هشتم اسفند ماه ۱۳۸۹
عنوان: مناقشه در تقسیم واجب به نفسی و غیری(۳)
الحمد لله رب العلمین
و الصلوه و السلام علی سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد
با توجه به مبنایی که ما اتخاذ کردیم نتیجهای که گرفته شد این بود که از نظر عالم ثبوت و واقع ما یک نوع بیشتر واجب نداریم که همان واجب نفسی است. تقسیم واجب به نفسی و غیری تقسیم درستی نیست. طبعا مقداری از مباحث آخوند در کفایه، تقریرات شیخ، و فواید الاصول آقای نایینی، مباحثی که مرحوم آقا ضیا در مقالات مطرح کرده اند و صفحاتی از محاضرات و تهذیب الاصول امام دیگر جایی نخواهد داشت. بنابراین وقتی ما دو نوع واجب نداشته باشیم جای شک هم از بین میرود که آیا این واجب نفسی است یا غیری. بنابراین واجبات همه واجبات نفسی هستند و سرش هم این است که وجوب واجب وحرمت حرام از مفاسد و مصالح نفس الامری نشأت میگیرد: واجب از مصالح و حرام از مفاسد؛ و مصالح و مفاسد نفس الامریه اگر در خود فعل شد یا واجب میشود یا حرام. مقدمات در حقیقت مقدمه ذیالمقدمه هستند و حکم مستقل از ذی المقدمه ندارند، پس شک کلا منتفی میشود.
ما در صفحه ۲۳۱ دراسات فی علم الاصول اینطور آوردهایم:«و مما ذکرنا یظهر: انه بناء علی هذا، لا وجه لتقسیم الواجب علی قسمین النفسی و الغیری، لانه فی الحقیقه لا وجود للواجب الا اذاکان نفسیا و اما الغیریّ فلاوجود له حقیقه. و منه یظهر انه لا معنی للبحث فی انه اذا شک فی واجب انه نفسی او غیریّ، هل الاطلاق یقتضی النفسیّه ام لا: لانه اذا لم یکن لاصل التقسیم وجه لم یکن لفرض الشک فی انّه نفسی او غیری ایضا وجه.»
اشکال: اگر ما در طهارت بگوییم که من حیث الطهاره خودش مصلحت دارد اما چه اشکالی دارد که بگوییم این طهارت مدخلیتی در واجب نفسی که نماز باشد ندارد.
پاسخ: آخوند خواسته است که همین حرف را بگوید ولی معنای این حرف آن است که ممکن است مصلحت باشد و دخیل نباشد یااینکه ماملاحظه نکنیم و نبینیم. ولی فرض این است که امر و نهی برای خدا است و فرض بر این است که آخوند در اصول قایل به مبنای اشعری یا معتزلی نیست. طبق مبنای امامیه قایل به حسن و قبح ذاتی است. پس با این مبنا ما به همان واجب نفسی میرسیم. بنابراین مقدمه بما هو مقدمه نه دارای حسن ذاتی است و نه قبیح ذاتی میباشد پس بالحقیقه واجب وحرام هم نمیشود.
اشکال: در مورد وضو یا غسل ما نمیتوانیم این بحث را بپذیریم.
پاسخ: در این موارد به طور مستقل بحث خواهیم کرد و خواهیم گفت که طهارات ثلث مستقلا عبادت هستند. یعنی اگر در عالم نماز هم مثلا واجب نبود خود وضو مطلوبیت داشت ومیتوانست از مصادیق عبادت محسوب گردد.
اما مرحوم آخوند در حاشیه ای به رسائل دارند وانصافا کتاب دقیقی است و که با مبانی شیخ در ستیز وجدال اند. ایشان پس از این که به زعم خودشان مسأله را حل کرده اند و ملاک واجب نفسی و غیری را توضیح داده اند، عبارتی دارند وآن این است: «ثم انه لااشکال فیما اذا علم بأحد الاثنین» سپس اگر وظیفهاش را میداند واینکه واجب نفسی است ویاغیری اگر برای وی روشن است هیچ اما زمانی که شک دارد که آیا واجب نفسی است یا غیری؟ مثلا در باب نماز طواف حج که شک دارد آیا واجب مستقل است یا واجب غیری؟ اگر واجب نفسی باشد معنایش این است که اگر کسی مکه رفت و طواف انجام داد و نماز را خواند نمازش صحیح است. اگر بعد از طواف نماز را نخواند و فرضا محدث شد، فتوا این است که احتیاطا باید طواف را تکرار کند و بعد نماز بخواند. نمونه دیگر: وظیفه کسی که قرائتش غلط است، نماز جماعت است یا فرادی؟ سؤال این است که ائتمام برای چنین فردی که واجب است آیا دارای وجوب نفسی است یا غیری؟ خیلی از فقها فتوا دادهاند که اگر چنین فردی حتی در آخر وقت نماز را فرادی بخواند نمازش باطل است. معنای چنین فتوایی این است که چنین فردی پس از مرگش، طبق مشهور ولد اکبر و طبق اعتقاد من والد ذکور بزرگ باید نمازهایش را قضا کند یا اینکه اگر چنین وارثی ندارد باید وصیت کند. در باب غسل میت هم بحث هست که آیا این غسل میت واجب نفسی است یا واجب غیری؟ یعنی شرط جواز دفن است یا واجب مستقل؟ در مورد بعضی دیگر از مسائل حج هم همین گونه میشود سؤال مطرح کرد. مثلا وقوف در عرفات نسبت به مشعر چه نسبتی دارد؟ اگر وقوف عرفه واجب مستقل است یک بحث است و اگر واجب غیری باشد بحث دیگر. پس این بحثها را در تمام واجبات مرکبه میشود مطرح کرد نه فقط در نماز. حالا در چنین مواردی اگر کسی شک داشته باشد وظیفه او چیست؟
