جلسه سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله عز و جل : قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه
القومه للَّه هی الیقظه من سنه الغفله و النهوض من ورطه الفتره . و هی أوّل ما یستنیر قلب العبد بالحیاه لرؤیه نور التنبیه . و الیقظه هی ثلاثه أشیاء .
الأوّل : لحظ القلب إلی النعمه علی الإیاس من عدّها ، و الوقوف علی حدّها . و التفرّغ إلی معرفه المتّه بها ، و العلم بالتقصیر فی حقّها .
و الثانی : مطالعه الجنایه . و الوقوف علی الخطر فیها ، و التشّمر لتدارکها و التخلّص من ربقها ، و طلب النخاه بتمحیصها .
و الثالث : الإنتباهُ لمعرفه الزیاده و النقصان فی الأیام . و التنصّل عن تضییعها ، و النظر إلی الضنّ بها ، لیُتدارک فائتها و یُعمَر باقیها .
———————————————————————-
(در جلسات گذشته بیان شد که : )نقطه ای که (حرکت سالک الی الله) از آنجا آغاز می شود ، بدایات نامیده می شود ، مقصد (سلوک) ، نهایات نام دارد ، و به مراحل و مدارجی که ما بین نهایات و بدایات وجود دارد ، منازل گفته می شود .
بدایات ۱۰ فرع دارد که بیان شد ، کسی که می خواهد حرکت به سوی خدا را شروع کند باید از این مقدمات عبور کند ، بدایه البدایات “یقظه” است ؛ آدمی که بیدار نیست تبع این قضیه است که این فرد مُنیب هم نیست ، و این آدم ، آدمی است که در خواب است.
سخنی از پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده و در شرح و تفسیر این جمله ، کتاب های فراوانی نوشته اند ، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا (به این معنی که )مردم در خواب (غفلت) هستند ، اگر بمیرند متنبّه می شوند ؛ این سخن حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم باعث شده است که بزرگان فنّ معرفت و سلوک (الی الله) اینطور گفته اند که : اولین نشانه یقظه ، تنبّه است (؛ زیرا ، آدمی که متنبّه نیست ، بیدار هم نیست) .
تنبّه متّضاد با غفلت است ، پس آدمی بیدار است که غافل نیست و متذکّر است ، بنابراین می توان چنین گفت ، سالک الی الله :
1-بیدار است.
2- متذکّر است.
3- متوجّه است.
به تعبیر خواجه سالکان ، این فرد قائم للَّه است ، که سخن ایشان برداشت از آیه : قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى می باشد ؛ سالکانِ راهِ خدا قیام للَّه را همان یقظه ، و یقظه را همان قیام للَّه می دانند .
به عنوان یاد آوری عرض می کنم ، همانگونه که در جلسه اول گفته شد : (خداوند حکیم جل و علا می خواهد به ما بفهماند که : ای انسان تو صاحب داری (که وجودت و هرچه داری از اوست) و به سوی او می روی و در این راه باید سختی هائی را متحمل بشوی ، )ما به اجبار سوار هواپیمائی هستیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم ما را به سوی مقصدی می برد ؛ عُمر انسان در اختیارش نیست ، حرکت ذاتی و تدبیر عامّ عالم نیز تحت کنترل او نیست ؛ عُمر انسان و تدبیر عامّ عالم تحت أمر خدای متّعال جل و علا بوده و حرکت را نیز خداوند کریم جل و علا از ابتداء به ما داده و انسان را متحرّک خلق کرده است ، شخصی در عالَم بالاتر از پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد ، خداوند متعال جل و علا در قرآن کریم خطاب به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ ، (به این معنی که )ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما ، تو هم باید از این دنیا بروی .
از حضرت عیسی مسیح علی نبیّنا و آله و علیه السلام نقل کرده اند که ایشان فرموده اند : ناقد بصیر است ، راه باریک است و مقصد تاریک است ؛ مقصود از ناقد خداوند کریم جل و علا می باشد ؛ (ممکن است سوال شود که چرا) ایشان فرموده اند : راه باریک است ؟ (پاسخ این است که : ) راه همان صراط مستقیم است ، گفته شده که : صراط مستقیم از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است و یک طرف آن بهشت است و طرف دیگرش جهنم و ما به جز این دو راه ، راه دیگر و جای سوّمی نداریم ، قال الله تبارک و تعالی : فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ ، بنابراین کسی که می خواهد وارد جائی بشود باید بداند که به اجبار او را به سوی مقصدی می برند .
انبیاء علی نبیّنا و آله و علیهم السلام برای چه آمده اند ؟ انبیاء علی نبیّنا و آله و علیهم السلام نیامده اند که به ما بگویند ، شما متحرک هستید و یا اینکه به ما بگویند ، یک اصل کلّی در عالَم وجود دارد که همه باید به لقاء الله برسند ، اصلا لازم نیست که این سخنان را به ما بگویند ، زیرا انسان خود می فهمد که متحرک است و نیز می فهمد که بالاخره یک روز عمرش به پایان می رسد ؛ خداوند متعال جل و علا در قرآن کریم فرموده اند که : یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ (به این معنی که )یک روز عُمر تمام موجودات به پایان رسیده ، جهان نابود و تمام این پرونده ها پرچیده خواهند شد ؛ هدف از بعثت انبیاء علی نبیّنا و آله و علیهم السلام این بوده که :
۱- راه را به ما بشناسانند و به ما بگویند که این راه پایان یافتنی نیست
۲- خطرات و عقبات آن را برای ما بازگو کنند ، و این طرف و آن طرف راه را برای ما بیان کنند
۳- (در نتیجه) به ما بیاموزند چگونه این راه را حساب شده و آگاهانه برویم .
هیچ انسانی از این حالت بی نیاز نیست ، انسان اگر این راه را آگاهانه (و حساب شده) برود به نتیجه (مطلوب) می رسد (و بالعکس اگر انسان این مسیر را آگاهانه و حساب شده نرود به ورطه نابودی کشیده می شود) ، لذا خداوند حکیم در قرآن کریم می فرماید : وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ و به همین جهت است که امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه ، از حضرت امام حسین علیه السلام نقل می کند ، که ایشان فرمودند که مراد از لِیَعْبُدونِ : لِیَعْرِفُونِ می باشد ، (به این معنی که : خداوند متعال جل و علا جنیان و انسان ها را) برای آنکه او را بشناسند خلق کرده است ، به این دلیل که اگر او را بشناسند ، (فقط) او را عبادت می کنند و وقتیکه تنها او را عبادت کردند و مورد پرستش قرارَش دادند ، از عبادت دیگران بی نیاز می شوند و از شرک و حرکت های آلوده به شرک رهائی می یابند (؛ همانگونه که در کتاب شریف علل الشرائع آمده است که : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ : خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام عَلَى أَصْحَابِهِ رضی الله عنهم فَقَالَ : أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهِ مَا سِوَاهُ ، به این معنی که : ای مردم ! همانا خداوند متعال جل و علا بندگان خود را نیافریده است مگر از برای اینکه به او معرفت و شناسائی پیدا کنند ، پس زمانیکه او را بشناسند ، در مقام بندگی و عبودیّت او بر می آیند ؛ و به واسطه عبادت و بندگی او از عبادت و بندگی غیر او از جمیع ما سِوی مُستغنی می گردند . )
خداوند رحیم جل و علا می فرمایند : قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا للَّه ؛ خواجه سالکان با استناد به این آیه می فرماید : (القومه للَّه هی الیقظه من سنه الغفله) قیام برای خداوند کریم جل و علا همان بیداری از سنه غفلت است ، “سنه” حالتی است که آدم در آن حال میان خواب و بیداری است ، نه بیدار است و نه خواب است ، درک کامل را که باید داشته باشد ، ندارد و استراحت هم نمی کند ، این حالت ، غفلت به تمام معنی می باشد ، (و النهوض من ورطه الفتره) ورطه یعنی مهلکه ؛ انسان وقتی بیدار است از افتادن در مهلکه فتور ، غفلت و بی تفاوتی نجات پیدا می کند ، آدمی که خواب است ممکن است مورد (آزار و) اذیت و سقوط قرار بگیرد .
(ممکن است کسی بپرسد که ،) چرا خواجه نقطه شروع سلوک را با این آیه آغاز کرده است ؟ مرحوم عبدالرزاق کاشانی برداشت زیبائی از این (سخن خواجه و) آیه (صدر الذکر) دارد ، و می فرماید : (لِیُنَبّه أهل الغفله) برای آنکه اهل غفلت متنبّه بشوند و بیدار گردند .
برای اینکه هیچ چیزی امروز و در دوران وا نفسای ما امین تر و مطمئن تر از کتاب خدا نیست ، زیرا ما دسترسی به نبی اعظم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام نداریم ؛ اگرچه اعتقاد اهل تشیع این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام حیّ و میّت ندارند و همانگونه که در زمان حیات ظاهری شان سلام ما را می شنیدند در حال حاضر هم که دسترسی فیزیکی به حضراتشان علیهم السلام نداریم ، صدای ما را می شنوند ؛ در این زمان که ما دسترسی فیزیکی به آن بزرگواران علیهم السلام نداریم ، تنها یک شیء مطمئن و دست نخورده در بین ما هست و آن هم قرآن کریم می باشد و لذا در روایات صحیحه از حضرات معصومین علیهم السلام منقول است که : وَ کَفَی بِالقُرآنِ وَاعِظاً ، (به این معنی که ) هیچ واعظی به اندازه قرآن کافی نیست ؛ مطالبش را که حقیقت هستند ، شفّاف ، بی پرده و بی پیرایش ، عادلانه ، مهربانانه ، با رأفت ، با بزرگواری (به رایگان) در اختیار (أُولِی الْأَلْبابِ و) بزرگان قرار می دهد .
شرط اولیه سیر (و سلوک الی الله) بیداری است ؛ (در اینجا این سوال مطرح است که) چرا لازم است ما بیدار باشیم ؟ زیرا که انسان چه بخواهد و چه نخواهد در او مجموعه ای از اضداد خلق شده است ، آدم (هم در خوبی ها و هم در بدی ها) بی نهایت طلب است و به همین دلیل است که جاوید طلب و دوام خواه است و نمی تواند به زندگی موقّت و مقطعی اکتفاء کند ، (همانگونه که بیان شد) انبیاء علی نبیّنا و آله و علیهم السلام نیز آمده اند به ما بگویند این راه پایان یافتنی نیست ، منتهی چون انسان دارای مقتضیات متضّاد فراوانی است ، بعضی از آنها در صورتیکه در آدم به فعلیّت برسند مانند : خیر خواهی و کمال جوئی وِی ، مایه کمال انسان است و بعضی از آنها مانند : سلطه جوئی و درّنده خوئی وِی ، مایه سقوط انسان است و اگر هر کدام از آنها طغیان کند و مهار نگردد و تعدیل نشود خطرناک (بوده و مایه ضلالت فرد) است .
یکی از خدمات انبیاء عظام علی نبیّنا و آله و علیهم السلام این بوده است که این صفت ها را در انسان به صورت تعدیل شده در بیآورند :
۱-سَبُعِیَت ( درّنده خوئی )
۲-بَهِیمِیَّت ( حیات حیوانی )
۳-شَهَوَات حیوانی ( شهوات جنسی ) .
اگر به آیات نورانی قرآن کریم مراجعه کنید خواهید دید معمولا انسان را با اوصافی که صیغه مبالغه هستند معرفی می کند (، به عنوان نمونه به این ۲ آیه توجه کنید که هر دو از سوره مبارکه اسراء می باشند :
۱-وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً
۲-وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً ) .
در قرآن کریم تعبیری از جهنم هست که ، خداوند متعال جل و علا پس از آنکه گناه کاران را به جهنم می فرستد ، خطاب به جهنم می فرمایند : هَلِ امْتَلَأْتِ (به این معنی که) آیا پر شدی ؟ و به تعبیر دیگر : آیا سیر گشتی ؟ ، جهنم پاسخ می دهد : خیر ، و با زبان حال می گوید که : هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (، به این معنی که : آیا زیادتر از این هم هست ؟) یعنی : هرچه باشد جهنّم ظرفیّتِ پذیرشِ آن را دارد و چون عالَمِ آخرت و قیامت ، عالَمِ ظهور و بروزِ اسمِ حیّ خداوند حکیم عزّ و جل و تجلیِّ آن در تمامی عوالم قیامت است ؛ در آن زمان جهنم و بهشت هم زنده اند و سخن می گویند ، اعضای بدن آدمیان هم زبان باز (کرده و اعمال انسان را بازگو) می کنند ، نصّ شریف قرآن کریم است که : الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ .
مرحوم کاشانی شارح کتاب می فرمایند : و لا شکّ أنّ الانسان المغمور فی غواشی النشأه الذاهل عن الحق و نور الفتره بمقتضیات الطبیعه ؛ (انسانی که پوشیده حجاب های گوناگون است و نه یک حجاب چگونه می خواهد وارد وادی سلوک شود ؟) و خداوند رحیم جل و جلا مطابق تعبیر بلند قرآن کریم که می فرمایند : ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ ، (به این معنی که ) انسانها در این عالَم دارای ظلمتها و تاریکی های متعدّدی هستند که روی هم متراکم می باشند ؛ ظلمت جاه طلبی ، ظلمت شهرت طلبی ، ظلمت ریاست طلبی ، ظلمت وابستگی بر خود ، اینها ظلماتی هستند که اگر در انسان به ظهور برسند ، قلب انسان را تاریک می کنند ، این غواشی هم برای این آدم است و این (پرده ها) مادامی است که ملک الموت علیه السلام به آدم نگاه نکرده باشد ، زمانی که ملک الموت علیه السلام به انسان نگاه کند (پرده ها کنار رفته و) حجاب ها از جلوی چشم انسان برداشته می شوند ، و زمانی که این اتفاق بیافتد تمام کارهائی که آدم از دوران بچّگی تا این لحظه انجام داده و تمام حرف هائی را که تا این زمان زده است را در مقابل چشمش می بیند .
البته در همین دنیا افرادی هستند که اهل الله هستند و در سایه ایمانِ خالص یَنْظُرُونَ بِنُورِ اللهِ بوده و در مقابل چشمانشان حجاب و پرده ای وجود ندارد و در حدّ ظرفیتشان حقایق جهان را آن طور که هستند مشاهده می کنند و آنان مانند کبریت احمر هستند و شاید به اندازه تعداد انگشتها هم نباشند ؛ بنابراین وقتی که انسان گرفتار این حاجب ها و موانع باشد ، از اهل غفلت شمرده می شود ، لذا گفته شده : این آدم راه می رود امّا مانند آدمی است که در حالت خواب راه می رود ، و به این فرد می گویند : (کالنائم بالحقیقه )این آدم ظاهرا بیدار است اما در حقیقت خواب است .
در پایان بحث خود این نکته را به صورت تاکید عرض می کنم :
ما چه بخواهیم چه نخواهیم ، تحت کنترل هستیم و این کنترل کننده ها را با اذن و اجازه ما برایمان نگذاشته اند ؛ اگر خوب و یا بد عمل کنیم آنها درست منتقل می کنند و خیانت نمی کنند ، لذا در قرآن کریم آمده است وقتی که نامه اعمال فرد را نشانش می دهند می گوید : یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلاَّ أَحْصاها ؛ زمانی که از حالت غفلت بیرون آمدیم معلوم می شود که ما بیداریم و مادامیکه در حال غفلت هستیم در خوابیم ، و لذا نگفته اند شما غافل هستید ، بلکه به صورت مؤدّبانه و کریمانه فرموده اند : شما خواب هستید ، بیدار شوید !
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته