درس اصول : ۴ اسفند ۱۳۸۹

۴ اسفند۱۳۸۹
خارج اصولعنوان: مناقشه در تقسیم واجب به نفسی و غیری(۱)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العلمین

و الصلوه و السلام علی سیدنا و مولانا ابی‌القاسم المصطفی محمد

گفته شد که آخوند پس از بررسی‌های مفصل از تعریف اولیه واجب نفسی و غیری عدول و تعریف جدیدی را عنوان کردند که این بود:«ما وجب لا لأجل واجب آخر: واجب نفسی و ما وجب لواجب آخر: فهو غیری» آن چیزی که واجب گشته نه برای دیگری بلکه برای خودش واجب نفسی است واما آن چیزی که برای دیگری واجب گشته است واجب غیری است  یعنی در واقع چرا می‌گوید ما واجب لا لواجب آخر؟ لکونه حسنا ذاتا. و دیگری ما وجب لواجب آخر لعدم کونه حسنا ذاتا. پس روی این ملاک واجب نفسی واجبی است که ذاتا حسن است وفاعل آن استحقاق پاداش دارد و ترکش ذم آور است بالذات اما واجب غیری این‌طور نیست.

اگر کسی بگوید واجب غیری ثواب که دارد.

مادر جواب میگوییم به طور مکرر متذکر شدیم و گفتیم مبنا در ثواب و عقاب در نظام فکری ما متفاوت است. در ثواب ممکن است مبنا استحقاق باشد و ممکن است تفضل باشد که مبنای امامیه عمدتا براساس تفضل است وطبق مبنای تفضل خدای عالم ممکن است با توجه به سلامت ذات وانعقاد طرف ثواب عطا کند کمااینکه برای کار نیک شود.وکار خیر ده برابر عطا میفرماید وامادر عقاب مسئاله اینطور نبوده ومتضاد بامسئاله ثواب است اگرچه بانگاه دیگر ثواب و عقاب دست خدا است.

البته در آیات قرآنی هست که بما کانوا یعملون و بما کانوا یکسبون.

آن هم درست است وبه خوبی نشان میدهد که میان اعمال آدمیان ونتایج کارشان نوعی ارتباط برقرار است که اجزاء همان عمل وهمان کسب به حساب میایداما در اینجا ممکن نیست که شما تصور کنید رابطه‌ای تکوینی بین مبتنی عمل و ثواب و عقاب هست؟ یعنی در واقع نوعی اثر وضعی وطبیعی آن اعمال به حساب میاید.

تفصل این است که خدای عالم با توجه به اینکه طرف فرد معاندی نیست واز حیث درون وباطن از حسن سریره و درون برخوردار است وپروردگار جهانیان لطف ورحمتش برقهر وغضبش سبقت وغلبه دارد با توجه به ضعف وناتوانی فرد وسلامت باطن او را مورد عنایت قرار داده وپاداش نیک به او بدهد ولوااینکه در برابر چیزی که وی انجام داده باشد نباشد.

ما حرف‌مان همین است که این صرفا اثر وضعی نیست ثواب چیزی است که خدا به ما می‌دهد. آیات‌ قرآن کریم هم دو دسته است. از بعضی از آیات ثواب بودن برداشت می‌شود و از بعضی از آیات برداشت می‌شود که رابطه علّی و معلولی و واقعی بین این دو هست که این دو سری آیات را باید در کنار هم ببینیم.

از جمله کسانی که در جلسات درس آخوند شرکت داشته آقای نایینی است و ایشان در این بحث اشکال می‌کند. ایشان گفته است که این فرمایش مشکلی را حل نمی‌کند چرا که این سؤال پیش می‌آید که ما وجب لا لأجل واجب آخر یعنی ما وجب لحسن ذاته. آیا مصلحت مترتب بر این حسن ذاتی دخالت در این حسن دارد یا نه؟ اگر ترتب نتیجه در حسن آن دخیل است واجب غیری می‌شود. یعنی این امر نیک حسن است بالذات علت حسنش این است که مصلحت ذاتی دارد. اما اگر ترتب مصلحت در این حسن یا در مرتبه‌ای از آن دخالت ندارد معنایش این است که نه واجب نفسی است و نه غیری.

واجب نفسی نیست به این دلیل که حسن آن بر مصلحت مترتب است و از طرف دیگر واجب نفسی هست چون حسن ذاتی دارد. یعنی هم واجب نفسی است و هم غیری؟! این به مبنایی باز می‌گردد که آیا رابطه واجب نفسی و غیری رابطه آیا تباین است یا رابطه اضافی تباین نبوده و و نسبی است؟

سئوال آیا این مسأله طبق مبنای اشاعره درست در می‌آید؟

پاسخ بله احسنت. معنای این حرف آن است که شما رابطه حسن و قبح را از مصلحت و مفسده قطع می‌کنید که این همان مکتب اشاعره است نه نظریه امامیه.

سئوال یکی از فضلا: آیا واقعا اعمال حسن قبح ذاتی دارند؟ مثلا چه فرقی هست بین ذات خوردن در ماه رمضان باشد یا غیرآن؟ مگر این‌که امر شارع در میان باشد که در این حالت حکم فرق می‌کند.

بله. ما در کتاب «عدالت میزان خدا» هم نوشته‌ایم بر اساس. که همه اعمال آدمیان به صورت یکنواخت و یکسان نیستند بلکه آنها ذاتا با همدیگر تفاوت وفرق دارند صدق وکذب داتا با همدیگر متفاوت میباشند وآن تفاوت این است که در ذات صدق اقتضای حسن وجود دارد ولوااینکه از طرف شارع به آن امر نشده باشد وکذب اقتضای قبح دارد اگر از آن نهی نشده باشد واین فرق را عقل سلیم انسان ها با هر گرایش ومذهب که داشته باشند درک میکند وعقل آدمی در این فهم مستقل است واگر امر به صدق شده به خاطر حسن آن است واگر نهی از کذب صورت گرفته به خاطر قبح آن است نه اینکه چون امر شده حسن پیدا کرده است ویا چون نهی شده قبح گردیده است واین ادعا به صورت ایجاب جزیی وموجبه جزئیه است در برابر اشاعره که به صورت سالبه کلیه ادعا دارند که عقل انسانی هیچگونه قدرت وتوان درک هیچ عمل حسن وقبیح راندارد ومامیگوییم عقل انسانی در مواردی که کم هم نیستند میتواند حوبی وبدی اعمال را درک کند اگر چه از طرف شارع چیزی در اختیار وی نباشد. در مقابل اشاعره که می‌گویند بالکل آنهاذاتا یکسان هستند و امر و نهی خدایی خوب و بد را از هم متمایز می‌کند حسن آن است که شارع برآن امرکند وقبیح آن است شارع از آن نهی کند.

آخوند به آقای نایینی جواب می‌دهند و علی الظاهر این پاسخ را در درس داده‌اند.

سخن ما این است گاهی ترتب المصلحه و مفسده در حکم دخیل است و گاهی نیست. البته ما نمی‌گوییم که مصلحت و مفسده در حکم دخیل نیست چون که قطعادخیل هست. اما ما می‌خواهیم بگوییم حتی در صورت غفلت از مصلحت و مفسده آیا حسن وخوبی آن عمل را از آن انتزاع می‌کنیم یا نه؟ آنجایی که واجب نفسی است حسن آن عمل را حتی با غفلت از ترتب مصلحت و مفسده نیز ما انتزاع می‌کنیم اما در واجب غیری اینطور نیست. و بعد می‌گوید که بااین نگاه و دید ما ممکن است یک واجب نفسی شود و با نگاه دیگر واجب غیری شود.

روی همین جهت همان‌طور که قبلا یاد آوری کردیم، مرحوم آقای نایینی گفته‌اند که این تعریف از آقای آخوند برای ما پذیرفتنی نیست. مرحوم آقا ضیا و آقای نایینی معاصر هم بوده‌اند واز طرق متعدد شنیده‌ام که هر دو بزرگوار شاگردان متبادل داشتند که مطالب آقا ضیا را به نایینی منتقل می‌کردند ومرحوم بالعلکس.مرحوم آقای نایینی و آقاضیا هر دو تعریف‌شان را از آخوند جدا کرده‌اند.

