خارج اصول فقه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
بررسی نظریه عضدی در وجوب مقدمه شرعیه و عدم وجوب مقدمه عقلیه
بحث در وجوب مقدمه واجب بود. بعضی از بزرگان تفصیلی بین مقدمه سبب و غیر سبب قائل شده بودند که مورد نقد قرار گرفت و نظرات مختلف هم مورد بحث و بررسی واقع شد. از جمله تفاصیلی که وجود دارد و منشأ آن از علمای عامه است تفصیلی است بین وجوب شرط شرعی و غیر آن. بدین معنا که اگر مقدمه شرعی است، وجوبش هم شرعی است اما اگر شرط عقلی یا عادی است دیگر وجوب شرعی لازم ندارد. این سخن را به «عضدی» نسبت دادهاند. در بین بزرگان اهل سنت چند نفر هستند که حرفهای مهمی دارند؛ یکی از آنها ابوالحسن اشعری است. گروهی تصورشان از اشعری یک آدم صرفا متعصّب است ولی اینگونه نیست و وی آدم فوق العاده قوی و اهل استدلال است. حرفهای او در بحث وجود ذهنی در حدّ ملاصدرا است و اشعری را از آن جهت که ظاهرا از نوادگان ابوموسی اشعری است به نام اشعری معروف شده است. ایشان ابتدا معتزلی بوده است و بعد اشعری شده است و استدلال معتزلی را ایشان وارد اشاعره کرده است. یکی از کتب ایشان مقالات المصلّین است که جزء کتبی است که هنوز بعد از ۱۱۰۰ سال از منابع اولیه است و کتاب محکمی است.
– ولی آنگونه که گفتهاند واصل ابن عطا پس از کنارهگیری از اشعری مبدع معتزله است. که معروف است که اشعری گفت اعتزل عنا واصل.
بلی . بحث من این نیست. موضوع تطورات فکری وی بود که اوایل اشعری به معنای سلفی بود و پس از مدتی ایشان به استدلالات معتزله آشنا میشود و بعد به صورت رسمی در استدلالات اشاعره وارد میشود. و اگر استدلالات اشاعره را بنگیرید یا صغری، یا کبری و یا صغری و کبری استدلالات، همگی به ابوالحسن اشعری باز میگردد.
و از جمله این افراد هم همین عضدی است. حرف ایشان عبارت است از اینکه مقدمات یا از قبیل شروط است یا از قبیل غیر شروط؛ البته شرط در اینجا به معنی مقابل سبب و مانع نیست بلکه منظور ایشان هر چیزی است که در تحقق یک امر دخیل است. مانند وضو، غسل، پوشش برای نماز، استقبال، طهاره الماء در غسل میّت یا مباح بودن ظرف آب و… به طور کلی هر گونه مقدماتی که شارع گفته است. ایشان سیر به مکه یا استطاعت را از محل بحث ما خارج میداند و محل بحث را چیزهایی میداند که شارع به ما گفته است مثلا لا صلوه الا بطهور. ایشان میفرماید شرایط شرعیه باید به وسیله شارع واجب باشد. زیرا اگر واجب نباشد شرطیتش از کجا میتوان شرطیتش را دانست؟! پس فهم شرطیت آنها متوقف به امر شارع است.
مرحوم آخوند این حرف را از عضدی گرفته است و قرائن کاملا نشان میدهد که ایشان این مطلب را از تقریرات شیخ گرفته است. این نشان میدهد که تقریرات شیخ کتاب بسیار مهمی است و حتی محقق رشتی هم در بدایع الافکار اکثر مباحثش را از این کتاب گرفته است. اینکه میگویم آخوند ناقص نقل کرده است بدین جهت است که ایشان تنها به یکی از جهات مسأله اشاره کرده است ولو اینکه به هر دو تلویحا اشاره کرده ولی اگر ایشان عین عبارت تقریرات را میآوردند قضیه خیلی روشنتر میشد. ایشان دو جواب مطرح میکنند: یک جواب اینکه ما اصلا شرط شرعی نداریم بلکه تمام شروط شرعی به شروط عقلی بازمیگردد. که این حرف از شیخ است. ایشان میفرمایند: «مضافا الی ما عرفت من وجوب رجوع الشّرط الشرعی الی عقلی» با این بیان که شما یک بار از درون دین با این قضایا برخورد میکنید. الان ما اینگونه هستیم و ما مجموعه آنچه در شریعت آمده است را قبول داریم و اگر ما قبول داریم بدین معنا است که ما دین را جزء مسائل زندگی خودمان میدانیم. در این وضعیت ما به عنوان مسلمان، مسلمان مصلّی هستیم و چنین فردی صلواتش مشروط به طهارت است. همانگونه که آدم برون دینی شرایط عقلی را عقلش میگوید واجب است و شرایط عادیاش را فهم عمومیاش واجب میداند، به همین صورت کسیکه اصل دین را با دلیل پذیرفته است این فرد شرایط شرعی را عقلی میداند. بدین معنا که اگر من بخواهم دینی زندگی کنم باید نماز بخوانم و اگر بخواهم نماز بخوانم باید با طهارت نماز بخوانم.
آخوند و شیخ میگوید اولا بیان شارع در اینجا تمام شرایط به عقلی باز میگردد و ثانیا اگر این حرف را بپذیریم دور به وجود میآید. زیرا شما میگویید وجوب مبیّن شرطیت است بنابراین قبل از وجوب باید شرطیت باشد تا وجوب از آن کشف شود. در صورتی که شما میگویید شرطیت را از وجوب به دست میآوریم! اشکال سومی هم وارد است: زیرا شما میگویید که احکام وضعیه از احکام تکلیفیه انتزاع میشود. بنابراین احکام تکلیفیه باید باشد تا ما احکام انتزاعیه را بفهمیم؛ یعنی وجوب باید باشد تا بشود شرعیت را فهمید. اگر چیزی شرط نباشد وجوب چه چیزی را بر ما جعل میکند؟! جواب دادهاند که اگر شارع مقدس اسلام از طریق وجوب غیری شرطیت و جزئیت را جعل کرده بود این سخن درست بود ولی شارع نماز مقیّد را جعل کرده است و واجب نفسی روی مقیّد رفته است. طبع قضیه این است که از وجوب نفسی یک وجوب غیری بر مقدماتش ترشح میشود و ما از طریق وجوب غیری جزئیت اینها را به دست میآوریم. منشأ انتزاع جزئیت امر غیری نیست بلکه منشأ انتزاع، امر متعلق به مقیّد است. یعنی جزئیت نیاز به امر مستقل نفسی ندارد بلکه نیاز به تصور مجموع مقیّد و توجه آمر به آن مجموعه دارد.