالک اختیار اجاره دادن را شرعاً داشته باشد.
مسئلۀ ۲۵۸۷ : اجاره ملک بهطور مشاع جایز است، چه اجاره دهنده، مالک آن ملک مشاع باشد و بخواهد همان را اجاره دهد یا مالک تمام ملک باشد ولی سهمی از آنرا مانند نصف و ثلث، بهطور مشاع اجاره دهد، منتهی در فرض اول، هرگاه بخواهد ملک را تحویل دهد باید با اجازۀ شریکش باشد.
مسئلۀ ۲۵۸۸ : اجاره دادن درخت برای بهرهگیری از میوه آن اشکال ندارد به خصوص اگر میوه وجود نداشته باشد، ولی اگر خود میوه را متعلق اجاره قرار دهد صحیح نیست، ولی اگر مصالحه کنند یا مطابق شرایط خرید و فروش میوهها بفروشند، بهتر است.
مسئلۀ ۲۵۸۹ : زن میتواند برای شیر دادن به کودک دیگران اجیر شود و نیازی به اجازۀ شوهر ندارد، مگر اینکه شیر دادن باعث شود حقّ شوهر ضایع شود که در این صورت باید اجازه بگیرد.
مسئلۀ ۱ : چیزی که متعلَّق اجاره قرار میگیرد باید دارای شرایط زیر باشد:
۱- معین باشد؛ بنابراین اگر کسی بگوید یکی از خانهها یا مغازهها را اجاره دادم، باطل است.
۲- مستأجر نسبت به آن علم داشته باشد یا آنرا ببیند یا از هر راه دیگری بر آن آگاهی پیدا کند.
۳- تحویل آن ممکن باشد؛ بنابراین اجاره چیزهایی که تحویل آنها غیرممکن باشد، باطل است.
۴- عین مال با استفاده کردن از آن از بین نرود، بنابراین اجاره دادن خوردنیها مانند نان، میوه و امثال آن که پس از استفاده، عین آن باقی نمیماند باطل است.
۵- استفادهای که به خاطر آن ملک اجاره داده شده، ممکن باشد، بنابراین اجاره دادن زمین برای زراعت در حالی که کشت در آن امکان ندارد باطل است.
۶- اجاره دهنده مالک باشد یا از طرف مالک اختیار اجاره دادن را شرعاً داشته باشد.
مسئلۀ ۲ : اجاره ملک بهطور مشاع جایز است، چه اجاره دهنده، مالک آن ملک مشاع باشد و بخواهد همان را اجاره دهد یا مالک تمام ملک باشد ولی سهمی از آنرا مانند نصف و ثلث، بهطور مشاع اجاره دهد، منتهی در فرض اول، هرگاه بخواهد ملک را تحویل دهد باید با اجازۀ شریکش باشد.
مسئلۀ ۳ : اجاره دادن درخت برای بهرهگیری از میوه آن اشکال ندارد به خصوص اگر میوه وجود نداشته باشد، ولی اگر خود میوه را متعلق اجاره قرار دهد صحیح نیست، ولی اگر مصالحه کنند یا مطابق شرایط خرید و فروش میوهها بفروشند، بهتر است.
مسئلۀ ۴ : زن میتواند برای شیر دادن به کودک دیگران اجیر شود و نیازی به اجازۀ شوهر ندارد، مگر اینکه شیر دادن باعث شود حقّ شوهر ضایع شود که در این صورت باید اجازه بگیرد.
- شرایط استفاده از مالالإجاره
-
مسئلۀ ۲۵۹۰ : استفاده از مال الاجاره و متعلَّق آن پنج شرط دارد:
۱- حلال باشد؛ بنابراین چیزی که هم منافع حلال دارد و هم حرام، اجاره دادن آن برای منافع حرام جایز نیست و باطل است.
۲- پول دادن در برابر آن در نظر مردم بیهوده و سفیهانه نباشد.
۳- اگر چیزی را که اجاره میدهند چندین منفعت حلال داشته باشد، استفاده مورد نظر را تعیین کنند مثلاً ماشینی را که هم بار میتواند ببرد و هم مسافر، دقیقاً تعیین کنند که باید بار ببرد یا مسافر یا هر دوی آنها را.
۴- مدت استفاده را مشخص کنند مثلاً موقع قرارداد اجاره معین کند برای چند سال یا چند ماه اجاره میکنند تا در آن مدّت استفاده کنند، اگر کسی برای دوخت لباس پارچه به خیاط بدهد، زمان را باید معین کند، مگر آنکه در نظر مردم مشخص باشد.
۵- آنکه عمل واجب رایگان نباشد، بنابراین اجیر شدن برای انجام نمازهای واجب یومیه یا تجهیز اموات، جایز نیست.
مسئلۀ ۲۵۹۱ : اگر ابتدای اجاره را در متن عقد مشخص نکنند، ابتدای آن بعد از انجام قرارداد اجاره خواهد بود.
مسئلۀ ۲۵۹۲ : اگر ابتدای اجاره را بعد از مدّتی، مثلاً یک ماه بعد از بستن قرارداد اجاره قرار دهند، اجاره صحیح است اگرچه موقع بستن قرارداد، مورد اجاره در اختیار کس دیگری باشد.
مسئلۀ ۲۵۹۳ : اگر در متن اجاره مدّت قرارداد را معین نکنند، مثلاً مالک به مستأجر بگوید، هر قدر در این خانه نشستی، برای هر ماه فلان مبلغ، به عنوان اجاره بپرداز، به صورت اجاره صحیح نیست، گرچه به خاطر اجازه داشتن صاحبخانه اگر بماند و در حدّ اجازه تصرّف کند، کار حرامی مرتکب نشده است، مگر آنکه بعداً معلوم شود اجازۀ صاحبخانه در حالتی بوده که او فکر میکرده این نوع قرارداد به صورت اجاره، صحیح است و اگر میدانست اجاره نیست، به هیچ وجه راضی نمیشد، در این صورت به هیچ وجه تصرّف جایز نیست.
مسئلۀ ۲۵۹۴ : هتلها و مسافرخانههایی که معلوم نیست وارد شوندگان چند روز در آن میمانند، اگر قرار بگذارند هر شب مبلغ معینی بدهند، استفاده از آنها اشکال ندارد، ولی چون مدّت معین نشده است، عنوان اجاره صحیح نیست، لذا صاحب هتل و مسافرخانه هر وقت دلش بخواهد میتواند مسافر را بیرون کند. - مسائل متفرّقۀ مربوط به اجاره
-
مسئلۀ ۲۵۹۵ : مستأجر پس از پایان مدّت اجاره موظف است مورد اجاره را به مالک تحویل دهد و یا رضایت او را جلب کند.
مسئلۀ ۲۵۹۶ : مالی که مستأجر به عنوان وجه اجاره به موجر میپردازد باید معلوم باشد، اگر از آن چیزهایی است که با وزن و پیمانه معامله میشود، باید وزن و پیمانهاش معلوم باشد، اگر از چیزهایی است که با شمارش مورد معامله قرار میگیرد، شماره آن باید معلوم باشد و اگر مانند حیوان و خانه است، موجر باید آنرا ببیند یا مستأجر تمام خصوصیات آنرا به موجر بگوید تا رفع غَرَر(جهل) شود.
مسئلۀ ۲۵۹۷ : اگر زمینی را برای زراعت گندم و جو اجاره دهد و مال الاجاره را گندم، جو یا محصول دیگر آن زمین یا زمین دیگر قرار دهد که فعلاً موجود نیست بنا بر احتیاط، اجاره صحیح نیست، ولی اگر مالالاجاره فعلاً موجود باشد یا مالالاجاره را گندم و جو قرار دهد، ولی در ذمۀ طرف باشد و شرط نکنند از محصول آن زمین باشد یا غیر آن، اشکالی ندارد.
مسئلۀ ۲۵۹۸ : کسی که چیزی را اجاره داده، مادامی که آنرا تحویل مستأجر نداده است، حقّ مطالبه وجه اجاره را ندارد. همچنین اگر برای انجام عملی اجیر شده است، قبل از انجام آن عمل حقّ مطالبه اجرت را ندارد، مگر آنکه شرط کند وجه را جلوتر بگیرد و یا جلوتر گرفتن وجه، مثل نماز و روزۀ استیجاری و حجّ نیابی، امری متعارف باشد، در این صورت مطالبه وجه قبل از انجام عمل اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۵۹۹ : اگر موجر مورد اجاره را تحویل مستأجر دهد، مستأجر چه تحویل نگیرد و چه تحویل بگیرد، ولی تا آخر موعد از آن استفاده نکند، باید مبلغ اجاره را بپردازد، مگر آنکه مورد بدون کوتاهی مستأجر بهطور کلّی از قابلیت استفاده بیفتد، که در این صورت لازم نیست آن وجه را به موجر بپردازد.
مسئلۀ ۲۶۰۰ : اگر چیزی که اجاره کرده از بین برود یا مثلاً پارچهای که به خیاط داده بدوزد از بین برود، در صورتی که مستأجر یا خیاط در نگهداری از آن چیز کوتاهی نکرده باشد و نیز در استفاده از آن افراط و زیادهروی نکرده باشد، ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۶۰۱ : اگر کسی را برای کاری اجیر کنند و اجیر در وقت مقرر حاضر شود، مبلغ وجه اجاره را طلبکار است، اگرچه آن روز بیکار بماند یا اینکه برای خودش یا دیگری کار کند.
مسئلۀ ۲۶۰۲ : اگر بعد از تمام شدن یا بعد از گذشتن مقداری از زمان اجاره، معلوم شود اجاره باطل بوده است، در صورتی که مستأجر عین مورد تعلق اجاره را تحویل گرفته و در قبض و استیلای او باشد، اقوی آنست که باید مالالاجاره را در حدّ متعارف و معمول به مالک بپردازد چه از مقدار مالالاجاره کمتر باشد و چه بیشتر، ولی احتیاط مؤکد آنست که اجرت متعارف را با مالالإجاره مقایسه کنند و مقدار مشترک را به مالک بپردازند و مازاد را با یکدیگر مصالحه کنند.
مسئلۀ ۲۶۰۳ : اگر پس از قرارداد اجاره، موجر یا مستأجر بفهمد مغبون شده است، در صورتی که در وقت قرارداد توجّه نداشته، فرد مغبون میتواند اجاره را به هم بزند، ولی اگر در ضمن قرارداد شرط کرده باشند که در صورت ضرر و زیان و غبن هم حقّ به هم زدن اجاره را ندارند، دیگر نمیتوانند آنرا به هم بزنند.
مسئلۀ ۲۶۰۴ : اگر قبل از زمان شروع اجاره، ملک متعلّق اجاره طوری خراب شود که اصلاً قابل استفاده نباشد یا مطابق شرطی که کردهاند، مورد استفاده نباشد، اجاره خود به خود باطل است و اگر پولی را مستأجر به موجر داده پس میگیرد. همچنین اگر طوری شود که استفاده از آن به مقدار کمتر از آنچه در اجاره گفته شده ممکن شود، در این حالت هم مستأجر میتواند اجاره را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۶۰۵ : اگر در اثنای مدّت اجاره، متعلق اجاره طوری خراب شود که به هیچ وجه قابل استفاده نباشد یا آن طور که شرط کردهاند نباشد، اجاره نسبت به مدّت باقی مانده باطل است و مستأجر میتواند کل اجاره را به هم بزند و نسبت به مقداری که استفاده کرده، اجرت متعارف را به مالک بپردازد. در ضمن احتیاط مذکور در مسئلۀ ۲۶۰۲ را هم بهتر است رعایت کند.
مسئلۀ ۲۶۰۶ : اگر صنعتگر چیزی را بسازد ولی ضایع کند، ضامن است.
مسئلۀ ۲۶۰۷ : اگر قصّابی که اجیر شده سر حیوانی را ببرد، حیوان را حرام کند، چه مزد گرفته و چه رایگان سر بریده باشد، ضامن است و پول حیوان را باید به صاحبش بپردازد.
مسئلۀ ۲۶۰۸ : اگر قسمتی از متعلَّق اجاره خراب شود، مثلاً خانهای که دو اطاق دارد، یکی از اطاقهایش خراب شود، در این حالت مسئله دو صورت پیدا میکند:
۱- اگر اجاره فقط بر همان عین ساختمان که خراب نشده بود قرار گرفته باشد که در این صورت اجاره باطل است و مستأجر نسبت به آن حدّی که استفاده کرده در حدّ متعارف اجاره میپردازد و بهتر است مطابق احتیاط مسئلۀ ۲۶۰۲ عمل کند.
۲- ساختمان قبلی هیچ خصوصیتی نداشته و متعلَّق اجاره باقی مانده باشد، در این صورت اگر موجر فوراً همان را بسازد و به هیچ وجه از مقدار مورد اجاره مستأجر کاسته نشود، اجاره باطل نیست و مستأجر هم حق ندارد آنرا به هم بزند، امّا اگر ساختن آن به قدری طول بکشد که مقداری از استفاده مستأجر از بین برود، اجاره آن مقدار باطل است و مستأجر حق دارد همۀ اجاره را از اول به هم بزند و نسبت به مقداری که استفاده کرده، اجرت در حدّ متعارف بدهد و بهتر است مطابق احتیاط مسئلۀ ۲۶۰۲ عمل کند.
مسئلۀ ۲۶۰۹ : اگر متعلَّق اجاره را کسی غصب کند، دو صورت پیدا میکند:
۱- اگر قبل از آنکه مستأجر تحویل بگیرد غصب شود، در این صورت مستأجر حق دارد اجاره را به هم بزند و اگر پولی به موجر داده پس بگیرد یا به هم نزند، ولی اجاره عین را در مدتی که در دست غاصب بوده از موجر بگیرد.
۲- اگر پس از تحویل به مستأجر کسی آنرا غصب کند در این صورت مستأجر حقّ به هم زدن قرارداد اجاره را ندارد و تنها حقی که دارد این است که اجاره متعارف مدّتی را که عین در دست غاصب است از غاصب بگیرد.
مسئلۀ ۲۶۱۰ : اگر موجر متعلَّق اجاره را قبل از آنکه مدّت اجاره تمام شود به خود مستأجر یا غیر او بفروشد، اجاره به هم نمیخورد و مستأجر کماکان وجه اجاره را باید به فروشنده بپردازد؛ منتهی اگر به غیر مستأجر بفروشند، حق ندارد قبل از تمام شدن مدّت اجاره آنرا به خریدار تحویل دهد.
مسئلۀ ۲۶۱۱ : با توجّه به اینکه قرارداد اجاره از قراردادهای لازم است، اگر موجر یا مستأجر و یا هر دو بمیرند، قرارداد باطل نمیشود، مگر آنکه مستأجر بمیرد و در متن قرارداد شرط شده باشد شخص مستأجر باید از آن عین استفاده کند. همچنین اگر موجر مالک نباشد، مثلاً موصی له باشد و دیگری وصیت کرده باشد که تا شخص موجر زنده است منفعت آن چیز مال او باشد، در این صورت اگر موجر قبل از تمام شدن مدّت اجاره بمیرد، اجاره از وقت مردن او باطل میشود و اگر مالک فعلی آن اجاره را تأیید کند درست میشود و وجه اجاره مدّتی که بعد از مرگ مالک قبلی باقیمانده بود، به مالک فعلی داده میشود.
مسئلۀ ۲۶۱۲ : اگر صاحب کار بنّا را وکیل کند که برای او کارگر بگیرد، در صورتی که بنّا کمتر از مقداری که از صاحب کار میگیرد به کارگر بدهد، زیادی آن بر او حرام است و باید به صاحب کار برگرداند، مگر آنکه از طرف صاحب کار اجیر نشود که ساختمان را ساخته و تحویل بدهد، بلکه از ابتدا برای خود این اختیار را بگذارد که خودش مباشرتاً بسازد یا به دیگری تحویل دهد، در این صورت اگر از آن مقداری که اجاره کرده به مقدار کمتری به دیگری واگذار کند و خودش هم کار با ارزشی، اگرچه مدیریت صرف، انجام بدهد، زیادی که برای او میماند حلال است. نوع پیمانکاریهایی که امروزه بین شرکتها، ارگانها و نهادها صورت میپذیرد از این قبیل هستند.
مسئلۀ ۲۶۱۳ : بنا بر احتیاط واجب اجیر شدن برای انجام نمازهای واجب یومیه و غسل و کفن و دفن میت، صحیح نیست، ولی اجیر شدن برای فراهم کردن مقدّمات آنها -که مستحب است- اشکال ندارد و استخدام و اجیر شدن برای کارهای اجتماعی خدماتی، مانند پزشکی، شهرسازی، صنایع، راهسازی، نظافت شهر و امثال آن اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۶۱۴ : اگر کسی رنگرزی را اجیر کند که مثلاً پارچهای را مشکی رنگ کند و او هم قبول کند، باید مطابق قرارداد عمل کند و اگر بر خلاف قرار رنگ دیگری بزند، حق ندارد از صاحب پارچه چیزی مطالبه کند، بلکه اگر به سبب همین رنگ کردن، قیمت فعلی پارچه از قیمت اصلی کمتر شده باشد، به مقدار نقصان قیمت ضامن است.
مسئلۀ ۲۶۱۵ : جایز است انسان اجیر شود، از طرف یک یا چند نفر، قبور ائمّه را زیارت کند یا از طرف ایشان به حجّ رود، همان طوری که جایز است از قِبَل یک یا چند نفر به عنوان نیابت، تبرّعاً و رایگان، حجّ مستحبی یا زیارت انجام دهد و نیز جایز است انسان خودش حجّ مستحبّی، زیارت پیامبر بزرگوار اسلام، ائمّه و قبور شهدا را انجام دهد و ثواب آنرا به هر که خواهد اهدا کند. - احکام سرقفلی
-
احکام سرقفلی
مسئلۀ ۲۶۱۶ : سرقفلی عبارت است از افزایش قیمت محل کسب که از بودن و کارکردن مستأجر در آنجا به وجود میآید و اساساً سرقفلی به محل کسب تعلّق دارد و چون مستأجر حضور خود را منشأ این افزایش قیمت میداند، برای آن ارزش قائل است و چون آنرا مربوط به همان محل کسب میداند پس خود را به نوعی مالک میشناسد که موجر نمیتواند او را بیرون کند یا قیمت اجاره را بالا ببرد و به همین دلیل فراوان دیده میشود یک محل کسب سالیان متمادی در دست مستأجر با همان مبلغ اجاره سابق باقی میماند، در حالی که نظایر محل مذکور چندین برابر آن وجه اجاره میپردازند، در واقع در این نوع محلها دو گونه اجاره پرداخت میشود، یکی اجاره ملک که به صاحب اصلی پرداخت میشود و دیگری سرقفلی که به آن کسی داده میشود که در آن محل مشغول کسب است و به گمان خود ارزش اصلی و واقعی مغازه را هم او ایجاد کرده است.
مسئلۀ ۲۶۱۷ : سرقفلی دارای اقسامی است که بعضی باطل و حرام و بعضی نیز حلال و جایز است که به ترتیب زیر است:
۱- بودن مستأجر در محل کسب موجب افزایش و زیاد شدن قیمت آنجا شود و به همین دلیل مستأجر برای خود حقّی قائل بشود که پس از اتمام مدّت اجاره، مبلغی را به عنوان سرقفلی بخواهد از موجر و صاحب ملک بگیرد، این نوع سرقفلی حرام است و تحت هیچ کدام از عناوین محلّله قرار نمیگیرد. چون ملاک مشروعیت و عدم مشروعیت سرقفلی آنست که در هر مورد موجر و صاحب ملک بخواهد، حقّ تخلیه و اضافه کردن وجه اجاره را مطابق معمول داشته باشد، در صورتی که مستأجر با تکیه بر زور، نه حاضر است وجه اجاره را بیفزاید و نه حاضر است محل را تخلیه کند، در این موارد سرقفلی گرفتن و کسب در آن محل بدون رضایت مالک جایز نیست. بنابراین در هر موردی که صاحب ملک مطابق ضوابط، حقّ اضافه کردن وجه اجاره و تخلیه ملک را دارد، سرقفلی گرفتن و کسب در آنجا جایز و حلال است.
۲- در مواردی که هنوز وقت اجاره باقی است و صاحب ملک با رضایت خود مبلغی را به عنوان سرقفلی به مستأجر میپردازد تا مستأجر باقی مانده مدّت را ببخشد و محل را تخلیه کند، این قسم از سرقفلی مشروع و حلال است.
۳- اینکه صاحب ملک و موجر در ضمن قرارداد اجاره و یا عقد لازم دیگر شرط کند فقط مستأجر خود از مورد اجاره استفاده کند، ولی مستأجر مبلغی را به عنوان سرقفلی به موجر میپردازد تا او اجازه دهد مستأجر محل را به شخص دیگری اجاره دهد، این نوع سرقفلی نیز جایز و حلال است.
۴- اگر موجر بخواهد مبلغی تحت عنوان سرقفلی از مستأجر بگیرد تا محلّی را به او اجاره دهد، این نوع سرقفلی نیز حلال است و در حقیقت جزء مال الاجاره محسوب میشود و نیز اگر مستأجر حقّ اجاره دادن به دیگری را داشته باشد، میتواند از آن دیگری مبلغی را به عنوان سرقفلی بگیرد و به او اجاره دهد، ولی اگر وقت اجاره خودش باقی باشد و بخواهد مبلغ زیادتری بگیرد، بنا بر احتیاط به نوعی باید در آن محل کاری مانند تعمیرات انجام داده باشد.
۵- اگر در ضمن قرارداد اجاره شرط شده باشد که مستأجر مادامی که در آنجاست و نمیخواهد آنجا را تخلیه کند، موجر ملک را به وی اجاره دهد و مبلغ اجاره را هم زیاد نکند و موجر نیز حقّ بیرون کرن مستأجر را نداشته باشد، در این صورت مستأجر میتواند از موجر یا شخص دیگر، مقداری به عنوان سرقفلی در برابر حقّ اسقاط شده موجر بگیرد و دوباره آن حق به موجر بگردد یا اینکه محل را تخلیه کند.
مسئلۀ ۲۶۱۸ : در تمام مواردی که انسان بدون قید و شرط چیزی را اجاره میکند، باید پس از تمام شدن وقت اجاره آنرا به صاحبش بازگرداند و اگر صاحب آنجا حاضر به قرارداد مجدّد نباشد نمیتوان او را به زور وادار کرد. بنابراین مستأجر نمیتواند به بهانه اینکه مدّتی در آنجا کار کرده و در آن ملک بوده است و یا بهانه کند که اگر آنجا را ترک کند کارش کساد میشود، مبلغی را از مالک به عنوان سرقفلی دریافت کند و اگر بگیرد حرام کرده است و نمیتواند در آن تصرّفی بکند. در این فرض اگر ملک را خالی نکند غاصب و ضامن اجرت آنجا در حد متعارف است.
مسئلۀ ۲۶۱۹ : اگر محلّی را اجاره کند و در ضمن عقد اجاره یا عقد لازم دیگر با صاحب ملک شرط کند مثلاً تا مدّت پانزده سال قیمت اجاره را بالا نبرد و در ضمن مستأجر حق داشته باشد محل را به دیگری اجاره دهد و نیز شرط کند اگر مستأجر این محل را به شخص ثالث، اجاره داد، صاحب ملک با او مانند مستأجر اول برخورد کند و اگر آن شخص سوّم به فرد چهارمی واگذار کرد، صاحب ملک با آن شخص چهارّم مثل شخص دوّم رفتار بکند و اجاره را بالا نبرد، در این فرض مستأجر اول میتواند محل را به دیگری اجاره دهد و مبلغی هم به عنوان سرقفلی مثلاً از مستأجر دوّم بگیرد تا دست از آن محل بردارد و مستأجر دوّم به سوّم و سوّمی هم به چهارّمی میتواند این قرار را تحویل دهد و در برابر این واگذاری حقّ سرقفلی بگیرد و مشروع و حلال است.
مسئلۀ ۲۶۲۰ : اگر مستأجر در ضمن عقد اجاره یا عقد لازم دیگر، با موجر شرط کند مبلغ اجاره را تا مدّت معینی مثلاً ده سال، بالا نبرد و حقّ اخراج وی را نیز از آن محل نداشته باشد یا شرط کند مستأجر حق داشته باشد تا ده سال مثلاً به همان مبلغی که اجاره کرده، در سالهای بعد هم اجاره کند و موجر هم این شرط را قبول کند، در این صورت مستأجر میتواند به عنوان تحویل محل یا به عنوان صرف نظر از حقّ خود یا صرف نظر از مقداری از حقّ خود، از خود موجر یا از دیگری، مبلغی به عنوان سرقفلی بگیرد و آن حلال و مشروع است.
مسئلۀ ۲۶۲۱ : اگر مستأجر در ضمن قرارداد اجاره یا عقد لازم دیگر، با مالک شرط کند که بعد از تمام شدن وقت اجاره حقّ اولویت استیجار با او باشد و مالک هم قبول کند، اگر مستأجر حاضر به اجاره کردن باشد، مالک حقّ اجاره به دیگری را ندارد و در این صورت مستأجر حق دارد از مالک یا کس دیگر، مبلغی به عنوان سرقفلی گرفته و آن حق را اسقاط کند. - احکام جُعاله
-
مسئلۀ ۲۶۲۲ : جعاله آنست که انسان با شخص معین یا بهطور کلّی در برابر انجام کاری که برای او انجام میدهند، قرارداد ببندد که مال معینی را بپردازد، مثلاً بگوید هر کس گمشده مرا پیدا کند فلان مبلغ را به او میدهم یا بگوید هر کس این زمین را بکارد، این مقدار از محصول مال اوست یا هر کس این باغ را هرس و آبیاری کند، از میوهها یا چیزهای دیگر، فلان مقدار به او میپردازم. به آن کسی که قرار میگذارد مالی بدهد، جاعل و به آن کسی که آن کار را انجام میدهد، عامل میگویند. فرقی که میان جعاله و اجاره وجود دارد، این است که اجاره از عقود لازمه است و پس از قرارداد اجاره لازم است اجیر کار را شروع کند و آن کسی که او را اجیر کرده نیز واجب است مزد او را بپردازد، ولی در جعاله عامل میتواند آن کار را انجام ندهد و تا عامل کار را انجام ندهد، جاعل بدهکار نیست.
- شرایط جُعاله
-
مسئلۀ ۲۶۲۳ : جاعل باید عاقل و بالغ باشد و با قصد و اختیار قرارداد ببندد و شرعاً ممنوع التّصرّف در مال خود نباشد، بنابراین جعاله فرد نابالغ، غیر عاقل و سفیه بدون اجازۀ ولی و نیز آن کسی که از طرف حاکم شرع ممنوع التصرّف در اموال خود شده، صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۶۲۴ : کاری که جاعل قرار داده تا عامل انجام بدهد باید غیر عقلایی و غیرشرعی نباشد و نیز در واجباتی که شرعاً انسان خودش مباشره رایگان باید انجام بدهد، نباشد، بنابراین اگر جاعل بگوید هر کس فلان شراب را بنوشد یا فلان کار را که کاری لغو و بیهوده است، انجام دهد یا نماز یومیه و واجب- که خود انسان باید بجا آورد- را بجا آورد، فلان مبلغ پول میدهم، جعاله در آن باطل است. اما اگر قرارداد جعاله را در اموری قرار دهد که واجب نیست و از قبیل مقدّمات آن امر واجب است و مباشرت و رایگان بودن، در آن لحاظ نشده و نصّ خاصی برای منع جعاله و مانند آن در آن وارد نشده، مثلاً در باب تغسیل میت جعاله را در تهیه آب و نحوه آن قرار دهد اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۶۲۵ : هیچ کدام از شرایطی که در جاعل لازم است برای عامل لازم نیست، تنها چیزی که در عامل شرط است این است که آن عمل را بتواند انجام دهد و برای انجام آن شرعاً و عقلاً، مانعی وجود نداشته باشد، بنابراین برای عامل بالغ، عاقل وجایز التّصرّف بودن در اموال، شرط نیست، اگر بچّهای که خوب و بد را میفهمد، ولو بدون اجازۀ ولیّ او، حتّی بچّه غیر ممیز و غیر عاقل هم اگر متعلّق جعاله را انجام بدهند، مستحقّ آن چیزی هستند که جاعل در قرارداد جعاله آورده است، منتها جاعل باید آنرا به ولیّ ایشان تحویل بدهد و اگر جعاله را برای جارو کردن مسجد قرار داده باشد، جنب یا حایض نمیتواند آنرا انجام دهد و اگر انجام بدهد، چون کاری حرام مرتکب شده، مستحق جعل نیست.
مسئلۀ ۲۶۲۶ : مالی که جاعل قرار میگذارد در جعاله به عامل بپردازد، باید معین کند ولو اینکه به صورت جعل حصّه و مقداری از همان چیزی باشد که عامل آنرا به جاعل برمیگرداند، مثلاً اگر جاعل بگوید هر کس اسب مرا به من برگرداند، نصف همان اسب را به او میدهم، یا هر کس این جنس را بفروشد، مازاد از اصل سرمایه آنرا به او میدهم، جعاله صحیح است یا اگر بگوید هر کس این کار را بکند این گونی برنج را به او میدهم، ولو اینکه خصوصیات آن برنج را معین نکند و حتّی مقدارش را هم نگفته و توصیف نکند، جعاله صحیح است. ولی اگر اصلاً معین نکند و به صورت مطلق بگوید هر کس فلان کار را انجام دهد یک گونی برنج به او میدهم، بنا بر احتیاط واجب جعاله صحیح نیست، مگر اینکه تمام خصوصیات آنرا کاملاً بیان کند.
مسئلۀ ۲۶۲۷ : اگر جاعل قرار جعاله را انجام دهد ولی مبلغ معین را در قرارداد ذکر نکند و عامل آن عمل را انجام دهد پس از انجام عمل، جاعل باید اجرت آن عمل را به آن اندازهای که در نظر مردم ارزش دارد- اجرت المثل- به عامل بپردازد، مگر آنکه قرینه و شاهدی مانند ظاهر کلام جاعل، وجود داشته باشد که جاعل مبلغ کمتری را اراده کرده است در این صورت مبلغی را که از ظاهر کلام جاعل فهمیده میشود باید بدهد.
مسئلۀ ۲۶۲۸ : اگر جاعل مبلغ معین شده را برای تمام مراحل کار تعیین کرده باشد طوری که بدون اتمام کار نظر جاعل تأمین نمیشود و یا مورد طوری است که اگر کار تمام نشود برای جاعل هیچ فایدهای ندارد، در این صورت اگر عامل کار را ناتمام بگذارد، ولو اینکه مقداری هم انجام داده باشد، چیزی از جاعل طلبکار نیست. ولی اگر مقصود جاعل این باشد که به اندازه هر مرحله پیشرفت در کار مبلغی را بپردازد، در این صورت اگر عامل نیمه کاره رها کند، جاعل دستمزد کار را نسبت به پیشرفت آن خواهد پرداخت، اگرچه بهتر است با هم مصالحه کنند.
مسئلۀ ۲۶۲۹ : اگر عامل قبل از قرارداد جعاله یا بعد از آن کاری انجام دهد، ولی قصدش این باشد که آن کار را به صورت رایگان انجام بدهد، حق ندارد مزدی از جاعل مطالبه کند.
مسئلۀ ۲۶۳۰ : جعاله از عقود جایز است، بنابراین مادامی که عمل تمام نشده، هم عامل و هم جاعل میتوانند آنرا به هم بزنند منتها نسبت به استحقاق عامل بر اجرت کاری که جاعل برای آن قرار داده است، چند حالت وجود دارد:
۱- اینکه عامل هنوز شروع به کار نکرده باشد در این صورت چه جاعل قرارداد را به هم بزند یا عامل اقدام نکند، عامل به هیچ چیزی استحقاق ندارد.
۲- اینکه عامل شروع به کار کند و پس از شروع کار، جاعل قرارداد را به هم بزند، در این صورت جاعل مزد عامل را تا اندازهای که کار کرده باید بپردازد.
۳- عامل پس از شروع کار، در وسط و قبل از تمام شدن عمل آنرا رها کند، اگر رها کردن عامل موجب ضرر و زیان برای جاعل نباشد و قصد از رها کردن، اعراض از کار قبلی و مزد آن نباشد، عامل به مقداری که عمل کرده است، نسبت به آن، از اجرت معینه یا نسبت به اجرت متعارفه، در صورتی که معین نشده باشد، استحقاق دستمزد دارد، گرچه احوط آنست که مصالحه کنند.
۴- اگر رها کردن عامل موجب ضرر و زیان برای جاعل بشود، در این صورت عامل حق ندارد کار را رها کند و موجب زیان برای جاعل گردد و اگر رها کرد، علاوه بر اینکه بر جاعل حقّی ندارد، ضامن ضرر و زیان وارده هم خواهد شد.
مسئلۀ ۲۶۳۱ : در هر موردی که جعاله به هر دلیلی باطل باشد، شخص عامل هر اندازه که کار کرده باشد، استحقاق اجرت مثل آن کار را دارد، یعنی اجرت و مزدی که معمولا برای مانند آن کار میدهند، در این صورت اگر عامل قصد داشته به رایگان کار انجام دهد چیزی طلبکار نیست. ولی اگر قصد اجرت داشته و اجرت آن کار بیشتر یا کمتر از آن چیزی است که در قرارداد ذکر شده است، در مقدار تفاوت با همدیگر مصالحه کنند و در غیر این صورت احتیاحی به مصالحه ندارند.
مسئلۀ ۲۶۳۲ : اگر جاعل و عامل با هم اختلاف پیدا کنند و یکی مدّعی صحّت و دیگری بطلان جعاله شود، قول کسی که مدّعی صحت است، مقدّم است.
مسئلۀ ۲۶۳۳ : اگر از طرفین یکی مدّعی شود، قراردادی که واقع شده به صورت اجاره بوده و دیگری ادعا کند که جعاله بوده است، قول مدّعی اجاره، مقدّم است.
مسئلۀ ۲۶۳۴ : اگر طرفین قبول داشته باشند آنچه که واقع شده به صورت جعاله بوده است منتها اختلاف پیدا کنند در اینکه آن چیزی که جعاله در آن واقع شده، به جاعل تحویل داده شده است یا نه. مثلاً گفته بوده هر کس گمشده مرا پیدا کند و به من برساند این مبلغ را به او میدهم و اختلافشان در سر این باشد که آن گمشده را پیدا کرده و به جاعل رسانده است یا نه، قول کسی که مدّعی عدم وصول است، مقدّم است مگر آنکه دلیل محکمتری برای رساندن از طرف عامل وجود داشته باشد.
مسئلۀ ۲۶۳۵ : اگر مژدگانی و جوایزی برای پیدا کردن اشیای گمشده به صورت مطلق قرار دهند از قبیل جعاله است. - شرایط جُعاله
-
مسئلۀ ۲۶۲۳ : جاعل باید عاقل و بالغ باشد و با قصد و اختیار قرارداد ببندد و شرعاً ممنوع التّصرّف در مال خود نباشد، بنابراین جعاله فرد نابالغ، غیر عاقل و سفیه بدون اجازۀ ولی و نیز آن کسی که از طرف حاکم شرع ممنوع التصرّف در اموال خود شده، صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۶۲۴ : کاری که جاعل قرار داده تا عامل انجام بدهد باید غیر عقلایی و غیرشرعی نباشد و نیز در واجباتی که شرعاً انسان خودش مباشره رایگان باید انجام بدهد، نباشد، بنابراین اگر جاعل بگوید هر کس فلان شراب را بنوشد یا فلان کار را که کاری لغو و بیهوده است، انجام دهد یا نماز یومیه و واجب- که خود انسان باید بجا آورد- را بجا آورد، فلان مبلغ پول میدهم، جعاله در آن باطل است. اما اگر قرارداد جعاله را در اموری قرار دهد که واجب نیست و از قبیل مقدّمات آن امر واجب است و مباشرت و رایگان بودن، در آن لحاظ نشده و نصّ خاصی برای منع جعاله و مانند آن در آن وارد نشده، مثلاً در باب تغسیل میت جعاله را در تهیه آب و نحوه آن قرار دهد اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۶۲۵ : هیچ کدام از شرایطی که در جاعل لازم است برای عامل لازم نیست، تنها چیزی که در عامل شرط است این است که آن عمل را بتواند انجام دهد و برای انجام آن شرعاً و عقلاً، مانعی وجود نداشته باشد، بنابراین برای عامل بالغ، عاقل وجایز التّصرّف بودن در اموال، شرط نیست، اگر بچّهای که خوب و بد را میفهمد، ولو بدون اجازۀ ولیّ او، حتّی بچّه غیر ممیز و غیر عاقل هم اگر متعلّق جعاله را انجام بدهند، مستحقّ آن چیزی هستند که جاعل در قرارداد جعاله آورده است، منتها جاعل باید آنرا به ولیّ ایشان تحویل بدهد و اگر جعاله را برای جارو کردن مسجد قرار داده باشد، جنب یا حایض نمیتواند آنرا انجام دهد و اگر انجام بدهد، چون کاری حرام مرتکب شده، مستحق جعل نیست.
مسئلۀ ۲۶۲۶ : مالی که جاعل قرار میگذارد در جعاله به عامل بپردازد، باید معین کند ولو اینکه به صورت جعل حصّه و مقداری از همان چیزی باشد که عامل آنرا به جاعل برمیگرداند، مثلاً اگر جاعل بگوید هر کس اسب مرا به من برگرداند، نصف همان اسب را به او میدهم، یا هر کس این جنس را بفروشد، مازاد از اصل سرمایه آنرا به او میدهم، جعاله صحیح است یا اگر بگوید هر کس این کار را بکند این گونی برنج را به او میدهم، ولو اینکه خصوصیات آن برنج را معین نکند و حتّی مقدارش را هم نگفته و توصیف نکند، جعاله صحیح است. ولی اگر اصلاً معین نکند و به صورت مطلق بگوید هر کس فلان کار را انجام دهد یک گونی برنج به او میدهم، بنا بر احتیاط واجب جعاله صحیح نیست، مگر اینکه تمام خصوصیات آنرا کاملاً بیان کند.
مسئلۀ ۲۶۲۷ : اگر جاعل قرار جعاله را انجام دهد ولی مبلغ معین را در قرارداد ذکر نکند و عامل آن عمل را انجام دهد پس از انجام عمل، جاعل باید اجرت آن عمل را به آن اندازهای که در نظر مردم ارزش دارد- اجرت المثل- به عامل بپردازد، مگر آنکه قرینه و شاهدی مانند ظاهر کلام جاعل، وجود داشته باشد که جاعل مبلغ کمتری را اراده کرده است در این صورت مبلغی را که از ظاهر کلام جاعل فهمیده میشود باید بدهد.
مسئلۀ ۲۶۲۸ : اگر جاعل مبلغ معین شده را برای تمام مراحل کار تعیین کرده باشد طوری که بدون اتمام کار نظر جاعل تأمین نمیشود و یا مورد طوری است که اگر کار تمام نشود برای جاعل هیچ فایدهای ندارد، در این صورت اگر عامل کار را ناتمام بگذارد، ولو اینکه مقداری هم انجام داده باشد، چیزی از جاعل طلبکار نیست. ولی اگر مقصود جاعل این باشد که به اندازه هر مرحله پیشرفت در کار مبلغی را بپردازد، در این صورت اگر عامل نیمه کاره رها کند، جاعل دستمزد کار را نسبت به پیشرفت آن خواهد پرداخت، اگرچه بهتر است با هم مصالحه کنند.
مسئلۀ ۲۶۲۹ : اگر عامل قبل از قرارداد جعاله یا بعد از آن کاری انجام دهد، ولی قصدش این باشد که آن کار را به صورت رایگان انجام بدهد، حق ندارد مزدی از جاعل مطالبه کند.
مسئلۀ ۲۶۳۰ : جعاله از عقود جایز است، بنابراین مادامی که عمل تمام نشده، هم عامل و هم جاعل میتوانند آنرا به هم بزنند منتها نسبت به استحقاق عامل بر اجرت کاری که جاعل برای آن قرار داده است، چند حالت وجود دارد:
۱- اینکه عامل هنوز شروع به کار نکرده باشد در این صورت چه جاعل قرارداد را به هم بزند یا عامل اقدام نکند، عامل به هیچ چیزی استحقاق ندارد.
۲- اینکه عامل شروع به کار کند و پس از شروع کار، جاعل قرارداد را به هم بزند، در این صورت جاعل مزد عامل را تا اندازهای که کار کرده باید بپردازد.
۳- عامل پس از شروع کار، در وسط و قبل از تمام شدن عمل آنرا رها کند، اگر رها کردن عامل موجب ضرر و زیان برای جاعل نباشد و قصد از رها کردن، اعراض از کار قبلی و مزد آن نباشد، عامل به مقداری که عمل کرده است، نسبت به آن، از اجرت معینه یا نسبت به اجرت متعارفه، در صورتی که معین نشده باشد، استحقاق دستمزد دارد، گرچه احوط آنست که مصالحه کنند.
۴- اگر رها کردن عامل موجب ضرر و زیان برای جاعل بشود، در این صورت عامل حق ندارد کار را رها کند و موجب زیان برای جاعل گردد و اگر رها کرد، علاوه بر اینکه بر جاعل حقّی ندارد، ضامن ضرر و زیان وارده هم خواهد شد.
مسئلۀ ۲۶۳۱ : در هر موردی که جعاله به هر دلیلی باطل باشد، شخص عامل هر اندازه که کار کرده باشد، استحقاق اجرت مثل آن کار را دارد، یعنی اجرت و مزدی که معمولا برای مانند آن کار میدهند، در این صورت اگر عامل قصد داشته به رایگان کار انجام دهد چیزی طلبکار نیست. ولی اگر قصد اجرت داشته و اجرت آن کار بیشتر یا کمتر از آن چیزی است که در قرارداد ذکر شده است، در مقدار تفاوت با همدیگر مصالحه کنند و در غیر این صورت احتیاحی به مصالحه ندارند.
مسئلۀ ۲۶۳۲ : اگر جاعل و عامل با هم اختلاف پیدا کنند و یکی مدّعی صحّت و دیگری بطلان جعاله شود، قول کسی که مدّعی صحت است، مقدّم است.
مسئلۀ ۲۶۳۳ : اگر از طرفین یکی مدّعی شود، قراردادی که واقع شده به صورت اجاره بوده و دیگری ادعا کند که جعاله بوده است، قول مدّعی اجاره، مقدّم است.
مسئلۀ ۲۶۳۴ : اگر طرفین قبول داشته باشند آنچه که واقع شده به صورت جعاله بوده است منتها اختلاف پیدا کنند در اینکه آن چیزی که جعاله در آن واقع شده، به جاعل تحویل داده شده است یا نه. مثلاً گفته بوده هر کس گمشده مرا پیدا کند و به من برساند این مبلغ را به او میدهم و اختلافشان در سر این باشد که آن گمشده را پیدا کرده و به جاعل رسانده است یا نه، قول کسی که مدّعی عدم وصول است، مقدّم است مگر آنکه دلیل محکمتری برای رساندن از طرف عامل وجود داشته باشد.
مسئلۀ ۲۶۳۵ : اگر مژدگانی و جوایزی برای پیدا کردن اشیای گمشده به صورت مطلق قرار دهند از قبیل جعاله است. - احکام بیمه
-
مسئلۀ ۲۶۳۶ : بیمه نوعی قرارداد است که بین متقاضی بیمه با مؤسسه یا شرکت یا دولت و یا شخص خاصی بسته میشود و بیمه کننده متعهد میشود، خسارتها و نقائصی که ممکن است به شخص یا مال او وارد شود، در برابر عوضی که از متقاضی یا شخص ثالث دریافت میکند، به وسیلۀ شخص یا مؤسسه و یا هر دستگاه بیمه کننده، آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۲۶۳۷ : قرارداد بیمه مانند هر قرارداد دیگر احتیاج به عقد دارد ولی لازم نیست عقد بیمه به صورت عربی باشد، بلکه اگر متقاضی بیمه با هر واژه و بلکه با هر عملی- به صورت معاطات- مقصود خود را به بیمه کننده بفهماند و بیمه کننده هم قبول کند، عقد و قرارداد بیمه محقق شده و صحیح است.
مسئلۀ ۲۶۳۸ : اقوی و اظهر آنست که قرارداد بیمه قرارداد و عقد مستقلّی است، اگرچه ممکن است در قالب صلح به عوض یا صلح در برابر عوض یا هبۀ معوّضه و یا ضمانت در مقابل عوض یا مانند آنها نیز به وجود آید.
مسئلۀ ۲۶۳۹ : در عقد بیمه، علاوه بر شرایطی که در سایر عقود، از قبیل عقل، بلوغ، اختیار و عدم ممنوعیت از تصرّف است، چند شرط دیگر نیز لازم است:
۱- تعیین دو طرف قرارداد که فرد هستند یا مؤسّسه، شرکت یا دولت و سازمانها و دیگر واحدهای حقیقی و حقوقی.
۲- تعیین مورد و متعلَّق بیمه که شخص است یا اتومبیل، کشتی یا هواپیما، مزرعه یا باغ، خانه یا مغازه و شخص ثالث و یا هر چیز دیگر.
۳- تعیین مبلغ و اقساط آن که باید درخواست کننده بیمه پرداخت کند و همچنین تعیین زمان پرداخت اقساط.
۴- تعیین زمان بیمه که از چه زمانی شروع میشود و چقدر ادامه مییابد، سالانه، ماهانه و یا عمری است.
۵- تعیین آفتها، خطرات، خسارات و تلفات که بیمه کننده عهدهدار آنها میشود، مثلاً آتش سوزی، تصادفات، سیل، غرق شدن، بیماری، هر نوع آفت و چیزی که موجب خسارت میشود.
مسئلۀ ۲۶۴۰ : در بیمه لازم نیست میزان و اندازه خسارت تعیین شود، بنابراین اگر بگویند و مقرر کنند هر اندازه خسارت وارد شود تمام یا قسمتی از آنرا دستگاه بیمه کننده جبران کند، کفایت میکند و بیمه صحیح است.
مسئلۀ ۲۶۴۱ : در قرارداد بیمه هر یک از دو طرف میتوانند مفاد ایجاب یا قبول را اجرا کنند و یا به صورت معاطات و عمل آنرا به وجود آورند و لازم است تمام قیود و شرایطی که گفته شد معلوم شود و قرارداد بر اساس آنها واقع شود.
مسئلۀ ۲۶۴۲ : تمامی اقسام با رعایت تمامی قیود و شرایط بیمه، صحیح است، چه بیمه عمر باشد یا بیمه کالاهای تجارتی و یا ساختمانها، کشتیها، هواپیماها، کارمندان دولت، اهل ده، شهر، ماشین و مانند آن.
مسئلۀ ۲۶۴۳ : اگر گروهی با سرمایه مشترک، مؤسسهای تأسیس کنند یا چند نفر با هم قرار بگذارند که هر خسارتی به هر کدام از آنها وارد شد آن مؤسسه یا آن شخص جبران کند، صحیح است و باید مطابق قرارداد عمل کند و آنرا «بیمه متقابل» مینامند و در فرض بیمه کردن شرکت یا مؤسسه، اگر آنها با پول مشترک و با اجازۀ صاحبان آنها به تجارت بپردازند، جایز است و هر کدام از شرکا علاوه بر دریافت خسارت در صورت وقوع- مطابق قرارداد- سهمی هم از سود تجارت خواهند برد.
مسئلۀ ۲۶۴۴ : چون پرداخت اقساط بیمه نه به عنوان قرض است و نه معاوضه، بلکه نوعی تعهّد است در برابر تعهّد دیگر، بنابراین مؤسسه، شرکت یا شخص بیمه کننده، میتواند به منظور تشویق متقاضیان بیمه، متعهّد شود علاوه بر تأمین خسارت مبلغی هم به آنان بپردازد.
مسئلۀ ۲۶۴۵ : قرارداد بیمه با رعایت قیود و شرایطی که قبلاً گفته شد صحیح است، چه خسارت محتمل باشد یا در آینده واقع شود یا بداند هیچ خطری واقع نمیشود- یا واقع میشود.
مسئلۀ ۲۶۴۶ : اگر در قرارداد بیمه یکی از دو طرف به آنچه که ملتزم به آن شده است عمل نکند، طرف دیگر حق دارد بیمه را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۶۴۷ : اگر پس از قرارداد بیمه معلوم شود که آن قرارداد واجد شرایط لازم نبوده و باطل بوده است، چند حالت پیش میآید:
۱- اینکه بیمه شونده چیزی از اقساط پرداخت نکرده باشد و خسارتی هم وارد نشده باشد، در این حالت لازم نیست بیمه شونده اقساطش را بپردازد و چیزی هم بر عهدۀ بیمه کننده نیست.
۲- بیمه شونده مقداری از اقساط را پرداخت کرده باشد، در این حالت بیمه کننده مالک آن اقساط است اگرچه هیچ خسارتی را تحمّل نکرده باشد و بیمه شونده حق ندارد آن مقدار از اقساط را که پرداخت کرده، پس بگیرد.
۳- اینکه بیمه کننده خسارت را تحمل کرده باشد و پس از پرداخت خسارت معلوم شود بیمه باطل بوده است، در این صورت بیمه کننده حق ندارد اقساط باقی مانده را مطالبه کند چون باطل است، ولی بیمه شونده واجب است طبق تعهد اقساط را بپردازد چون عقد بیمه، فاسد هم که باشد موجب ضمان است. - احکام وکالت
-
مسئلۀ ۲۶۴۸ : وکالت از امور رایج و عقلایی است که اسلام هم آنرا امضا کرده است و آن عبارت است از اینکه انسان کاری را که خود میتواند انجام دهد و در آن دخالت کند و آن کار طوری است که لازم نیست انسان خود بالمباشره به آن بپردازد، انجام آنرا به دیگری واگذار میکند تا از طرف او انجام دهد. مثلاً کسی را وکیل کند منزلی را برای او بخرد یا منزل را از طرف او بفروشد یا زنی را برای او عقد کند و یا در دادگاه از طرف وی اقامه دعوی کند یا اینکه به عنوان وکیل مدافع از او دفاع کند یا اینکه از طرف کسی وکیل شود چیزی را امضا کند.
مسئلۀ ۲۶۴۹ : وکالت فقط در مواردی صحیح است که شرعاً مباشرت انسان در آن شرط نباشد. بنابراین در مواردی چون قسم خوردن، شهادت دادن در محکمه و در حضور حاکم شرع جامع شرایط، عبادتهای بدنی مانند نمازهای یومیه- واجب یا مستحب- و روزه که مباشرت شخص در آنها شرط است، وکیل گرفتن و وکالت صحیح نیست، امّا در عبادتهای مالی مانند پرداخت زکات، خمس و ماننند آنها وکالت مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۶۵۰ : در قرارداد وکالت خواندن صیغه عربی و حتّی لفظ لازم نیست، بلکه اگر انسان به دیگری به هر طریقی بفهماند که او را وکیل کرده و طرف هم بفهماند قبول کرده، مثلاً مال خود را به صورت معاطات به کسی بدهد که برایش بفروشد و او نیز آن مال را بگیرد که بفروشد، وکالت صحیح است.
مسئلۀ ۲۶۵۱ : اظهر آنست که اگر موکل، اصل وکالت را مشروط بر چیزی کند مثلاً بگوید اگر کسی از مسافرت بیاید تو وکیل من هستی، صحیح نیست. ولی اگر اصل کارهایی که انسان قدرت بر انجام آنها ندارد، نمیتواند از طرف کسی وکیل شود، مثلاً کسی که در حال احرام حجّ است، چون برای محرم جایز نیست صیغه زناشوییبخواند، برایش جایز نیست از طرف کسی وکیل شود تا از قِبَل او عقد را جاری کند. - شرایط وکیل و موکِّل
-
مسئلۀ ۲۶۵۲ : موکل و وکیل، باید عاقل باشند و با قصد و اختیار اقدام کنند و وکیل، اگر فقط برای اجرای عقد قرارداد وکالت، انتخاب شود، بلوغ در او شرط نیست و در غیر این صورت باید بالغ هم باشد. بنابراین بچّهای که خوب و بد را تشخیص میدهد اگر فقط در خواندن صیغه وکیل شود و آنرا با توجّه به معنا و شرایطش بخواند، صیغهای که خوانده صحیح است.
مسئلۀ ۲۶۵۳ : وکالت افراد سفیه و ورشکسته مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۶۵۴ : وکالت فرد غیر مسلم از طرف فرد مسلمان یا کافر مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۶۵۵ : نمیتوان برای انجام کارهای حرام یا کارهایی که قدرت لازم برای انجامشان را ندارد، از طرف کسی وکیل شد. مثلاً کسی که در حال احرام حجّ است، چون برای محرم جایز نیست صیغه زناشویی بخواند، برایش جایز نیست از طرف کسی وکیل شود تا از قِبَل او عقد را جاری کند.
مسئلۀ ۲۶۵۶ : مورد وکالت باید معلوم شود، بنابراین اگر کسی را وکیل کند تمام کارهای او را انجام دهد جایز است امّا اگر کسی را وکیل کند بعضی از کارهای او را انجام دهد، ولی مشخّص نکند، وکالت باطل است؛ مگر اینکه موکل چندین کار داشته باشد و اختیار بدهد وکیل هر کدام را که مایل است انجام بدهد، ظاهر آنست که وکالت در این صورت باطل نیست.
مسئلۀ ۲۶۵۷ : وکالت برای دفاع از متّهم در دادگاه مانعی ندارد، مگر آنکه وکیل بداند متّهم ذیحق نبوده و دفاع از وی در نظر شرع ممنوع است، در این صورت وکالت از او جایز نیست. چنانچه وکیل بداند اگرچه متّهم در این مورد مثلاً محق نیست، ولی از جهت دیگری به او ظلم شده، در این صورت اگر وکیل از حقوق مشروع و قانونی او دفاع کند، اشکالی ندارد و اگر رسیدن متّهم به حقوق مشروع خود، مشروط به دفاع وکیل باشد، طوری که بدون دفاع وکیل حقّی از او ضایع میشود و فرد ذیحقّی از حقوق مشروع و قانونی خود محروم میگردد، دفاع از او واجب است.
مسئلۀ ۲۶۵۸ : اگر انسان کسی را وکیل کند که از طرف او زمین مواتی را احیا کند یا از دریا، ماهی یا پرنده از هوا برایش صید کند و در هر صورت اگر انسان کسی را وکیل کند، چیزهای مباحی به دست آورد که بر خلاف مقرّرات حکومت حقّۀ اسلامی و قانون نباشد، وکالت صحیح است و هر چیز ی که وکیل به نیت موکل انجام داده ملک موّکل است.
مسئلۀ ۲۶۵۹ : وکالت از عقود جایز است، بنابراین هر دو طرف میتوانند آنرا به هم بزنند، مگر آنکه در ضمن عقد لازمی شرط کنند که آنرا به هم نزنند. مثلاً در عقد نکاح که از عقود لازم است شرط کنند زن مثلاً تا مدّت پنجاه سال از طرف شوهر وکیل شود که اگر شوهر سه ماه یا دو ماه خرجی او را نداد یا اگر شوهر همسر دیگری انتخاب کند، زن حق داشته باشد، خودش را مطلّقه کند و نیز شرط کنند شوهر حقّ عزل او را نداشته باشد در این صورت این وکالت تا پایان پنجاه سال باقی و قابل عزل و به هم زدن نیست.
مسئلۀ ۲۶۶۰ : در هر موردی که موکل وکیلش را عزل میکند، پس از آنکه خبر عزل به وکیل رسید، او به هیچ وجه حق ندارد آن کار را انجام دهد، ولی اگر قبل از رسدن خبر، وکیل آن کار را انجام داده باشد، ولو اینکه در باطن وکیل عزل شده باشد، آن کار صحیح است.
مسئلۀ ۲۶۶۱ : وکیل هر وقت بخواهد میتواند از وکالت خود را عزل و برکنار کند اگرچه موکل غایب باشد.
مسئلۀ ۲۶۶۲ : وکیل بدون اجازۀ موکل نمیتواند کاری را که به او واگذار شده به دیگری واگذار کند و اگر موکل اجازه داده باشد، مطابق اجازه، وکیل میتواند عمل کند. همچنین اگر ظاهر کار طوری باشد که نشان بدهد موکل اجازه گرفتن وکیل را هم داده است، مثلاً کار طوری است که وکیل به تنهایی قدرت انجام آنرا ندارد، در این صورت وکیل میتواند آنرا به دیگری محوّل کند و چنانچه موکل گفته باشد برای من وکیل بگیر، واجب است از طرف او وکیل بگیرد و حق ندارد کسی را از طرف خودش وکیل کند.
مسئلۀ ۲۶۶۳ : اگر وکیل با اجازۀ موکل فرد دیگری را از طرف او وکیل کند، وکیل اوّل نمیتواند دوّمی را از وکالت عزل کند و اگر وکیل اوّل بمیرد وکالت دوّمی باطل نمیشو. ولی اگر وکیل اوّل با اجازۀ موکل فرد دیگری را از طرف خود وکیل کند، هم موکل و هم وکیل میتوانند او را از وکالت عزل کنند و در این صورت اگر وکیل اوّل بمیرد یا عزل کند، وکالت وکیل دوّم باطل میشود، کما اینکه اگر موکل بمیرد وکالت وکیل اوّل و وکیل دوّم هردو باطل میشود.
مسئلۀ ۲۶۶۴ : وکالت با مرگ وکیل باطل میشود کما اینکه با مرگ موکل هم باطل میشود، اینکه وکیل از مرگ موکل اطلاعی نداشته باشد و همچنین اگر وکیل یا موکل جنون پیدا کنند، وکالت باطل میشود و در صورتی که موکل ورشکسته شود و حاکم شرع او را از تصرّف در اموالش منع کند، اگر وکالت، موردش تصرّف در اموالش بوده، وکالت او باطل است. همچنین در مواردی که متعلّق وکالت از بین رفته باشد و یا موکل خودش در مورد وکالت همان کاری را انجام دهد که به وکیل واگذار کرده است مثلاً به جای کسی که وکیل کرده بود خانهاش را به فروش برساند، خود بفروشد یا کاری کند که خلاف وکالت باشد، مثلاً همان خانه را به دیگری هبه کند، در این صورت وکالت باطل میشود.
مسئلۀ ۲۶۶۵ : برای کسی که چند نفر را برای انجام کاری وکیل کند، چند صورت وجود دارد:
۱- اگر به آنان اجازه داده باشد هر کدام مستقلاً برای آن کار اقدام کنند، در این صورت هر کدام از آنها میتوانند بر آن کار اقدام کنند و اگر یکی از آنها فوت یا عزل شود، وکالت دیگران باطل نمیشود.
۲- آنان را وکیل کرده و به آنان اجازه داده باشد به کاری اقدام کنند، ولی باید دسته جمعی اقدام کنند، در این صورت هیچ کدام نمیتوانند به تنهایی اقدام کنند و باید به صورت گروهی عمل کنند و اگر یکی از ایشان فوت یا عزل شود، وکالت همه باطل میشود.
۳- اگر تصریح نکرده باشد که آنان مستقلاّ میتوانند اقدام کنند یا دسته جمعی باید اقدام کنند و دربارۀ هیچ کدام سخنی نگفته باشد و از قراین دیگر هم مشخّص نباشد که نظر موکل چیست، در این صورت نیز اظهر آنست که هیچ کدام نمیتوانند به تنهایی اقدام کنند.
مسئلۀ ۲۶۶۶ : احتیاط واجب آنست که در مواردی که وکیل یا موکل یا هر دو، گاهی دیوانه یا بیهوش میشوند، به معاملهای که انجام میدهند، ترتیب اثر داده نشود و با وکالت معامله انجام نگیرد.
مسئلۀ ۲۶۶۷ : اگر مطابق قرارداد، موکل برای کاری که وکیل باید انجام بدهد، چیزی قرار بدهد، پس از انجام کار واجب است مطابق آن به قرار خود عمل کند.
مسئلۀ ۲۶۶۸ : اگر وکیل در نگهداری اموالی که در اختیار اوست کوتاهی کند یا در غیر اجازهای که به او دادهاند در آن تصرّف کند و آن اموال تلف شود، ضامن است و باید جبران کند. ولی اگر در نگهداری آن کوتاهی نکند و در غیر آن جهتی که به او اجازه دادهاند مصرف نکند و بهطور اتفاقی تلف شود یا نقصان پیدا کند، ضامن نیست و عوض آنرا نباید بپردازد.
مسئلۀ ۲۶۶۹ : اگر دو نفر در اصل وکالت با هم اختلاف پیدا کنند، سخن و قسم کسی که منکر وکالت است، مقدّم است. ولی اگر اصل وکالت مورد اتّفاق باشد، ولی در ضایع و تلف شدن مال مورد وکالت یا در کوتاهی وکیل در حفظ و نگهداری، اختلاف پیدا کنند ادّعا و قسم وکیل مقدّم است.
مسئلۀ ۲۶۷۰ : اگر کسی را در ضمن عقد لازم وکیل کنند بهطوری که نتوانند او را عزل کنند- یعنی وکیل بلا عزل- در این صورت موکل نمیتواند او را عزل کند و اگر عزل هم کرد منعزل نمیشود.
مسئلۀ ۲۶۷۱ : اگر در اصل وکالت اتّفاق نظر داشته باشند، ولی در متعلَّق وکالت اختلاف داشته باشند، مثلاً موکل مدّعی باشد معامله خانه بوده ولی وکیل بگوید زمین بوده است، یا در مقدار مورد به صورت اقلّ و اکثر اختلاف داشته باشند یا موکل ادّعا کند مورد وکالت مقید بوده و وکیل بگوید مطلق بوده و هیچ قید و شرطی نداشته، قول موکل مقدّم است. - احکام قرض
-
اهمّیت قرض در اسلام
قرض دادن یکی از کارهای مطلوب، مستحب و مورد تأکید اسلام است که در قرآن کریم و روایات معصومین تأکید زیادی روی آن شده است. از جمله جابر از امام صادق نقل میکند که فرمود: رسول گرامی اسلام فرمودند: اگر کسی به برادر ایمانی خود قرض دهد، مال او همیشه در حال زیاد شدن بوده و فرشتگان الهی بر او رحمت میفرستند.
نیز روایت شده است از رسول اکرم که فرمودند: اگر کسی به برادر مسلمان خود قرض دهد، خدای عالم در برابر هر درهم که او قرض داده، به اندازه وزن کوههای احد، رُضوی و طور سیناء، ثواب عطا میفرماید و اگر با بدهکار خود مدارا کند، بدون حساب و با شتاب از صراط میگذرد و اگر برادر مسلمانی از کسی قرض بخواهد و شکایت خود را پیش او ببرد و با اینکه میتواند با قرض دادن مشکل او را حل کند، به او قرض ندهد، خدای جهان در روز قیامت که نیکوکاران را پاداش خیر میدهد، وی را محروم ساخته و بهشت را بر او حرام میکند.
باز از امام صادق روایت شده که فرمودهاند: «من به کسی قرض بدهم محبوبتر و مطلوبتر است در نزد من از اینکه به همان اندازه در راه خدا صدقه بدهم؛ زیرا اگر کسی به دیگری قرض دهد و برای بازپرداخت آن زمان و مدّت بگذارد و بدهکار در آن زمان نتواند بپردازد، خداوند متعال برای هر روز تأخیر ثواب یک دینار صدقه هر روز را عطا میفرماید».
مسئلۀ ۲۶۷۲ : قرض عبارت است از اینکه کسی مالی را به دیگری تملیک کند، طوری که طرف تضمین کند و متعهد بشود خود آنرا یا مثل و قیمت آنرا به تملیک کننده بپردازد و تملیک کننده را «مقرض» و تملک کننده را «مقترض» یا «مستقرض» مینامند.
مسئلۀ ۲۶۷۳ : در عقد و قرارداد قرض صیغه و لفظ خاصی شرط نیست، بلکه اگر وام دهنده چیزی را در اختیار دیگری به عنوان قرض قرار دهد و وام گیرنده به همین قصد آنرا در اختیار بگیرد، قرض صحیح است ولی باید مقدار آن معلوم باشد.
مسئلۀ ۲۶۷۴ : احوط و بلکه اظهر آنست که مال قرض باید عین باشد و قرض دِین یا منفعت جایز نیست ولی مقدار آن باید در حد متعارف معلوم باشد بهطوری که مال قرضی امری مبهم نباشد تا منتهی به اختلاف شود. همچنین چیزهایی که شرعاً قابل تملّک نیست، قرض دادن آن نیز جایز نیست مانند شراب و خوک. لازم نیست مال قرض، عین شخصی باشد، بلکه قرض دادن عین کلّی و غیر شخصی نیز جایز است بهطوری که عقد قرارداد قرض بر امر کلّی واقع شود، مثلاً چنانچه قرض دهنده بگوید: صد متر زمین به تو قرض میدهم و قرض کننده به این قصد قبول کند، قرض صحیح است اگرچه وقت تحویل دادن به صورت عین شخصی خواهد بود.
مسئلۀ ۲۶۷۵ : در صحّت قرارداد قرض و مالک شدن قرض گیرنده، تحویل دادن و تحویل گرفتن مال قرض شرط است، ولی تصرّف قرض گیرنده نه در صحت قرارداد قرض شرط است و نه در مالکیت قرض گیرنده.
مسئلۀ ۲۶۷۶ : اگر دو طرف قرارداد قرض، برای باز پرداخت آن زمانی را معین کرده باشند، مثلاً قرض دهد که در مدّت یک سال پرداخت شود، چنانچه بدهکار قبل از رسیدن آن وقت معین بخواهد بدهی خویش را بپردازد، واجب نیست طلبکار قبول کند- میتواند قبول کند یا نکند- ولی اگر تعیین وقت برای سهولت و همکاری با بدهکار باشد، در این صورت اگر بدهکار بخواهد بدهیاش را قبل از رسیدن وقت معین بدهد، طلبکار باید قبول کند.
مسئلۀ ۲۶۷۷ : در صورتی که دو طرف قرض، برای باز پرداخت وقتی را معین کرده باشند، طلبکار بنا به احتیاط واجب حق ندارد قبل از رسیدن موعد معین، طلب خود را مطالبه کند، ولی اگر قرض مدّت دار نباشد یا مدّت آن رسیده باشد، طلبکار هر وقت بخواهد میتواند طلب خود را مطالبه کند.