آقای نایینی تعریفی که ارائه کرده اند در فوائد الاصول آمده این‌گونه است: «فالأولی أن یقال: الوجوب النفسی ما کان وجوبه ابتدائیّا و غیر مترشّح من وجوب آخر» پس وجوب غیری وجوب ترشّحی است و وجوب نفسی وجوب استقلالی و … است.

اما تعریف مرحوم آقا ضیا که در مقالات با تقریرات استاد ما مرحوم شیخ هاشم آملی آمده این است که «و مرجع الوجوب النفسی الی الایجاب الصادر عن المولی بدوا بلا تبعیته لایجاب آخر.» واجب نفسی به واجبی می‌گوییم که ایجابش تابع ایجاب واجب دیگری نیست به خلاف واجب غیری.

همه این حرف‌ها معناومفاد وپیامشان این است که هم مقدمه و هم ذی‌المقدمه واجب حقیقی است ولی یکی نفسی و دیگری غیری  است و لذا به مخمصه افتاده‌اند که نفسی چیست و غیری کدام است. اما اگر از ابتدا می‌گفتند که ما دو  قسمه ودونوع واجب نداریم همه این بحث‌ها تمام واین همه نزاع وکشمکش بی‌فایده می‌شود. در باب تقسیم گفته‌اند که مقسم باید عینا در اقسام وجود داشته باشد جدایی مقسم از اقسام اعتباری است نه حقیقی است. حرف ما این است که مقدّمیت یک لابدیت عقلی است و واجب شرعی ما فقط واجب نفسی است.

علاوه بر همه این‌ها آقای نایینی و آقا ضیا که به نظر ما این دو نفر نوعی اشتراک در مبنا هم دارند منتهی ولی آقای نایینی وجوب نفسی می‌گوید و آقا ضیا ایجاب نفسی تعبیر میکند. یعنی یکی وجوب ودیگری هم ایجاب به کار میبرد. بعضی گفته‎اند که ما تعریف شما را می‌پذیریم اما ما یک‌سری واجبات را داریم که واجبات تهیّئی است؛ حکم اینها چیست؟ مثلا در مورد احکام حج بدون تردیدو قطعا اعملا قبلی مقدمه اعمال بعدی نیست اما هر کدام از آنها باید در جای خودش انجام بگیرد تا شرایط برای انجام اعمال بعدی آماده ومهیا میگردد آیا در اینجا نفسی است یا غیری؟ اینجا از یک طرف واجب نفسی است چون هرکدان از آنها واجب مستقل است اما از سوی دیگر زمینه واجب دیگری را آماده می‌سازد و از این جهت با واجب نفسی متفاوت است. لذا اصطلاحا گفته‌اند که این واجب تهیّئی است. از همین‌جا مرحوم میرزا حبیب الله رشتی صاحب بدایع الأفکار که کتاب خیلی خوبی هم هست و خود ایشان هم آدم محققی است. نقل شده است که پس از شیخ انصاری از ایشان درباره اعلم سؤال کرده بودند و ایشان گفته بود شیخ سه چیز داشت. علمش را به من داد، تقوایش را به آقای مامقانی و تدبیر و سیاستش را به میرزای شیرازی.

ایشان می‌گوید که «الواجب النفسی ما لایکون وجوبه مسببا عن وجوب الغیر» اما واجب غیری آن است که وجوبش مسبب از وجوب دیگری است. البته ما سؤال می‌کنیم از ایشان که سبیبت و مسببیت بین دو وجوب را چطور معنا می‌کنند؟ آیابه نظر ایشان وجوب یک امر واقعی است؟ آیا ایجاب یک شیء در فعل خداکه سبب ایجاب از دیگری است؟! وجوب حکم خدا است اما آیا این حکم مسبب از حکم دیگر است؟!

بنابراین این تعاریف این شبهات را دارد و اینجاست که باید چاره‌ای اندیشید. حق مطلب عبارت از این است که کم لطفی آخوند عبارت از این است که میان وجوب و میان مقدمیت خلط کرده اند. وجوب به نظر ما امر اعتباری است. البته آقایان معتقدند امری انتزاعی است ولی ما معتقد نیستیم.که امری انتزاعی است اما مقدمیت امری واقعی است. مقدمیت از توقف نشأت می‌گیرد و توقف،  متوقف، متوقف علیه و توقف می‌خواهد که یک امر واقعی است. یا توقف بین دو شیء هست یا نیست.

اما شما که معتقد به وجوب غیری هستید قاعدتا للتوقف می‌گویید. یعنی آن متوقف علیه متوقف بر این نبود، توقف نبود و اگر توقف نبود مقدمیت نبود و اگر مقدمیت نبود وجوب هم نبود.

ما همین مسأله را از آخوند سؤال می‌کنیم: اگر این مصلحت یا مفسده نداشت آیا واقعا واجب  همان سخن اشاعره است که سخن می‌شد؟ اگر بگوییم می‌‍شد که عدول از مبنا است. اگر بگوییم بدون او هم واجب است این حرف بی‌مبنایی است و نتیجه‌اش همان است که گفته اند افعال خدا معلل به اغراض نیست. پس از راه ناچاری وضروریت عقلی باید بگویید که افعال خدا لغو وبیهوده نبوده ودارای اهداف واغراض هست. یعنی اگر مصلحت و مفسده نداشت واجب نبود، پس توقف هست. وقتی توقف شد مقدمه می‌شود. شما هر تعبیری که می‌خواهید بکنید.

بنابراین ما ازمرحوم آقای نایینی هم همین سؤال را می‌کنیم که آیا این مقدمه مصلحت دارد یا نه؟ می‌گویید مصلحتش تابع دیگری است. حالا ما در مورد ذی المقدمه می‌پرسیم که چرا این واجب لنفسه شده است؟ چون خودش مصلحت و مفسده دارد. پس آقای نایینی و آقا ضیا هم حرف جدیدی نیاوردند و همه مطالبشان بر می‌گردد به مصلحت و مفسده و در نتیجه اگر یک فعل مصلحت دارد واجب نفسی است و گرنه واجب نفسی نیست. بنابراین واجبات اصلی ونفسی مفاسد و مصالح است.

مرحوم آقای بروجردی که مرد صاحب مبنا ومشرب است وانسان بزرگ ومحققی نیز مطلب جدیدی نیاورده اند بهتر است عبارتی از آقای بروجردی را بخوانم: «فالواجب النفسی عباره عما توجه الیه نظر المولی و لاحظه بحدوده و اطرافه ثم بعث العبد نحوه ببعث مستقل»واجب نفسی عبارت است از آن چیزی که شارع که مولی است آن را با تموم حدود وخصوصیات ملاحظه کرده وبا امر مستقل به آن امر صادر کرده است شما با دقت عبارت ایشان را ملاحظه کنید انصافا مطلب جدیدی نیاورده است ومن واقعا از ایشان تعجب می‌کنم. آیت الله بروجردی آدم بزرگی است و کمااینکه از مرحوم آیت الله منتظری هم تعجب کردم که به اینجاکه رسیده اند ورشد کرده اند حاشیه نزده اند.

ایرادی که بر مرحوم آقای بروجردی وارد است این است که ایشان بین امر مستقل و امر تبعی و امر نفسی و امر غیری خلط کرده اند. بحث ما در واجب غیری و نفسی است نه در واجب استقلالی و تبعی. آیا امر مستقل دارد یا ندارد، ملاک تبعیت و استقلال است نه ملاک نفسیت و غیریت. بنابراین آقای بروجردی هم حرف جدیدی نیاورده است. استادما آقای داماد که حدود ۶ سال در محضر ایشان بودم وافتخار شاگردی آن بزرگوار را دارم ایشان هم در این مقوله حرف جدیدی ندارند.

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین