درس خارج اصول
۲۷بهمن۱۳۸۹
در این جلسه استاد ضمن تبیین محل بحث در نظریه صاحب فصول به توضیح این نکته میپردازند که بحث در علم اصول و از جمله در نظریه صاحب فصول در اعتباریات است و از نگاه تحلیلی قوانین عالم اعتباریات با قوانین عالم واقعیات تفاوت اساسی دارد.
———
و الحمد لله ربّ العالمین
و الصلوه و السلام علی سیدنا و مولانا ابی القاسم المصطفی محمد(ص)
بحث ما در واجب معلق و منجز صاحب فصول بود. ایراداتی که بر مطلب ایشان از طرف بزرگان وارد شده بود بررسی شد و به اینجا رسیدیم که با جوابهایی که بزرگان به صاحب فصول دادهاند، فرمایش ایشان قابل رد نیست. حتی ایرادی که مرحوم محقق نهاوندی داشتند هم ایراد واردی نیست. ولی مهمترین مطلبی که در اینجا لازم است عرض کنم توضیح دو مطلب است:
یک:محل بحث ما در اراده تکوینی نیست. محل بحث حتی اراده تشریعی در صورتیکه مراد امر نباشد هم نیست. محل بحث عبارت از این است که آیا شارع مقدس، قانونگذار یا طالب یک چیزی میتواند از کسی الان طلب کند که کاری را دو ماه بعد انجام دهد؟ صاحب فصول میگوید که میشود دیگران میگویند نمیشود اما ما میخواهیم بگوییم این مسأله را باید از شیوه خودش حل کنیم. چون این بحث از نسخ مباحث کلام، فلسفه یا جامعه شناسی نیست، این بحثی است که مربوط به عالم اعتبار وامور اعتباری است ودر شیوه های قانون گذاری وامور اجتماعی وسیاسی کاربرد جدی دارد و در عرف قانونگذاری جایز است این سؤال مطرح شود که آیا من مدیر یک کشور ویا یک شهرونداز پارلمان میتوانم بخواهم قانونی وضع کند که دو ماه بعد فلان وزیر از کارش معزول شود. یعنی قانون الان تصویب شود وبالفعل قانونیت پیداکند و عزل دو ماه دیگر صورت بگیرد. ما میگوییم چه اشکالی دارد؟ و اسم این را واجب معلق میگذاریم. و اینکه ما تأکید میکنیم بر اعتباری بودن این مباحث، ممکن است تصور شود که به معنی خرافی و بیپایه برمیگردد در صورتیکه این تصور غلط است چون همان طور که باید به امور واقعی ونفس الامری علم پیدا کند نسبت به اعتباریات هم همین طور است بنابراین بحث ما این است که عالم اعتباریات دنیای مربوط به خود با قواعد خاص خودش را دارد.
معتبِر با اعتبار به دنبال چیست؟ در امور واقعی من با آثار واقعی سر و کار دارم. وقتی کسی گرسنه است، این یک امر واقعی است. این گرسنگی را چه چیزی میتواند برطرف کند؟ نان. اما نه لفظ نان، بلکه نان واقعی. اگر گرسنه، نانی را بدزد یا از کسی هدیه بگیرد یا خود بخرد سیر میشود. اما اسلام میگوید شما باید از راه حلال سیر شوی! تمام سؤال بر این است که گرسنگی واقعی را نان واقعی برطرف میکندو با تکرار نام نان گرسنگی از بین نمیرودچون ذکر نان، نان واقعی وحقیقی نیست.
اما در امور اعتباری به دنبال چه هستم؟ در آنجا به دنبال اغراض اجتماعی هستیم؛ مثلا داد و ستد. احلّ الله البیع یک قرارداد اجتماعی است. هدف از بیع چیست؟ راحت کردن و قانونی کردن مبادلات اقتصادی و برطرف کردن مشکلات مردم. به قول استاد بزرگوارمان علامه طباطبایی من در علوم اعتباری به دنبال اغراضی هستم که برای کمال من لازم وضروری است، آن هم اغراض اجتماعی در تامین اغراض اجتماعی لازم نیست دنبال خود واقع باشیم، شما درتامین اغراض اجتماعی مثلاخرید وفروش میتوانید که خریدار خود گندم را بدهید و جو بخرید ویا اینکه به جای واقع گندم از لفظ گندم وجو استفاده کرده وخرید وفروش را با لفظ انجام دهید!مثلا شما به فروشندهای میگویید که دو ماه بعد پول میدهم و سه ماه بعد جنس را تحویل میگیرم. اینجا چه چیزی معامله شده؟! لفظ داده و لفظ گرفته است! در نسیه هم همینطور است. طرف جنس میدهد ولی لفظ میگیرد! در این اعتبار شما دنبال خود واقع نیستید. آنچه در اینجا اعتبار دارد، لفظ و اعتمادی است که از لفظ خریدار برای فروشنده ایجاد میشود و اگر این اعتماد ایجاد نشود، نیاز به ضامن پیدا میشود. اصلا امروزه معاملات بین المللی همه بر همین اساس است. دنیای اینترنت را هم بر همین اساس میگویند دنیای مجازی. دنیای مجازی امروز از دنیای واقعی وسیعتر شده. وقتی کسی پول شما را به بانک واریز میکند و شما از حساب خودتا برداشت میکنید این هم نوعی اعتبار است. پس ما در اعتباریات دنبال اغراض اجتماعی هستیم.
– معنای فارسی اعتبار چیست؟
– اعتبار از باب افتعال است از ماده عبر. عبرت، یعبر و عبور. که از این عبرتها برای گذشتن عبور کردن استفاده میشود.اینکه گفته میشود فاعتبر یا فاعتبوایا اولی الابصار یعنی به ظاهر اکتفا نکن ودر همان جا توقف نکن واز ظاهر رد شو و پشت این مسأله را هم ببین. اعتبار در اینجا که مورد بحث ما است یعنی سندیت و ارزش دادن. به همین دلیل وقتیکه در باب شهادات میگوییم یثبت الزنا بأربعه شهداء زنا با چهار شاهد ثابت میشود، این چهار شاهد عملا که چنین مسألهای را نشان نمیدهند وبه صورت عینی این عمل را ارائه نمیکنند پس اینکه گفته میشود با شهادت آنها زنا ثابت میشود یعنی شهادت این چهار نفر در عالم اعتبار همان عمل حساب میشود پس مراد از ثبوت همان اعتبار داشتن وقابل استناد بودن است وبه عبارت دیگر شهادت چهار شاهد عادل در حد خود همان عمل اعتبار دارد واثر همان را دارد منتهی در عالم اعتبار . پول هم به همین معنا نوعی دارای اعتبار است. وجوب نماز هم به همین معنا دارای اعتبار است. یعنی خداوند از شما در پنج وقت میخواهد که نشان دهید که آیا مسلمان هستید یا نه؟
– شما فرمودید جمع بین اضداد در عالم اعتبار مشکلی ندارد. در صورتیکه با این تعبیر که شما میفرمایید چنین مسألهای ممکن نیست.
– بله. در عالم اعتبار ضدان را هم میتوانیم جمع کنیم. ما در تعریف ضدان میگوییم که امران وجودیان که بینهما غایه البعدو الخلاف است. این مسأله در سیاهی واقعی و سفیدی واقعی درست است. اما بنده میتوانم عکس رادیو گرافی خودم را پیش دکتر ببرم، و با نگاه به آن دکتر میگوید این خیلی سفید است. چرا؟ چون منظور او از سفید و سیاهی،نگاه فلسفی نیست. بلکه منظورش این است که من از این رنگها میفهمم که قلب سالمی دارید یا مشکل مغزت کجاست؟ یا اگر شما یک ده هزار تومانی بدون گوشه داشته باشید، این پول دیگر فقط در بانک اعتبار دارد ولی غیر از آن، خیر.
– پس میشود گفت که در جایی اعتبار دارد و در جای دیگر نه.
– به این معنا که یک شیء هم معتبر است از یک جهت و هم نا معتبر است از جهت دیگر. بحثی که در ضدان داشتیم همانطور که گفتم در باب امور واقعی است نه در باب امور اعتباری. بحث ما هم در این است که شارع میتواند یک شیء را از یک جهت معتبر بداند و از جهت دیگر نه.
– در باب تناقض هم گفته بودیم که وحدت از جمیع جهات شرط است.
