درس اصول : ۲۴اسفند ۱۳۸۹

خانه درس اصول : ۲۴اسفند ۱۳۸۹
توسط admin
بسم الله الرّحمن الرّحیم

خارج اصول ۲۴ اسفندماه ۱۳۸۹

موضوع: تقریر نظر صاحب فصول در باب مقدمه موصله

امروز را روز وفات حضرت معصومه(س) اعلام کرده‌اند. البته در این زمینه من خودم به نتیجه مشخصی نرسیده‌ام اما فارغ از این مسأله من یک مسأله را راجع به این بانوی بزرگوار عرض می‌کنم. یکی از ائمه‌ای که کثیرالاولاد است، حضرت امام موسی ابن جعفر(ع) است. به نظر می‌رسد در عباراتی که از معصومین درباره دختران ائمه وارد شده است هیچ‌کدام غیر از حضرت فاطمه زهرا(س) به پای حضرت معصومه نمی‌رسند. سه امام درباره ایشان سخن گفته‌اند از جمله در چند عبارت وارد شده است: من زارها عارفا بحقها وجبت له الجنه. ایشان زیارتنامه مأثوره که معصوم تعلیم کرده باشد دارند ولی حضرت عبدالعظیم و حضرت زینب(س) زیارت نامه مأثوره از طریق صحیحه ندارد. در مورد غیرمعصومین فقط درمورد حضرت عباس صلوات الله و سلامه علیه زیارت مأثوره داریم. یک سطر و نیم هم زیارت درباره حضرت علی اکبر داریم. که آن هم علی قولٍ که در ذیل زیارت مطلقه ابی‌عبدالله وارد شده است و الا به صورت خاص حتی برای علی ابن الحسین هم زیارتنامه نداریم. عبارتی در این زیارتنامه هست که خیلی عجیب است که می‌گوید: «فانّ لک عندالله شأنا من الشأن» که این نشان از بلندی جایگاه ایشان دارد. یعنی معصوم(ع) می‌فرماید ایشان در پیشگاه خداوند تعالی شأنی واقعی دارند و این شأن، شأنی قراردادی نیست بلکه شأنی است که جزء شؤون ولایت کلیّه الهیّه است و جزء شؤون امامت است. یعنی نوعی اشراق الهی و افاضه معنوی، امداد خاص ربوبی در بین زنان برای دختر حضرت موسی ابن جعفر وارد شده است. در فن اصول آمده است که وقتی نکره منوّن شد همه گفته‌اند که یدلّ علی  الترفیع؛ یعنی نشان می‌دهد که جایگاه بلندی دارد. جالب این است که اکثر کسانی‌که راجع به حضرت موسی‌ابن جعفر کتابی نوشته ‌این نکته را هم متذکر شده‌اند که چون ایشان بیشتر عمر خویش را در زندان به سر می‎بردند یکی از افرادی که به سؤالات شرعی از ایشان پاسخ می‌دادند حضرت معصومه بودند و زمانی  که امام موسی کاظم این پاسخ‌ها را دیده بودند این عبارت را درباره ایشان فرموده بودند که «فداها ابوها»(پدرش فدای او باد.)

من زیارت حضرت معصومه را بر جمکران ترجیح می‌دهم. و گله من هم از این آقایان عبارت از این است که به جای اینکه مردم را تشویق به زیارت ایشان بکنند که سه امام معصوم یعنی حضرت صادق(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) درباره ایشان صحبت کرده‌اند، ولی در عین حال شاهدیم که به زیارت ایشان بی‌توجهی نشان داده می‌شود و این کوتاهی از جانب ما و حوزه علمیه است که تلاش نمی‌کند که این فرهنگ را جا بیاندازد.

این جمله را یکی دوستان موثق من از مرحوم آیت الله بروجردی نقل می‌کرد. گفته شده که در دوران ایشان پاپ با شاه ملاقات داشت. ضمن اینکه ایشان قبل از آمدن وقت ملاقاتش را با شاه تنظیم نموده بود ابراز تمایل کرده بود که با رهبر شیعیان آیت الله بروجردی هم دیدار کند. آیت الله بروجری گفته بود که من با یک شرط می‌پذیرم آن هم اینکه اول به زیارت حضرت معصومه(س) برود و بعد پیش من بیاید. زیرا او غایتا پیش من می‌آید ولی پیش ایشان نمی‌رود و من این را نوعی تحقیر می‌دانم و این مناسب من نیست که کسی از من تجلیل کند ولی از فاطمه معصومه(س) تجلیل نکند. خداوند به ما توفیق شناخت مبانی و منابع مبانی‌مان که اهل بیت هستند بدهد.

بحث ما در مقدمه موصله است. ما بحثی داشتیم تحت این عنوان که چه عواملی باعث شد مرحوم صاحب فصول به مقدمه موصله قائل شود؟ این مسأله را توضیح دادیم و به اینجا رسیدیم که مقدمه موصله چیست؟ البته بحث امروز من برای پاسخ به این سؤال کافی نیست و خواه ناخواه با بحث فردا تکمیل خواهد شد. اما خلاصه کلام امروز ما این است که صاحب فصول مطلق مقدمه را واجب نمی‌داند، بلکه مقدمه‌ای را واجب می‌داند که انسان را به ذی‌المقدمه برساند که اسم آن را مقدمه موصله گذاشته است. طبعا لازم است اصل این حرف را بدون واسطه و از خود فصول نقل و بررسی کنیم. معمولا حرف انسان بزرگ هم بزرگ است، و پس از ایشان بحث‌های فراوانی راجع به این نظر ایشان شده است و تا جایی که من بررسی کرده‌ام پنج تقریر برای فهم مراد صاحب فصول از این عبارت بیان شده است. عین عبارت ایشان این است:

«هل یعتبر فی وقوع المقدمه علی صفه الوجوب أن یترتّب علیها فعل الغیر؟ و ان لم یقصد بها ذلک او یعتبر قصد التوصل بها الی ذلک»

آیا در اتصاف مقدمه به وجوب و واجب بودن مقدمه این شرط است که ذی‌المقدمه پس از آن بیاید؟ ولو اینکه قصد رسیدن به ذی‌المقدمه را نکند. یعنی می‌خواهد دخالت قصد توصل را رد بکند و بگوید خود وصول شرط است نه قصد توسل. این عبارت را شیخ نیز ذکر می‌کنند (و این مسأله امر بعیدی نیست).

برای روشن شدن تأثیر آراء و نظرات صاحب فصول در اصولیون بزرگ بعدی مانند شیخ اعظم انصاری موردی را از فلسفه متذکر می شویم و آن این است خداوند آیت الله حسن زاده آملی را حفظ کند. یکی از کسانی که درباره نوع جمع بندی اسفار کار جدی کرده‌ است ایشان است و شاید ایشان ۴۰ نوع اسفار جمع آوری کرده است و زحمت فراوانی کشیده است. وقتی مجموع اسفار را می‌بینیم معلوم است که این کتاب یک مرتبه نوشته نشده است بلکه نوشته‌های مختلفی بوده که بعدها افرادی این را جمع آوری کرده‌اند. به همین دلیل گاهی مطلبی که باید در جلد پنجم آمده باشد در جلد هفتم آمده است و به همین ترتیب در تنظیم و ساختار اسفار این مشکل وجود دارد. خداوند مرحوم دکتر آیتی را رحمت کند که ارتحال ایشان برای حوزه های علمیه یکی از ضایعات بود و صاحب تاریخ «حیاه محمد(ص)» که کتاب خوبی هم هست، ایشان سعی کردند که این نقیصه اسفار را تا حدودی مرتفع ساخته و تا حدود وقوع خطاها را  تصحیح کنند ولی باز هم کامل موفق نشده‌اند. به همین دلیل استاد ما مرحوم آیت الله مطهری همیشه می‌گفتند که مثلا جای این مسأله اینجا نیست. لذا کسی‌که به مجموع اسفار تسلط ندارد نمی‌تواند بگوید که نظر ملاصدرا چیست؟ من یک وقت بررسی کردم اگر حرف‌های دو سه نفر از بزرگان را از اسفار حذف کنیم ۹۰% اسفار می‌رود: ۱. فخر رازی ۲. خواجه نصیر ۳. ابن سینا.   یعنی این سه نفر تا این اندازه در شکل گیری اسفار تأثیر دارند. اگرچه از تأثیر جدی ابن عربی و شیخ اشراق هم نمی شود غفلت کرد. در اصول شیخ انصاری هم یکی از کسانی‌که تأثیر دارد آراء صاحب فصول است.

پس در وجوب مقدمه یا ترتب ذی‌المقدمه شرط است یا قصد التوصل شرط است یا هر دو. صاحب فصول بعد می‌گوید: «والتحقیق هو الوجه الاول» یعنی اگر مقدمه صورت گرفت و انجام شد، مشخص می‌شود که مقدمه با صفت وجوب واقع شده است. «لأنّ مطلوبیه المقدمه انما تکون للغیر» یعنی مطلوبیت مقدمه برای غیر است نه برای ذات خودش.

ایشان می‌فرماید «و کون مطلوبیه الشیء للغیر یقتضی مطلوبیه ما یترتب ذلک الغیر علیه دون غیره» چه زمانی مطلوبیت  ذی‌المقدمه به مقدمه سرایت می‌کند؟ وقتی ذی‌المقدمه ای باشد و الا مطلوب نیست و در نتیجه مقدمه‌ آن هم مطلوب نخواهد شد.

در و اقع ایشان می‌فرماید ملاک وجوب مقدمیت تنها نیست. بلکه ملاک وجوب ترتّب ذی‌المقدمه علی المقدمه است. این ترتّب باعث می‌شود که به واسطه ذی‌المقدمه که مطلوب بالذات است مقدمه آن هم مطلوب للغیر شود. البته خود همین مسأله به خوبی نشان می‌دهد که صاحب فصول از لوازم حرفش غفلت فرموده است که تفصیلش را بعدا خواهم گفت.

صاحب فصول در ادامه درباره نتیجه این نظر سخن می‌گوید: «و تظهر الثمره فیما لو وجب علیه الدخول فی ملک الغیر بغیر اذنه لانقاذ غریق» کسی  در حالت عادی اجازه ورود به ملک غیر بدون اذنش را ندارد اما می‌داند که یک نفر که در این ملک مریض افتاد و نزدیک است بمیرد. آیا در این فرض ورود وی به ملک غیر واجب است یا نه؟ با توجه به اینکه ورود او تصرف در ملک غیر است.

ایشان می‌فرماید: «فبناء علی ما قلنا من اعتبار الترتب لو دخل فی ملک الغیر و أنقذ الغریق وقعت المقدمه علی صفه الوجوب، سواء کان حین الدخول قاصد الانقاذ ام لا، غایه الامر أنه یکون فی الفرض الثانی متجرّیا» اگر نیت انقاذ غریق و نجات مریض را نکند تجری کرده و گناه مرتکب شده است ولی مقدمه از صفت وجوب نمی‌افتد.

خدا حفظ کند آیت الله موسوی اردبیلی را که از ایشان می فرمودند ما در اوایل در مدرسه حجتیه بودیم. آنجا یک بقالی وجود داشت که به طلبه‌ها نسیه جنس می‌فروخت و یکی از این طلبه‌ها از ایشان نسیه ماست خریده بود. وقتی کمی از مغازه دور شده بود ماست را چشیده بود و متوجه شده بود که ماست ترش است. به همین خاطر گفته بود که : من حیث اینکه به من نسیه داده است از وی تشکر می‌کنم ولی یک سیلی محکم هم به گوش او زده بود و گفته بود از حیث اینکه این ماست ترش است مستحق تنبیه است!

این مسأله هم همین‌گونه است. چون قاصد انقاذ نبوده است گناه کرده است ولی چون مقدمه انقاذ بوده و انقاذ هم تحقق نیافته است واجب بوده است. ایشان اضافه می‌کند که «ولو دخل و لم ینقذ الغریق لم تقع المقدمه علی صفه الوجوب بل وقع حراما. سواء کان حین الدخول قاصدا للانقاذ او لم یکن قاصدا. غایه الامر یکون علی فرض القصد معذورا.»

بنابراین اگر کسی به نیت و قصد انقاذ در ملک غیر وارد شود و انقاذ هم نکند، مرتکب گناه نشده است ولی واجب هم نیست. اگر کسی به نیت انقاذ وارد شود و نجات هم بدهد واجب را انجام داده و ثواب هم برده است. و اگر کسی بدون نیت انقاذ وارد شود و حتی نیت تصرف در مال غیر را بکند اما انقاذ کند، واجب را انجام داده است ولی مستحق عذاب است.

با این حساب اگر شما مقدمه را مطلقا واجب بدانید معنایش این است که چه اتیان ذی‌المقدمه بر مقدمه مترتب باشد یا نباشد، این ورود واجب است؛ اما طبق مبنای صاحب فصول در بعضی صورت‌ها حرام می‌شد. لذا ایشان می‎‌گوید: «فلازمه کون الدخول مطلقا واقعا علی صفه الوجوب. و هو امر لایمکن تصدیقه»

این مجموعه فرمایش صاحب فصول است و از همین جا مشخص شد که قصد طرف فقط متجدّی بودن یا نبودن را عوض می‌کند اما آنچه مقدمه را واجب می‌کند آن است که آیا مقدمه در مسیر رسیدن به نتیجه قرار می‌گیرد و باعث تحقق نتیجه که ذی المقدمه است می گردد یا نه؟

بنابراین ما در تصویر این معنا، فرمایش صاحب فصول را خواندیم و مسأله برای ما کاملا مشخص شد. ایشان منشأ وجوب مقدمه موصله را غرض ذکر کرده است. گفته‌اند چرا ما می‌گوییم مقدمه موصله؟ زیرا وجوب ذی‌المقدمه مطلوب بالذات است و وجوب مطلوب بالذات منشأ وجوب مطلوب بالغیر است. معنای این سخن آن است که غرض از مقدمه تابعی از غرض ما از ذی‌المقدمه است. اینجاست که باید از صاحب فصول بپرسیم آیا غرض از ذی‌المقدمه مطلق است یا مشروط؟ چطور ممکن است غرض از مقدمه مطلق باشد ولی غرض از ذی‌المقدمه مشروط باشد که تفصیل این سخن را در جلسه آینده مطرح خواهیم نمود.

دفتر مرجع عالیقدر آقای بیات زنجانی

آخرین اخبار

عضویت در خبرنامه