مسئلۀ ۲۶۷۸ : اگر طلبکار، طلب خودش را بخواهد، چنانچه بدهکار علاوه بر مستثنیات دِین چیزی داشته باشد و بتواند بدهی خود را بدهد، واجب است فوراً آنرا بپردازد و اگر عمداً تأخیر کند گناهکار است و حاکم شرع واجد شرایط میتواند او را به پرداخت وادار کند.
مسئلۀ ۲۶۷۹ : اگر وام و قرض سررسید معین نداشته باشد یا سررسید معین داشته و زمان آن رسیده باشد، طلبکار حق دارد، طلب خویش را مطالبه کند، مگر آنکه بدهکار به هیچ وجه توان پرداخت نداشته باشد و غیر از منزل مسکونی متناسب و وسایل زندگی متعارف و چیزهایی که بهطور معمول به آنها احتیاج دارد، چیز دیگری نداشته باشد، در این صورت طلبکار واجب است صبر کند و به بدهکار مهلت دهد تا قدرت پرداخت بدهی را پیدا کند.
مسئلۀ ۲۶۸۰ : کسی که بدهکار است و نمیتواند بدهی خود را بپردازد، در صورتی که کاسب است و به دست آوردن درآمد از طریق کاسبی برای او امکان دارد، واجب است کاسبی کند تا بتواند بدهی خود را بپردازد و اگر کاسب نباشد، ولی بتواند کاسبی کند و موجب عُسر و حرج برای او نشود، احتیاط واجب آنست که کاسبی کرده و بدهی خویش را ادا کند.
مسئلۀ ۲۶۸۱ : قرارداد قرض از عقود لازم است و قرض دهنده حق ندارد آنرا فسخ کند و آن مالی را که به عنوان قرض داده پس بگیرد، اگرچه عین آن مال موجود باشد، ولی قرض دهنده در صورتی که مدّت معین و مهلت دادن را در ضمن قرض شرط نکرده باشد، میتواند از وام گیرنده طلب خود را مطالبه کند و به او مهلت ندهد.
مسئلۀ ۲۶۸۲ : اگر بدهکار اصلاً نتواند بدهی خود را بپردازد یا اگر بپردازد در عُسر و حرج واقع میشود، مطالبه طلبکار از او جایز نبوده و حرام است.
مسئلۀ ۲۶۸۳ : اگر بدهکار دسترسی به طلبکار خود نداشته و امیدی هم به پیدا کردن او یا وارثش نداشته باشد، باید با اجازۀ حاکم شرع طلب را به عنوان صدقه از جانب طلبکار به فقیر بدهد و بهتر است در صورتی که طلبکار سید نباشد آنرا به فقیر سید ندهد. در صورتی که بدهکار پس از صدقه دادن طلبکار را پیدا کند لازم نیست طلب او را بپردازد و اگر طلبکار به صدقه راضی نشود، ظاهرآن است حاکم شرع از بیت المال جبران کند.
مسئلۀ ۲۶۸۴ : اگر کسی از دنیا برود و مالش بیشتر از مخارج واجب کفن و دفن و بدهیهای او نباشد، باید مالش را در همین موارد مصرف کند و به ورثه وی چیزی نمیرسد.
مسئلۀ ۲۶۸۵ : اگر کسی مقداری پول طلا و نقره و یا چیزهای مثلی دیگری که افراد و اجزای مساوی آن در ارزش با هم برابرند، قرض بگیرد و قیمت آن در بازار ترقّی یا تنزّل پیدا کند، اگر همان مقدار را که تحویل گرفته بود پس بدهد کفایت میکند و در صورت تنزل لازم نیست اضافه بدهد و در صورت ترقی نیز لازم نیست کمتر بدهد و در هر دو صورت اگر به آن مقدار کمتر یا بیشتر راضی نشوند، اشکالی ندارد و اگر وام گیرنده بخواهد به جای جنس مماثل قیمت آنرا بدهد و از طریق ادای قیمت قرض را بپردازد، حتماً باید هر دو راضی باشند و بدون تراضی صحیح نیست. ولی در مورد اسکناس، که از جهت قدرت خرید با آنها معامله میشود و بهطور معمول در حال ترقّی و تنزّل، تفاوت فاحش پیدا میکند، احتیاط واجب آنست که با همدیگر مصالحه کنند.
مسئلۀ ۲۶۸۶ : اگر مالی که قرض کرده است موجود بوده و از بین نرفته باشد و صاحب مال، عین آنرا مطالبه کند، بهتر است بدهکار همان را به او بدهد، اما واجب نیست عین آنرا بدهد و حق دارد عوض آنرا بدهد. - ربای قرضی
-
مسئلۀ ۲۶۸۷ : اگر قرض دهنده شرط کند بدهکار مبلغی از آن مقدار که گرفته است، اضافه بدهد یا از جنس دیگری به آن بیفزاید یا اینکه کاری برای او انجام بدهد یا آنرا با کیفیت خاصی که دارای ارزش مالی است تحویل دهد، همۀ آنها ربا و حرام است، چه آن مالی که به عنوان قرض داده شده از قبیل چیزهایی باشد که با عدد و شمارش معین میشود یا با وزن و پیمانه و مانند آن، ولی اگر بدون شرط، وام گیرنده با میل خود بیشتراز آن مقداری که تحویل گرفته است، به وام دهنده بپردازد، اشکال ندارد بلکه مطلوب و مستحب هم هست.
مسئلۀ ۲۶۸۸ : اگر قرض دهنده در ضمن قرارداد قرض به قرض گیرنده این طور بگوید: این مقدار را به تو قرض میدهم مشروط بر آنکه فلان مقدار موقع باز پرداخت به دیگری ببخشی، ربا و حرام است، بنابراین در حرام بودن ربا فرقی نمیکند، سود آن به طلبکار برسد یا به شخص دیگر.
مسئلۀ ۲۶۸۹ : اگر قرض دهنده، هنگام قرض دادن شرط کند، قرض گیرنده یا هر کس دیگری کاری برای قرض دهنده انجام دهد که در نظر مردم ارزش مالی ندارد، مثلاً شرط کند برای او یا پدر و مادرش دعا کند، اشکال ندارد، ولی اگر قرض دهنده شرط کند، قرض گیرنده علاوه بر پرداخت بدهی از طرف پدر و مادر از دنیا رفته قرض دهنده، نماز و روزۀ قضا بجای آورد یا برای او زیارت نیابی به عمل آورد که معمولاً این کارها در برابر اجرت انجام میشود، از مصادیق ربا و حرام است.
مسئلۀ ۲۶۹۰ : اگر در قرارداد قرض شرط کنند بدهکار موقع پرداخت بدهی از مبلغ دریافتی کمتر پرداخت کند یا اینکه طلبکار، به نفع بدهکار چیزی را متعهّد شود، مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۶۹۱ : کسی که بدهی مدّت دار دارد، مثلاً صد هزار تومان و ظرف مدّت یک سال باید آنرا بپردازد، اگر بدهکار و طلبکار با همدیگر توافق کنند آن مبلغ را ظرف مدّت مثلاً دو ماه، پرداخت کند و به جای مبلغ صد هزار تومان، هشتاد هزار تومان بپردازد، جایز بوده و حرام نیست.
مسئلۀ ۲۶۹۲ : مدت بدهی مدّتدار را جایز نیست با افزودن مبلغ بیشتر کرد و نیز جایز نیست بدهی بدون مدّت را با افزودن چیزی به آن مدتدار کرد.
مسئلۀ ۲۶۹۳ : ربا دادن مانند ربا گرفتن، حرام و ممنوع است و شرط ربایی که انجام شده فاسد است و قرض گیرنده، مقدار اضافه را که شرط کردهاند بدهکار نیست. اگر قرض دادن مقید به آن شرط ربوی باشد، صحت اصل قرض، محل اشکال و بلکه بنا بر اقوی باطل است. اگر قرض مقید به آن شرط ربوی نباشد و شرط ربایی به صورت ضمنی ملاحظه شده باشد، اقوی آنست که اصل قرض درست است و گیرنده قرض ربایی بر آن مالک میشود و میتواند در آن تصرّف کند.
مسئلۀ ۲۶۹۴ : ربای قرضی که در مسائل قبل بیان شد به هیچ وجه جایز نیست و بهطور مطلق حرام است و راهها و روشهایی که به عنوان «حِیل فرار از ربا» برای فرار از ربای قرض ذکر کردهاند، نادرست و باطل است. آن روشها و حیل برای فرار از ربای معاملی-که فقط در باب معامله مثل به مثل جریان دارد- و بیع مثل به مثل است و در باب ربای قرضی اگر کسی به هر نحوی زیاد بگیرد و یا اینکه از آن راهها استفاده کرده باشد، ممنوع و حرام است.
مسئلۀ ۲۶۹۵ : اگر انسان در شهری مبلغی را به کسی بدهد تا در شهر دیگر کمتر بگیرد، مثلاً در شهر قم به تاجری صد هزار تومان بدهد و در اصفهان از طرف همان تاجر نود هزار تومان دریافت کند، صحیح است وآن را «صَرف برات» مینامند. برات یعنی حواله صَرف، معامله صَرف برات یعنی معامله حواله. همچنین اگر کسی در شهری مبلغی را بدهد و شرط کند که در شهر دیگر همان مقدار را پس بگیرد، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۶۹۶ : اگر کسی پولی را به کسی بدهد تا پس از مدّتی در شهر دیگر از آن زیادتر بگیرد، ربا و حرام است، مگر آنکه قرضدهنده در مقابل مقدار اضافهای که از قرضگیرنده دریافت میکند جنسی بدهد یا برای او کاری کند، در اینصورت گرفتن آن زیاده اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۶۹۷ : در مواردی که به ربای قرضی مبتلا شده و قرض را مقید به ربا نکرده است، قرض درست و شرط، فاسد است و مقدار زیاده را باید به صاحبش اگر شناخته میشود، برگرداند و اگر صاحب آن زیاده شناخته شده نیست، ممکن است آن مال موجود بوده و تلف نشده باشد که در این صورت در حکم اموال مجهول المالک است و مطابق حکم آن باید عمل شود. اما اگر آن مال تلف شده و در ذمۀ طرف قرار گرفته باشد، حکم مظالم را دارد و با رجوع به حاکم شرع جامع شرایط به مصرف میرسد. - سفته، چک و احکام آنها
-
مسئلۀ ۲۶۹۸ : سفته از آن نظر که در برابر چیزی قرار میگیرد، سند و مدرک به حساب میآید. در این حالت مانند اسکناس مالیت ندارد و خود آن مورد معامله قرار نمیگیرد، بلکه مورد معامله آن پولهایی است که این سفتهها سند و مدرک اثبات آنهاست و سفته از این نظر مانند اسناد شرعیه است که گواهی میدهد فلان مبلغ در ذمۀ کسی است که آن سفتهها را امضا کرده است، لذا مادامی که بدهکار بدهی را نداده است و سفتههایی که داده وصول نشده است، ذمّهاش بری نشده و بدهکاری او باقی است. اگر سفتهها گم شود یا دزد آنها را ببرد و یا بسوزند و در آتش از بین بروند، چیزی از طلبکار ضایع نشده است و طلبش در ذمۀ بدهکار باقی است.
مسئلۀ ۲۶۹۹ : سفتههای رایج دو قسم است، ۱- حقیقی، ۲ دوستانه و مجاملی؛ سفتههای حقیقی عبارت است از آن نوع سفتههایی که بدهکار در برابر بدهی خود به طلبکار به همان مقدار بدهی که دارد میدهد، مثلاً از شخص یا بانک، مبلغ یک میلیون تومان قرض میگیرد و در برابر همان مبلغ به وی سفته میدهد، اما سفتههای مجاملی و دوستانه عبارت است از آن نوع سفتههایی که شخص سومی که بدهکار نیست، آنها را به کسی میدهد تا از آن استفاده کند.
مسئلۀ ۲۷۰۰ : سفتههای دوستانه و مجاملی ممکن است به این منظور باشد که مشکلی را از یک برادر ایمانی رفع کند بهطوری که مستلزم کار خلاف شرع نباشد و کسی هم ضرر قابل توجّهی نبیند. در این صورت کاری است مطلوب و مورد تأکید روایات اسلامی، مثلاً سفتهای را در اختیار کسی قرار دهد تا او آنرا توسط فرد ثالثی با مقداریکم کردن به پول نقد تبدیل و احتیاجش را رفع کند. این نوع معامله هم جایز است و هم مطلوب و ممکن است دادن سفتههای مجاملی برای این باشد که گیرنده سفته نزد تجّار، بانک یا دیگر مؤسسات مالی از وجهه و اعتبار بیشتری برخوردار شود و نیز شرعاً و قانوناً متعهّد شود آن مبلغی که در سفته نوشته شده است را بپردازد. این نوع دادن سفته هم با رعایت شرایطی که در مسائل بعد توضیح داده میشود، چه گیرنده یک نفر باشد و چه چند نفر، در صورتی که مستلزم ربا نباشد، جایز است.
مسئلۀ ۲۷۰۱ : اگر کسی که سفته حقیقی از بدهکار گرفته است بخواهد آنرا با دیگری معامله کند، باید طوری عمل کند که ربا لازم نیاید. به عنوان مثال سفته دهنده مبلغی را از بانک یا شخص دیگری- با مقداری کمتر از مبلغ خود سفته- به صورت قرض بگیرد و سفته را به بانک یا خود شخص تحویل دهد و آنها را در وصول سفته، وکیل خود قرار دهد تا طلبکار پس از وصول آن، طلب خود را بردارد و مبلغ مازاد را به عنوان کارمزد حساب کند، مشروط بر آنکه مازاد، عرفاً متناسب با کارمزد بوده و برای فرار از ربا نباشد. بنابراین اگر به این ترتیب عمل نکند و مبلغی را که کمتر از مبلغ سفته است از شخص ثالث قرض بگیرد و تمام مبلغ سفته را به شخص ثالث حواله دهد، ربا بوده و حرام است.
مسئلۀ ۲۷۰۲ : اگر وام گیرنده، بیش از مبلغی که وام گرفته به وام دهنده سفته بدهد، مبلغ اضافی ربا و حرام است. در صورتی که اصل قرض مقید به آن نباشد، قرض صحیح ولی شرط فاسد است و شرط فاسد قرض را فاسد نمیکند. ولی اگر اصل قرض مقید به آن باشد، بنا به اقوی اصل قرض هم باطل است.
مسئلۀ ۲۷۰۳ : کسی که سفته حقیقی دارد و طلبکار است و طلبش در ذمۀ بدهکار و مدّتدار است و میخواهد طلب مدّتدارش را به قیمت کمتر ولی نقد بفروشد، خریدار بانک باشد یا شخصی دیگر، در این حالت صاحب سفته حقیقی به پولش میرسد و بانک یا آن شخص، طلبکار میشوند و در این صورت اگر بانک یا آن شخص آن سفتهها را به نقد بفروشند و هیچ کسر نکنند، اظهر آنست که معامله مشکلی ندارد و صحیح است.
مسئلۀ ۲۷۰۴ : اگر در برابر طلبی که از کسی دارد سفته یا چک مدّتدار داشته باشد و بخواهد پیش از موعد مقداری از طلبش را ببخشد و مابقی را از بدهکار بگیرد و به اصطلاح «اسکنت» کند، مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۷۰۵ : سفتههای دوستانه را اگر شخص به منظور دادن به شخص ثالث بگیرد تا از او مبلغی کمتر از مبلغ مندرج در سفته دریافت کند و هنگام سررسید شخص ثالث حق داشته باشد به دهنده سفته مراجعه کند و تمام مبلغ آنرا از او بگیرد، مبلغ اضافه که سوّمی از اولی مطالبه میکند ربا و حرام است و شخص اول که سفته را وسیله ربا قرار داده، در این گناه شریک است. اصل قرض درست ولی سودی که شخص ثالث گرفته حرام است، مگر اینکه شخص اول آن اضافه را بهطور رایگان به شخص ثالث بدهد، نه به منظور فرار از ربا یا اینکه شخص اول آن اضافه را به نیت استحباب شرعی به سومی بدهد، ولی اگر این دو عنوان نباشد ربا و حرام است.
مسئلۀ ۲۷۰۶ : در مواردی سفته دوستانه به شخص دوّم داده میشود تا به نفر سوم بدهد و مبلغی کمتر از مبلغ مندرج در سفته از شخص ثالث دریافت کند و شخص سوم حق داشته باشد به دومی مراجعه کند و در صورت عدم نتیجه به شخص اول مراجعه کند، برای اینکه شخص دوم یعنی گیرنده سفته با داشتن همین سفتهها در نزد شخص ثالث اعتبار پیدا میکند و به همین جهت است که شخص ثالث حاضر میشود با شخص دوم معامله کند و از طریق همین معامله، دومی بدهکار شخص سوم میشود و لذا سومی میتواند به نفر دوم مراجعه کند. از طرف دیگر به دلیل اینکه در نزد این نوع اشخاص معلوم و مشخص است که شخص اول که سفته را داده اگرچه دوستانه بوده ولی با دادن همان سفته ملتزم شده است که مقدار معلوم را اگر دومی ندهد، خود او بپردازد. بنابراین بعد از معامله شخص ثالث با شخص دوم، در موقع سررسید، شخص ثالث حق دارد به دومی رجوع کند و اگر او نداد به اولی مراجعه کند و در این صورت اگر شخص اول طلب سومی را پرداخت کرد، حق دارد به شخص دوم رجوع کرده و مبلغ پرداختی را از او دریافت کند.
مسئلۀ ۲۷۰۷ : گاهی استفاده از سفته به این ترتیب است که شخص اول به بانک یا هر مؤسسه مشابهی برای دریافت وام مراجعه میکند و آن مؤسسه یا بانک برای وام، سفتهای بیشتر از مبلغ وام مطالبه میکند و چند نفر هم که از اعتبار بیشتری برخوردارند، آن سفتهها را امضا میکنند و در واقع آن اشخاص معتبر به عنوان دوستانه آن سفتهها را امضا میکنند و دهنده سفته را نزد بانک یا آن مؤسسه مالی ضمانت میکنند؛ سفتهها حقیقی ولی امضاها دوستانه است و آن بانک یا مؤسسه مالی کل مبلغ مندرج در سفته را از وام گیرنده، موقع سررسید دریافت میکند، در صورتی که این عمل به صورت قرض باشد، این نوع سفته دادن ربا و حرام است و کسانی که به عنوان دوستانه امضا کرده و ضامن گیرنده وام شدهاند، در گناه ربا شریک هستند.
مسئلۀ ۲۷۰۸ : طلبکار- هر که باشد- چنانچه در قبال تأخیر و دیرکرد وام خود- روزانه یا به هر نحو، به عنوان جریمه یا هر عنوان دیگری- از وام گیرنده یا ضامن که چک یا سفتهها را امضا کرده است، مبلغی دریافت کند ربا و حرام است، ولو اینکه وام گیرنده رضایت بدهد.
مسئلۀ ۲۷۰۹ : فرد یا افرادی که سفتهها را امضا میکنند، اگر قصد ضمانت سفته دهنده را داشته باشند و یا بدانند، بنای دولت و مقررات رسمی کشور این است که هر کس سفتهای را امضا کند، ملتزم میشود که اگر بانک یا خریدار دیگر در صورت عدم پرداخت وام گیرنده، به امضا کننده رجوع کند، او بپردازد و حد و شرایط ضمان هم رعایت شده باشد، ضامن وام گیرنده هستند و بانک، طلبکار یا هر مؤسسه دیگری حق دارد به آنها رجوع کند و امضا کنندگان سفتهها هم باید بپردازند.
مسئلۀ ۲۷۱۰ : کلیه احکام و اقسامی که برای سفته گفته شد در مورد چک هم جاری است. اگر کسی جنسی را خریداری کرده و در برابر آن چک داده است و یا وام گرفته و بدهکار است و واقعاً در برابر بدهیاش چک داده، به این نوع چک «حقیقی» میگویند. این نوع چکها اگر مدّتدار باشند، کسانی که چک در دست آنهاست میتوانند به مقداری کمتر از مبلغ چک، با خود طلبکار یا شخص دیگر معامله نقدی کنند و این نوع معامله صحیح است، مشروط بر آنکه به صورت استقراض و قرض دادن نباشد و الا ربا و حرام است و نیز چک را با نقد معامله کند و معامله به مثل نکند. اگر چک را با چک معامله کند، نمیتواند یکی را با مدّت بیشتر و دیگری را مدّت کمتر و بالأخره متفاوت صادر کند. ولی چکهای صوری و دوستانه که در برابر طلب و بدهی واقعی نیست و برای اهداف خاصی که در مسئلۀ ۲۶۹۹ گفته شد در اختیار افراد قرار داده میشود، معامله آنها در صورتی درست است که مطابق قرارداد در ضمن عقد لازم دیگر، چک دهنده، چکگیرنده را وکیل کند که آن چک را با بانک یا شخص ثالث دیگر از طرف صاحب چک، در ذمۀ او، معامله کند. مثلاً دویستهزارتومان را که همان مقدار مندرج در چک است به مقداری کمتر مثلاً صدوهشتاد هزارتومان نقد به بانک یا هر شخص دیگری بفروشد و از طرف دهنده اول چک وکیل باشد آن مبلغ را که صد و هشتاد هزار تومان است، قرض بردارد و در موعد مقرر به شخص اول که دهنده اولیه چک است بپردازد. معامله چک به این صورت صحیح است، چون معامله چک مدّتدار به نقد است اشکالی ندارد. در نتیجه فرد اول پس از این معامله و پس از اینکه شخص دوم آن مبلغ را به عنوان قرض برداشت، بدهکار واقعی شخص سوم خواهد بود و چون با علم و آگاهی صورت گرفته است، شرایط و استلزامات ضمن عقد لازم هم، باید رعایت شود. بنابراین شخص سوم که پول نقد داده و چک مدّتدار را دریافت کرده است، میتواند به شخص اول رجوع کند و اگر شخص اول آنرا پرداخت کرد، شخص اول به فرد دوم مراجعهکند و اگر فرد اول نپرداخت، میتواند مستقیماً به فرد دوم مراجعه کند و فرد اول که وکالت داده تا فرد دوم پس از معامله آن مبلغ را قرض بردارد، نمیتواند شرط نفع یا قرار زیاده بگذارد و الا ربا و حرام است، مگر آنکه نفر دوم آن اضافه را به عنوان کارمزد یا برای عمل به استحباب شرعی به فرد اول بپردازد. - احکام رهن
-
مسئلۀ ۲۷۲۵ : رهن عبارت از این است که بدهکار مقداری از مال خود یا دیگری را با رضایت صاحب آن، نزد طلبکار یا جایی که او میگوید، بگذارد که اگر بدهی خود را نپرداخت، طلبکار با شرایطی که در مسائل آتی گفته خواهد شد از آن مال وصول کند.
مسئلۀ ۲۷۲۶ : در رهن صیغه و لفظ خاصی شرط نیست و همین اندازه که بدهکار مال خود را به قصد رهن بهطور معاطاتی در اختیار طلبکار قرار دهد و طلبکار هم قبول کند، رهن صحیح است و به آن مال «رهن» یا «مرهون»، به گذارنده مال «راهن» و به گیرنده مال «مرتهن» گویند.
مسئلۀ ۲۷۲۷ : در صحت رهن قبض مرتهن شرط است، بنابراین مادام که طلبکار یا نماینده او مال مرهون را تحویل نگرفته است، رهن تحقق پیدا نکرده است.
مسئلۀ ۲۷۲۸ : راهن و مرتهن شرط است، عاقل، بالغ، صاحب اختیار باشند و نیز لازم است سفیه، یعنی کسی که مالش را در راههای بیهوده خرج میکند، نباشند. حتی اگر راهن به علّت ورشکستگی توسط حاکم شرع جامع شراط از تصرف در اموالش منع شده باشد، نمیتواند مال خود را در رهن بگذارد.
مسئلۀ ۲۷۲۹ : انسان باید مالی را که رهن میگذارد ملک خودش باشد یا اینکه شرعاً در آن حقّ تصرف داشته باشد، بنابراین اگر مال کس دیگری را بخواهد رهن بگذارد در صورتی صحیح است که با اجازه و رضایت صاحب آن باشد.
مسئلۀ ۲۷۳۰ : مالی که رهن گذاشته میشود باید عین باشد، بنابراین رهن گذاشتن دین یا منفعت جایز نیست و نیز باید مشخص و معین باشد، پس رهن گذاشتن چیز مبهم جایز نیست. مثلاً اگر بگوید یکی از این دو فرش رهن باشد، جایز نیست، مگر آنکه به صورت کلّی دو طرف توافق کنند یکی از آن دو چیز رهن باشد و مال مرهون با قبض معین شود، اظهر آنست که صحیح است.
مسئلۀ ۲۷۳۱ : چیزی که رهن گذاشته میشود باید، نقل و انتقال، خرید و فروش و دیگر تصرّفات در آن شرعاً جایز باشد، بنابراین رهن گذاشتن شراب، آلات قمار و خوک جایز نیست.
مسئلۀ ۲۷۳۲ : اگر راهن مال خود را به انضمام مال دیگری با یک قرارداد رهن بگذارد، در ملک خودش صحیح و در ملک دیگری منوط به اجازۀ اوست.
مسئلۀ ۲۷۳۳ : منافع مالی که به رهن گذاشته میشود متعلق به کسی است که آنرا رهن میگذارد، ولی بدون اجازۀ مرتهن حقّ تصرّف در آنرا ندارد.
مسئلۀ ۲۷۳۴ : اگر راهن یا ورثه او، مرتهن یا ورثهاش را امین ندانند میتوانند مال رهن را نزد شخص ثالث یا کسی که حاکم شرع تعیین میکند امانت بگذارند و حتی اگر از اول هر دو توافق کنند که آن مال در نزد شخص خاص یا جای مخصوصی به صورت امانت گذاشته شود صحیح است.
مسئلۀ ۲۷۳۵ : راهن و مرتهن حق ندارند بدون اجازۀ یکدیگر مال مرتهن را بفروشند، ببخشند یا اجاره دهند، ولی اگر یکی از آنان بدون اجازۀ دیگری تصرّف در مال مرهون کند و سپس دیگری اجازه دهد اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۷۳۶ : رهن در دست مرتهن امانت است؛ بنابراین اگر مرتهن در نگهداری آن کوتاهی نکند و مال مرهون تلف شود یا عیب و نقص پیدا کند، مرتهن ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۷۳۷ : اگر مرتهن که مال مرهون را در اختیار دارد، با اجازۀ راهن بفروشد، پول آن مانند خود آن مال، رهن است همچنین است اگر بیاجازه بفروشد و بعد اجازه بگیرد.
مسئلۀ ۲۷۳۸ : عقد رهن پس از رهن، از طرف راهن-که بدهکار است- لازم است و بههم زدنی نیست، ولی از طرف مرتهن- که طلبکار است- لازم نیست و قابل به هم زدن است.
مسئلۀ ۲۷۳۹ : عقد رهن با مرگ راهن یا مرتهن، باطل نمیشود، چنانچه راهن که بدهکار است بمیرد حقّ او به ورثه او منتقل میشود و چنانچه مرتهن که طلبکار است بمیرد، حق به ورثه وی منتقل میشود و آن مال هم چنان در رهن باقی میماند.
مسئلۀ ۲۷۴۰ : در صورتی که وقت پرداخت رهن برسد و طلبکار مطالبه کند و بدهکار نتواند بپردازد، سه حالت مفروض است:
۱- چنانچه طلبکار در فروش مال رهن از بدهکار وکالت داشته باشد میتواند مال رهن را فروخته و به اندازه طلبش بردارد و مابقی را به بدهکار بازگرداند.
۲- اگر وکالت نداشته باشد، باید از بدهکار اجازه بگیرد و مال را بفروشد و طلبش را بردارد و مابقی را به بدهکار بدهد.
۳- چنانچه از بدهکار وکالت ندارد و او اجازه نمیدهد یا اصلاً دسترسی به بدهکار وجود ندارد، میتواند از حاکم شرع جامع شرایط اجازه بگیرد و اگر به حاکم شرع و نماینده او دسترسی ندارد از عدول مؤمنین منطقه اجازه بگیرد.
مسئلۀ ۲۷۴۱ : اگر طلبکار یا شخص دیگری در فروش مال رهن از طرف رهن دهنده وکیل باشد و شرط کنند که حقّ به هم زدن آنرا نداشته باشد، تا زنده است و طلبکار طلب خود را نگرفته، وکالت او باقی است و در صورتی که وکیل یا موکل بمیرد، وکالت به هم میخورد.
مسئلۀ ۲۷۴۲ : در مواردی که راهن و مرتهن با همدیگر در سر تلف شدن مال رهنی اختلاف داشته باشند- راهن مدعی تلف نشدن باشد یا در صورت تلف شدن آنرا بر اثر کوتاهی بداند، ولی مرتهن مدعی شود تلف شده، ولی در اثر کوتاهی نبوده است- قول مرتهن با قسم مقدم است، چه مال مرهون در ضمن اموال دیگر تلف شده باشد و یا به تنهایی از بین رفته باشد، مگر آنکه عین قبلاً مغصوب بوده سپس به صورت رهن درآمده باشد یا قبلاً عاریه مضمونه بوده و بعد رهن شده باشد، در این حالت قول راهن با قسمش مقدم است.
مسئلۀ ۲۷۴۳ : اگر بدهکار ورشکسته شود و تمام اموالش تنها به اندازه بدهیهایش باشد، شخص طلبکار به مال رهنی بر دیگران تقدم دارد.
مسئلۀ ۲۷۴۴ : اگر بدهکار جز خانه معمولی محل سکونت و وسایل متعارف زندگی، چیز دیگری نداشته باشد، طلبکار نمیتواند طلب خود را درخواست کند و باید صبر کند، ولی اگر خود خانه و اثاث آنرا به رهن گذاشته باشد، طلبکار میتواند آنها را بفروشد و طلب خود را بردارد.
مسئلۀ ۲۷۴۵ : آنچه امروز در معاملات رهنی جریان دارد که مبلغی وام به صاحب خانه میدهند و خانه او را به گرو برمیدارند و شرط میکنند قیمت کمتری برای اجاره بپردازند یا اصلاً اجاره ندهند، شرعاً جایز نیست و ربا و حرام است، ولی اگر صاحب خانه به قصد اجاره، خانه را به مبلغی هر چند کمتر از قیمت معمول اجاره دهد و در ضمن عقد اجاره شرط کند که مستأجر مبلغی را به او قرض دهد و او نیز خانه را در مقابل آن گرو بگذارد اشکال نداشته و معامله صحیح است. - معاملات بانکی
-
مسئلۀ ۲۷۱۱ : وجوهی که انسان از بانک یا مؤسسات مالی و اعتباری، به عنوان وام یا به هر عنوان دیگر، دریافت میکند در صورتی که مطابق مقررات و ضوابط شرعیانجام شده باشد، جایز و حلال است. حتی اگر انسان علم اجمالی داشته باشد که در آنها پول حرام و نامشروع نیز وجود دارد و احتمال هم بدهد، این وجهی که دریافت کرده از همان پولهای حرام است، تحویل گرفتن و هر نوع تصرّف دیگری در آن حرام است؛ چنانچه مالکش را بشناسد، باید به او تحویل دهد و اگر نشناسد یا نتواند او را پیدا کند و یا به او برساند، مطابق حکم مالی که صاحبش شناخته شده نیست – مجهول المالک- با اجازۀ مجتهد جامع شرایط، از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد یا به مصرف دیگر برساند. در این حکم بین بانکهای داخلی، خارجی، دولتی، غیر دولتی، دیگر مؤسسات مالی و اعتباری و صندوقهای قرضالحسنه، فرقی نیست.
مسئلۀ ۲۷۱۲ : سپردههای بانکی و دیگر مؤسسات اعتباری، اگر به عنوان قرض باشد و هیچ نوع سود شرطی که بهطور متعارف دارای مزد است به آن نبندند، مانعی ندارد و هر نوع تصرّف طبق ضوابط شرعی جایز است؛ ولی اگر برای آن سود و شرطی در نظر بگیرند و یا بنای نظام بانک یا آن مؤسسه بر این باشد، در صورتی که قرض، مشروط بر آن سود و شرط نباشد، اصل قرض جایز و حلال ولی شرط فاسد است و اگر اصل قرض مشروط بر آن باشد، آن هم درست نیست.
مسئلۀ ۲۷۱۳ : در حرمت قرارداد سود یا هر نفع دیگر، فرقی میان اینکه در متن قرارداد تصریح به سود بشود یا اینکه بنای دو طرف یا نظام بر این باشد، نیست، بنابراین اگر ضوابط حاکم بر نظام بانکداری این باشد که به وامهایی که میدهند، سود داده شود، ربا و حرام است و در صورتی که اصل قرض مقید به آن نباشد، صحیح و سود آن حرام است.
مسئلۀ ۲۷۱۴ : مبنا و اساس نظام بانکداری در کشور جمهوری اسلامی ایران، بر اساس قانون نظام بانکداری اسلامی، مصوب مجلس شورای اسلامی است و آن قانون بر اساس ضوابطی که در قالب عقود اسلامی انجام میگیرد، تنظیم شده و مبنای عمل سیستم بانکی قرارداده شده است، در صورتی که دریافتها، پرداختها و اسناد بانکیمطابق آن عمل شده و رد و بدل شود و مسئولان بانک توجیه شوند و مطابق ضوابط و مواد آن، کارها را انجام دهند، جایز و تصرّف در آنها حرام نیست. بنابراین مبنای نظام بانکداری اسلامی بر ربا نیست، بلکه بر حذف آنست و اگر خلاف آن عمل کند و بخواهد از این طریق از ربای قرضی به حسب صوری فرار کند، حرام خواهد بود.
مسئلۀ ۲۷۱۵ : افرادی که سپردههای کوتاه یا بلند مدّت به عنوان عقد مضاربه، به بانکها یا مؤسسات اعتباری میسپارند، در صورتی که بانک یا آن مؤسسات، با آن پولها مطابق قرارداد مضاربه عمل کنند و به صاحبان سرمایه ماهیانه علی الحساب چیزی بدهند، اشکال ندارد، ولی اگر آنرا به عنوان سود ثابت بدهند، مضاربه صحیح نبوده و باطل است.
مسئلۀ ۲۷۱۶ : جوایز و هدایایی که بانکها و دیگر مؤسسات اعتباری برای سپردهگذاران یا برای خریداران به وسیلۀ قرعه یا به هر وسیله دیگری میدهند، جایز است، مگر آنکه اساس سپردهگذاری بر قرض دادن و به قصد گرفتن جوایز و هدایا باشد که در این صورت ربا بوده و حرام است.
مسئلۀ ۲۷۱۷ : حوالههای بانکی یا تجاری که به آن «صرف برات» یا «معامله حواله» میگویند، مانند حوالههای اشخاص و تجار مانعی ندارد، بنابراین اگر بانک یا آن تاجر در جایی و شهری از کسی یا نهادی پول بگیرد و حواله کند که پول دهنده یا وکیل او از آن بانک یا تاجر دیگر یا از نماینده و یا دفتر همان تاجر که در شهر دیگری قرار دارد، آنرا دریافت کند و در مقابل این حواله و هزینههای آن چیزی یا مبلغی را بانک یا آن تاجر دریافت کند، اشکالی ندارد. مثلاً اگر کسی در تهران مبلغ صد هزار تومان به بانک یا تاجری بدهد و آن بانک یا آن تاجر حواله کنند تا در مشهد از شعبه آن بانک یا تاجر دیگر و یا دفتر همان تاجر تهرانی در آن شهر، همان مبلغ صدهزار تومان را به آن شخص یا وکیلش تحویل دهند و در برابر این زحمات مبلغی را به عنوان حقّالزحمه یا کارمزد، از او بگیرند یا اینکه از همان مبلغ اول این رقم را کم کنند، مثلاً صد هزار تومان در تهران بگیرند و حواله کنند که در مشهد نود و نه هزار تومان بگیرند، اشکال ندارد. در این مسئله فرق نمیکند که بانک یا آن تاجر پولی که میگیرد و حواله میکند به عنوان قرض باشد یا غیر قرض، منتها باید حقّالزحمه معقول و متناسب کاری باشد که انجام دادهاند.
مسئلۀ ۲۷۱۸ : اگر بانک یا موسسه مالی دیگری، پولی را به شخصی بدهد و حواله کند که او در محل دیگر همان مبلغ را به شعبه دیگر یا به طرف معامله خود بپردازد، در صورتی که بانک یا مؤسسه اعتباری، چیزی به آن شخص به عنوان حقّالزحمه بپردازد، مانعی ندارد؛ ولی اگر چیزی از او به عنوان حقّالزحمه دریافت کند، در این صورت اگر موسسه مالی یا آن بانک، آن مبلغ را به آن شخص، قرض میدهد، در عین حال برای اینکه در شعبه دیگری باید آن پول را بپردازد، چیزی دریافت میکند، چه شرط کند یا بنا را بر این گذاشته باشد، ربا و حرام است، در صورتی که قرض ندهد و قرار بر سود و زیاده گرفتن نباشد و همین مقدار در پول دادن و احاله آن به شعبه دیگر، حقّالزحمه داشته و متناسب آن دستمزد بگیرد، مانعی ندارد، گرچه عقلایی بودن این کار محل اشکال است.
مسئلۀ ۲۷۱۹ : در اعتبارهای بانکی معمول است تجار و کسانی که صادرات و واردات میکنند، قسمتی از بهای کالا را به بانک میدهند و بانک تمام قیمت آنرا به کارخانه یا شرکتهای داخلی و خارجی میپردازد و اقدام به ترخیص کالا و ثبت آن به نام خود میکند و سپس مقادیر بیشتری از خریدار دریافت میکند و جنس را به ویتحویل میدهد. اگر بانک مابقی قیمت را به خریدار به عنوان قرض میدهد و در برابر زحماتی که میکشد و خدماتی که انجام میدهد و کالا را ترخیص کرده و به خریدار تحویل میدهد، آن زیاده را میگیرد که مانعی ندارد و ولی اگر مابقی قیمت را به خریدار قرض میدهد و با پرداخت مجموع قیمت، کالا را ترخیص میکند و به خریدار تحویل داده و اضافه میگیرد، در این صورت چه شرط سود کند و یا روال بر این باشد، ربا و حرام است، گرچه اصل معامله درست است. اگر بانک با خریدار شریک میشود و جنسی که ترخیص میشود در واقع مال مشترک بانک و خریدار است و اگر بانک به نام خودش ترخیص میکند در واقع به صورت ضمنی قبول کرده که پس از ترخیص به نام خود بانک به خریدار تحویل دهد و در واقع سهم خود را به خریدار بفروشد، در این صورت اگر بانک سهم خودش را به مقدار زیادتر به خریدار بفروشد، ایراد ندارد. فرض دیگری هم وجود دارد و آن اینکه اساساً بانک معامله را به نام خود انجام دهد و کل پول را هم خودش بپردازد و ترخیص کالا هم واقعاً به نام خود بانک باشد، ولی در ضمن همین معامله شرط شده باشد که اگر فلان تاجر به اندازه مثلاً این مقدار پول به عنوان سپرده در این بانک داشته باشد، بانک موظّف باشد جنس ترخیص شده را به همان سپردهدار بفروشد و از طرف صاحب سپرده وکیل باشد که این مبلغ را از قیمت آن جنس کم کند، در این صورت بانک آن جنس را به صاحب سپرده که خریدار است میفروشد و مزد خدمات را هم میتواند حساب کرده و دریافت کند. امّا اقدام بانک به فروش کالا در صورت عدم پرداخت مابقی وجه از طرف خریدار یا بهطور مطلق، در صورتی درست است که در ضمن قرارداد اعتبار با بانک چنین شرطی ذکر شده یا روال بر این باشد، در این صورت بانک میتواند کالا را فروخته و مخارج را بردارد.
مسئلۀ ۲۷۲۰ : اگر کسی مبلغی پول خارجی به کس دیگری قرض دهد، چنانچه بخواهد با پول کشور خود تحویل بگیرد یا بدهکار بخواهد و یا ناچار باشد وامش را با پول رایج کشور بپردازد، باید با نرخ بازار حساب کند، مگر اینکه خود طلبکار به کمتر از آن راضی شود.
مسئلۀ ۲۷۲۱ : اگر مدّت سفته رسیده باشد، طلبکار میتواند مهلت دهد و ثواب هم دارد، ولی اگر برای مهلت دادن از بدهکار یا هر کس دیگری چیزی دریافت کند ربا و حرام است، اگرچه بدهکار راضی باشد.
مسئلۀ ۲۷۲۲ : اگر بانک رهنی یا هر بانک دیگری با قرار سود در برابر وامی که میدهند، چیزی را به عنوان وثیقه و رهن بگیرند، تا در صورت سررسید وام و عدم توانایی بدهکار در پرداخت بدهی، آنرا فروخته و طلب خود را دریافت کنند، هم اصل قرض درست است و هم رهن و وثیقه گذاشتن، ولی شرط سود، ربا و حرام است، ولی اگر شرط سود نکنند و مبلغی را به عنوان کارمزد و حقّالزّحمه بردارند و قصد فرار از ربا نداشته باشند، جایز است و خرید و فروش چیز رهنی در صورتی که با مقررات شرعی منطبق باشد ایرادی ندارد.
مسئلۀ ۲۷۲۳ : ربای قرضی در تمام پولها و اسکناسهای رایج- ریال، ین، دلار، لیره، پوند و دینار و مانند آن- جاری و قرض دادن ده لیره مثلاً به دوازده لیره حرام است، ولی خرید و فروش در صورتی که عقلایی بوده و برای فرار از ربا نباشد، جایز است. همان گونه که معامله دلار به ریال و بالعکس، پول نو به کهنه و اسکناسهای درشت به خرد و امثال آنها جایز و حلال است.
مسئلۀ ۲۷۲۴ : اگر بانک با اینکه میداند سفتههای داده شده دوستانه است و پشتوانه ندارد و صوری است و در عین حال به صاحب سفته قرض دهد و مقداری از مبلغ مندرج در سفته را به عنوان کارمزد و حقّالزحمه کم کند، ظاهراً اشکال ندارد. - احکام حواله
-
مسئلۀ ۲۷۴۶ : حواله یا احاله عبارت از این است که شخصی که ذمّهاش بر بدهی کسی مشغول است و بدهکار اوست، ذمۀ دیگری را جایگزین ذمۀ خود قرار دهد، به عبارت دیگر، بدهکار طلبکارش را به آن دیگری حواله کند. بنابراین اگر بدهکار طلبکار را حواله دهد که بدهی را از دیگری بگیرد و آن طرف هم قبول کند که طلب را بپردازد و قرارداد حواله درست شود، آن طرف که به او حواله شده میشود بدهکار و طلبکار نمیتواند از بدهکار اولی مطالبه طلب کند. حواله کننده را «محیل» و کسی که به او حواله شده «محالٌ علیه» و خود عمل «حواله» یا «إحاله» و طلبکاری که قبول کرده طلبش را از شخص ثالث بگیرد، «محتال» نامیده میشود.
مسئلۀ ۲۷۴۷ : در قرارداد حواله صیغه و لفظ خاصی شرط نیست و همین که بدهکار و طلبکار و شخص سوم، از حواله آگاه شده و قبول کنند، حواله صحیح است.
مسئلۀ ۲۷۴۸ : هر کدام از حواله دهنده و حواله گیرنده و آن کسی که به او حواله شده، باید عاقل، بالغ و دارای اختیار بوده و سفیه نباشند و از طرف حاکم شرع جامع شرایط از تصرّف در اموال خود منع نشده باشند، مگر آنکه حواله دهنده اگرچه از طرف حاکم شرع ممنوع التصرف است و لیکن حواله به کسی کرده که بدهکار حواله دهنده نیست و نسبت به بدهکار بریء الذمّه است، در این صورت حواله کردن اشکال ندارد چون حواله دهنده نسبت به اموال خود محجور است نه نسبت به ذمّهاش.
مسئلۀ ۲۷۴۹ : برای صحیح بودن قرارداد حواله لازم نیست آنچه حواله میشود عین خارجی باشد، بلکه اگر منفعت یا کاری باشد که مباشرت شخص بدهکار در آن شرط نباشد، مانند انجام نماز و روزۀ قضا و دوختن لباس، قرارداد حواله صحیح است.
مسئلۀ ۲۷۵۰ : کسی که برایش حواله داده میشود- محال علیه- اگر بدهکار حواله دهنده است، احتیاط واجب آنست که اگر به او حواله داده میشود، با رضایت او باش،. چه حواله شده از همان چیزی باشد که حواله کننده برعهدۀ آن کسی که به او حواله کرده گذاشته باشد چه نباشد، ولی اگر محال علیه بدهکار حواله کننده نباشد، باید حواله با رضایت و قبولی وی باشد. همچنین اگر کسی که حواله میدهد از آن کسی که به او حواله میشود مثلاً گندم طلب داشته باشد ولی به او جو حواله دهد باید با رضایت او حواله شود.
مسئلۀ ۲۷۵۱ : موقعی که انسان حواله میدهد باید بدهکار باشد پس اگر بخواهد وام بگیرد تا هنگامی که نگرفته و بدهکار نشده است، حواله صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۷۵۲ : مقدار و جنس حواله باید برای حواله دهنده و طلبکار معلوم باشد، بنابراین اگر مبلغی پول و مقداری گندم مثلاً به کسی بدهکار باشد و به او بگوید یکی از این دو طلب را از فلان کس دریافت کنید، حواله باطل است.
مسئلۀ ۲۷۵۳ : اگر مقدار بدهی طلبکار معلوم باشد ولی احتیاج به مراجعه داشته باشد مثلاً طلب در دفتر نوشته شده باشد و قبل از رجوع مقدار آنرا ندانند، اقوی و احوط آنست که قبل از رجوع به دفتر حواله ندهند، بلکه اول دفتر را ببینند و به طلبکار مقدار طلبش را اطلاع دهند و سپس حواله دهند.
مسئلۀ ۲۷۵۴ : طلبکار ملزم نیست حواله را قبول کند، اگرچه کسی که به او حواله شده، فقیر نباشد و در پرداخت آن کوتاهی نکند.
مسئلۀ ۲۷۵۵ : اگر به کسی حواله دهد که بدهکار نیست، چنانچه او حواله را قبول کند بنا بر احتیاط واجب قبل از پرداختن حواله، به حواله کننده رجوع نکند و اگر طلبکار، طلب خود را با محال علیه به مقدار کمتری صلح کند، محال علیه همان مقدار مصالحه شده را میتواند از محیل مطالبه کند و بهتر است در مقدار زاید، تراضی محیل و محتال به دست آید.
مسئلۀ ۲۷۵۶ : در مواردی که کسی به بدهکار حواله دهد شرط نیست نوع بدهی حواله دهنده با بدهی حواله شده یکی باشد و در صورت اختلاف در نوع و جنس بدهی نیز، اگر بدهکار موافقت کند، حواله صحیح است.
مسئلۀ ۲۷۵۷ : اگر کسی به صورت رایگان مبلغ حواله را بپردازد یا پرداخت آنرا ضمانت کند و طلبکار هم قبول کند، حواله از عهدۀ کسی که به او حواله شده ساقط میشود.
مسئلۀ ۲۷۵۸ : پس از آنکه حواله با تمام شرایط منعقد شد، حواله دهنده و آنکه به او حواله شده، حق ندارند حواله را به هم بزنند و طلبکار نیز حق ندارد حواله را به هم بزند و برای گرفتن طلب خود به حواله دهنده رجوع کند، مگر آنکه طرفی که به او حواله شده، موقع حواله فقیر و محتاج تأمین مخارج سالیانه خود و عائلهاش باشد و طلبکار هم متوجه نشده و بعد بفهمد، ولو اینکه شخص پس از اتمام حواله غنی شده باشد، در این صورت طلبکار میتواند حواله را به هم بزند و طلب خویش را از حواله دهنده بگیرد.
مسئلۀ ۲۷۵۹ : در صورتی که حواله دهنده و آن کسی که به وی حواله شده است و طلبکار یا هر کدام از آنان به هم زدن حواله را شرط کنند، مطابق شرط، میتوانند حواله را به هم بزنند.
مسئلۀ ۲۷۶۰ : اگر حواله دهنده، خودش طلب طلبکار را بدهد، چنانچه به درخواست آن کسی که به او حواله شده- که مدیون حواله کننده بوده- است، حواله را پرداخته باشد، میتواند آن چیزی را که داده است از او بگیرد، ولی اگر بدون درخواست او داده، نمیتواند چیزی را که داده از او مطالبه کند.
مسئلۀ ۲۷۶۱ : کسی که به او حواله شده، میتواند با موافقت طلبکار او را به شخص سوّمی حواله دهد، چه آن شخص سوم بدهکار او باشد چه نباشد و شخص ثالث هم با موافقت طلبکار میتواند او را به فرد چهارّم معرّفی کند. - احکام ضمانت
-
اقسام ضمان:
ضمان دو قسم است، عقدی و قهری. - ضمانت قهری
-
مسئلۀ ۲۷۸۱ : ضمانت قهری ضمانتی را گویند که بدون قرارداد و عقد خاص و معین حاصل شود. مانند مواردی که انسان بر جان دیگری یا بر اموال و منافع وی تسلط پیدا کند و از این راه خسارت و زیانی بر خود او یا بر اموال، حقوق و منافع مشروع وی وارد کند یا سبب اتلاف و از بین رفتن یکی از آنها شود، چه خود باعث شود و چه دستور اتلاف را صادر کند و یا به صورت عدوانی و ناحق مالی را در اختیار داشته باشد و از هر راهی بر آن مال ضرر و زیانی وارد شود یا مثلاً حیوانی داشته باشد و بر اثر سهلانگاری او، آن حیوان به کسی زیانی وارد سازد، یا کسی را اغوا کند و با اغوای او طرف دست به کاری زند که موجب تلف یا اتلاف گردد و مانند اینها، در تمامی این موارد ضمانت بهطور قهری ثابت است. در مورد حیوانی که در اثر مسامحه موجب زیان میگردد، اگر آن حیوان به کسی حمله کند و طرف از خود دفاع کند و در اثر دفاع، آن حیوان کشته شود، دفاع کننده ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۷۸۲ : اگر انسان از راه حرام و نامشروع مالی را کسب کند، ضامن آن مال خواهد بود.
مسئلۀ ۲۷۸۳ : کسی که مسئولیت انجام کار مشروع و قانونی در یک ارگان، نهاد، مؤسسه، شرکت و مانند آنها را قبول کرده است، به صورت اجیر و اجاره باشد یا به هر صورت دیگر، در حقیقت او به صورت امین مسئولیت انجام آنرا به عهده گرفته و موظف است مطابق مقررات آن تشکیلات وظیفۀ خود را به نحو احسن انجام دهد؛ در غیر این صورت هم گناه کرده است و هم نسبت به حقوق مقرره ضامن است چون کارش را انجام نداده است. اما آن مقدار کاری که انجام داده است، اگر دارای اجرت باشد و روال آن تشکیلات بر این نباشد که هر کس خلاف مقررات عمل کرد، هیچ گونه استحقاقی ندارد و او نیز قصد رایگان نداشته باشد، اجرت متعارف آن کار را مستحق خواهد شد.
مسئلۀ ۲۷۸۴ : اگر بدون رعایت مصالح عابران و بدون ملاحظه حال آنان در جاده عمومی آب بپاشد یا برف و مانند آن که موجب لغزندگی راه است بریزد، یا خاک و گل و یا جنسی بگذارد و محل را تنگ کند یا اینکه موتور، دوچرخه یا ماشین خود را پارک کند و موجب تنگی مسیر عبور و یا مسدود شدن آن شود و در اثر آن آسیب مالی و جانی به کسی یا کسانی وارد شود، ضامن است.
مسئلۀ ۲۷۸۵ : اگر راننده در اثر مسامحه و تخلف در مقررات رانندگی تصادف کند و در نتیجه آسیب مالی و جانی به کسی برسد، راننده ضامن است.
مسئلۀ ۲۷۸۶ : اگر راننده در اثر مسامحه و تخلف از مقررات راهنمایی و رانندگی کسی را بکشد، قتل او شبیه قتل عمد خواهد بود، ولی اگر مسامحه و تخلف از مقررات نکند و در خود رانندگی هم تخلفی نداشته باشد و در عین حال قتلی صورت پذیرد، قتل خطا محسوب میشود و در آن صورت دیه قتل خطا را باید بدهد که در باب دیات، احکام آن توضیح داده خواهد شد. - ضمانت عقدی
-
مسئلۀ ۲۷۶۲ : ضمان یا ضمانت عقدی عبارت از این است که انسان با عقد و قرارداد خاصی، اختیاراً تعهّدی را ایجاد کند به این صورت که شخص سومی پرداخت بدهی فرد معینی را در زمان معین، به عهده بگیرد. به آن کسی که عهدهدار میشود «ضامن»، به آن وجهی که مورد ضمان قرار میگیرد «مال مضمون» و به آن کسی که به نفع او ضمانت صورت میگیرد «مضمونٌ له» میگویند.
مسئلۀ ۲۷۶۳ : در ضمان عقدی صیغه و لفظ خاصی شرط نیست و به همین اندازه که ضامن مقصود را بفهماند، ولو با عمل و طلبکار قبول کند، کفایت میکند و رضایت بدهکار و قبول کردن او شرط نیست.
مسئلۀ ۲۷۶۴ : ضامن و طلبکار باید عاقل، بالغ و صاحب اختیار بوده و سفیه نباشند و نیز به علت ورشکستگی از طرف حاکم شرع جامع شرایط ممنوع التصرّف در اموال خود نباشند ولی این شرطها در بدهکار لازم نیست، بنابراین ضمانت بچه و دیوانه و سفیه بدهکار، در صورتی که طلبکار قبول کند، صحیح است.
مسئلۀ ۲۷۶۵ : ظاهر آنست که ضمانت باید معلّق نبوده و بدون قید و شرط باشد، بنابراین اگر اصل ضمانت را معلق به شرطی کند مثلاً بگوید من ضمانت تو را به عهده میگیرم اگر پدرم اجازه دهد، درست نیست. اگر اصل ضمانت را معلق نکند، ولی پرداخت بدهی را معلق به شرطی کند مثلاً بگوید من ضامن تو میشوم، ولی بدهی تو را وقتی میدهم که بدهکار ندهد، ظاهر آنست که ضمانت صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۷۶۶ : کسی که میخواهد ضامن فردی شود، آن فرد که مضمون له است باید قبل از قرارداد ضمانت بدهکار باشد، بنابراین کسی که میخواهد از دیگری قرض کند مادامی که قرض نکرده بنا به مشهور ضمانت صحیح نیست، مگر اینکه مابین قطعی شدن گرفتن قرض و مقروض شدن فاصلۀ کمی باشد که در این صورت صحت ضمانت خالی از قوت نیست.
مسئلۀ ۲۷۶۷ : ضمانت وقتی ثابت میشود که طلبکار، بدهکار و جنس بدهی مشخص باشد، بنابراین اگر چند طلبکار، بدهکار یا چند بدهی وجود داشته باشد، باید شخص طلبکار و بدهکار و نوع بدهی معین شود.
مسئلۀ ۲۷۶۸ : در صورتی که طلبکار طلب خود یا مقداری از آنرا به ضامن ببخشد، نه کل طلب و نه آن مقدار را، ضامن نمیتواند از بدهکار بگیرد.
مسئلۀ ۲۷۶۹ : ضمانت از قراردادهای لازم است؛ بنابراین اگر صحیح و با تمام شرایط برقرار گردد، طلبکار و ضامن نمیتوانند آنرا به هم بزنند، مگر آنکه هنگام بستن قرارداد ضمانت، برای ضامن یا طلبکار یا هر دو، شرط شده باشد که هرگاه خواستند بتوانند آنرا به هم بزنند.
مسئلۀ ۲۷۷۰ : وقتی که ضمانت با تمام شرایط انجام شد، بدهی از ذمۀ بدهکار به ذمۀ ضامن، منتقل و ذمۀ بدهکار بری میشود و با بری شدن ذمۀ بدهکار، طلبکار دیگر نمیتواند به او رجوع کند.
مسئلۀ ۲۷۷۱ : اگر ضامن موقع ضمانت، قدرت پرداخت بدهی طلبکار را داشته باشد و بعداً فقیر شود، طلبکار نمیتواند ضمانت را به هم بزند و طلب خود را از بدهکار اوّل بخواهد و اگر در موقع ضامن شدن نیز قدرت پرداخت نداشته، ولی طلبکار با وجود دانستن قبول کرده است، باز هم طلبکار نمیتواند ضمانت را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۷۷۲ : اگر انسان موقعی که ضامن میشود، قدرت پرداخت طلب طلبکار را نداشته باشد و طلبکار آن موقع نداند و بعد بفهمد، میتواند ضمانت را به هم بزند، ولی اگر قبل از اینکه طلبکار بفهمد، ضامن قدرت پرداخت پیدا کند، ظاهر آنست که به هم زدن ضمانت خالی از اشکال نیست بلکه لزوم ضمان خالی از قوّت نیست.
مسئلۀ ۲۷۷۳ : اگر کسی بدون درخواست و رضایت بدهکار ضامن او شود و بدهی بدهکار را بپردازد، حق ندارد چیزی از بدهکار مطالبه کند، ولی اگر با درخواست و اجازۀ بدهکار باشد و ضامن قصد عمل رایگان نداشته باشد، میتواند آنچه از بابت او پرداخت کرده، از بدهکار مطالبه کند، مگر آنکه ضامن به طلبکار به جای جنسی که بدهکار باید میداده چیز دیگری بدهد؛ مثلاً گندم بدهکار باشد و ضامن به طلبکار جو پرداخت کند، در این صورت ضامن نمیتواند آنرا از بدهکار بخواهد، مگر آنکه بدهکار راضی شود.
مسئلۀ ۲۷۷۴ : اگر بدهی بدهکار مدّت دار باشد و ضامن با همان مدت ضمانت او را قبول کند، ولی پیش از موعد بدهی را پرداخت کند، حق ندارد پیش از موعد از بدهکار مطالبه کند، مگر آنکه با رضایت بدهکار آنرا پیش از موقع بپردازد. در این صورت میتواند پس از پرداخت، همان موقع از طلبکار مطالبه طلب کند.
مسئلۀ ۲۷۷۵ : اگر بدهکار مالی را نزد طلبکار گرو بگذارد، پس از آنکه کسی ضمانت او را کرد رهن به هم میخورد و مال از گرو آزاد میشود.
مسئلۀ ۲۷۷۶ : اگر بدهی بدهکار مدّتدار باشد و ضامن قبل از رسیدن موعد بمیرد، طلبکار حق دارد فوراً به ورثه ضامن مراجعه کند و طلب خود را از آنها دریافت کند، ولی ورثه ضامن حق ندارند پیش از رسیدن موقع، آنچه پرداخت کردهاند را از بدهکار مطالبه کنند.
مسئلۀ ۲۷۷۷ : اگر کسی بدهی کسی را ضمانت کند و بدهکار شود، شخص سوم هم میتواند بدهی ضامن را ضمانت کند و در این صورت ضامن دوم بدهکار میشود و پس از آنکه بدهی توسط ضامن دوم پرداخت شد، اگر ضمانت ضامن دوم با اجازۀ ضامن اول بوده، ضامن دوم میتواند به ضامن اول رجوع کند و در صورت مجاز بودن ضمانت ضامن اول از سوی بدهکار اصلی، ضامن اول هم به بدهکار اصلی مراجعه خواهد کرد. همچنین است حکم مواردی که ضامن سوم و چهارم و هرچه بالا روند ضمانت ضامنهای قبل از خود را بکنند یعنی چهارمی به سومی و سومی به دومی و دومی به اولی و اولی به بدهکار اصلی رجوع خواهد کرد.
مسئلۀ ۲۷۷۸ : چند نفر میتوانند مشترکاً بدهی یک نفر را ضمانت کنند، چه سهم هر کدام با سهم دیگران برابر باشد یا متفاوت و با پرداخت سهم هر یک، به همان اندازه از بدهی کسر میشود، ولی ضمانت چند نفر بهطور مستقل نسبت به تمام بدهی بهطوری که طلبکار بتواند از هر کدام آنها همۀ بدهی را مطالبه کند، محل اشکال است، اگرچه صحت آن خالی از قوّت نیست.
مسئلۀ ۲۷۷۹ : ضمانت از منافع مانند ضمانت از کاری که به عهدۀ دیگری است، مثل ضمانت از اجیر یا خیاطی که دوخت و دوز را انجام دهد، در صورتی که مباشرت شخص خاصی شرط نباشد، صحیح است؛ ولی در صورتی که شرط کرده باشند، فلان شخص مباشرتاً دوخت و دوز را باید انجام دهد، ضمانت او صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۷۸۰ : ضمانت اعیانی که در ذمۀ بدهکار و به صورت کلّی است، صحیح است، ضمانت اعیان جزئی موجود در عالم خارج هم صحیح است بنابراین اگر کسی برای خریدار ضامن شود که اگر جنس فروخته شده معیوب در آمد یا اگر معلوم شد مال دیگری بوده، به جای آن جنس دیگری بدهد، ضمانت او صحیح است و باید مطابق آن عمل کند. - احکام کفالت
-
مسئلۀ ۲۷۸۷ : کفالت آنست که انسان متعهد و ضامن شود که هر وقت طلبکار و یا کسی که نسبت به دیگری ذیحق است یا ادعای ذیحق بودن را دارد- طوری که ادعای او قابل قبول است- بدهکار یا طرف را بخواهد، او طرف را احضار کند و به آنان تحویل دهد. فرق بین کفالت و ضمان در این است که متعلَق ضمان به معنای خاص فقهی، اموال و حقوق و منافع است و متعلَق کفالت انسان است، این نوع تعهد و ضمانت را «کفالت» و به کسی که ضامن و متعهد میشود، «کفیل» و به طلبکار یا ذیحق و یا مدعی ذیحق بودن، «مکفولٌ له» میگویند.
مسئلۀ ۲۷۸۸ : کفالت از عقود است و در میان کفیل و صاحب حق که مکفول له است واقع میشود و از عقود لازم است و بدون اقاله و قرارداد، حقّ به هم زدن آن برای کفیل و مکفول له و یا برای هر دو وجود ندارد.
مسئلۀ ۲۷۸۹ : کفالت وقتی صحیح است که کفیل به هر لفظی ولو اینکه عربی نباشد، یا با عملی به صاحب حق بفهماند که متعهد و ضامن میشود هرگاه بدهکار، خود یا طرفش را بخواهد، او را حاضر کند و به او تحویل دهد و او نیز قبول کند. - شرایط کفالت
-
مسئلۀ ۲۷۹۰ : کفیل باید عاقل و بالغ بوده و کسی وی را برای کفالت مجبور نکرده باشد و سفیه و ممنوع التصرف- در جایی که نیاز به تصرف مالی دارد- نباشد و قدرت احضار، آوردن و تحویل شخصی را که کفیلش شده، داشته باشد؛ ولی مکفول له که همان طلبکار یا ذیحق باشد و همچنین بدهکار و طرف صاحب حق لازم نیست عاقل، بالغ و غیر سفیه باشد، بنابراین کفالت غیر عاقل و سفیه با اجازۀ ولیّ ایشان درست و صحیح است.
مسئلۀ ۲۷۹۱ : عقد کفالت ممکن است مطلق و بدون مدّت و نیز ممکن است مدتدار باشد؛ در صورت مدّتدار بودن، ممکن است آنقدر کم باشد که عرفاً فوری به حساب آید «معجّل» و یا مدّتدار غیر فوری باشد مثلاً قرارداد کفالت را یک دفعه به صورت فوری میبندند و گاهی به صورت یک هفته و یک ماهه یا بیشتر قرار میدهند و گاهی نه فیالفور را ذکر میکنند و نه مدّت را، در مواردی که فیالفور یا مطلق بگویند مراد همان فیالفور متعارف عرفی است و اگر مدّتدار بگویند باید زمان را طوری ذکر کنند که احتمال کم و زیاد شدن داده نشود.
مسئلۀ ۲۷۹۲ : هر یک از موارد هفتگانه زیر قرارداد کفالت را به هم میزند:
۱- کفیل، شخص بدهکار یا کسی که حق در گردنش است را تحویل طلبکار دهد و یا خودش حاضر شده و تسلیم گردد.
۲- حقّ طلبکار و ذیحق ادا شود.
۳ – ذیحق از حقّ خود صرف نظر کند.
۴- بدهکار و کسی که علیه وی اقامه دعوی شده از دنیا برود.
۵- کفیل بمیرد و از دنیا برود.
۶- صاحب حق کفیل را از کفالت آزاد کند.
۷- صاحب حق به وسیلۀ حواله یا هر وسیله دیگری حقّ خود را به دیگری واگذار کند.
مسئلۀ ۲۷۹۳ : اگر صاحب حق بمیرد، کفالت باطل نمیشود؛ بلکه حقّ مکفول له به ورثهاش منتقل میشود.
مسئلۀ ۲۷۹۴ : کفیل بدون رضایت طلبکار و صاحب حق، حقّ به هم زدن کفالت را ندارد، مگر آنکه در قرارداد کفالت این حق برای وی شرط شده باشد، ولی طلبکار و صاحب حق هر وقت بخواهد میتواند عقد کفالت را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۷۹۵ : قرارداد کفالت ممکن است به صورت رایگان برقرار شود و ممکن است در برابر عوض منعقد گردد و در صورتی که در برابر عوض قرار گیرد ممکن است عوض بر عهدۀ طلبکار یا بدهکار و یا بر عهدۀ فرد اجنبی باشد.
مسئلۀ ۲۷۹۶ : اگر کفیل در زمان کفالت مدّتدار یقین پیدا کند یا احتمال معقول بدهد که شخص مورد کفالت قصد فرار دارد، میتواند او را پیش از موعد تحویل دهد و در این صورت قرارداد کفالت به هم میخورد.
مسئلۀ ۲۷۹۷ : اگر کفیل بخواهد بدهکار را تحویل بدهد، در صورتی که این عمل مستلزم هزینه باشد، اگر با اجازۀ طلبکار و ذیحق باشد بر عهدۀ خود طلبکار است، ولیاگر بدون اجازه باشد، بر عهدۀ کفیل است.
مسئلۀ ۲۷۹۸ : اگر شخصی فرد بدهکار یا آن کس که حقی بر گردن اوست را فراری دهد، در صورتی که طلبکار و صاحب حق دسترسی به او نداشته باشد، فراری دهنده باید او را پیدا کند و تحویل دهد یا اینکه بدهی او را بپردازد. فراری دادن قاتل از دست ورثه مقتول نیز از این قبیل است.
مسئلۀ ۲۷۹۹ : اگر کفیل منکر قرارداد کفالت باشد، ولی صاحب حق آنرا ادعا کند، در صورتی که مدعی دعوای خویش را با دلیل اثبات نکند، کفیل که منکر کفالت است قسم میخورد و کفالت را منتفی میسازد. - احکام امانت و امانتدار
-
یکی از اموری که در اسلام و منابع دینی بر آن تأکید زیادی شده است و توجه و عنایت ویژه و حفظ و نگهداری آن از علایم ایمان و باور دینی به حساب آمده، امانتداریاست. قرآنکریم در سوره مؤمنون، امانتداری و رعایت عهد و پیمانها را از علایم ایمان و نشانه فلاح و رستگاری به شمار آورده و فرموده است: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ» و همچنین از امام صادق روایت شده که فرمودهاند به طولانی بودن رکوع یا سجده کسی نگاه نکنید برای اینکه ممکن است به آن عادت کرده باشد و اگر آنرا ترک کند دچار ترس و اضطراب میگردد، بلکه برای شناخت درستی و نادرستی واقعی فرد به راستگویی و امانتداری او نظر کنید.
امانت و امانتداری در نظام اسلامی و منابع دینی از آن چنان جایگاه رفیعی برخوردار است که آنرا از محوریترین شرایط، برای پذیرش مسئولیتها و موقعیتهایکلیدی اجتماعی و سیاسی، به شمار آوردهاند بهطوری که اگر کسی امین نباشد، در نظام اسلامی حقّ تصدی مسئولیتهای مهم اجتماعی مانند امامت امّت، مرجعیت دینی، قضاوت اسلامی و دیگر مقامهای اجتماعی و سیاسی را ندارد، در غیر این صورت اگر کسی مسئولیتی را بپذیرد و آسیب و ضررهایی وارد سازد، علاوه بر اینکه گناه کرده، ضامن نیز هست.
مسئلۀ ۲۸۰۰ : اگر کسی مال خود را در اختیار دیگری قرار دهد که برایش حفظ کند و او هم قبول کند، امانت محقق میشود و امانتدار واجب است به شرایط و احکام امانت و امانتداری عمل کند. در تحقّق امانت لفظ و صیغه خاصی شرط نیست بلکه امانت هم با لفظ و هم با عملی که مقصود را بفهماند محقق میشود. امانتگذار را «مُوَدّع» یا «ودعی» و امانتدار را «مستودع» و امانت را «ودیعه» مینامند.
مسئلۀ ۲۸۰۱ : امانتدار و امانتگذار هر دو باید عاقل و بالغ باشند اگر انسان مالی را نزد بچه یا دیوانه امانت بگذارد یا بچه و دیوانه مالی را نزد کسی امانت بگذارند صحیح نیست، مگر آنکه بچه و دیوانه فقط عاملی برای رسیدن مال به دست عاقل و بالغ باشند، گرچه این دو فرض از جهت حکم شرعی متفاوت میباشند که در مسائل بعد توضیح داده میشود.
مسئلۀ ۲۸۰۲ : اگر امانتدار چیزی را از بچه یا دیوانه بهطور امانت تحویل بگیرد واجب است آنرا فوراً به صاحبش بازگرداند و در صورتی که آن مال ملک خود کودک یا دیوانه باشد، واجب است آنرا به ولیّ آنان برساند و اگر در این فرض آن شیئ از بین برود، امانتدار ضامن عین یا قیمت آن خواهد بود، مگر آنکه به عنوان امانت تحویل نگرفته باشد، بلکه به این عنوان تحویل گرفته باشد که نگذارد مال خراب شود و از آن نگهداری کند یا به ولیّ ایشان برساند، که اگر در نگهداری آن کوتاهی نکند و تلف شود ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۸۰۳ : کسی که نمیتواند و از حفظ و نگهداری امانت عاجز است، احتیاط واجب آنست که آنرا قبول نکند، مگر آنکه توانایی او از مالک بیشتر باشد و کس دیگری که بتواند آن مال را بهتر حفظ کند وجود نداشته باشد یا مالک وضعیت امانتدار را بداند و یا او مالک را از وضع خود آگاه سازد و در عین حال مالک آن مال را نزد او به امانت گذارد در این صورت رعایت آن احتیاط واجب نیست، گرچه مطلوب است.
مسئلۀ ۲۸۰۴ : اگر امانتدار به صاحب مال بفهماند که حاضر نیست از مال او نگهداری کند و در عین حال صاحب مال آنرا نزد او بگذارد و برود، اگر صاحب مال خود قدرت و تمکن حفظ مالش را دارد و در عین حال مال را نزد آن فرد گذاشته و میرود، اگرچه مستحب آنست که امانتدار در صورت امکان آنرا نگهداریکند، ولی اگر تلف شود ضامن نیست چون امانت را قبول نکرده است. اما اگر صاحب مال قدرت و تمکن نگهداری از آن مال را ندارد و امانتدار این قدرت را دارد یا از صاحب مال تواناتر است و یا صاحب مال غایب است و از اوضاع مال خبر ندارد و مال هم به صورتی است که اگر نگهداری نشود در معرض فساد و تلف شدن قرار میگیرد و در این صورت احتیاط واجب آنست که امانتدار آنرا در حد امکان حفظ کند.
مسئلۀ ۲۸۰۵ : قرارداد امانت از قراردادهای لازم نیست، بنابراین هر کدام از طرفین که بخواهند میتوانند آنرا به هم بزنند، منتها اگر امانتدار منصرف شود و قرارداد امانت را به هم بزند، در حد امکان واجب است فوراً امانت را به صاحب یا وکیل و یا ولیّ او برساند یا به آنان اطلاع دهد و اگر بدون عذر موجه به صاحبش نرساند یا به آنان اطلاع ندهد و امانت از بین برود، ضامن است که عین یا قیمت آنرا به صاحبش برساند.
مسئلۀ ۲۸۰۶ : کسی که امانت را میپذیرد باید جای مناسب آن امانت را داشته باشد و اگر ندارد در تهیه آن تلاش کند و طوری از آن نگهداری کند که مردم نگویند در امانت کوتاهی یا خیانت شده است و اگر در جای غیر مناسب نگهداری کند و تلف شود، ضامن است.
مسئلۀ ۲۸۰۷ : کسی که امانت را میپذیرد، اگر در حفظ و نگهداری آن کوتاهی یا زیادهروی نکند و بهطور اتّفاقی از بین برود، ضامن نیست، ولی اگر آنرا عمداً و اختیاراً تلف کند یا در جایی نگهداری کند که امن و یا مناسب آن مال نیست و در اثر آن تلف شود، ضامن است و عین یا قیمت آنرا باید به صاحبش بدهد، مگر اینکه امانتدار جایی بهتر از آن نداشته باشد و نتواند امانت را به صاحبش برگرداند یا اینکه نتواند به کسی که بهتر از او نگهداری میکند برساند، در این حالات اگر تلف شود ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۸۰۸ : چنانچه امانتدار بترسد که مال امانت، اگر نزد وی بماند از بین برود یا دزد آنرا ببرد، در این صورت اگر میتواند آنرا به صاحب مال یا وکیل و یا ولیّ او برساند، واجب است این کار را انجام دهد و اگر دسترسی به هیچ کدام از آنها نداشته باشد، واجب است آنرا نزد حاکم شرع واجد شرایط بگذارد تا برای صاحبش نگهداری شود. اگر حاکم شرع یا نماینده او وجود نداشته باشند یا دسترسی به ایشان ممکن نباشد، باید آنرا نزد شخصی امین که قدرت نگهداری آنرا دارد، امانت بگذارد تا برای صاحبش حفظ کند.
مسئلۀ ۲۸۰۹ : اگر امانتگذار که صاحب مال است دیوانه شود یا بمیرد، عقد ودیعه باطل میشود و امانتدار واجب است فوراً ودیعه را به ولیّ دیوانه یا وراث میت برگرداند و یا آنان را باخبر سازد و اگر بدون عذر شرعی به آنها نرساند یا خبر ندهد و در خبردادن کوتاهی کند و امانت تلف شود، ضامن است. مگر آنکه خبر ندادن و نرساندن مال به آنان به خاطر این باشد که بخواهد ولی یا وراث میت را بشناسد یا اینکه بخواهد بداند میت وارث دیگری هم دارد یا نه و در عین حال در حفظ و نگهداری امانت هم کوتاهی، تعدّی یا تفریط نکرده و مال تلف شده باشد، ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۸۱۰ : اگر امانتگذار- که صاحب مال است- بمیرد و چندین وارث داشته باشد، امانتدار، باید امانت را به همۀ ورثه یا به کسی که از طرف همۀ وراث نمایندگیدارد، تحویل دهد و اگر میت وصی هم داشته باشد در مقدار یکسوم یا کمتر از آن باید به وصی رجوع کرد، بنابراین اگر بدون مراجعه به همه و اجازۀ آنان همۀ امانت را به یکی از وراث تحویل دهد، ضامن سهم دیگر ورثه خواهد بود.
مسئلۀ ۲۸۱۱ : اگر امانتدار نشانههای مرگ را در خود ببیند، واجب است تا در صورت امکان امانت را به صاحب، وکیل یا ولیّ او برساند و اگر ممکن نیست، به حاکم شرع جامع شرایط تحویل دهد. اگر هم به حاکم شرع یا نماینده او دسترسی ندارد، واجب است وصیت کند و برای وصیت خود شاهد بگیرد و اگر لازم است از طریق نهادهای قانونی و رسمی مشخص کند، باید این کار را انجام دهد و برای وصی و شاهد، در صورت لزوم، به صورت رسمی و قانونی، مثلاً در دفترخانه، آن مال و جنس و خصوصیت امانت و محل و صاحب آنرا توضیح دهد و بنویسد، مگر در صورتی که به وارث خود اطمینان داشته باشد و آنان را امین بداند و خصوصیات امانت را به آنان بگوید یا آنان از خصوصیت امانت و صاحب آن با خبر باشند و احتمال جابهجایی و از بین رفتن امانت را ندهد، در این صورت وصیت لازم نیست، اگرچه بهتر است.
مسئلۀ ۲۸۱۲ : اگر امانتدار علایم و نشانههای مرگ را مشاهده کند و به وظیفهای که در مسئلۀ پیش گفته شد عمل نکند، در این صورت اگر امانت تلف شود، ضامن است، گرچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد و بیماری وی خوب شود یا اینکه پس از مدّتی پشیمان شده و وصیت کند.
مسئلۀ ۲۸۱۳ : مالی که به عنوان رهن، عاریه، اجاره یا مضاربه و مانند آن گذاشته شده است، در دست طرف قرارداد امانت است و واجب است در حفظ و نگهداری آن بکوشد و اگر کوتاهی یا زیادهروی کند، ضامن است.
مسئلۀ ۲۸۱۴ : اگر انسان مالی را از سیل بگیرد یا مال دزدی به دستش برسد یا در اثر اشتباه در نقل و انتقال و جابهجایی یا اشتباه در معامله و مانند آن مالی به دست انسان برسد، واجب است آنرا به صورت امانت نگهداری کند تا به دست مالک، وکیل یا ولیّ او برساند و یا به آنان خبر دهد و نیز اگر مال گمشدهای پیدا کند یا مالی را که در معرض نابودی قرار دارد به دست آورد، باید آنرا حفظ کند یا مطابق نظر حاکم شرع جامع شرایط عمل کند.
مسئلۀ ۲۸۱۵ : اگر کافر هم مال خود را نزد مسلمان به امانت بگذارد، حفظ و نگهداری آن واجب است و هرگاه صاحب مال بخواهد امانت خویش را پس بگیرد و آنرا مطالبه کند، اگر کافر حربی نباشد، رد آن واجب است و در کافر حربی، بنا بر احتیاط واجب رد آن لازم و واجب است.
مسئلۀ ۲۸۱۶ : اگر کسی امانتداری خود را انکار کند یا امانتی را قبول کند ولی ادّعا کندکه بدون تعدّی و تفریط تلف شده است و یا آنرا به صاحبش بازگردانیده است و امانتگذار خلاف این ادّعا را داشته باشد، اگر امانتگذار یا هر دو، تلف شدن را قبول داشته باشند و امانتگذار مدّعی تفریط و تعدّی بوده و امانتدار منکر باشد، در صورتی که امانتگذار بینه نداشته باشد، قول امانتدار و قسمش پذیرفته است.
مسئلۀ ۲۸۱۷ : امانتگذار جایز است در ضمن قرارداد امانت، برای حفظ و نگهداری آن، چیزی به عنوان مزد نگهداری معین کند.
مسئلۀ ۲۸۱۸ : چنانچه مال امانت منافعی داشته باشد برای صاحب مال است، مگر آنکه در ضمن قرارداد شرط کرده باشند منافع آن متعلق به امانتدار باشد.
مسئلۀ ۲۸۱۹ : اموالی که در بانک یا مانند آن به امانت گذاشته میشوند دو حالت دارد:
۱- اینکه هدف امانتگذار این باشد که عین آنها باقی بماند، مانند فرش و سکه و چیزهایی که از این قبیل است، در این قبیل موارد تصرّف در آنها به هیچ وجه جایز نیست، مگر آن مقداری که در حفظ و نگهداری آنها مؤثّر است.
۲- ودیعه و امانت گذاشتن، برای حفظ عین آنها نبوده بلکه برای حفظ مالیت و ارزش آنها باشد، اظهر آنست که پول و اسکناس و مانند آن از این قبیل است، بنابراین تصرّف در آنهاجایز است و در مواردی که مشکوک است حالت اول است یا دوم، ظاهر آنست که تصرّف در آنها جایز است ولی احتیاط آنست، تصرّف نشود.
مسئلۀ ۲۸۲۰ : مبالغ، کالا و چیزهایی که بانکها و یا دیگر مؤسسات مالی و اعتباری برای سپردهگذاران میدهند حلال و تصرّف در آنها جایز است. - احکام عاریه
-
مسئلۀ ۲۸۲۱ : عاریه آنست که کسی مال خود را در اختیار دیگری قرار دهد تا از آن به رایگان استفاده کند؛ به کسی که عاریه میدهد «مُعیر» و به آنکه عاریه میگیرد «مستعیر» میگویند.
مسئلۀ ۲۸۲۲ : در قرارداد عاریه صیغه و لفظ شرط نیست، بنابراین اگر کسی لباس و خودرو خود را به قصد عاریه به دیگری بدهد و او هم با همین قصد قبول کند، صحیح است.
مسئلۀ ۲۸۲۳ : عاریه دادن چیز غصبی یا چیزی که عین آن، مال خود آدم است، ولی منفعت آن به دیگری واگذار شده، مثلاً خانهای که اجاره دادهاند، وقتی صحیح است که مالک آن عین یا صاحب آن منغعت به عاریه دادن رضایت دهد یا از قرائن و شواهد معلوم شود رضایت دارد.
مسئلۀ ۲۸۲۴ : چیزی که منفعت آن مال انسان است- مثل خانهای که اجاره کرده است- را میتواند به فرد مورد اطمینان عاریه دهد، ولی در صورتی که در قرارداد اجاره شرط شده باشد یا وقتی که اجاره به صورت مطلق برقرار شود، روال این باشدکه فقط خود او باید استفاده کند، نمیتواند آنرا به دیگری عاریه دهد.
مسئلۀ ۲۸۲۵ : عاریه دهنده باید عاقل و بالغ باشد و به علت سفاهت و ورشکستگی ممنوع التّصرف در اموال خود نباشد، مگر آنکه ولیّ بچه یا دیوانه مصلحت بداند مال بچه را عاریه دهد یا با دستور ولی، بچه و دیوانه آن مال را به عاریه کننده برساند و نیز اگر با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط مال سفیه را عاریه بدهند یا اینکه طلبکاران به ورشکسته مالی، اجازه دهند مال خود را عاریه بدهد، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۸۲۶ : در عاریه- غیر از طلا و نقره- اگر عاریه گیرنده در نگهداری آن در حد معمول بکوشد و شرایط لازم را رعایت کند و در استفاده از آن زیاده روی نکند و تلف شود، ضامن نیست مگر آنکه در وقت عاریه گرفتن شرط کرده باشند که اگر تلف شود در هر صورت عاریه گیرنده ضامن است، در این صورت اگر تلف شود عاریه گیرنده ضامن است، ولی در طلا و نقره، چه عاریه گیرنده کوتاهی کرده باشد و چه نکرده باشد، اگر تلف شود ضامن است.
مسئلۀ ۲۸۲۷ : اگر طلا و نقره را عاریه کند و شرط کند اگر تلف شود، عاریه گیرنده ضامن نیست، اظهر آنست که در این صورت ضامن نیست، اگرچه احتیاط آنست که رضایت عاریه دهنده را کسب کند.
مسئلۀ ۲۸۲۸ : اگر عین عاریه شده در اثر استفادهای که مجاز است و به خاطر آن عاریه داده شده، مانند لامپ، بلندگو و مانند آنها، بدون کوتاهی یا زیادهروی در استفاده و حفظ آنها از بین برود یا نقصی پیدا کند، عاریه گیرنده ضامن نیست، مگر آنکه در ضمن قرارداد عاریه شرط ضمان شده یا عاریه دهنده غاصب باشد و عاریه گیرنده متوجه باشد، در این صورت عاریه گیرنده ضامن است.
مسئلۀ ۲۸۲۹ : اگر عاریه دهنده از دنیا برود یا نمیرد ولی شرعاً حقّ تصرّف نداشته باشد، مثلاً دیوانه شود، عاریه کننده واجب است فوراً مالی را که عاریه کرده به ورثه میت یا ولیّ کسی که دیوانه شده و نمیتواند در اموالش تصرف کند برساند.
مسئلۀ ۲۸۳۰ : عاریه از عقود جایز است و عاریه دهنده هر وقت بخواهد میتواند آنچه را که عاریه داده پس بگیرد و عاریه گیرنده هم هر وقت بخواهد میتواند عاریه را پس بدهد منتها در صورت اول اگر پس گرفتن عاریه موجب وارد شدن خسارت به عاریه گیرنده باشد، احتیاط لازم آنست که یا مهلت دهد یا جبران کند.
مسئلۀ ۲۸۳۱ : عاریه دادن چیزی که منفعت حلال ندارد جایز نیست، بنابراین عاریه دادن آلات لهو، وسایل قمار و ظروف طلا و نقره برای استعمال باطل است، ولی عاریه دادن ظروف طلا و نقره برای زینت جایز است، گرچه بهتر است آن هم ترک شود.
مسئلۀ ۲۸۳۲ : عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم، کرک و حیوان نر برای جفتگیری جایز است.
مسئلۀ ۲۸۳۳ : عاریه ظروف نجس برای مصرف در خوردن و آشامیدن وقتی صحیح است که عاریه دهنده به عاریه گیرنده نجس بودن ظروف را اطلاع دهد.
مسئلۀ ۲۸۳۴ : اگر عاریه گیرنده، عاریه را آن طوری که گرفته است، به صاحب یا وکیل یا ولیّ او برساند و بعد از تحویل دادن تلف شود، عاریه گیرنده ضامن نیست، ولیاگر آنرا تحویل ندهد و بدون اطلاع و اجازۀ مالک یا وکیل یا ولیّ او آنرا به جایی ببرد، حتی اگر همان جایی باشد که معمولا صاحبش آنرا میبرده است، مثلاً اسب عاریه را در همان اصطبلی که صاحب آن برایش درست کرده ببرد و ببندد و بعد از آن تلف شود و یا آنرا تلف کند، عاریه گیرنده ضامن است.
مسئلۀ ۲۸۳۵ : عاریه کننده بدون اجازۀ عاریه دهنده حق ندارد عاریه را به دیگری عاریه یا اجاره بدهد و اگر با اجازۀ او عاریه یا اجاره بدهد و پس از اجاره دادن، عاریه دهنده دوم بمیرد یا دیوانه شود، در صورتی که عاریه دوم یا اجاره به عنوان مالک یا از طرف او باشد، باطل نمیشود.
مسئلۀ ۲۸۳۶ : اگر عاریه کننده پس از عاریه کردن متوجّه شود آن مال غصبی است، واجب است آنرا فوراً به صاحبش برساند- نه حق دارد خودش استفاده کند و نه به عاریه دهنده بازگرداند.
مسئلۀ ۲۸۳۷ : اگر عاریه کننده مالی را که میداند غصبی است، عاریه کرده و از آن استفاده کند و در دست او تلف شود، مالک آن مال میتواند عوض آنرا از عاریه کننده یا کسی که آنرا غصب کرده است، بگیرد و از هر کدام مطالبه کرده و بگیرد آن شخص حقّ رجوع به دیگری را ندارد.
مسئلۀ ۲۸۳۸ : اگر عاریه کننده از غصبی بودن مال اطلاعی نداشته باشد و در عین حال آن مال در دست او تلف شود و صاحب مال عوض آنرا از او بگیرد او میتواند به عاریه دهنده رجوع کند و از او بخواهد، مگر آنکه عاریه دهنده با عاریه کننده شرط کرده باشد که اگر آن چیز از بین برود، عاریه کننده ضامن است که عوض آنرا بدهد یا اشیای عاریه داده شده طلا و نقره باشد، در این صورت اگر نزد عاریه کننده تلف شوند و مالک عوض آنها را از او بگیرد، حق ندارد به عاریه دهنده رجوع کند.
مسئلۀ ۲۸۳۹ : اگر چیزی را عاریه کند تا استفاده خاصی از آن ببرد، استفادههای دیگر از آن – حتی اگر متعارف هم باشد- جایز نیست و اگر از آن تخلّف کند و عین تلف شود، هم ضامن عین تلف شده و هم ضامن عوض استفادههایی که کرده است. بنابراین اگر یک شیئ، دارای استفادههای گوناگون و متنوعی باشد باید در هنگام عاریه کردن نوع استفاده هم معین باشد، در صورتی که معین نکنند و عاریه را مطلق بگذارند، به آن استفاده یا استفادههایی منصرف میشود که آن چیز را معمولاً برای آن عاریه میکنند.
مسئلۀ ۲۸۴۰ : اگر عاریه کننده، پس از آنکه مالک عاریه را مطالبه کرد، عاریه بودن آنرا انکار کند، امین بودن او باطل میشود و پس از آن اگر عین مال را به صاحبش برنگرداند، اگر تلف شود، چه با تعدی و تفریط باشد یا بدون آن، ضامن است.
مسئلۀ ۲۸۴۱ : اگر ماشین یا حیوانی را عاریه کند تا سوار شود و به محل خاصی برود، ولی از آن محل تجاوز کند و به آن حد اکتفا نکند، ضامن عوض آن مقداری خواهد بود که تجاوز کرده و اگر پس از آن مرکوب از بین برود یا نقصی پیدا کند، ضامن است.
مسئلۀ ۲۸۴۲ : عاریه یک چیز به چند نفر معین صحیح است، ولی عاریه دادن آن به جماعتی که تعداد آنها معلوم نیست اشکال دارد. اگر استفاده کنندگان بهطور متناوب از آن بهره ببرند و یا به قید قرعه تعیین شوند، چون اجازۀ عام برای حقّ استفاده آن جماعت صادر شده است، صحت آن خالی از قوت نیست. - احکام هبه (بخشش)
-
مسئلۀ ۲۸۴۳ : هبه و بخشش آنست که انسان چیزی را که ملک خودش است، بهطور رایگان ملک کس دیگری بکند و به او ببخشد.
مسئلۀ ۲۸۴۴ : در هبه، صیغه و لفظ خاصی لازم نیست و اگر هبه کننده مال خود را به قصد هبه به کسی به عنوان معاطات بدهد و او هم به همین قصد بپذیرد صحیح است؛ به هبه کننده «واهب»، قبول کننده هبه را «موهوبٌ له» و به آن چیزی که به عنوان هبه داده شده است، «مال موهوب» میگویند.
مسئلۀ ۲۸۴۵ : در هبه کننده چند شرط لازم است:
۱ و ۲- عقل و بلوغ.
۳ و ۴- سفیه نباشد، یعنی از کسانی که مالشان را بیهوده مصرف میکنند نباشد و نیز از کسانی که توسط حاکم شرع جامع شرایط، از تصرف در اموال خود منع شدهاند، نباشد.
۵- مالک و صاحب اختیار چیزی باشد که میخواهد آنرا هبه کند، بنابراین هبه مال دیگری بدون اجازۀ او جایز نیست.
۶- هبه کننده با اختیار مال را هبه کند، بنابراین بخشش کسی که با اکراه و اجبار هبه و بخشش میکند، صحیح نیست. - شرایط موهوبٌله
-
مسئلۀ ۲۸۴۶ : کسی که چیزی به او هبه میشود باید عاقل و بالغ باشد و قبول کردن هبه از سوی کودک و دیوانه به تنهایی کافی نیست، بلکه باید ولیّ شان از طرف ایشان هبه را قبول کند. در صورتی که موهوب له اکراه و اجبار داشته باشد، اصل هبه تحقق پیدا نمیکند، چون هبه از عقود است و قبول، ولو قبول عملی، در تحقق آن دخیل است و اگر اکراه و اجبار در کار باشد، نمیتوان آنرا قبول تلقی کرد و طبعاً هبه مصداق پیدا نمیکند. لذا اکراه داشتن و نداشتن از قبیل شروط نیست، بلکه از قبیل محقِّق موضوع است یعنی بدون آن موضوع هبه محقَق نمیشود.
مسئلۀ ۲۸۴۷ : در هبه علاوه بر پذیرش اصل هبه، تحویل گرفتن و قبض مال موهوب هم لازم است، بنابراین مادامی که مال موهوب به دست موهوبٌله یا وکیل یا ولی او نرسیده، ملک او نشده است و از طرف صغیر و دیوانه، ولی باید تحویل بگیرد، ولی اگر خود ولی بخواهد چیزی را بر صغیر یا دیوانه هبه کند و قصد تحویل گرفتن آنرا داشته باشد، کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۸۴۸ : تحویل دادن مال موهوب پس از هبه واجب فوری نیست، منتها مادامی که تحویل نداده، ملک او نمیشود، بنابراین اگر پس از هبه و قبل از تحویل مال موهوب، واهب بمیرد یا دیوانه شود و یا دیگر شرایط لازم را از دست بدهد، هبه باطل است و مال موهوب به ورثه هبه کننده منتقل میشود و نیز اگر قبل از تحویل دادن مال موهوب و هبه، موهوب له بمیرد، مال موهوب به ورثه واهب منتقل میشود.
مسئلۀ ۲۸۴۹ : هبه از عقود جایز است و هر کدام از واهب و موهوب له میتوانند آنرا به هم بزنند، گرچه بهتر و اخلاقیتر آنست که واهب از چیزی که هبه کرده، صرف نظر کند و هبه را به هم نزند، مخصوصاً اگر در عقد هبه نیز چنین شرطی شده باشد، حتی در این صورت به هم زدن هبه خلاف احتیاط است. در موارد زیر حق ندارند هبه را به هم بزنند:
۱- در مواردی که هبه کننده چیزی از طرف- ولو خیلی کم- برای هبهای که کرده گرفته باشد، چه آن عوض شرط در بخشش و هبه باشد و یا نباشد، بلکه موهوب له در برابر هبه واهب چیزی به وی داده باشد.
۲- آن مال با قصد تقرب به خدا بخشیده شده باشد.
۳- بخشش و هبه به یکی از خویشان متعارف شده باشد و بلکه اقوی آنست که اگر زن و شوهر هم چیزی را به یکدیگر هبه کنند، به هم نزنند.
۴- مال موهوب در حال قبلی نمانده باشد مثلاً اگر همۀ مال موهوب یا بعضی از آن بهطور کلّی از بین رفته یا تغییر کلّی پیدا کرده باشد، مانند نانی که خورده شده یا لباسی که دوخته شده یا به دیگری منتقل گردیده است.
۵- یکی از دو طرف واهب و موهوب له، بمیرد، بنابراین اگر هبه کننده پس از تحویل دادن مال موهوب بمیرد، ورثه او حق ندارند مال موهوب را پس بگیرند و اگر موهوب له بمیرد مال موهوب به ورثه او منتقل میشود.
مسئلۀ ۲۸۵۰ : اگر انسان طلبی از کسی داشته باشد، میتواند گذشت کرده و آنرا هبه کند و در نتیجه ذمۀ مدیون، از بدهی بری شود، در این فرض قبض کردن و قبض دادن شرط نیست چون آنچه در ذمۀ طرف است مانند قبض است و اظهر آنست که در این صورت احتیاج به قبول مدیون ندارد و به همین جهت در این فرض نیز نمیتوان هبه را به هم زد.
مسئلۀ ۲۸۵۱ : هبه کننده میتواند در قبال چیزی که میبخشد عِوَض قرار دهد و از موهوب له بگیرد و به آن «هبه معوّضه» میگویند؛ در عِوَض لازم نیست عین و جنس خارجی باشد، بلکه جایز است هر کاری را که نفع آن به هر شکلی به هبه کننده میرسد باشد، مثلاً در برابر هبه، طلبی را که موهوب له از واهب دارد به او ببخشد یا کار مشروع و حلالی برای او انجام دهد و پس از آنکه هبه به صورت معوّضه منعقد شد، لازم الوفاست و هیچ کدام از طرفین حقّ به هم زدن آنرا ندارند کما اینکه موهوب که عوض قرار داده است حقّ رجوع در آن عوض را ندارد.
مسئلۀ ۲۸۵۲ : اگر در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد، واهب حقّ به هم زدن عقد هبه را ندارد، این عقد لازم الوفا بوده و از طرف هبه کننده قابل برهم زدن نیست.
مسئلۀ ۲۸۵۳ : اگر موهوب له ملتزم بشود کاری انجام دهد، اظهر آنست که باید به آن تعهد عمل کند، بنابراین اگر هبه کننده چیزی را که به کسی هبه میکند، مشروط کند به اینکه او نیز چیزی به واهب، هبه کند، اظهر آنست که عمل به آن شرط لازم است و اگر موهوب له مطابق آن شرط عمل نکند یا امکان عمل به آن شرط را نداشته باشد، واهب میتواند هبه را به هم بزند.
مسئلۀ ۲۸۵۴ : جهیزیهای را که پدر و مادر به دختر میدهند در صورتی که از طریق صلح و هبه ملک او کرده باشند، حق ندارند از او پس بگیرند و اگر ملک او نکرده باشند میتوانند؛ اگرچه پس گرفتن این چیزها مطلوب نیست و نیز جواهرات و کادوهایی که شوهر برای همسر یا همسر برای شوهر، یا پدر و مادر برای فرزند و بالعکس میدهند همین حکم را دارد.
مسئلۀ ۲۸۵۵ : اگر اختلاف پیدا کنند آنچه داده شده است، به عنوان بخشش بوده یا رشوه، قول آن کسی که مدّعی هبه است، مقدم است.
مسئلۀ ۲۸۵۶ : اگر بعد از هبه و تحویل دادن مال موهوب معلوم شود، جنس موهوب مال واهب نبوده و ملک دیگری بوده است، هبه باطل میشود.
مسئلۀ ۲۸۵۷ : اگر پس از هبه و پس از تحویل دادن مال موهوب و تلف شدن آن، معلوم شود هبه فاسد بوده است، در این صورت اگر هبه بلاعوض بوده، کسی ضامن نیست و اگر هبه معوّضه بوده موهوب له ضامن است. - احکام وقف
-
وقف در نظام وحیانی اسلام از اهمیت والایی برخوردار است و برای آن ثواب و جزای نیک وعده داده شده است، حتی در لسان روایات اسلامی از آن به صدقۀ جاریه که یک جریان نیک و مستمر است، تعبیر شده است. در اینباره از رسول گرامی اسلام وارد شده که فرمودند: وقتی که فرد مُرد و از دنیا رفت پرونده او بسته میشود و اعمال و کارهای او کلاً پایان میپذیرد، جز سه چیز که جاودانه و مستمر میماند:
۱- فرزند صالحی که از او میماند و برای پدر و مادرش دعا میکند.
۲- علم و دانشی که میماند و دیگران از ثمره و آثار آن بهرهمند میشوند.
۳- صدقه جاریهای که از آن وقف اراده شده است.
نیز در لسان روایات اسلامی وقف از مصادیق قطعی صدقه جاریه شناخته شده است.
مسئلۀ ۲۸۵۸ : وقف در مقابل حرکت و جریان و به معنای سکون، حبس و وقوف آمده است و در اصطلاح فقها به همین معنا به کار برده شده و آن عبارت از این است که انسان ملک ثابتی را نگهدارد و منافع آنرا برای شخص یا اشخاص یا برای کار و مصرفی فردی و اجتماعی و برای عنوانی تعیین کند، مثلاً زمینی را برای مسجد یا حسینیه یا به عنوان مدرسه یا برای فقرا مخصوص سازد. این نوع عمل را در اصطلاح «وقف» و به مالی که وقف شده «عین موقوفه» و به کسی که وقف میکند، «واقف» و به آن موردی که برای مصرف شدن در آن، وقف شده «موقوفٌ علیه» گفته میشود.
مسئلۀ ۲۸۵۹ : وقف بر دو قسم است:
۱- وقف خاص: مانند وقف چیزی بر اولاد خود یا برای خانواده فلان شخص خاص و فلان قبیله معین.
۲- وقف عام: که اختصاص به افراد خاص ندارد، مثل وقف مسجد و حسینیه برای فقرا و سادات.
مسئلۀ ۲۸۶۰ : وقتی که کسی چیزی را وقف کرد و به موقوف علیه یا متولی وقف، تحویل داد، از اختیار واقف خارج است و نه خود واقف و نه دیگران حق ندارند آنرا ببخشند یا بفروشند و مورد نقل و انتقال قرار دهند وکسی غیر از موقوف علیهم، مطابق آنچه در وقف نامه آمده است، از آن ملک ارث نمیبرد و در بعضی موارد مطابق شرایط خاصی که در مسوغات بیع اعیان موقوفه، در مسائل ۲۳۷۷، ۲۳۷۸ و ۲۳۷۹ گفته شد، میتوان اعیان موقوفه را فروخت. - شرایط وقف و واقف
-
مسئلۀ ۲۸۶۱ : واقف باید عاقل، بالغ و دارای قصد و اختیار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرف کند، بنابراین کودک، دیوانه یا کسی که مجبور و مُکرِه یا سفیه است و بهطور مستقل حقّ تصرّف در اموالش را ندارد، اگر چیزی را وقف کند، صحیح نبوده و باطل است و همچنین کسی که به علت ورشکستگی به دستور حاکم شرع جامع شرایط، ممنوع التّصرّف در اموالش است نمیتواند اموال خود را وقف کند.
مسئلۀ ۲۸۶۲ : در وقف چه به صورت عام و چه خاص، بنا بر احتیاط واجب علاوه بر قصد عنوان وقف، قصد قربت هم لازم است، گرچه لازم نیست واقف مسلمان باشد، بنابراین اگر غیر مسلمان هم چیزی را برای خدا وقف کند، صحیح است.
مسئلۀ ۲۸۶۳ : در وقف صیغه و لفظ خاص لازم نیست، بلکه با هر لفظ یا عملی وقف بودن را نشان داده و بفهمانند و آنرا به نوعی تحویل دهند، صحیح است و اظهر آنست که وقف، حتی در وقف خاص، احتیاج به قبول ندارد، بنابراین اگر به قصد وقف ملکی را تحویل موقوف علیه یا متولی دهند یا مثلاً فرش یا ظرفی را در مسجد و حسینیه بیندازند و یا در آنجا بگذارند یا جایی را برای مسجد بودن بسازند و به عنوان وقف در اختیار نمازگزاران قرار دهند، وقف صحیح است.
مسئلۀ ۲۸۶۴ : اگر کسی زمینی را برای مسجد بودن وقف کند، پس از آنکه واقف به قصد مسجد بودن اجازه داد افراد در آن زمین به عنوان مسجد نماز بخوانند، همین که یک نفر به قصد مسجد در آنجا نماز بخواند، وقف تحقق پیدا میکند. همچنین اگر واقف زمینی را برای مسجد بودن، وقف کند و آنرا به متولی به همین قصد تحویل دهد و یا زمین وقف شده برای مسجد را در اختیار سازمان و هر تشکیلاتی که مسئولیت ساخت مساجد و نظارت بر آنها را به عهده دارد، قرار دهد، کافی است، زیرا این کار تحویل دادن عین موقوفه به کسانی است که برای آنان وقف شده است.
مسئلۀ ۲۸۶۵ : اگر کسی ملکی را برای وقف معین کند و پیش از خواندن صیغه وقف یا قبل از تحویل دادن به قصد وقف، پشیمان شود یا از دنیا برود یا یکی از شرایط لازم را از دست بدهد، مثلاً دیوانه شود، وقف صحیح نیست.
مسئلۀ ۲۸۶۶ : مطابق نظر مشهور، واقف، وقف را باید منجّز و بدون تردید انجام دهد، بنابراین اگر واقف وقف را به شرطی مشروط کند که ممکن است آن شرط در حال و آینده، قطعی یا مشکوک و محتمل باشد و نیز ممکن است آن شرط در صحت وقف دخالت داشته باشد و ممکن است نداشته باشد و یا اختیاری باشد یا نباشد، چند حالت در اینجا متصور است:
۱- اگر مشروط به شرطی باشد که محتمل الحصول بوده و حصول و عدم حصول آن در صحت وقف دخالتی نداشته باشد، اظهر و اقوی آنست که وقف باطل است؛ مثلاً بگوید اگر زید از سفر برگردد من اموالم را وقف کردم.
۲- مشروط به شرطی باشد که دخالت در صحت وقف دارد، ولی محتمل الحصول است؛ مثلاً بگوید اگر این خانه مال من باشد وقف کردم، ولی واقف نمیداند مال او شده یا نه، چون مثلاً هنوز نمیداند پدرش فوت کرده تا خانه به عنوان تنها وارث به او برسد، اظهر آنست که در اینجا هم باطل است.
۳- اگر مشروط به شرطی بشود که دخالت در صحت وقف دارد و آن شرط برای واقف حین وقف، قطعی الحصول است، اظهر آنست که در این صورت اگر ظاهر جمله دارای تعلیق است، ولی حقیقت تعلیق وجود ندارد، صحیح است. مثلاً واقف میداند خانه ملک اوست و این گونه میگوید، اگر این خانه مال من باشد آنرا وقف کردم.
۴- اگر مشروط به شرطی باشد که آن شرط دخالتی در صحت وقف ندارد، ولی حین وقف قطعی الحصول است؛ مثلاً روز جمعه است و واقف هم میداند و میگوید: اگر امروز جمعه باشد من مالم را وقف کردم، اگرچه صورتاً تعلیق است، ولی حقیقتاً چون تعلیق وجود ندارد، اظهر آنست که وقف صحیح است.
مسئلۀ ۲۸۶۷ : کسی که مالی را وقف میکند، اگر از زمان وقف برای ابد وقف کند صحیح است، ولی اگر بگوید این مال بعد از مرگ من وقف باشد، در صورتی که عرف از آن وصیت بفهمد، به عنوان وصیت به وقف صحیح است و مطابق احکام وصیت به آن عمل خواهد شد و اگر عرف وصیت نفهمد یا اصلاً چیزی از آن نفهمد، باطل است. اگر بگوید این مال تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد و یا ده سال وقف باشد و پس از آن پنج سال نباشد و دوباره برگردد و وقف باشد، در این صورت اگر از قراین و شواهد احوال معلوم شود، نظر او حبس است، احکام حبس را جاری کنند و اگر این گونه معلوم نشود، اقوی آنست که وقف باطل و مطلوب آنست که مطابق نظر او عمل کنند.
مسئلۀ ۲۸۶۸ : وقف وقتی صحیح است که مال وقف شده در تصرف متولی وقف یا موقوف علیهم که مال برای آنان وقف شده، یا وکیل یا ولی ایشان قرار گیرد، منتها اگر ولی چیزی را برای اولاد صغارش وقف کند نیازی به قبض جدید ندارد بلکه به قصد اینکه مال وقف آنان باشد و از طرف بچهها آنرا نگهداری کند، وقف صحیح است.
مسئلۀ ۲۸۶۹ : اگر کسی مالی را وقف کند برای کسانی که هنوز به دنیا نیامدهاند، به دلیل عدم تحقق قبض و تحویل دادن، وقف صحیح نیست، ولی اگر وقف بر اشخاصیکند که بعضی وجود دارند و متولد شدهاند و بعضی نیستند، وقف صحیح است و قبض موجودین کفایت میکند و آنان که موجود نیستند بعد از به دنیا آمدن با دیگران شریک میشوند.
مسئلۀ ۲۸۷۰ : اگر چیزی را برای خودش وقف کند که درآمد آن به مصرف زندگی خودش برسد، اظهر آنست که وقف صحیح نیست. حتی اگر آنرا وقف کند که پس از مرگ سود و درآمد آن خرج مقبرهاش شود، نیز صحیح نیست، ولی اگر مالی را برای فقرا و مستمندان وقف کند و بعد از آن خود فقیر شود میتواند از منافع آن استفاده کند.
مسئلۀ ۲۸۷۱ : چیزی که وقف میشود باید عین آن موجود باشد بنابراین وقف کردن دین یا چیز نامشخص، صحیح نبوده و باطل است و نیز وقف منافع جایز نیست و مثلاً صحیح نیست سکونت خانه را وقف کند، ولی وقف خانه برای سکونت یا وقف درخت برای استفاده از میوه آن و وقف گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن صحیح است، اگرچه در هنگام وقف درخت، میوه نداشته یا گوسفند شیر و پشم نداشته باشد.
مسئلۀ ۲۸۷۲ : مصرفی که ملک را برای آن وقف میکنند باید حلال و بهطور مردّد نباشد، مثلاً اگر ملک خود را برای یکی از دو مسجد مردداً و بدون تعیین وقف کند یا برای ترویج باطل و دفاع از ظلم ظالم و مانند آن وقف کند، باطل است؛ ولی اگر به شکل کلی و عام، مثلاً برای مساجد وقف کند، اشکال ندارد، مثلاً بگوید این ملک را وقف کردم تا درآمد آن برای هر کدام از این دو یا چند مسجد مصرف شود. - شرایط ضمن قرارداد وقف
-
مسئلۀ ۲۸۷۳ : واقف میتواند برای استفاده از وقف، شرایطی را ضمن قرارداد وقف بگذارد، در صورتی که آن شرایط مشروع باشد، صحیح و لازمالوفاست و واجب است مطابق آن عمل شود، مثلاً اگر شرط کند این ملک را وقف میکنم برای سکونت طلاب علوم دینی و غیر طلاب حقّ سکونت نخواهند داشت و اگر شرط کند طلاب اگر بخواهند در آن خانه بمانند باید نماز شب بخوانند، واجب است به آن شرط عمل شود و الاّ حق ندارند در آن ملک و مدرسه سکونت کنند.
مسئلۀ ۲۸۷۴ : اگر کسی خانه و باغ را با همان خصوصیات خودشان، برای اشخاص خاصی مثلاً سادات، وقف کند و از صراحت وقف یا ظاهر آن یا نشانههای دیگر معلوم شود نظر واقف حفظ عنوان خانه و باغ است، در این صورت تغییر آن به هیچ چیز دیگری در حد امکان جایز نیست و بلکه اگر احتمال هم بدهد که نظر واقف حفظ عنوان است، احتیاط واجب آنست که در حد ممکن تغییر داده نشود. - تولیت و نظارت بر وقف و احکام آن
-
مسئلۀ ۲۸۷۵ : اگر واقف برای چیزی که وقف کرده متولی تعیین کند، واجب است مطابق قرارداد واقف رفتار بشود، ولی اگر متولی تعیین نکند، در صورتی که برای افراد خاصی وقف کرده باشد، مثلاً برای سادات فلان محله، در این صورت چون واقف متولی تعیین نکرده، نسبت به تأمین مصالح خود وقف و مصالح طبقات بعد موقوف علیهم و هر اقدامی که در حفظ و نفع بیشتر داشتن وقف و طبقات دخالت داشته باشد، اختیار با حاکم شرع جامع شرایط است. نسبت به مصالح و منافع طبقه موجود، اگر آنها بالغ باشند اختیار با خودشان است و اگر بالغ و عاقل نباشند، اختیار با ولیّ آنهاست و در استفاده طبقه موجود از وقف، احتیاجی به اجازۀ حاکم شرع نیست.
مسئلۀ ۲۸۷۶ : اگر ملکی را برای افراد مخصوصی، مثلاً برای اولاد خودش وقف کند تا هر طبقه پس از طبقه اول از آن استفاده کنند و در صورتی که متولی با رعایت مصالح وقف یا مصالح طبقه بعد، آنرا اجاره داده باشد و پس از اجاره دادن بمیرد، اجاره باطل نمیشود؛ ولی اگر متولّی نداشته باشد و طبقه موجود از کسانی که برای آنان وقف شده، ملک را اجاره داده باشند و در بین مدّت اجاره بمیرند، اگر طبقه بعد اجازه دهند، اجاره درست و مال الاجاره در مدّت موجود به طبقه بعد داده خواهد شد، وگرنه اجاره باطل میشود. در این صورت اگر مستأجر مال الاجاره تمام مدّت را داده باشد، مقدار اضافه از همین طبقه که اجاره ندادهاند، گرفته خواهد شد. در صورتیکه متولّیدر اجاره دادن، مصالح وقف یا مصالح طبقات بعد را رعایت نکرده باشد، حاکم شرع جامعالشرایط، با تعیین ناظر امین و در صورت نبودن، با تعویض متولّی، مصالح وقف و طبقات را تأمین خواهد کرد.
مسئلۀ ۲۸۷۷ : اگر واقف ملکی را بر فقرا، سادات یا علما و اساتید حوزه علمیه منطقهای وقف کند یا ملکی را وقف کند که عواید آن به مصرف خیرات برسد یا باغی را وقف کند که منافع آن در تأمین ایتام شیعه مصرف شود، اگر برای آن ملک خودش یا فرد دیگری را متولّی قرار داده که اختیار آن با متولّی است و اگر متولی تعیین نکرده باشد، اختیار آن با حاکم شرع جامع شرایط و مجتهد اعلم است.
مسئلۀ ۲۸۷۸ : اگر واقف، کسی را متولّی یا ناظر بر وقف قرار دهد تا وقتی که متولّی یا ناظر به وظایف خودشان عمل میکنند و خیانتی در وقف از ایشان مشاهده نشده است، نمیتواند آنها را برکنار کند و اگر متولّی یا ناظر یکی از شرایطی را که واقف شرط کرده از دست بدهد، خود به خود منعزل گردیده و از تولیت و نظارت برکنار میشوند.
مسئلۀ ۲۸۷۹ : اگر واقف وظیفه و شغل متولّی را معین کرده باشد، مطابق آن باید عمل کند و اگر معین نکرده باشد و به صورت مطلق قرار داده باشد، حمل میشود به چیزهایی که بهطور متعارف اگر کسی متولّی شود انجام میدهد مانند نگهداری وقف، تعمیر آن و تحصیل منافع و درآمدها و تقسیم آن بین موقوف علیهم و مانند آن.
مسئلۀ ۲۸۸۰ : اگر متولّی تعیین شده به وظایف مقرر در وقف عمل نکند، یا در آنها خیانت کند، چنانچه با تعیین ناظر امین جلوی خیانتها گرفته شود، باید حاکم شرع جامع شرایط فردی را به عنوان ناظر بگمارد و اگر نشود حاکم شرع باید به جای متولّی قبلی، یک متولّی امین انتخاب کند.
مسئلۀ ۲۸۸۱ : نظارت ناظر بر کارهای متولّی گاهی صرفاً در حد اطلاع پیدا کردن، خبر دادن و اطمینان از صحت جریان کارهاست، در این فرض متولّی مستقل است و در صحت اعمال متولّی، اجازۀ ناظر شرط نیست و وظیفۀ متولّی آنست که ناظر را مطلع سازد و در جریان امور قرار دهد. گاهی نظارت ناظر محدود به این امور نمیشود، بلکه منظور واقف این است که نظر ناظر را متولّی، مدّنظر قرار داده و متولّی با تصویب ناظر وظایف خود را انجام دهد، در باب وقف هر دو امکان پذیر است، اگر از روی قراین هر کدام از این دو صورت معلوم شود، مطابق آن باید عمل شود و اگر معلوم نشد احوط آنست که متولّی، هم ناظر را مطلع کند و هم از او اجازه بگیرد.
مسئلۀ ۲۸۸۲ : ملکی که مقداری از آن بهطور مشاع وقف و مقداری وقف نیست، اگر تقسیم نشده باشد، متولّی وقف یا حاکم شرع جامع شرایط میتواند با نظر کارشناس، سهم وقف را از غیر وقف جدا کند.
مسئلۀ ۲۸۸۳ : اگر واقف برای متولّی سهمی از منافع وقف تعیین کرده باشد، همان را میتواند بگیرد و حق ندارد چیز دیگری بردارد و اگر کمتر از مقدار اجرتِ کاری همانند آن کار باشد یا چیزی معین نکرده باشد، متولّی میتواند مزد متعارف آن نوع کارها را از منافع بردارد.
مسئلۀ ۲۸۸۴ : متولّی حق ندارد مسئولیت تولیت وقف را به کس دیگری واگذار کند، اگرچه از انجام کارهای موظف ناتوان باشد، مگر اینکه خود واقف چنین اختیاری به او داده باشد. ولی متولّی میتواند در انجام بعضی کارها که شرط مباشرت خود متولّی در آنها نشده، وکیل بگیرد. - حبس ملک
-
مسئلۀ ۲۸۹۳ : انسان همان طور که میتواند ملک خود را وقف کند و احکام خاص وقف بر آن مترتّب شود، میتواند ملک را «حبس» کند و برای هر چیزی که وقف صحیح است، حبس نیز جایز است، کما اینکه در باب وقف، منافع عین وقف شده در انحصار موقوف علیهم قرارداده میشود، چه موقوف علیهم عام باشد چه خاص و غیر از موقوف علیه، کسی حقّ بهرهبرداری از منافع اعیان موقوفه را ندارد؛ منتها در وقف خود عین از ملک و انحصار واقف خارج میشود و منافع در انحصار موقوف علیه قرار میگیرد، ولی در حبس ملک، فقط منافع آن در انحصار مصرف خاصی قرار میگیرد و در غیر مصرف تعیین شده از طرف حابس حقّ مصرف دیگری را ندارند، چون حبس به معنای تعیین، انحصار و اختصاص است، بنابراین انسان میتواند ملک خود را بدون اینکه وقف کند و از ملک خارج سازد، برای انجام کارهای خیر و عبادت حبس کند یعنی منافع و درآمد آنرا در انحصار کارهای خیریه و عبادت قرار دهد. اگر کسی ملک را با لفظ خاص یا عملاً و بهطور معاطاتی برای استفاده در این نوع امور قرار دهد، حبس تحقق پیدا میکند. در صورتی که حبس بهطور مطلق برای امور خیریه، عبادی و قربی، مانند کعبه، مساجد و مشاهد مشرّفه باشد و یا تصریح شده باشد به اینکه حبس بهطور دائمی است، حابس مانند واقف حقّ رجوع ندارد و ملک محبوس به ملکیت مالک بازنمیگردد و وارث هم از آن ارث نمیبرد؛ در این صورت حبس مانند وقف است و احکام آنرا خواهد داشت، ولی اگر برای مدّتی محدود مثلاً ده سال حبس کرده باشد، پس از اتمام آن مدت به ملکیت حابس یا کسانی که تا لحظه مرگ وارثش بودند، برمیگردد. یکی از فرقهای حبس و وقف همین است، حبس هم بهطور مطلق و هم محدود صحیح است، ولی وقفِ محدود یا باطل است و یا به صورت حبس صحیح است.
- مسائل متفرقۀ وقف
-
مسئلۀ ۲۸۸۵ : پس از آنکه وقف با تمام شرایط آن انجام شد، به هم زدنی نیست، بنابراین واقف پس از آنکه وقف کرد و تحویل داد و عنوان وقف تحقق پیدا کرد، نمیتواند از وقف برگردد و اگر واقف زمان وقف مریض هم باشد و به آن مرض از دنیا برود، چنانچه وقف با تمام شرایطش تحقق پیدا کرده باشد، ورثه نمیتوانند وقف را به هم بزنند اگرچه قیمت وقف از یکسوم دارایی واقف بیشتر باشد، چون داخل در مُنَجَّزات مریض است.
مسئلۀ ۲۸۸۶ : اگر واقف ملکی را، مثلاً درختان باغ زرد آلو را برای افراد خاصی مثلاً اولاد خودش وقف کند طوری که میوه درختان در زمانی که برای آنان وقف شده و ملک آنان گردیده، به وجود بیاید، در صورتی که آن میوهها از چیزهایی باشد که متعلَق زکات واقع میشود و سهم هر کدام از آن افراد به حد نصاب برسد، باید زکات آنرا بدهد. ولی اگر بر عناوین و جهات عمومی وقف کند، مثلاً بر سادات، فقرا یا مساجد و امور خیریه وقف کند و متولی خاصی نداشته باشد، تعلق زکات بر میوههای زکوی معلوم نیست.
مسئلۀ ۲۸۸۷ : اگر ملک وقف کلاً خراب شود، عرصه آن از وقفیت بیرون نمیرود، مگر آنکه واقف عنوانی را قصد کرده بوده که آن عنوان اکنون وجود ندارد، مثلاً بستانی را وقف کرده بوده که از حاصل آن بهره ببرند یا منزلی که در آن سکونت کنند، در این صورت بقای وقفیت عرصه آنها خالی از اشکال نیست و اظهر آنست که وقفیت باطل شده و به ورثه باز میگردد و احوط آنست که به عنوان صدقه مطلقه با آن عمل شود و احوط از آن اینکه با آن در حد امکان مطابق وقف عمل شود.
مسئلۀ ۲۸۸۸ : قبرستانهای وقفی که در مسیر خیابان و فضای سبز قرار میگیرند از وقف بودن خارج نمیشوند و تصرّف و خرید و فروش آنها جایز نیست، ولی عبور و مرور، توقف در ایستگاه اتوبوس و مانند آن اگر موجب هتک حرمت مردگان نشود، اشکالی ندارد و در صورتی که قبرستان ملک شخصی افراد باشد، هرگونه تصرف در آن به رضایت صاحب ملک وابسته است.
مسئلۀ ۲۸۸۹ : اگر ملکی را برای تعمیر مسجدی وقف کنند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر نداشته و تا مدّتها هم احتمال آن داده نشود، چنانچه آن مسجد غیر از آن، احتیاجات دیگری هم داشته باشد منافع ملک در رفع آن احتیاجات مصرف میشود و اگر مسجد احتیاج به تعمیر نداشته باشد و منافع ملک وقفی در معرض نابودی قرار گیرد و نگهداری آن امری غیرعقلایی محسوب گردد، در این صورت جایز است منافع آن ملک در تعمیر مسجد دیگری که در آن حوالی است و احتیاج به تعمیر دارد مصرف شود.
مسئلۀ ۲۸۹۰ : فرشی که برای حسینیه وقف شده جایز نیست برای نماز به مسجد ببرند، اگرچه در همان محل باشد و همچنین جایز نیست کلیه ابزار و وسایلی که برای محل خاصی وقف شده را به جای دیگری ببرند، اگرچه نزدیک محل قبلی واقع شده باشد.
مسئلۀ ۲۸۹۱ : اگر ملکی را برای این وقف کنند که درآمد آن، هم صرف تعمیر مسجد و هم تأمین حقوق و کمک به امام جماعت و مؤذن و خادم شود، در صورتی که برای هر کدام سهم خاصی معین شده به آن عمل شود و اگر معین نشده اول باید تعمیرات مسجد را انجام دهند و زیادی آنرا بین امام، مؤذن و خادم بهطور متعارف تقسیم کنند و اگر امر متعارفی در بین نباشد، مساوی تقسیم میکنند و احوط و بهتر است اگر با هم مصالحه کنند. - راههای اثبات وقف
-
مسئلۀ ۲۸۹۲ : وقف بودن چیزی از طرق زیر قابل اثبات است:
۱- شهرت میان مردم، طوری که انسان یقین یا اطمینان پیدا کند که وقف است.
۲- اقرار کسی که ملک در اختیار اوست و اگر مالک نبود اقرار ورثهاش وقف را ثابت می کند.
۳- مردم با آن ملک معامله ملک موقوفه کنند.
۴ – شهادت دو مرد عادل؛ بلکه اقوی آنست که دو مرد مؤثق شهادت دهند. - شرایط حابس
-
مسئلۀ ۲۸۹۴ : در حبس ملک هم مانند وقف، لازم است حابس، عاقل، بالغ و غیرسفیه باشد و نباید به علت ورشکستگی توسط حاکم شرع جامع شرایط از تصرف در اموالش ممنوع شده باشد.
مسئلۀ ۲۸۹۵ : اگر کسی استفاده از منافع و درآمد چیزی را برای کسی حبس کند، مثلاً بگوید درآمد این باغ حبس برای فلان شخص است؛ اگر برای آن زمان تعیین کند یا بگوید مادامی که زنده است این ملک حبس اوست، در این مدّت باید نظر حابس تأمین شود و در این صورت اگر حابس قبل از منقضی شدن مدّت مذکور بمیرد، ملک محبوس در همان حبس باقی میماند و ورثه حقّ به هم زدن آنرا ندارند. اگر برای حبس مدّت معین نکند، در این حالت لازم است مطابق نظر حابس- مادامی که زنده است- عمل شود و زمانی که حابس مرد، ملک محبوس برگشته و میان ورثه او تقسیم میگردد. اگر حابس ملک رابرای عناوین عام مانند فقرا، سادات یا علما حبسکند، اگر برای آن وقت تعیین کرده باشد تا پایان همان مدّت لازم الوفاست و اگر وقت خاصی معین نکرده باشد مادامی که حابس زنده است، لازمالوفاست و بعد از مرگ او به عنوان ارث میان ورثه تقسیم میگردد. - صدقه
-
مسئلۀ ۲۸۹۶ : صدقه به صورت کلّی به دو قسم تقسیم میشود:
۱- صدقات واجب مانند زکات مالی، زکات فطره، کفّارات گوناگون و ردّ مظالم یعنی جبران خسارتها و تجاوزاتی که به وسیلۀ انسان به اموال مردم وارد میشود و چون صاحبان آنها را نمیشناسد، با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط صدقه داده میشود.
۲- صدقه مستحب یعنی احسانات و کمکهای مالی به دیگران که در روایات رهبران الهی دربارۀ آثار و برکات آنها مطالب فراوانی وارد شده است.
مسئلۀ ۲۸۹۷ : صدقه دهنده باید عاقل، بالغ و غیر سفیه باشد و نیز به علت ورشکستگی از تصرف در اموال خود منع نشده باشد. صدقه باید با قصد قربت و بدون عوض به شخص مورد نظر داده شود.
مسئلۀ ۲۸۹۸ : صدقه پسگرفته نمیشود، بنابراین صدقه دهنده پس از آنکه صدقه را به طرف تحویل داد، نمیتواند آنرا به هم بزند، اگرچه از ارحام و خویشاوندان او نباشد.
مسئلۀ ۲۸۹۹ : لازم نیست که صدقۀ مستحب فقط به دست مسلمان یا مؤمن برسد، بلکه میتوان به غیرمسلمان فقیری که با مسلمین در جنگ نیست و از دشمنان اهلبیت نیز نیست، صدقه داد؛ مانند اهل کتابی که در ذمۀ مسلمانان زندگی میکنند.
مسئلۀ ۲۹۰۰ : صدقه مستحب اختصاصی به کمکهای مالی ندارد، بلکه هرکار و اقدامی که غرض عقلایی داشته باشد و برای جلب رضای خداوند انجام شود، صدقه است.
مسئلۀ ۲۹۰۱ : اگر کسی فقط میتواند یکی از این دو کار را انجام دهد که یا نسبت به خانوادهاش توسعه و رفاه در حد متعارف ایجاد کند و یا صدقه مستحب انجام دهد، توسعه و ایجاد رفاه برای خانوادهاش مقدم است.
مسئلۀ ۲۹۰۲ : سید میتواند صدقه واجب و مستحب خودش را هم به سید بدهد و هم غیر سید. غیر سید صدقات مستحبی خودش را میتواند به سید بدهد، ظاهراً دادن کفّارات و ردّ مظالم به سید ایرادی ندارد، ولی احتیاط در ترک آنست. اما صدقات واجبه مانند زکات مال و فطره را غیر سید نمیتواند به سید بدهد.
مسئلۀ ۲۹۰۳ : کراهت دارد کسی که چیزی را صدقه داده، از گیرنده دوباره آنرا بخرد یا به عنوان بخشش آنرا بپذیرد و یا به هر عنوان دیگری آنرا به دست آورد، ولیاگر همان چیز به صورت ارث به او برسد، ایراد ندارد.
مسئلۀ ۲۹۰۴ : ردّ درخواست کسی که کمک بخواهد، مکروه است و نیز عمل کسی که نیاز ندارد و درخواست کمک میکند، کراهت شدید دارد. - احکام حجر
-
حجر در لغت به معنای منع و محجور به معنای ممنوع است و در لسان فقها محجور کسی است که شرعاً حقّ تصرف در اموال خود را ندارد و سرپرستی آن بر عهدۀ دیگران است.
مسئلۀ ۲۹۰۵ : موانع تصرف در اموال فراوان است از جمله رهن، بیع، ارتداد و کتابت در باب بردگان( امروزه موضوع آن از بین رفته است)، صغیر بودن، دیوانگی و امثال آن. محجوران شش دسته هستند:
۱- کودک و نابالغ.
۲- مجنون و دیوانه.
۳- سفیه و کسی که اموال خود را بیهوده مصرف میکند.
۴- مفلس و ورشکستگان مالی.
۵- کسانی که در مرض مرگ قرار دارند.
۶- کسانی که برده هستند و آزاد نیستند.
مسئلۀ ۲۹۰۶ : کودکی که به حدّ بلوغ نرسیده، نمیتواند در اموال خود تصرف بکند، مگر با اجازۀ ولی خود و شرایطی که برای تصرف نابالغ- حتی در صورت اجازۀ ولی گفته شده است- رعایت کند. کودک وقتی میتواند در اموالش تصرف کند که دو وصف بلوغ و رشد را داشته باشد. منظور از بلوغ حقیقی، رسیدن کودک به درجهای از درک و فهم و دریافت تمایل جنسی است که در آن مرحله استعداد و توانایی درک حالت مرد بودن و احساس گرایش به جنس مخالف را به دست میآورد و از این حالت در عرف قرآن به «حُلُم» تعبیر شده است. کودک وقتی به این حالت رسید و آمادگی همسرداری را به دست آورد بالغ است و در این جهت زن و مرد هر دو شریک هستند. ولی رشد عبارت از این است که مصالح اموالش را از مفاسد آن بفهمد و بداند مال را چگونه باید نگاه داشت، چگونه به کار گرفت و چگونه توسعه داد.
مسئلۀ ۲۹۰۷ : افرادی که دیوانه یا سفیهاند یعنی در امور مالی، نفع، ضرر و مصالح و مفاسد خود را به خوبی تشخیص نمیدهند و در مواردی که بیفایده است اموال خویش را مصرف میکنند یا از کسانی هستند که به علّت ورشکستگی از طرف حاکم شرع جامع شرایط از تصرّف در اموالشان ممنوع شدهاند، حقّ تصرف در اموال خود را ندارند.
مسئلۀ ۲۹۰۸ : اگرچه در فقه اسلامی برای بردهداری و شرایط آن و نحوه برخورد با آنان و کیفیت آزاد کردنشان و نحوه مالکیت بردگان و دیگر مسائل مربوط به بردهها، احکام فراونی وجود دارد، ولی چون اساس بردهداری برچیده شده است، از ذکر آن صرف نظر میشود.
مسئلۀ ۲۹۰۹ : انسان در مرضی که به آن از دنیا میرود، در حالی که هوش، عقل، اختیار و قصد او پابرجاست، میتواند هر اندازه از داراییهایش را به مصرف خود، خانواده، میهمان یا دیگر مصارف برساند، مشروط بر آنکه حرام و اسراف نباشد. نیز میتواند دارایی خود را به کسی بفروشد، اجاره دهد یا ببخشد و به او تحویل دهد و حتی ارزانتر بفروشد یا صلح کند، اگر غرض عقلایی داشته باشد، صحیح است، اگر زیادتر از ثلث اموالش باشد اجازۀ ورثه هم لازم نیست، گرچه در این حالت از آنان اجازه بگیرد مطلوب است و اصطلاحاً از آنها به منجّزات مریض تعبیر میکنند، ولی اگر مریض بخواهد بیش از یکسوم اموال خود را وصیت کند، بدون اجازۀ ورثه چنین حقی ندارد.
مسئلۀ ۲۹۱۰ : اگر مریض در بیماریای که به آن از دنیا میرود، بخواهد واجبات مالی را که بر او واجب است، مانند خمس، زکات، کفارات و مظالم را بپردازد، نیازی به اجازۀ ورثه ندارد، اگرچه از یکسوم دارایی او زیادتر باشد.
مسئلۀ ۲۹۱۱ : کسی که جنون دورهای دارد، یعنی گاهی به سر عقل میآید و گاهی هم دیوانه میشود، در زمان وقوع دیوانگی، تصرف او در اموال خود صحیح نیست و معامله با او در این حالت باطل است، ولی در بقیۀ حالات که خبری از جنون نیست، مانند بقیۀ انسانهای عاقل است.
مسئلۀ ۲۹۱۲ : کودک و سفیه نمیتوانند چیزی را قرض یا خریدوفروش کنند طوری که خودشان طرف معامله قرار گیرند البته این فرق دارد با اینکه وسیله رساندن کالا یا پول باشند و نیز نمیتوانند کسی را برای کاری اجیر کنند یا در عقد مضاربه، مساقات و مانند آنها طرف قرارداد باشند. اگر کودک و سفیه در قرارداد جُعاله به صورت عامل کار کنند و عملی که انجام میدهند نزد عقلا ارزشمند باشد، شرعاً مالک عوض کار خود هستند، حتی اگر از ولی اجازه نگرفته باشند و جاعل باید عوض آنرا به ولی کودک یا سفیه بدهد.
مسئلۀ ۲۹۱۳ : اگر کودک نابالغ چیزهای مباحی را که مال کسی نیست مانند ماهیان دریا، با کار و تلاش خود با قصد مالکیت بگیرد، مالک میشود، گرچه پس از تملک بدون اجازۀ ولی او حقّ تصرّف ندارد.
مسئلۀ ۲۹۱۴ : اگر کودک اقرار کند که من بالغ شدهام با صرف اقرار وی پذیرفته نمیشود، مگر اینکه امتحان و ثابت شود.
مسئلۀ ۲۹۱۵ : اگر در مواردی در بلوغ کودک شک شود، حکم بر عدم بلوغ وی میشود، مگر آنکه ولیّ او از بلوغ یا عدم آن خبر دهد و قول او در این باره پذیرفته است، مگر اینکه دلیل معتبری بر خلاف گفتار ولی وجود داشته باشد.
مسئلۀ ۲۹۱۶ : ولی کودک باید او را به یک فرد یا تشکیلات مطمئن و امین بسپارد تا به او خواندن و نوشتن و یا فن و صنعت و دانشهای دیگری که به درد دنیا و آخرت او بخورد بیاموزند و واجب است مواظب اخلاق و رفتار او باشد و نگذارد بچه از نظر اخلاقی فاسد شود، چه رسد به اینکه به اعتقاداتش خللی وارد شود. - افلاس (ورشکستگی)
-
مسئلۀ ۲۹۱۷ : شخص بدهکار و ورشکستگی وی با چهار شرط ثابت میشود:
۱- بدهیهای او نزد حاکم شرع جامع شرایط ثابت شده باشد.
۲- اموال و داراییهایش، غیر از خانه مسکونی و لوازم ضروری زندگی در حد متعارف، از بدهیهای او کمتر باشد.
۳- وقت بدهیهای وی رسیده باشد.
۴- طلبکار یا طلبکاران، مهلت ندهند و از حاکم شرع جامع شرایط بخواهند اموال او را شناسایی و ضبط کند و حاکم شرع نیز قبول کند و حکم بر توقیف اموال وی دهد.
مسئلۀ ۲۹۱۸ : پس از درخواست طلبکاران و حکم حاکم شرع مبنی بر توقیف اموال فرد، او ورشکسته شناخته میشود و از تصرف در اموالش منع خواهد شد و غیر از خانه مسکونی متناسب با شأن و حال و لوازم ضروری زندگی از اثاث خانه و مانند آن، مابقی اموال وی ضبط و در بین طلبکاران تقسیم خواهد شد.
مسئلۀ ۲۹۱۹ : مخارج و هزینههای خوراک، پوشاک، حقّ مسکن مثلاً اجاره بها و مانند آنها که مربوط به شخص ورشکسته وکسانی است که تحت سرپرستی او هستند و تا وقت تقسیم اموال، از همانها برداشته میشود و اگر از دنیا برود، خرج کفن و دفن وی در حد متعارف بر بدهیهایش، مقدم است.
مسئلۀ ۲۹۲۰ : ولایت، سرپرستی و تصدّی امور کودک نابالغ و دیوانه به ترتیب بر عهدۀ افراد ذیل است:
۱- پدر و جد پدری؛ ولیّ مادر، جدّ مادری، برادر و خواهر کودک یا دیوانه و یا سفیه، ولایت ندارند، مگر آنکه حاکم شرع جامع شرایط آنها را از طرف خود ولی قرار دهد.
۲- چنانچه پدر و جد پدری نباشند، کسانی که از طرف ایشان برای رسیدگی و نظارت بر کارهای کودک، سفیه یا دیوانه، قیم شدهاند، اگرچه مادر باشد، قیم کسی است که پدر و جد پدری وصیت کرده باشند پس از آنان به امور نامبردگان رسیدگی و نظارت کنند و در صورتی که مادر یا برادر، صحیح و مطابق شرع از باب حسبه امور آنان را انجام دهند و نگذارند کارشان معطّل بماند، بنا بر اظهر صحیح است و در این صورت نیازی به مراجعه به حاکم شرع ندارد، اگرچه احوط است.
۳- با نبودن دسته اول و دوم، حاکم شرع جامع شرایط و کسانی که او برای این امر نصب کرده است.
۴- در صورت فقدان هر سه دسته، از باب امور حسبه عدول مؤمنین منطقه موظّف به رسیدگی به کارهای آنان هستند و اظهر آنست که عدالت در این گروه شرط نیست و وثاقت آنان کفایت میکند و همچنین اگر افراد عادل میان مؤمنین (عدول مؤمنین) یا فردی از آنان بهطور صحیح و مطابق شرع از باب حسبه به بعضی از این کارها رسیدگی کنند جایز است و احتیاجی به اجازۀ حاکم شرع نیست.
مسئلۀ ۲۹۲۱ : پدر و جدّ پدری هر قدر بالاتر برود در ولایت مستقل هستند و هر کدام از آنها جلوتر تصرف کردند دیگری حقّ تصرف ندارد و در صورت اقدام هم زمان هر دو، احتیاطاً توافق کنند و در صورت عدم توافق، هیچ کدام اقدام نکنند.
مسئلۀ ۲۹۲۲ : پدر و جدّ پدری وقتی بر دیوانه و سفیه، ولایت دارند که دیوانگی و سفاهت آنان قبل از سن بلوغ پیدا شده باشد، ولی اگر بعد از بلوغ عارض شده باشد، احتیاط آنست که ایشان با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط، سرپرستی کنند.
مسئلۀ ۲۹۲۳ : ولایت و سرپرستی پدر و جدّ پدری قابل تفویض به دیگری نیست، ولی اگر خود آنها بخواهند در صورتی که مصلحت باشد از طرف خود وکیل بگیرند، اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۹۲۴ : در ولایت پدرو جدّ پدری، عدالت شرط نیست حتی اگر عادل نبوده و فاسق باشند، مادامی که در اعمال ولایت، مصالح مُوَلّی علیه را رعایت میکنند، حاکم شرع حقّ دخالت ندارد، ولی اگر حاکم شرع از قرائن و گزارشهای مستند، اطمینان پیدا کند که سرپرستی آنان بر ضرر کودک، دیوانه یا سفیه است، باید در این صورت دخالت کند و آنان را از مداخله در اموال کودک، دیوانه یا سفیه، منع و از ولایت عزل کند و دیگری را جایگزین ایشان گرداند.
مسئلۀ ۲۹۲۵ : کودک وقتی به سن بلوغ رسید و رشد وی ظاهر گشت، ولایت پدر و جد پدری به وی خود به خود از بین میرود، ولی فرزند پس از بلوغ و مادام العمر، غیر از موارد استثنا شده، موظف است در حدّ امکان از آنان اطاعت کند و در این جهت مادر نیز مانند پدر و جد پدری است مخصوصاً اگر مخالفت با آنان موجب اذّیت، آزار و رنجش خاطر گردد که در این حال واجب است رضایت آنان جلب شود. - احکام مشاغل آزاد، درآمدها و کسبها
-
مسئلۀ ۲۹۲۶ : واجب است که کسب درآمد و تجارت و دایر کردن دفاتر کاسبی به صورت جزئی، کلّی، خرده فروشی، عمده فروشی یا هر راه دیگر، از طریق حلال و مشروع باشد. اگر کسی از راههای حرام مانند دزدی، ربا، رشوه، غنای محرّم، تقویت ظالم، ترویج باطل و مانند آنها مالی کسب کند، حرام است و خودش هم ضامن است حتی اگر صاحبان اموال و یا پرداختکنندگان رضایت داده باشند.
مسئلۀ ۲۹۲۷ : خرید و فروش، توزیع، نشر کتابها و نشریات گمراه کننده و هر اقدام دیگر برای چاپ، توزیع و تسهیل در کتابها، مجلات و هر نوع نشریهای که موجب انحراف در فکر، عقیده یا اخلاق و عمل مردم و حتی فرد شود و یا مشتمل بر مطالب باطل و ترویج آن یا دروغ و تهمت و یا هتک و توهین به مقدّسات دینی و افراد مؤمن باشد، حرام است. همچنین است خواندن اینگونه مطالب یا در معرض دید و مطالعه قرار دادن، مگر برای کسانی که به عنوان نهی از منکر در صدد جواب دادن به آنها باشند یا کسانی که خود اهل فکر و تشخیص هستند و هیچ گونه انحرافی در آنها ایجاد نمیشود.
مسئلۀ ۲۹۲۸ : اقدام به تأسیس مجامع فرهنگی، هنری، علمی، آموزشی، دایر کردن انتشارات، نشر کتاب و جزوههای علمی و فرهنگی که موجب تقویت پایههای اعتقادی و اخلاقی و رشد افکار و اندیشهها و بالا رفتن معلومات اجتماعی، سیاسی، دینی و اخلاقی مردم میشود، از اهمّ وظائف اسلامی است و بجاست افراد صالح و توانمند به اندازه قدرت فکری و مالی به آن اقدام کنند و دستاندرکاران نظام نیز موظفند تسهیلات لازم را برای راهاندازی، رونق و پیشرفت این امر فراهم سازند و ممانعت از آن و عدم همکاری با متقاضیان جایز نیست.
مسئلۀ ۲۹۲۹ : هر نوع تقلّب- در امتحانات یا در استخدام- جایز نیست و ملاک در مشروعیت و صحت پذیرش مسئولیت در اسلام اینست که انسان خود دربارۀ صلاحیت خویش تردید نداشته باشد، بنابراین کسی که خود را برای مسئولیتی صالح نمیداند نباید آنرا بپذیرد، اگرچه دیگران او را صالح بدانند، مگر آنکه منشأ تردید، یک سری برداشتها و باورهای نادرست باشد که قابل رفع و تصحیح است.
مسئلۀ ۲۹۳۰ : افرادی که در دستگاههای اداری و قضایی و ادارت تابعه یا در مؤسسات دولتی شاغل هستند، موظفند بدون دریافت وجه، کارهای مراجعین را انجام دهند و اطلاعات لازم را به ایشان ارائه کنند و اگر در وقت اداری از مردم پول یا هر چیز دیگری دریافت کنند چه برای مردم کاری انجام بدهند و چه ندهند، حرام است و نسبت به آنچه گرفتهاند ضامن هستند، مخصوصاً اگر آن وجه در دستگاه قضایی حالت رشوه پیدا بکند و به وسیلۀ آن کار خلاف شرع و قانون صورت پذیرد یا حقی از کسی ضایع شود، که هم رشوه دهنده گناه کرده و هم رشوه گیرنده، مگر آنکه دستگاه قضایی، خدایناکرده، کارش به جایی برسدکه رسیدن به حقّ قانونی و شرعی بدون رشوه امکان نداشته باشد یا دفاع از مظلوم و جلوگیری از ظلم متوقف بر دادن پول، یا چیزهای دیگر باشد، در این حال به مقدار ضرورت مانعی ندارد و رشوه دهنده چون مضطرّ است، گناهی نکرده، اما رشوه گیرنده مرتکب معصیت شده است و اگر رسیدن به حقّ شرعی و قانونی بدون توصیه و اعمال نفوذ ممکن نباشد یا دفاع از حقّ مظلوم و جلوگیری از ظلم ظالم بدون اعمال نفوذ، ناممکن باشد، اشکال ندارد. - اشتغال به سحر، کهانت و …
-
مسئلۀ ۲۹۳۱ : اگر کسی فعلی را که شرعاً حرام است شغل قرار دهد و از آن طریق به کسب درآمد مشغول شود، تصرف در پولی که میگیرد جایز نبوده و حرام است. ساختن بت برای پرستش و یا هر چیز که برای عبادت غیر خداست، ساختن هر چیزی که منافع اصلی و اختصاصی یا منفعت عمومی آن حرام است، شراب فروشی، فروش ابزار و آلاتی که منافع اصلی و عمومی آنها حرام است، جادوگری و فالبینی از این سنخ است. بنابراحتیاط واجب از شغل قرار دادن مجسمه سازی و بلکه ساختن مجسّمۀ هر موجود جاندار خودداری شود، ولی خرید و فروش آن و خرید و فروش چیزهایی که روی آنها نقش صورت انسان یا جاندار دیگری وجود دارد، مانعی ندارد، گرچه بهتر است آن نیز ترک شود.
مسئلۀ ۲۹۳۲ : آموختن سحر و عمل به آن حرام است، مگر آنکه آموختن برای ابطال سحر باشد و آن هم در حدی که مورد نیاز و ضروری است مانعی ندارد.
مسئلۀ ۲۹۳۳ : در کهانت که کاهنان ادعا میکنند وقایع را به وسیلۀ ارتباط با اجنه، شیاطین یا از طریق دیگر عوامل غیبی و علوم غریبه میتوانند بفهمند و خبر دهند و تنجیم که به وسیلۀ حرکت افلاک و جایگاه آنها میتواند خبر دهد، چند حالت است:
۱- چنانچه برای آنها بهطور مستقل یا مشترک با خداوند، تأثیر قائل شود و با این پیش فرض مسائل را مطرح و از آینده خبر دهد، حرام و گناه و در حقیقت از مصادیق شرک به خداست و اگر از این طریق درآمدی به دست آورد نیز حرام است.
۲- اینکه خدای را یگانه در فعل دانسته و مشیت و اراده الهی را مؤثّر مطلق بداند و پیشبینیهایش نه به صورت جزم و قطعی، بلکه در حدّ حدس و گمان باشد و مبنای فکرش این باشد که خدای جهان میان حوادث و پدیدههای عالم نوعی رابطۀ سبب و مسببی قرار داده است که پس از تحقق بعضی از آنها و مقارن بعضی از حوادث و پدیدهها، جریانات دیگری به وجود میآید و آن طرحی است از ناحیه پروردگار جهان و در عین اینکه میان بعضی از پدیدهها چنین تأثیر و تأثّری وجود دارد، ذرهای از سیطره و اقتدار خداوندی نمیکاهد و همه در قبضۀ قدرت اوست، اگر عمل کاهن و منجّم با این پیش فرض صورت پذیرد اشکال ندارد.
مسئلۀ ۲۹۳۴ : شعبدهبازی و چشمبندی اگر برای این باشد که حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد، جایز نیست و اگر از این راه درآمدی به دست آید حرام است، ولی اگر صرفاً برای سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت باشد اشکالی ندارد.
مسئلۀ ۲۹۳۵ : احضار ارواح چنانچه موجب هتک حرمت آنان به خصوص ارواح صالحان، نباشد و باعث اذیت ایشان نگردد و نیز موجب به هم خوردن نظم عمومی و اجتماعی نشود ایرادی ندارد، ولی اگر چنین عواقبی داشته باشد جایز نیست و اگر پولی از این راه عاید شود حرام است. ولی هیپنوتیزم و خواب مصنوعی، در صورتی که اثر سوء فکری و اجتماعی بر آن مترتب نباشد و بدین وسیله اعترافات نامشروع گرفته نشود یا با آن امراض را معالجه کنند، نه تنها دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد، بلکه اگر علاج مرض متوقف بر آن باشد، در مواردی لازم و واجب خواهد بود و در این صورت هر نوع درآمدی که از آن به دست آید حلال است. - احکام احیای زمینهای موات
-
احیای هر چیزی متناسب با غرضی است که از آن دارند و اگر زمین را برای خانه بخواهند یک نوع احیا لازم دارد، اگر برای کشاورزی بخواهند نوعی دیگر. بهطور کلّی احیاء عبارت است از آماده سازی و تهیه مقدّمات و کارهایی که برای رسیدن به آن غرض لازم و ضروری است، بنابراین اگر کسی زمینی را نقشهبرداری کند و برای پیاده کردن آن نقشه خاکبرداری کند، آنرا احیاء کرده است.
مسئلۀ ۲۹۳۶ : زمین موات یا زمین مرده به زمینی گفته میشود که به دلایلی مانند نبود آب، باتلاق بودن زمین یا ریگزار و سنگلاخ بودن، قابل کشت و زرع و ساختمان نیست و به صورت غیر قابل استفاده مانده یا اینکه به دلیل کوچ کردن اهالی آن بهطور کلّی متروک مانده است.
مسئلۀ ۲۹۳۷ : زمین موات دو قسم است:
۱- موات بالاصاله و آن زمینی است که از آغاز تا کنون هیچ گونه عمران و آبادانی در آن انجام نشده است و یا لااقل معلوم نیست.
۲- موات بالعرض زمینی است که در گذشته اگرچه آباد بوده ولی به هر دلیل ویران و متروک شده است.
مسئلۀ ۲۹۳۸ : زمینها و اراضی موات بالاصاله جزء انفال است و اختیار آن در زمان حضور ظاهری امام معصوم در اختیار آن حضرت است و ایشان هرگونه صلاح بداند در آنها تصرّف میکند، ممکن است اجازۀ احیاء دهد و ممکن است به صورت اجاره در اختیار افراد قرار دهد و حتّی ممکن است در مواردی به اشخاص تملیک کند. ولی در زمان حاضر که زمان غیبت است اگر حکومت صالح اسلامی و جامع شرایط وجود داشته باشد، اختیار آن زمینها با حکومت اسلامی است و هر طور مصالح تقاضا کند مطابق آن عمل خواهد کرد و اگر حکومت صالح اسلامی وجود نداشته باشد یا اینکه صلاح را در عدم دخالت بداند، مسلمانان حق دارند و میتوانند آنرا احیاء کنند و هر کس به هر مقدار احیاء کند اولویت دارد و دیگران حقّ مزاحمت ندارند.
مسئلۀ ۲۹۳۹ : زمینهایی که موات بالعرض هستند، از جهت شناخته شدن و شناخته نشدن مالک، دو قسم هستند:
۱- زمینهایی که صاحب دارند، ولی در اثر رها شدن و متروک ماندن ساختمانهای آنان به مرور زمان خراب شده و عمران و آبادانی آنها از بین رفته است و در وضعیت کنونی بلا صاحب شمرده میشود، حکم این زمینها، حکم زمینهای موات بالاصاله است.
۲- زمینهایی که متروک شدهاند، ولی معلوم است صاحبان آنها، از آنها اعراض نکردهاند و مالک نیز دارند و بدون مالک محسوب نمیشوند یا مالک آن مشخص و شناخته شده است یا اینکه مالک دارد، ولی شناخته شده نیست و در واقع مجهول المالک است، حکم این زمینها مانند دیگر اموالی است که مالک دارند و اگر بخواهد در این نوع اموال تصرّف کند، مانند تصرّف در دیگر مجهول المالکها باید با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط باشد.
مسئلۀ ۲۹۴۰ : زمینهای آباد و رایج که به تدریج به ویرانی گراییده و در حال بایر شدن است، در صورتی که صاحب شناخته شده داشته باشد، سه حالت دارد:
۱- صاحب زمین بهطور کلّی از زمین صرف نظر کرده و از آن اعراض کرده است، در این صورت این زمین از جهت حکم شرعی مانند زمین موات بالاصاله است.
۲- صاحب زمین از آن صرف نظر و اعراض نکرده است، بلکه تصمیم بر احیای آن هم دارد، ولی به دلیل عدم امکانات مانند آب، کم بودن نزولات آسمانی و دیگر وسایل، قدرت بر احیای آن ندارد و احیای آن نیاز به گذشت زمان و آماده شدن امکانات دارد، این نوع زمینها مانند زمینهای احیاء شده و صاحبدار هستند و کسی حق ندارد در آن بدون اجازۀ مالک تصرّفی بکند.
۳- صاحب زمین از آن صرف نظر و اعراض نکرده است ولی احیاء نمیکند، چون منافع زمین در این حالت از منافع زمینهای احیاء شده بیشتر است مثلاً از علوفه آن استفاده میکند یا به عنوان انبار اجاره میدهد این نوع زمین هم در حکم زمین احیاء شده است و کسی بدون اجازۀ صاحب حقّ تصرّف در آنرا ندارد.
مسئلۀ ۲۹۴۱ : چون در زمان حکومت صالح اسلامی احیای زمین و اراضی موات به عهدۀ حکومت است پس اگر دیگران بخواهند احیاء کنند باید از حکومت اجازه بگیرند، ولو اینکه اجازه به صورت عام باشد بنابراین قبل از اجازه و بدون ملاحظه سیاست و برنامه کلّی حکومت اسلامی کسی حق ندارد در آن نوع زمینها تصرّف کند و اگر بدون رعایت اجازه و سیاست و برنامه کلّی نظام اسلامی کسی در آن زمینها دخل و تصرفی بکند حقی برای او ایجاد نمیکند و تنها کسانی حقّ احیاء دارند که از حکومت صالح اسلامی اجازه داشته باشند و البته بر حکومت لازم است تمام شرایط و امکانات لازم را برای تشویق کسانی که میخواهند روی احیای این زمینها سرمایهگذاری کنند، آماده کند و این نوع افراد را مورد حمایت قرار دهد و اگر افرادی سرمایهگذاری کرده و اقدام به تسطیح، خاک برداری، دیوارکشی و مانند آن کردهاند، در صورتی که با سیاست کلّی نظام در تضاد نباشد، مانعی برای او ایجاد نکنند. اگر کسی در زمانی یا جایی که حکومت صالح وجود ندارد مقدّمات احیا را فراهم کند و برای خاک برداری، تسطیح زمین و دیوارکشی این اراضی اقدام کند، چنانچه با توجه به امکانات و ابزار فنّی و تکنیکی که دارد خارج از حد متعارف نباشد، احیاء کننده حق اولویت پیدا میکند و دیگران حقّ مزاحمت برای او را ندارد و صرف ثبت رساندن آن زمینها بدون احیا و مقدّمات آن حقی برای ثبت کننده ایجاد نمیکند، مگر آنکه در نظر مردم آن هم از مقدّمات احیاء به شمار رود و ثبت دهنده حق ندارد قبل از احیاء آنرا بفروشد و یا اینکه وقف کند و یا معاملات دیگری در آن انجام دهد.
مسئلۀ ۲۹۴۲ : کسی که مجوّز احیاء را دارد لازم نیست شخصاً اقدام کند، بلکه اگر دیگری را اجیر یا وکیل کند تا آنها اقدام به احیاء کنند، کفایت میکند و آثار این عمل برای کسی است که اجیر یا وکیل گرفته است. - مشترکات و احکام آن
-
مسئلۀ ۲۹۴۸ : اماکن و جاهایی که میان همۀ مردم مشترک است و همه نسبت به آنها حقّ مساوی دارند، عبارتند از:
۱- خیابانها، کوچهها، راههای زمینی، هوایی و دریایی، چَراگاهها، فضاهای سبز، پارکها، پارکینگها و میادین، نسبت به مردم آن آبادیها یا برای عموم و هر کسی که میخواهد استفاده کند.
۲- مساجد، زیارتگاهها و اماکنی که برای استفاده عموم بنا شدهاند.
۳- دریاها، دریاچهها، چشمههای جاری در کوهها، زمینهای موات، رودخانهها، نهرهای بزرگ و کوچکی که به وسیلۀ افراد خاصی احداث نشده و طبیعی هستند.
۴- معادن آشکاری که بهرهبرداری از آنها نیاز به اکتشاف، حفاری و مانند آنها ندارد مانند معادن نمک و امثال آن.
مسئلۀ ۲۹۴۹ : همۀ مردم در استفاده و بهرهبرداری از مشترکات یکسان هستند، ولی هر که زودتر شروع به بهرهبرداری کند در آن مقداری که استخراج کرده نسبت به دیگران حقّ تقدّم دارد. همچنین در اموری که قابل تملّک است مانند صید ماهی و دیگر مباحات اولیه، هر کس هر چقدر صید کند مالک میشود، البتّه دولت اسلامی حق دارد به خاطر مصالح اسلام، کشور و مردم، برای بهرهبرداری از مشترکات و مباحات اولیه بهطور موقّت یا دائم، برای بعضی و یا در بعضی اوقات و برای نحوه بهرهبرداری و حتّی مقدار و کیفیت آن مقرراتی وضع کند. - حریم، تعریف و احکام آن
-
مسئلۀ ۲۹۴۳ : حریم هر چیز مقداری از زمین، آبراه یا فضای خالی اطراف آن چیز است که جزء مصالح و مرافق آن چیز محسوب میشود و تصرف دیگران در آن حریم موجب ضرر و زیان برای آن چیز است یا موجب عدم استفاده و بهره برداری و یا نقصان استفاده از آن میباشد. هر آبادی، کارخانه، مزرعه، باغ، قنات، چاه، نهر آب، ساختمان، مدرسه، شرکت و هر چیزی که در زمین برای اهدافی احداث میشود، دارایحریم است. بنابراین اگر کسی زمینی را به نحوی احیاء کند، قنات یا ساختمانی احداث کند، چاهی بکند و یا نهری به وجود آورد و متناسب هر کدام از آنها حریم در نظر بگیرد، کس دیگری حق ندارد آنرا برای خود احیاء کند و در آن حریمها اگرچه موات باشد، ایجاد مزاحمت کند و اگر کسی حریمها را احیاء کند، مالک نمیشود.
مسئلۀ ۲۹۴۴ : مقدار حریم به حسب اشیا، تناسب آنها، جاها، زمانها و موقعیتها، متفاوت است.
مسئلۀ ۲۹۴۵ : اگر کسی در زمین موات خانهای احداث کند، راه و خاک ریز و آبریز و برفانداز به مقدار لازم، حریم آن خانه است و حریم نهر احداث شده، محل عبور برای تعمیر و تنقیح و گلانداز آنست اگرچه ممکن است با تکامل نظام مهندسی و اصول شهرسازی عملاً به این نوع حریم احتیاجی وجود نداشته باشد که در این صورت حریم به این شکل، موضوعاً منتفی است و در جایی که از ماشین و مانند آن برای جمع آوری گلولای استفاده میکنند، محل گل و لای به عنوان حریم محسوب نمیشود و حریم چاه احداث شده در زمین موات، مقداری از زمین کنار آنست که برای آب کشیدن از آن و تعمیر و گلانداز آن و در صورت مکانیزه بودن محل گذاشتن موتور و گلانداز آن لازم است، علاوه بر این اگر چاه برای آب دادن حیوانات کنده شده، حریم آن چهل ذراع- حدود بیست متر- و اگر برای آب کشیدن برای زراعت است، حریم آن شصت ذراع است، پس اگر دیگری بخواهد در زمین موات چاه بکند باید این فاصله را رعایت کند، در قنات و چشمه، علاوه بر محل اصلاح آن و گلانداز، حریم منبع آب آن- مادر چاه- در زمین سخت پانصد ذراع- دویست و پنجاه متر-و در زمین سست هزار ذراع- پانصد متر – است. پس اگر کسی بخواهد نزدیک آن، قنات دیگری احداث کند، باید این فاصله را رعایت کند و اگر فرضاً با رعایت این فاصله باز هم به قنات اول ضرر وارد میشود، بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد باید فاصله را زیادتر کند تا خسارت وارد نشود. حریم آبادی مسکونی که در زمین موات احداث میشود مطلق مرافق و مصالح آبادی و اهل آنست و از قبیل راه ورود و خروج، راه آب و خاکانداز و کودانداز، جای خرمنها، محل اجتماع اهالی، مدرسه، محل بازی جوانان، میدان ورزش، پارک و پارکینگ، قبرستان، چراگاه و امثال اینهاست، پس کسی حق ندارد این قسمتها را برای خود احیاء و تملّک کند.
مسئلۀ ۲۹۴۶ : با توجّه به اینکه شرایط زندگی دگرگون شده و با نظام مهندسی جدید، اصول شهرسازی و معماری نسبت به گذشته تغییرات جدّی و ماهوی پیدا کرده است، مجتمعهای مسکونی بزرگ و کوچک، برجها، شهرکهای صنعتی و دامی با اشکال جدید، راههای هوایی و زمینی، مترو، راه آهن، فرودگاهها و امثال اینها وارد زندگی بشر شده، طبعاً حریم به آن معنا که گفته شد با آن محدودیت، نمیتواند پاسخگوی اینها باشد لذا توسعه آن با توجه به فرهنگ و تکنولوژی جدید، امری ضروری و الزامی بوده و تشخیص آن بر عهدۀ دستگاههای ذیربط و متخصصان است و برای تحقیق در مسئلۀ حریمها به کتب مفصّل فقهی مراجعه شود.
مسئلۀ ۲۹۴۷ : همسایه و همسایگی از امور مهم بوده و در روایات بر آن تأکید زیادی شده است از جمله نقل شده که پیامبر اکرم فرمودند: هر کس همسایهاش را اذیت کند خدای عالم بوی بهشت را بر او حرام میکند و جای او در جهنّم است و هر کس حقّ همسایه را ضایع کند از ما مسلمانان نیست و از جمله در حدیثی از امام صادق نقل شده که فرمودند: مؤمن کسی است که همسایهاش از ظلم و ستم و آزار او در امان باشد و از جمله معاویه بن عمّار از امام صادق نقل میکند که فرمودند: حُسن همسایگی و تحمّل رنجها و اذیتهای همسایه و همسایگان، باعث عمران و آبادانی شهرها و طولانی شدن عمرهاست . بنابراین تصرف انسان در ملک خود نباید موجب ضرر و زیان همسایگان گردد و اگر کسی به این بهانه موجب ضرر و زیان برای همسایگان گردد، بنا بر احتیاط این کار او از مصادیق حرام است، اگر اقوی نباشد. - احکام غصب
-
مسئلۀ ۲۹۵۰ : غصب نوعی مستولی شدن و در اختیار خود قرار دادن مال یا حقّ دیگری است و آن از گناهان کبیره ایست که اگر انسان مرتکب شود، در قیامت به عذاب سخت الهی دچار خواهد شد، از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که فرمودند: هر کس به اندازه یک وجب زمین از حقّ دیگری غصب کند، در قیامت هفت طبقه آن زمین را مانند طوقی به گردنش میآویزند، مگر آنکه توبه کند و آنرا به صاحبش بازگرداند.
مسئلۀ ۲۹۵۱ : اگر کسی نگذارد مردم از مسجد، مدرسه، پل و جاهای دیگری که برای عموم ساخته شده استفاده کنند، حقّ آنان را غصب کرده است و نیز اگر کسی مثلاً در مسجد جایی برای عبادت گرفته باشد و دیگری از آن جلوگیری کند، غاصب است.
مسئلۀ ۲۹۵۲ : هر چیزی که به عنوان گرو نزد طلبکار میگذارند، باید نزد طلبکار بماند تا اگر بدهکار بدهیاش را نداد، او بتواند طلبش را از آن به دست آورد، بنابراین اگر بدهکار قبل از آن که طلب طلبکار را بدهد، گرو را بگیرد در حقّ او ظلم کرده و غاصب است.
مسئلۀ ۲۹۵۳ : اگرگرو را فرد دیگری غصب کند، صاحب گرو که همان بدهکار است و طلبکار که صاحب حق است، هر دو میتوانند آنرا ازغاصب بخواهند، در صورتیکه آنرا بازپس بگیرند، مادام که بدهکار طلب را نداده، در گرو خواهد بود.
مسئلۀ ۲۹۵۴ : غاصب موظّف است چیزی را که غصب کرده به صاحبش باز گرداند و اگر از بین رفته باشد، واجب است عوض آنرا بپردازد و اگر چیزی را از بچّه یا دیوانه غصب کرده باشد واجب است در صورت موجود بودن خود آن چیز و در صورت نبودن، عوض آنرا به ولیّ شرعی او بپردازد.
مسئلۀ ۲۹۵۵ : اگر کسی چیزی را غصب کند و از آن منفعتی به دست آورد، مثلاً گوسفندی غصب کند و از آن برّهای به دنیا بیاید، آن برّه مال صاحب گوسفند است و نیز اگر چیزی را غصب کند که دارای منفعت است، مثلاً خانه، مغازه و مانند آن که دارای منفعت است، هر چند از آن استفاده نبرده و همین طور خالی گذاشته باشد، اجاره بهای آنرا مانند اجاره بهای امثال آن بدهکار است و باید به صاحبش بپردازد.
مسئلۀ ۲۹۵۶ : اگر کسی چیزی را غصب کند و آن چیز در دست غاصب رشد کند، همۀ آن مربوط به صاحب مال است، بنابراین اگر کسی نهالی را غصب کند و در زمین خود بکارد، آن نهال هر چه رشد کند، مال صاحب نهال است و غاصب حقّ مطالبه اجرت زمین را ندارد و نیز اگر پیوندی را غصب کند و به درخت خود پیوند بزند، اظهر آنست که نمو (رشد) و میوه آن متعلق به صاحب پیوند است.
مسئلۀ ۲۹۵۷ : اگر چند نفر مشترکاً چیزی را غصب کنند طوری که در استیلای همۀ آنها باشد، اگر چه هر کدام از آنها میتوانستند مستقلاّ غصب کنند، در صورتی که دو نفر باشند، هر کدام نصف آنرا ضامن است و اگر سه نفر باشند هر کدام یکسوم و همین طور به نسبت تعداد آنها ضمانت تحقق پیدا میکند. ولی اگر استیلای تک تک آنها بهطور مستقل و تام باشد، به گونهای که هر کدام از آنها میتوانند مستقلاّ و به تنهایی در آن تصرّف داشته باشند، در این صورت بهتر آنست که هر کدام از آنها بهطور مستقل ضامن تمام آنست و صاحب مال میتواند از هر کدام بهطور مستقل تمام مالش را مطالبه کند مانند تعاقب ایادی.
مسئلۀ ۲۹۵۸ : اگر غاصب چیزی را که غصب کرده با چیز دیگری مخلوط کند مثلاً گندمی را غصب کرده با جو مخلوط کند، چنانچه امکان جدا کردن باشد، اگر زحمت فراوان هم داشته باشد باید جدا کرده و به صاحبش باز گرداند.
مسئلۀ ۲۹۵۹ : اگر غاصب چیز را که غصب کرده طوری تغییر دهد که از حالت اولش نیز بهتر شود، مثلاً طلا بدزدد و با آن گردنبند بسازد و مالک از وی بخواهد طلا را به همین صورت گردنبند به او تحویل دهد، واجب است تحویل دهد و حق ندارد از مالک طلب اجرت کند و بدون اجازۀ مالک حقّ برگرداندن آن به حالت اوّلیه را ندارد و اگر بدون اجازه آنرا به حالت اول بازگرداند، مزد ساخت را به مالک بدهکار است و باید تحویل دهد و در صورتی که مزد ساختن کمتر از مقدار تفاوت طلای ساخته شده و دست نخورده باشد، آن تفاوت را هم باید بدهد، چون غاصب است.
مسئلۀ ۲۹۶۰ : ظروف و چیزهایی که غَصب و ملک دیگری است، تصرّف در آنها بدون اجازۀ مالک حرام بوده و وضو و غسل با آنها نیز در صورت علم به غصبیت، باطل است چون تصرف عدوانی در مال غیر محسوب میشود.
مسئلۀ ۲۹۶۱ : اگر کسی زمینی را غصب کند و در آن بنا بسازد، چنانچه صاحب زمین حاضر شود، زمین را بفروشد یا عوض آنرا بگیرد، غاصب باید قبول کند و اگر صاحب زمین نه حاضر به فروش باشد و نه به اخذ معوض رضایت میدهد و عین زمین خود را مطالبه میکند، غاصب موظف است بنا را تخریب کند و زمین را به حالت اول برگردانده و به صاحبش بازگرداند.
مسئلۀ ۲۹۶۲ : اگر کسی زمینی را غصب و در آن کشت یا درختکاری کند، کشت، درخت و محصول آن متعلق به کسی است که آنها را کاشته، ولی اگر صاحب زمین اجازه ندهد آنها در زمین او بماند، واجب است غاصب فوراً آنها را از زمین بکند، اگرچه موجب ضرر برکشت و درختها باشد و نیز واجب است غاصب اجاره زمین را در مدّتی که در آن کشت انجام داده به مالک زمین بپردازد و اگر در زمین خرابی، ویرانی و حفرههایی به وجود آمده است، باید آنها را ترمیم و پر کند و اگر به سبب اینها زمین از قیمت افتاده، واجب است مابهالتفاوت را هم به صاحب زمین بپردازد. صاحب کشت و درختها نمیتواند مالک زمین را وادار به فروش زمین خود کند و یا مجبور کند از طریق اجاره و مانند آن در اختیار وی بگذارد کما اینکه مالک زمین هم حق ندارد غاصب را که صاحب کشت و درختهاست وادار کند که کشت و درختها را به او بفروشد.
مسئلۀ ۲۹۶۳ : اگر مالک زمین اجازه دهد که زراعت و درخت غاصب در زمین او باقی بماند، در این صورت بر غاصب واجب نیست آنها را از زمین بکند، ولی اگر مالک زمین وجه اجاره را مطالبه کند، بر غاصب واجب است وجه اجاره را از زمانی که زمین را غصب کرده تا وقتی که صاحب زمین راضی شده به مالک زمین بدهد.
مسئلۀ ۲۹۶۴ : از جمله حقوق معتبر نزد عقلا حقّ طبع، تکثیر، اختراع و مانند اینهاست و شارع هم معلوم نیست آنها را منع کرده باشد، بنابراین اگر در کتاب کسی نوشته شده حقّ طبع محفوظ است یا مثلاً نوع خاصی از پرورش ماهی را کشف کرده و در ثبت آن قید کرده باشد که این کشف در انحصار فلان کس یا فلان شرکت است، دیگری حقّ کپیبرداری یا پرورش ماهی به این روش را ندارد یا اگر فرمولی یا صنعتی را اختراع کرده و به نام مخترع ثبت شده است، بدون رضایت او چاپ، تکثیر و کپیبرداری ممنوع و غصب است و اگر از این طریق به حقوق کسی تعدّی صورت گیرد و بر صاحبان حق خسارتی وارد شود، آنان میتوانند از وارد کنندگان خسارت جبران آنرا مطالبه کنند.
مسئلۀ ۲۹۶۵ : اگر چیزی را که غاصب غصب کرده، عین و موجود باشد، مثلاً گاوی را غصب کرده باشد که عیناً موجود است، واجب است عین همان را به صاحبش بازگرداند و اگر موجود نبوده و از بین رفته باشد دو حالت دارد:
۱- عین تلف شده مثل گاو، گوسفند و مرغ باشد که افراد آنها از جهت قیمت، مثل و یکنواخت نیستند، بلکه به دلیل خصوصیات گوناگون قیمت آنها متفاوت است- قیمیات- در این صورت باید قیمت آنرا به صاحبش بپردازد و احوط آنست که قیمت روز را بپردازد و احوط از آن این است که بالاترین قیمت از روز غصب تا روز پرداخت را بپردازد و اگر قیمت بازار آن تفاوت پیدا نکرده است ولی مدّتی که پیش غاصب بوده زیاده عینی پیدا کرده، مثلاً گوسفند، چاق شده است، قیمت آن زیاده را هم باید حساب کند و بپردازد.
۲- عین غصب شده مانند گندم، جو، برنج و مثل آنها باشد که معمولاً قیمت همۀ اجزای آن یکنواخت و مانند هم است، در این صورت واجب است غاصب مثل همان چیزی را که غصب کرده، به صاحبش بپردازد و باید آن چیز را که تحویل میدهد، اوصاف و خصوصیات همان مال غصب شده را داشته باشد.
مسئلۀ ۲۹۶۶ : اگر کسی مالی را غصب کند و فرد دیگری هم، از غاصب اوّل همان مال را غصب کند، چنانچه آن مال موجود است صاحب آن مال، اگر به کسی که عین مال غصبی نزد اوست مراجعه کند و عین آنرا تحویل بگیرد، نه غاصب اول و نه غاصب دوم حقّ رجوع به هیچ کس را ندارند و اگر آن مال تلف شده باشد، مالک آن عین حق دارد برای گرفتن عوض آن به هر یک از آن دو غاصب مراجعه کند یا اینکه از هر کدام از آنها مقداری از عوض آن عین را که تلف شده، مطالبه کند، در این صورت اگر مالک عین، به غاصب اول رجوع کند و از او عوض عین تلف شده را تحویل بگیرد، غاصب اول میتواند به غاصب دوم که عین مال نزد او تلف شده، رجوع کند، ولی اگر مالک به غاصب دوم رجوع کند و از او عوض آن عین تلف شده را بگیرد، غاصب دوم نمیتواند به غاصب اول رجوع کند مگر آنکه غاصب دوم پس از غصب، مال را به غاصب اول برگردانده باشد و نزد غاصب اول تلف شده باشد، در این صورت اگر مالک به غاصب اول رجوع کرده باشد، او حقّ رجوع به غاصب دوم را ندارد ولی اگر به غاصب دوم رجوع کرده باشد، غاصب دوم حقّ رجوع به اولی را دارد.
مسئلۀ ۲۹۶۷ : اگر کسی معاملهای کند که شرایط صحت را نداشته باشد، مثلاً خرید و فروشی کند که شرایط صحت معامله را ندارد در این صورت اگر فروشنده و خریدار با توجّه به اینکه معامله باطل است باز هم راضی هستند، هر دو در ثمن و مْثمُن تصرّف کنند، با اینکه مالک نیستند ولی تصرّف ایشان مانعی ندارد ولی اگر رضایت نداشته باشند، آنچه را که گرفته اند در حکم مال غصبی است و باید به یکدیگر بازگردانند و در هر صورت اگر مال یکی در دست دیگری تلف شده باشد، چه بدانند معامله باطل است و چه ندانند، عوض آنرا باید بپردازند.
مسئلۀ ۲۹۶۸ : اگر کسی مالی را از فروشنده بگیرد تا ببیند و پس از آن اگر پسندید آنرا بخرد یا اینکه مدّتی نزد خود نگاه دارد و پس از پسند کردن آنرا معامله کند، ظاهر آنست که به عنوان امانت نیست، بنابراین اگر آن مال از بین برود، عوض آنرا به صاحبش، بنا بر احتیاط، اگر اقوی نباشد، باید بپردازد مگر آنکه صاحب مال او را مأذون در تصرّف کرده و او نیز در حفظ آن مراقبت لازم را به عمل آورده باشد، در این صورت معلوم نیست ضامن باشد.
مسئلۀ ۲۹۶۹ : کسی که مال یا حقّ او غصب شده میتواند با توسّل به زور یا با رجوع به حکومت صالح اسلامی و حتّی در حال ضرورت به حکومت غیر صالح، حقّ خود را به دست آورد منتها در راه احقاق حقّ خود اگر متحمّل مخارجی گردد نمیتواند آنرا از غاصب مطالبه کند. - تقاص و احکام آن
-
مسئلۀ ۲۹۷۰ : در مواردی که انسان دارای حق است و از طرق عادی و معمولی، مثلاً از طریق مطالبه کردن و اطلاع دادن و حتّی اعمال فشار از طریق مراجعه به حکومت و نظام حاکم نمیتواند به حقّ خود برسد، میتواند به هر شکل ممکن که قادر است حقّ خود را از مدیون بگیرد مثلاً از مال وی بردارد، اگرچه بهتر است از حاکم شرع جامع شرایط یا نماینده وی ولو به صورت عام اجازه بگیرد و این نوع احقاق حق را «تقاص» مینامند.
مسئلۀ ۲۹۷۱ : اگر بدهکار مالی نزد طلبکار دارد و با اینکه طلبکار طلبش را از وی مطالبه میکند، بدون عذر در پرداختن بدهی کوتاهی میکند، در صورتی که طلبکار از طریق مراجعه به محاکم شرع نتواند طلبش را دریافت کند، میتواند به عنوان تقاص از مالی که بدهکار نزد او دارد، بردارد، مگر آنکه مال به عنوان ودیعه و امانت نزد وی باشد، در این صورت نمیتواند در آن تصرّف کند و همچنین اگر کسی مال دیگری را غصب کند، صاحب حق که مغصوب منه است به عنوان تقاص میتواند از مال غاصب به اندازه حقش بردارد.
مسئلۀ ۲۹۷۲ : تقاص طلبکار از مالی که میان بدهکار و کس دیگر مشترک است، جایز نیست مگر آنکه شریک هم اجازه بدهد.
مسئلۀ ۲۹۷۳ : اگر کسی مال مشترکی را غصب کند، هر دو شریک میتوانند به اندازه سهم خود از مال غاصب بردارند.
مسئلۀ ۲۹۷۴ : اگر بعد از تقاص معلوم شود تقاص کننده اشتباه کرده و به خطا تقاص کرده است، واجب است جبران کند، اگر عین مال تقاص شده باقی است باید برگردانده شود و اگر از بین رفته باشد باید قیمت آنرا بپردازد.
مسئلۀ ۲۹۷۵ : در موارد زیر تقاص به هیچ وجه جایز نیست:
۱- طرف منکر حق او نبوده و در پرداخت آن اهمال نکرده باشد و چنانچه مطالبه کنند، حاضر به پرداخت باشد، اگرچه طلبکار به عللی مطالبه نکرده باشد.
۲- اگر هم منکرِ حق باشد از این جهت است که او را محق نمیداند و خود را محق میداند یا حداقل در ذی حق بودن مدّعی تردید داشته باشد.
۳- بدهکار نزد حاکم شرع جامع شرایط قسم یاد کرده باشد که بدهکار نیست بنابراین در تمامی مواردی که بدهکار بدهی را قبول دارد و آمادگی برای پرداخت نداشته و نمیخواهد بدهیاش را بپردازد و نزد حاکم شرع جامع شرایط برای نفی بدهی خود قسم یاد نکرده باشد و طلبکار از راههای متعارف نتواند به حقّ خود برسد، طلبکار در این صورت میتواند به اندازه حقی که دارد از مال طرف بردارد. - احکام اموال پیدا شده
-
تعریف لُقَطۀ
لقطه بهطور عام عبارت است از هر چیز یا هر کسی که گم شده باشد و تحت استیلا و سلطه کسی که شناخته شده است نباشد. پیدا شده را، اگر حیوان غیر ناطق باشد «ضالّه»، اگر مال باشد «لقطه» و اگر انسان باشد «لقیط» گویند. کلمه لقطه بهطور مطلق هر وقت به کار برده شود، منظور همان لقطه مال است که لقطه بالمعنیالاخص هم گفته میشود و چون در صدق عنوان لقطه ناشناخته بودن مالک شرط است، بنابراین لقطه یکی از انواع مجهول المالک است منتها احکام خاصی دارد که در ضمن مسائل آتی گفته خواهد شد.
مسئلۀ ۲۹۷۶ : مالی که انسان پیدا میکند، اگر نشانهای نداشته نباشد که با آن بشود صاحبش را شناخت، مثلاً یک اسکناس هزار تومانی پیدا کرده باشد، در این فرض دو حالت وجود دارد:
۱- اگر آنرا در حرم مکه پیدا کرده باشد، با اجازۀ حاکم شرع از طرف صاحبش آنرا صدقه بدهد و اگر صاحبش پیدا شد، در صورت بقا، خود لقطه و در غیر این صورت عوض آنرا باید به صاحبش بدهد.
۲- اگر در غیر حرم مکه پیدا کرده باشد، در این صورت اگر قیمت آن یک درهم یعنی ۴۱۹/۲ نقره سکهدار یا بیشتر باشد، با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط از طرف صاحبش صدقه بدهد و در صورت پیدا شدن صاحب آن، اگر خود لقطه موجود بود آنرا و اگر موجود نبود عوض آنرا باید به صاحبش بدهد. اگر کمتر از یک درهم باشد، میتواند بدون آنکه تعریف کرده باشد آنرا به قصد تملّک برای خود بردارد و اگر پس از برداشتن صاحبش پیدا شود باید به او بازگرداند و اگر از بین رفته باشد ضامن نیست.
مسئلۀ ۲۹۷۷ : اگر مال گمشده نشانهای داشته باشد که با آن میشود صاحبش را پیدا کرد و قیمت آن از یک درهم کمتر باشد، دو حالت دارد:
۱- صاحب آن بهطور اجمال یکی از چند نفر معلوم است و انسان نمیداند او راضی است که آنرا بردارد یا نه، در این صورت کسی حق ندارد آنرا بدون اجازۀ صاحبش بردارد.
۲- صاحب آن ولو به صورت اجمال هم معلوم نباشد، در این صورت اگر در غیر حرم خدا پیدا شده باشد، اعلام لازم نیست و یابنده میتواند به قصد تملّک آنرا برای خود بردارد و پس از آنکه با قصد تملک آنرا برداشت، اگر صاحبش بعداً پیدا شود، در صورت بقا خود عین را و در صورت عدم بقا عوض آنرا لازم نیست به او بدهد، اگرچه احوط است و اگر بدون قصد تملک برداشته شود و بدون افراط و تفریط از بین رفته باشد، باز هم دادن عوض لازم نیست ولی اگر در حرم خدا باشد، احوط آنست که برندارد.
مسئلۀ ۲۹۷۸ : اگر انسان چیزی را پیدا کند که نشانهای دارد که با آن میتوان صاحب آن چیز را پیدا کرد، اگرچه بداند صاحب آن شیعه دوازده امامی نیست بلکه سُنّی یا کافر است، اما در امان مسلمانان قرار دارد، در صورتی که آن چیز قیمتش یک درهم یا بیشتر باشد، دو حالت دارد:
۱- اگر آن مال را در غیر حرم خدا پیدا کرده باشد باید تا یک سال آنرا در محل اجتماعات مردم و جایی که احتمال میدهد صاحب آن مال آنجا باشد، اعلام کند و چنانچه از روزی که پیدا کرده، تا یک هفته هر روز یک یا دوبار و بعد تا یک ماه هفتهای یک بار و بعد تا یک سال ماهی یک مرتبه در محل اجتماعات اعلام کند، کفایت میکند و این ترتیب خصوصیت ندارد و برای این است که طوری اعلام شود که معلوم باشد برای همان موضوع اول است، بنابراین اگر پس از پایان سال صاحب آن پیدا نشد میتواند آنرا به قصد تملّک برای خود بردارد به نیت اینکه هر وقت صاحبش پیدا شد آنرا به او بازگرداند و اگر تلف شود، عوض آنرا به صاحبش بدهد و یا اینکه اساساً قصد تملّک نکند بلکه آنرا برای صاحبش نگاه دارد و یا با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط از طرف صاحبش صدقه دهد و یا اینکه در اختیار حاکم شرع قرار دهد و اگر صاحب آن آمد و راضی به صدقه نشد عوض آنرا به صاحبش داده و ثواب صدقه را برای خود قرار بدهد بهتر است.
۲- اگر مال پیدا شده در حرم خدا باشد احتیاطاً آنرا برندارند و اگر بردارند پس از یک سال اعلان آنرا یا برای صاحبش نگاه دارند و یا با اجازۀ حاکم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهند یا اینکه به خود حاکم شرع تحویل دهند و بنا بر احوط اگر اقوی نباشد برای خود برندارند.
مسئلۀ ۲۹۷۹ : اگر کودک نابالغ یا دیوانه چیزی را پیدا کند که نشانه دارد و قیمت آن به یک درهم یا بیشتر میرسد، ولیّ او باید به مدّت یک سال اعلام کند و سپس یا آنرا برای کودک و مجنون تملک کند و یا برای صاحبش نگاه دارد یا با اجازۀ حاکم شرع از طرف صاحبش صدقه دهد و در همۀ این صور ولیّ باید آنچه که برای کودک و مجنون اصلح است رعایت کند.
مسئلۀ ۲۹۸۰ : اگر معرفی و اعلان احتیاج به هزینه دارد، مثلاً پیدا کننده به هر جهت قدرت اعلان ندارد و باید به دیگری مزد بدهد تا او اعلان کند یا اینکه در روزنامه و مانند آن باید آگهی شود، در این صورت پیدا کننده میتواند هزینه آگهی را از صاحب مال بگیرد.
مسئلۀ ۲۹۸۱ : اگر در وسط سال اعلان، از پیدا کردن صاحب مال مأیوس شود، طوری که ادامه اعلان امری بیفایده و لغو به شمار رود، با اجازۀ حاکم شرع جامعالشّرایط، آنرا علیالأحوط از طرف صاحبش صدقه بدهد و برای خود به قصد تملک برندارد.
مسئلۀ ۲۹۸۲ : اگر در موردی که باید اعلان کند، بداند اعلان او بیفایده است و با آن صاحب مال پیدا نمیشود، در لقطه حرم، از همان روز اول مخیر است آنرا برای صاحبش نگاه دارد یا اینکه با اجازۀ حاکم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهد و در لقطه غیر حرم گفته شده، مخیر است بین اینکه برای صاحبش نگاه دارد یا با اجازۀ حاکم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهد و یا برای خود به قصد تملک بردارد و در هر حال اگر صاحبش پیدا شود، در صورت صدقه دادن اگر صاحبش راضی نشد، باید عوض آنرا به صاحبش بازگرداند و ثواب صدقه را برای خود نگاه دارد و احتیاط همین است که با اجازۀ حاکم شرع از طرف صاحبش صدقه داده شود.
مسئلۀ ۲۹۸۳ : اگر در بین سال اعلان، ادامه آن ممکن نباشد باید منتظر رفع مانع بماند و پس از آنکه مانع رفع شد لازم نیست سال را از اول شروع کند، بلکه همان سال را به آخر برساند کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۹۸۴ : اگر در بین سال اعلان، مال از بین برود، چنانچه در حفظ و نگهداری آن کوتاهی یا تصرّف نکرده باشد، چیزی بر او واجب نیست ولی اگر کوتاهی یا تصرّفی کرده باشد باید عوض آنرا به صاحبش بدهد.
مسئلۀ ۲۹۸۵ : اگر پس از تمام شدن سال اعلان، صاحب مال پیدا نشود و مال را برای صاحبش نگهداری کند و آن از بین برود، در این صورت اگر در نگهداری مال کوتاهی یا زیادهروی نکرده باشد، ضامن نیست اما اگر برای خود برداشته باشد یا اینکه از طرف صاحبش صدقه داده باشد و صاحب مال به آن راضی نشود، باید عوض آنرا به صاحبش بدهد.
مسئلۀ ۲۹۸۶ : هنگام اعلان لازم نیست جنس چیزی را که پیدا کرده بگوید بلکه همین که بگوید چیزی پیدا کردهام کفایت میکند، مگر آنکه اعلان به این شکل بیفایده باشد، در این صورت آن مقداری که از بیفایده بودن بیرون آید، لازم است مشخص کند، مثلاً هر کسی که طلا یا نقره و یا لباس گم کرده بیاید مشخصات آنرا بگوید و وقتی که کسی آمد و نشانههای آنرا به گونهای گفت که اطمینان به صداقت او پیدا شد، کفایت میکند و لازم نیست آن نشانیهایی را بگوید که بسیاری اوقات حتّیصاحبان مال هم آنرا نمیدانند.
مسئلۀ ۲۹۸۷ : شخصی که مالی را پیدا میکند، لازم نیست خودش اعلان کند، بلکه اگر شخص مطمئنّی از طرف او اعلان کند، کفایت میکند.
مسئلۀ ۲۹۸۸ : اگر کسی مالی را پیدا کند که بهای آن کمتر از ۴۱۹/۲ گرم نقره سکهدار باشد و از آن صرف نظر کند و در جایی مانند مسجد یا جای دیگر بگذارد، اگر کس دیگری آنرا ببیند و بردارد برای او حلال است، ولی اگر قیمت آن به حد مذکور یا بیشتر از آن برسد و بعد از پیدا کردن به وظیفه خود که اعلان یکساله است عمل نکند، بلکه در جایی مانند مسجد یا همانجایی که پیدا کرده بگذارد و از بین برود یا دیگری آنرا بردارد، آن شخص که اوّل پیدا کرده ضامن است.
مسئلۀ ۲۹۸۹ : اگر انسان چیزی را پیدا کند که اگر یک سال بماند فاسد میشود، تا آن مقداری که ممکن است باید آنرا نگهدارد و تعریف کند و بعد با اجازۀ حاکم شرع در صورت امکان قیمت کند، یا برای خود بردارد و یا بفروشد و پولش را نگاه دارد و در عین حال به تعریف ادامه دهد، اگر تا آخر سال صاحبش پیدا نشد با اجازۀ حاکم شرع از طرف او صدقه بدهند.
مسئلۀ ۲۹۹۰ : قیمت مال پیدا شده باید بر حسب زمان و مکانی که در آن پیدا شده محاسبه شود.
مسئلۀ ۲۹۹۱ : اگر مال پیدا شده همراه کسی است که در حال وضوگرفتن و نماز خواندن است، در صورتی که قصدش این باشد که صاحبش را پیدا کند، ایراد ندارد.
مسئلۀ ۲۹۹۲ : اگر دو نفر شاهد عادل خبر دهند که مال پیدا شده، متعلّق به فلان شخص است، باید مال به آن فرد داده شود، چه این شهادت پیش از شروع به اعلان باشد، یا در بین یا پس از آن.
مسئلۀ ۲۹۹۳ : اگر چیزی را پیدا کند و به گمان اینکه مال خودش است بردارد و بعداز برداشتن بفهمد مال خودش نبوده، واجب است تا یک سال تعریف کند، در صورتیکه بهای آن کمتر از یک درهم نباشد.
مسئلۀ ۲۹۹۴ : اگر کسی که مال نشانهدار را پیدا کرده بمیرد، در صورتی که پس از پایان سال، آنرا برای خود برداشته و مرده باشد، مالکیت به همان صورت به ورثه او منتقل میشود که اگر صاحبش پیدا شد به او برگردانده شود و اگر قبل از شروع اعلان یا در بین آن مرده باشد، ظاهر آنست که ورثه باید به وظیفۀ مُوَرّث عمل کرده و به جای او اعلان کنند.
مسئلۀ ۲۹۹۵ : اگر کفش کسی را ببرند و کفش دیگری به جای آن بگذارند، دو حالت دارد:
۱- بداند کفشی که مانده مال همان کسی است که کفش را برده است، اگر از پیدا کردن صاحبش مأیوس شود یا برایش مشقّت داشته باشد، در این حال اگر بداند کسی که کفش را برده عمداً برده است و از راههای متعارف نمیتواند از او بگیرد، با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط در صورتی که قیمت هر دو مساوی باشد، میتواند تقاص کند و اگر نداندکه به عمد برده یا نه، اگر میداند که صاحب آن به این تعویض راضی است، او میتواند آنرا برای خود نگاه دارد و در همین موارد اگر بهای کفش بیش از بهایکفش خودش باشد، واجب است هرگاه صاحب آنرا پیدا کرد، یا کفش را عوض کند و یا تفاوت قیمت را به او بپردازد یا به هر وسیله ممکن رضایت او را به دست آورد و در صورتی که از پیدا کردن صاحب کفش مأیوس شود، با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط تفاوت قیمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد.
۲- در صورتی که احتمال دهد کفش باقیمانده مال دیگری است و نه مال کسی که کفش او را برده، حق این است که حکم مال مجهولالمالک را دارد.
مسئلۀ ۲۹۹۶ : لوازم، ابزار، اشیا و چیزهایی که برای تعمیر و دوخت و دوز و مانند آن نزد تعمیرکاران، صاحبان حرف و صنایع، نجاران و یا خیاطان میبرند و نزد آنها میماند، اگر صاحبان آن اجناس ناشناخته باشند و سراغ اجناسشان نروند و آنان هم پس از جستجو، تحقیق و صبر از آمدن صاحبان آنها مأیوس شوند، باید آن اجناس را با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط، از طرف صاحبانشان صدقه بدهند.
مسئلۀ ۲۹۹۷ : اگر دزد مالی را که به سرقت برده نزد انسان به امانت بگذارد، او نمیتواند آنرا به دزد بازگرداند، بلکه واجب است به صاحبش برساند و اگر صاحبش به هیچ وجه معلوم نیست بنا بر احتیاط حکم لقطه بر آن جاری است.
مسئلۀ ۲۹۹۸ : اگر مالی از دیگران در بین اموال مخلوط شود و باقی بماند و صاحب مال و جای او مشخص نباشد طوری که رساندن آن مال به صاحبش به هیچ وجه ممکن نباشد و از پیدا کردن او مأیوس شود، باید آنرا از طرف صاحبش با اجازۀ حاکم شرع جامع شرایط صدقه بدهد و نیز اگر انسان در معاملات و دادوستدها میداند کم و زیادکرده است و در اثر مرور زمان صاحبان آنها را فراموش کرده و نمیتواند آنها را شناسایی کند باید عوض آنها را با اجازۀ حاکم شرع و مجتهد جامع شرایط از طرف صاحبان صدقه بدهد و احتیاط لازم آنست که اگر مقدار آنرا نمیداند ولی اصل آنرا میداند باید آنقدر صدقه بدهد که یقین عادی پیدا کند که ذمّهاش بری شده است و به این عمل در اصطلاح فقیهان «ردّ مظالم» میگویند.
مسئلۀ ۲۹۹۹ : در تمام مواردی که مالی از طرف صاحبش صدقه داده میشود، هم جایز است به سید داده شود و هم به غیر سید و اگر خود شخص مستحق باشد، میتواند بردارد.
مسئلۀ ۳۰۰۰ : اگر کسی کوپنی پیدا کند و بداند پس از مدّتی باطل میشود، تا مدّت زمان ممکن نگاه دارد و پس از آنکه از آمدن صاحب آن مأیوس شد میتواند قبل از انقضای زمان اعتبار آن، برای جلوگیری از ابطال کوپن مانند اشیای فاسد شدنی معامله کند و آنها را خریده و قیمتش را در ذمّه بگیرد و هر موقع صاحبش پیدا شد به او بپردازد. - مجهولالمالک و احکام آن
-
مسئلۀ ۳۰۰۱ : مجهولالمالک مالی را گویند که صاحبش مشخص نباشد، بنابراین فرق میان لقطه و مجهولالمالک این است که در لقطه هم مالک ناشناخته است و هم مال از دست او رفته و ضایع شده است ولی در مجهولالمالک فقط مالک شناخته شده نیست و عنوان ضایع شدن، فقدان و گم شدن بر آن صادق نیست.
مسئلۀ ۳۰۰۲ : اگر حیوانی مانند گاو، گوسفند یا مرغ وارد خانهای بشود و صاحب خانه نداند صاحب آنها کیست، حکم لقطه را ندارد، بلکه حکم مجهول المالک را دارد. بنابراین واجب است برای پیدا کردن صاحب آن جستجو کند و اگر نتوانست صاحبش را بیابد و مأیوس شد، با اجازۀ حاکم شرع، خود آنها یا قیمتشان را از طرف مالک اصلی، صدقه بدهد. نیز اگر کبوتری وارد منزل کسی بشود، اگر بالش را بریدهاند که در این حالت حکم مجهول المالک را پیدا میکند، ولی اگر بالهای آن سالم باشند و بتواند پرواز کند، اگر انسان بداند مالک داشته است و او را میشناسد باید آنرا به صاحبش بازگرداند و اگر مالک را نمیشناسد و از پیدا کردن او مأیوس است باید با اجازۀ حاکم شرع از طرف صاحبش صدقه بدهد.
مسئلۀ ۳۰۰۳ : اگر کسی در جای آباد و عامره حیوانی را بیابد، یکی از این دو حالت را دارد:
۱- اگر حیوان سالم بوده و در معرض تلف شدن نباشد، حق ندارد آنرا بگیرد و اگر مرتکب خلاف شد و آنرا گرفت واجب است آنرا نگهدارد و علوفهاش را هم بدهد و عوض آنرا نیز حق ندارد از صاحب حیوان مطالبه کند و اگر حیوان گوسفند بود و صاحبش هم پیدا نشد، میتواند برای صاحبش نگاه دارد و الا سه روز نگاه دارد و در آن سه روز صاحبش را جستجو کند و اگر نیافت، آنرا بفروشد و پول آنرا از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر صاحبش پیدا شد و صدقه را قبول نکرد، باید پول آنرا به صاحبش بدهد.
۲- اگر در اثر مرض، پیری و مانند آن در معرض تلف باشد، در این حالت جایز است آنرا بگیرد و واجب است علوفه آنرا تأمین کند و اگر قصد کار رایگان نداشته باشد، میتواند پس از اینکه صاحبش پیدا شد، عوض آنرا مطالبه کند یا اینکه از پشم، شیر و یا برای سواری از آن استفادهکند و از مخارج آن کسرکند و اگر حیوان تلف شد، ضامن نیست مگر آنکه در حفظ و نگهداری آن کوتاهی کرده باشد.
مسئلۀ ۳۰۰۴ : اگر حیوان را در جایی که عمران و آبادی نیست، مانند جنگل، کوه، بیابان و مانند آن پیدا کند و صاحبش معلوم نباشد، باز دو حالت دارد:
۱- اگر در آن محل آب و گیاه وجود دارد و حیوان هم سالم است و از لحاظ جسمی یا قدرت دویدن میتواند خود را بهطور متعارف از درندگان حفظ کند، در این صورت حق ندارد او را بگیرد.
۲- اگر در آن محل آب و گیاه وجود ندارد یا اینکه حیوان در معرض خطر باشد، مانند گوسفند و بچّه شتر، جایز است آنرا بگیرد و به مقدار ممکن در آن منطقه و اطراف آن اعلان کند و اگر از پیدا کردن صاحب آن مأیوس شد، میتواند آنرا تملک کند و بفروشد مشروط بر آنکه اگر صاحبش آمد عوضش را بدهد یا اینکه برای صاحبش نگاه دارد.
مسئلۀ ۳۰۰۵ : اگر بچّهای گم شده باشد- لقیط- و ولیّ او پیدا نشود یا بچّهای را سر راه گذاشته باشند جایز است- اگر در معرض خطر باشد واجب است- انسان او را بردارد و حفظ کند و مخارجش را تأمین کند تا به حد بلوغ برسد، یا پدر، جدّ پدری و یا وصی آنها پیدا شوند و اگر بچّه مالی همراه دارد، با اجازۀ حاکم شرع آن مال را صرف بچّه کند و اگر مالی ندارد از بیت المال یا زکوات و یا کمک مردمان خیر برای مخارج او کمک بگیرد و اگر ممکن نباشد، خودش باید مخارج او را بدهد و در این صورت میتواند مخارجی را که متحمّل گردیده، وقتی بچّه بالغ شد، از او مطالبه کند.
مسئلۀ ۳۰۰۶ : مالی که صاحبش مشخص است، ولی به هیچ وجه به او دسترسی نیست مجهول المالک نیست، ولی حکم مجهول المالک را دارد.
مسئلۀ ۳۰۰۷ : لقیط مانند لقطه نیست که نیاز به تعریف – اعلان- داشته باشد بنابراین تعریف لقیط لازم نیست.
مسئلۀ ۳۰۰۸ : اگر لقیط بمیرد و نسبش مشخص نشود، وارثش امام معصوم است و در عصر غیبت اختیار او با مجتهد جامع شرایط است.