– باز هم تأکید میکنم که ملاک ها تفاوت میکند. در اینجا نمیخواهم بگویم که اسکناس هم هست و هم نیست، بلکه بحثم در این است که اساسا ملاک تناقض یا تضاد در امور واقعی است و محل بحثش جدا است. اینجا باید از راه دیگری وارد شد والا اجتماع نقیضین در همه جا محال است. اما من میخواهم بگویم اجتماع نقیضین مربوط به امور واقعی است نه امور اعتباری.
بنابراین تمام حرف ما این است که ما از ابتدا باید حساب واقعیات را از اعتباریات جدا کنیم و نوع ورود به بحث درباره واقعیات را با بحث از اعتباریات جدا کنیم و ملاک بحث در اعتباریات و ملاک بحث در واقعیات را تفکیک کنیم. حتی اگر به یاد داشته باشید ما در بحث موضوع علم اصول هم عرض کردیم که موضوع علم اصول امری اعتباری است. اینکه آقایان که گفتهاند تمامی علوم موضوعش ملاک تمایز آنهاست ؟؟؟؟ مربوط به علوم واقعی است اما علوم اعتباری موضوعش اعتباری است که آن مسأله را هم در همان جا توضیح دادیم.
دو:نکته دیگری که لازم است عرض کنم این است که ما طلب واقعی داریم. مثلا بنده الان عطش دارم و آب خنک هم آنجا هست، دل من میخواهد که آب بخورد ویا به کس دیگر اما گاهی طلب اعتباری است. طلب اعتباری عبارت از این است که آقای فلان به پسرش در این صورت طرف فکر میکند وارزیابی های لازم را انجام میدهد ومیل در آن به وجود میاید وتصمیم میگیرد ومیخواهد وقوه عامله او را…کرد میاورد ودست دراز میکند وبرمیدارد ومیخورد میگوید برو برای من آب بیاور!
نسبت به خوردن آب شما طلب دارید و آن هم طلب واقعی است. اما آنچه که از پسرتان میخواهید چه؟ آیا طلب واقعی است؟ یعنی آیادر دل شما دو خواسته وجود دارد؟ ما میگوییم اینجا طلب واراده واقعی نیست بلکه طلب انشائی ولفظی است و، فقط دستور است. چرا؟ چون آقای آمد ودستور دهنده نمیتواند حتی به پسرشان طلبش را اعمال واز طرف او بخواهد واراده کنند چون اراده هر کسی تابع مقدماتی است که مربوط به خود او است. بلکه با گفتن او باید این فهم در او به وجود بیاید فرض کنید این پدرکسی است است،که پدر از پسر میخواهد کاری را انجام دهد صرف خواستن پدر باعث به وجود آمدن …وارد فرزند نمیشود بلکه خود پسر باید فکر کند وبفهمدبعدآن را تصدیق کند که اگر به حرفش گوش نکنم عاق والدین میشوم. بعد میل کند، بعد از میل بخواهد و بعد از خواستن برود وانجام دهد این مسیرهمه جا باید طی شود. چون این اراده مربوط به او است و ربطی به شما ندارد. اراده شما منشأ فهمیدن، ارزیابی کردن، خواستن و حرکت او نمیشود.
حرف ما همین است که طلب شما نسبت به آب، امر واقعی است ولی طلب شما نسبت به پسرتان امر اعتباری است. یعنی پسر شما وقتی در رابطه با خواست شما احساس تکلیف میکند که احساس کند به حرف شما باید گوش کند. این باید را اعتبار میگوییم. به همین دلیل اگر پسر کوچک شما به برادر بزرگترش چیزی را در قالب امر بگوید خواهد گفت که خودت برو ولی به پدر چنین حرفی نمیزند. چون حرف پدر اعتبار دارد ولی حرف او نه؛ مگر اینکه اخلاقی فکر کند واز یک اعتبار دیگری استفاده کند.
بنابراین برای طلب سه چیز لازم است: آمر، مأمور و مأمور به. اگر طلب واقعی باشد، طالب واقعی، مطلوب واقعی و مطلوب عنه واقعی میخواهد. اما اگر طلب، طلب امری ودستوری واعتباری باشد در اینجا لازم نیست هر سه بالفعل باشد بلکه اگر اعتباری هم باشد کافی است. یعنی قانونگذار میگوید هر کس حرف مرا بشنود و این شرایط را داشته باشد باید عمل کند. ممکن است موقع گفتن او یک نفر هم نباشد، اما این مسأله خللی به صحت امر وی وارد نمیکند.این فرض در امور واقعی درست نیست، ولی در امور اعتباری درست است.