آخوند طبق مبنای خودش میگوید اگر مبنا این باشد که صیغه ظرفیت و قابلیت هر دو را دارد، شک زمینه دارد. اینجا مطابق قاعده این است که گفته شود واجب نفسی است. زیرا برای وجوب نفسی صرف الاطلاق کافی است بخلاف وجوب غیری که قید لازم دارد. اینجاست که شیخ دوباره مطابق مبناییکه دارد …میشود که اینطور نیست. زیرا که ایشان معتقدند هیأت قابل تقیید نیست .چون قیود به ماده برمیگردد و امکان ندارد قیود به هیأت برگردد زیرا مفاد هیأت معنای حرفی است و معنای حرفی همان وجود شخصی خارجی وجزیی است و چنین وجودی را نمیتوان مقید کرد. در این صورت آیا ما میتوانیم بگوییم که این واجب نفسی است یا نه؟ این حرفی که آخوند میگوید اگر شک کردیم از اطلاق وجوب نفسی میفهمیم در جایی است که هیأت بتواند مطلق باشد. اما وقتی نمیتواند مطلق باشد، چون مفاد هیأت صیغه خاص است و صیغه خاص طلب شخصی است و چنین نوع طلبی قابل تقیید نیست. بنابراین در مورد شک مجمل میشود و نمیشود گفت که واجب نفسی است یا واجب غیری و باید به اصول عملیه رجوع کرد.
سؤال: چه کسی گفته که معنای حرفی جزئی است؟
پاسخ: این یک بحث مبنایی است.
آخوند همین اشکال را میکند و میگوید هیأت قابل تقیید و اطلاق است و در چنین مواردی چون امکان اطلاق هست اگر امر بین وجوب نفسی و غیری دائر باشد قاعده حکم به وجوب نفسی میکند نه غیری. اگر چنین مسألهای صورت نگرفت دستمان از دلیل اجتهادی یا دلیل لفظی خالی میشود. بنابراین شک ایجاد میشود که آیا اتیان این عمل واجب است یا نه؟ مطابق قاعدهای که گفته شد در صورت ثبوت اصل تکلیف و شک در برائت ذمه مطابق قاعده اشتغال است.
اشکال: آنوقت لازمه جریان قاعده اشتغال جریان وجوب نفسی است یا غیری؟
پاسخ: احسنت. سؤال خوبی است. یعنی آیا در اینجا ما واجب نفسی نیت کنیم یا غیری؟ این بنابر نظر کسانیکه قصد وجه را معتبر میدانند مهم است ولی ماچون قصد وجه را معتبر نمیدانیم اصل عمل را برای انجان دستور خدا ویا اصل عمل را برای تقرب به خدا انجام دهد کفایت میکند. اما اگر کسانی معتبر میدانند خواهند گفت که الاحوط این است که با قصد مطلوبیت یا رجاء انجام دهد و نمیتوانند خصوص نفسیت یا غیریت را نیت کند چون تشریع میشودوحرام است.
مطلب مهمی که عزیزان ما بایدروی آن دقت کرده ومورد تامل قرار دهند این است اصولیون به صورت قاطع فرموده اند امثال اوامر نفسی ثواب دارد واز جمله لاریب که در آن شکی نیست استفاده کرده اند ولی توضیح نداده اند که لاریب فیه عقلا یا شرعا یعنی حاکم بر این مطلب عقل است ویا مقتضای ادله شرعی این است با کمال خوشبختی در کتابهانیز به این مطلب متعرضند اگر چه به نظر ما شیوه بحثشان جای بحث دارد درهر صورت بحث علمی خوبی است وخوب مورد بررسی قرار نگرفته است. البته بحثهایی مثل مقدمه مستحب یا مقدمه حرام ویا مقدمه مکروه اگر چه مباحث خوبی است اما کمتر بحث شده است. مثلا اینکه در روایت آمده است وقتی که به زیارت میروید غسل کنید یا لباس نظیف بپوشید و قدمها را کوتاه بردارید وجهش چیست؟ یا در موردی دیگر مثلا در روایات آمده که پیامبر اکرم در روز حداقل ۳۴ رکعت نماز نافله میخواندند وهیچوقت ترک نمیکردند. خدا رحمت کند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم که از ایشان نقل شده است که وقتی مورد سئوال قرار گرفته اند که در شبهای احیا بهترین کارها و اعمال چیست؟ فرموده اند:م طالعه است. حتی افراد موثق نقل کرده اند که فرموده من ثواب مطالعه را بیش از نماز شب میدانم، ولی گفته که اگر وقتی من در وقت مطالعه تا زمان نماز شب بیدار ماندم، حیف میدانم که نماز شب را نخوانم. حالا فرض کنید کسی که در عمرش نماز شب و نوافل دیگر را نخوانده آنوقت چطور میتواند ادعای تأسی به نبی اکرم را داشته باشد؟! اینکه در روایت از امام حسن عسکری(ع) آمده که علائم الایمان خمسه یکی از آنها انجام نوافل است، به نظر من این جنبه تأسی و شعاری دارد. این برای این است که آدم بالاخره باید سنخیت داشتن خودش با پیامبراهل بیت(ع) او را به گونهای نشان دهدوبه یاری خدای علیم این مباحث را هم تا حدودی مطرح خواهیم کرد.
پس بنابراین یکی از مباحثی که مطرح شده است این است که آقایان مسلم گرفتهاند امتثال اوامر نفسی قطعا ثواب دارد. تعبیر آخوند این است که «لاریب» که این تعبیر را شیخ، محقق قمی در قوانین، صاحب فصول و محقق رشتی در بدایع الافکار و دیگران نیز به همین شکل عنوان کردهاند. وآن بحثی که ما میخواهیم مطرح کنیم و آقایان تصریح کردهاند این است که این لاریب شرعی است یا عقلی؟ ایشان که میگوید لاریب فی استحباب الصلوه بدون تردید این لاریب فیه شرعی است وسئوال این است آیا لاریب اینجا بالاریب فی استجاب الصلوه همسان است یانه به نظر میرسد همان نباشد.
اگر لاریب بشود باید بگوییم از مصادیق حکم عقل است برای اینکه از مصادیق عدل است و تنها جایی که میتوان «لاریب» به کار برد در همین مورد است کمااینکه صحیح است گفته شود لاریب فیه قبح الظلم و حتی درباره صدق گفتهاند که اگر مضر باشد نگفتهاند حسن است. کما اینکه کذب نافع را نگفتهاند قبیح است. آن که بر خدا واجب است عدل است و حاکم بر وجوب آن هم همین عقل است. گاهی سؤال میکنند که آیا خداوند عالم خلاف عقل عمل میکند؟ ما میگوییم نه محال است که خدای خالق عقل که حجت بالذات بر خلاف عقل عمل کند اینگونه عمل کند! اشاعره هم میگوید که خلاف عدالت عمل نمیکند، اما میگوید آنچه میکند عین عدل است ودر حقیقت حسن وقبح ملاک ذاتی جز امر ونهی شارع ندارد ولی ما میگوییم آنچه عدل است همان را انجام میدهد نه که هرچه بکند عدل است.
– لازمهاین سخن وجود قدیم در برابر خداوند تعالی است.
– متکلمین توجه داشتهاند که تنها قدیم خداوند تعالی است. یعنی اگر کسی عدل را اصل بداند باید بگوید عدل هست، مثل قانون علیت.
پس آقایان استحقاق ثواب را برای امتثال امر نفسی لاریب میدانند وماملاک آنرا توضیح دادیم اما عقاب چه؟ بحث عقاب را نباید با بحث ثواب یکسان دانست عقاب همیشه الزامی نیست کما اینکه در عرف جوامع بشری هم عقاب مجرم را جایز وروا میشمارند نه واجب. خداوند عالم هم در ارتباط با عقاب وکیفرها مانند عقلا عمل میکنند هیچوقت خلف وعده نمیکنند چون لایخلف المیعاداست ووعده غفران واغماض وبخشیدن همه ذنوب را داده است و لذا در قرآن میفرماید انّ الله یغفر الذنوب جمیعا. محققا خدای عالم همه گناهان را میبخشد؛ حتی گناهان کبیره را و چون غلبت رحمته غضبَه و خداوند هم رحمان است و هم رحیم. یعنی هم رحمت عامه دارد و هم رحمت خاصه ثابته.
بنابراین ایشان واجبات نفسه چون از مصادیق عدل است وعدالت حسن ذاتی دارد …آن موجب استحقاق ثواب است واین مطلب در اوامر نفسی درست است اما در امر غیری گفتهاند نه ترکش استحقاق عقاب میآورد و نه فعلش استحقاق ثواب؛ این دو مسأله باعث شده است که در باب طهارات گیر کنند که استحقاق ثواب برایتان آنها چگونه قابل توجیه است ولذا برای توجیه مطلب فوق وپاسخ همین سئوال به صورت خاص طهارت ثلث را مورد مداقه وبحث وگفتگو قرار داده اند.
و صلّی الله علی سیدنا محمد و آل محمد