درس اصول : ۱۳ دی ۱۳۸۹

بسم الله الرحمن الرحیم


الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام علی سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد (ص) و آله (ع)

مروری بر مباحث گذشته و تحریر محل نزاع

بحثی که آغاز کردیم این بود که شیخ بزرگوار که معتقد است که قیود به ماده بر می گردد نه به هیأت و نتیجه این حرف آن است که در واجبات مشروط، زمان وجوب مقدم بر زمان واجب است. وجوب حالی است و واجب استقبالی است. گفته شد که شیخ چرا این حرف را فرموده است، چون شیخ از بزرگان عدلیه است، و امامیه و معتزله قائل به عدل هستند یعنی آنها احکام را تابع مصالح و مفاسد می دانند. و چون مصلحت و مفسده، متعلق حکم است، نتیجه این می شود که حکم قید ندارد بلکه قید به ماده بر می گردد. پس به نظر شیخ وجوب مطلق است و واجب مقید.

آخوند در پاسخ به ایشان فرمودند این فرمایش شما در این فرض است که ما مصالح و مفاسد را در متعلَّق بدانیم ولی اگر مصالح و مفاسد را در خود احکام بدانیم آن وقت چه؟ ممکن است بگوییم حکم دارای مصلحت است. یک بار می گوییم نماز دارای مصلحت است و ممکن است بگوییم وجوب نماز دارای مصلحت است. آخوند به شیخ می گوید این سخن شما در فرضی است که ما مصلحت را در خود نماز بدانیم. اما اگر مصلحت در خود وجوب باشد آنوقت چه؟

تبیین مبانی نظری شیخ در مسأله:

فرمایش شیخ این است که وقتی مصالح و مفاسد در متعلق بود، پس قید هم به متعلَق می خورد. حالا چرا شیخ این سخن را زده است؟ به خاطر اصول مفروضه ای که در طول ۱۴۰۰ سال فرقه های مختلف گفته اند، یعنی احکام خداوند عالم، تابع مصالح و مفاسد نفس الامری است. مرحوم علامه در صفحه ۱۰۹ حاشیه کفایه این عبارت را نقل می کند که شایع است، یعنی مشهور بین علما این است که «انَ افعال الله تبارک و تعالی تابعه للمصالح و المفاسد» و این را یک اصل مسلّم گرفته اند. در نتیجه یک جمله دیگر را هم مطرح کرده اند و گفته اند احکام شرعی که متعلَق آن احکام مکلفین است، گزاف هم نیست. «لضروره من مذهب العدلیه» این سخن آیت الله بروجردی در ج ۱ نهایه الاصول ص ۱۷۳ است. آیت الله منتظری هم که شاگرد مبرز ایشان بود و هم فیلسوف بود و هم متکلم بود و هم فقیه بود، ایشان هم این مسأله را تبیین کرده اند. مرحوم شیخ الطائفه هم این مسأله را آورده است. نتیجه چه می شود؟ اول گفته اند افعال الهی تابع مصالح و مفاسد است و بعد گفته اند اوامر ناشی از خداوند گزاف نیست و این جزء ضروریات مذهب امامیه است. و اصل سوم این است که افعال الهی تابع حسن و قبح ذاتی است. بر اساس این سه مقدمه کاملا طبیعی است که نظر شیخ همان می شود که بیان شد. این اصول هم تنها مختص به شیعه نیست، معتزله هم همین نظر را دارند.

(پاسخ استاد به اشکال: من بارها گفته ام که یک مدرک پیدا کنید که اشاعره عدل خدا را زیر سؤال برده باشند. آنها به هیچ وجه منکر عدل نیستند بلکه قدرت عقل بر درک حسن عدل را منکرند.)

آقایان گفته اند که حسن وقبح ذاتی داریم. حسن وقبح ذاتی یعنی چه؟ می گویند ما در عالم افعالی که داریم مختلف است. برخی افعال مطابق میل ما است و برخی اینطور نیست. آدم وقتی در مقابل خار قرار می گیرد، مخالف میلش است. وقتی در مقابل آهو قرار می گیرد موافق میلش است. می گویند: «بأنّا نجد کل صنف من الخصوصیات الموجوده فی الاشیاء امّا ملائمه او منافره» ملائم را حسن می گوییم و منافر را قبیح. نتیجه این است که همین طور که گوش من صدا را می فهمد، عقل من هم خوبی و بدی را می فهمد. چون عقل می فهمد، می گوییم حسن و قبح عقلی؛ و از طرف دیگر چون خود فعل را بما هو هو می بیند که دارای منافرت طبع  است، با قطع نظر از همه چیز، پس ذاتی است. پس ذاتی است چون خود به خود از آن فهمیده می شود و عقلی است به دلیل این که خوبی و بدی را عقل می فهمد. ذاتی بودن را هم آقایان این گونه معنا کرده اند: «و معنی کونهما ذاتیین عباره عن وجدان العقل و درکه بعض الافعال ملائمه او منافره» پس فرمایش شیخ این است.

آخوند هم روی این رویه اصرار دارد. جالب این است که در مکاسب هم مرتب با «أو» یا «لعل» می گوید. خدا رحمت کند یکی از اساتید ما را که می فرمود ما هیچ وقت در مکاسب، رأی شیخ را نفهمیدیم. چون می دانید که شیخ همیشه استثنائاتش بیش از مستثناهایش است. و آنقدر لیت و لعل می کند که خواننده به سختی می تواند رأی ایشان را به دست بیاورد.

مرحوم آخوند در کفایه با لیت و لعل می گوید، اما در حاشیه کفایه همانطور که دیروز هم اشاره کردم، با کمال صراحت این حرف ها را می گوید که اولاً ما قبول نداریم مصالح همیشه در متعلق است و ممکن است در حکم باشد. ثانیاً اگر در حکم نباشد و در متعلق باشد، ایشان می گوید آن چه برای ما لازم العمل است احکام واقعی نیست، چون بعضی از احکام واقعی را داریم که برای ما لازم العمل نیست. مثل احکامی که مع الاسف شرایط اجازه عملی شدن آن را نداده است. کمااینکه در زمان بعثت رسول خدا (ص) بعضی از محرمات به تدریج ابلاغ شده است؛ مثلا شرب الخمر، در تمام ادیان آسمانی حرام بوده است اما بدون تردید در قرآن به تدریج بیان شده است و در آخرین مرحله به حرمت رسیده است. می خواهم بگویم که اصول شریعت اسلامی با اصول دیگر شرایع یکی بوده ولی در عین حال به تدریج نازل شده است.

پس یک سری احکامی داریم که شرایط اجازه نداده است که عملی بشود. نمونه اش مواردی که در حدیث اصول کافی از سلیم ابن قیس آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام به مواردی اشاره می کنند و می گویند اینها احکام خدا است ولی من نمی توانم آنها را اجرا کنم.

(پاسخ استاد به اشکال: حرف اشاعره این است که عقل بشر قدرت درک ندارد. شهرستانی در کتاب ملل و نحل حسن بصری صراحتاً می گویند که عقل بشر قدرت درک حسن و قبح را ندارد و فقط شارع می تواند بفهمد. بنابراین چون عقل ما نمی تواند بفهمد، پس ما حسن و قبح شرعی داریم، احکام شرعی داریم ولی قبیح عقلی یا حسن عقلی نداریم. به نظر می‌رسد          مع الاسف نتیجه این تفکر همین شده است که فقهای ما در تعاریف و استنباط‌های خودشان می گویند. شما به لمعتین نگاه کنید و ببینید معروف را چطور معنا می کنند؟ «المعروف ما امر به الشارع» که این همان حرف اشاعره است. الآن هم اگر شما به اکثر فقهای موجود هم مراجعه کنید همین نظریه و مشابه آن را می بینید. بنده می گویم «المعروف ما حسّنه العقل و ایّده الشارع»)

(پاسخ استاد به اشکال دیگر: این بحث از زیر بناهای مهم است که باید خوب کار بشود. مبنای کلام و تفکر ما این است که اگر در عقل را ببنیدید باب معرفت قرآن هم بسته می شود. آن مقداری که عقل ما در باب مستقلات عقلیه می فهمد، با پیامبر(ص) فرقی نمی کند. یعنی اگر العدل حسن هست، همین طور که پیامبر می فرماید، عقل من هم می فهمد.)

پس شیخ اگر قائل شده است به این که قید به ماده بر می گردد با توجه به یک مبنای کلامی آن است که دارد که آن مبنا سه اصل دارد: ۱. احکام خدا تابع مصالح و مفاسد است. ۲. اوامری که از طرف خداوند می آید گزاف نیست. ۳. حسن و قبح عقلی و ذاتی داریم.  نتیجه این است که ما واجب مشروط نداریم. این فرمایش شیخ بود.

جمع بندی نظریات آخوند

فرمایش آخوند چه شد؟ فرمایش ایشان این شد که این مصلحت و مفسده ممکن است در حکم باشد یا در فعل که متعلق حکم است. چه کسی گفته است همیشه در فعل است؟ ممکن است در خود حکم باشد، پس ممکن است که حکم مطلق باشد و یا مشروط ؛ این پاسخ بنابراین احتمال است که مصلحت و مفسده در حکم باشد.  و اما جواب بنابر احتمال دوم که عبارت از این است که مصلحت در فعل است، این است چه کسی می گوید فعل واقعی لازم الاطاعه است؟! آن مقدار که به من رسیده است، لازم الاطاعه و الاجواء است. و نکته سوم عبارت از این است که اختلاف آقایان با اشاعره در اصل آن حرف که می گویند افعال خداوند تابع اغراض است، نیست. اختلاف در این است که آیا عقل ما قدرت درک حسن و قبح را دارد یا نه؟ اشاعره می گویند عقل بشر نمی فهمد، عدلیه می گویند می فهمد.و قبلا هم اشاره کردم که در رابطه با حسن و قبح چهار تعریف و وجه هست:

۱.    حسن موافق طبع و قبح مخالف طبع

۲.    حسن یعنی مصلحت و قبح یعنی مفسده

۳.    حسن یعنی کمال و قبح یعنی نقص و ضد کمال

۴.    حسن یعنی ما یمدح به قاعله و قبح یعنی ما یذم به قاعله

که إن شاء الله خواهیم گفت که محل بحث در معنای چهارم است. و از اینجا مشخص می شود که شیخ و آخوند محل دعوا را به خوبی روشن نکرده اند. اکثراً اینطور خیال می‌کنند که اشاعره موافق طبع بودن و یا کمال و نقص و یا مصلحت و مفسده  را منکرند، در صورتی که این طور نیست.

پایان/.