بحث ما در این است که اساسا محل بحث علم اصول و فقه همین مسائل اعتباری است. مگر شما در تعریف علم فقه نمیگویید که هو العلم بالاحکام ااشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه دانش فقه دانشی است که درباره احکام شرعی که جنبه فرعی دارند واز اصول دین نیستند با تکیه بر ادله آنها بحث وگفتگو میکند. این احکام روی موضوعات رفتهاند. این موضوعات هم در عالم واقع نیست. موضوعات و احکام اعتباری است. اگر معتبِری وجود نداشت، اعتبار هم وجود نخواهد داشت. ولی آیا اعتبار درست است یا غلط؟ درست است حتی اگر به فعلیت نرسد. لذا در باب خطابات قانونی میگوییم خطابات قانونی همانطور که شامل مخاطبین حاضر وبالفعل هست، شامل غیر مخاطبین هم هست. چرا؟ چون مخاطب ما انسانهای حاضر و مستمع نیست. انسانی است که میتواند بشنود. چون خطاب امری اعتباری است. من الان حرف نمیزنم وبالفعل سخن نمیگویم چرا که برای حرف زدنم نیاز به منبر و وسایل هست. اما وقتی پیام میدهم لازم نیست این مقدمات باشد. رسول اکرم(ص) در جریان غدیر خم رسمافرمودند که این حرف مرا حاضران به غایبان اطلاع دهند. معنایش این است که من سخنی گفتم تا قیامت آن اعتبار دارد و کسی هم نمیتواند بگوید که این حرف من اعتبار ندارد بلکه اعتبارش از الان تا قیامت است. نه مجتهد قدرت تغییر دارد، نه حکومت. نه به صورت قانونی میتوانند تغییر بدهند نه غیر قانونی قانونی نه.
تذکر یک امر مهم وآن این است واقعا اگر کسی به بحث اعتباریات توجه نکند نه اصول میفهمد نه فقه و نه حتی اخلاق! چرا که حتی اخلاق هم عمدتا مباحث اعتباریات است. عرفان عملی هم عمدتا اعتباریات است. اگر این اعتبارات نباشد، امر و نهی و قانون معنا پیدا نمیکند. چه کسی گفته است اساسا لفظ اعتبار دارد؟! مگر اینکه بگوییم این لفظ به پشتوانه عقلا اعتبار پیدا میکند. مادامی که عقلا چیزی را از قانونیت نیانداختهاند حجیتش باقی است. برای همین است که در حکومتها مادامی که قانون حکومت قبلی علنا نسخ نشده است، آن قانون به حجیت خود باقی است. مبنای این هم اعتبار است، مگر اینکه با صراحت بگویند اعتبارش تمام است. طلاق یعنی پایان اعتبار نکاح. در مقابل وقتی میگوییم انکحت هیچ تغییری در ظاهر یا اخلاق او نمیدهیم ولی با گفتن انکحت ناکح به زوجیت اعتبار میدهد. یعنی تا دیروز این دو زن و شوهر نبودند ولی از حالا به بعد زن وشوهر شناخته میشود مادامی که طلاق نگیرند.
این حرف مسأله خیلی مهمی است که توجه به آنها خیلی مسائل را تغییر میدهد. یکی از ایرادتی که در فلسفه هم وارد است این است که در فلسفه اگر چه فلسفه را به نظری و عملی تقسیم میکنند اما تمام بحث را روی نظریات برده و در مباحث عملی بحث جدی نکردهاند. علم کلام ما تا دوران خواجه به اوج رسیده است ولی در طول ۷۰۰ سال پس از ایشان شما حساب کنید ببینید آیا یک عالم حوزوی یک کلمه بر علم کلام او اضافه کرده است؟! چنین چیزی نیست. هر چه بود همان گذشتگان گفته اند. با اینکه مسائل جدید هم به وجود آمده است.
بنابراین بحث واجب معلق طبق بیانی که ما عرض کردیم هم قابل تبیین است و هم قابل توجیه. ایرادات آقای آخوند و آقای نهاوندی و دیگران هم وارد نیست.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد