بسم الله الرحمن الرحیم
ادامۀ بحث تنبیهات تقیه – دهم آبان ماه نود
به مسائل پایانی تقیه رسیدهایم که در واقع، یک نوع استناج است. مرحوم آقای سبزواری در صفحه ۳۷۷ جلد دوم مهذّب تحت عنوان «السادسه» ذکر کرده که مورد تقیه از مصادیق ضرورت و اوسع از آن است. فلذا تعبیر فقها این است که «التقیه أوسع من کل الضروریات». به همین دلیل تقیه ممکن است در قضاوت باشد، در حج باشد، در ثبوت هلال باشد، یا در هر چیزی که در حوزه دین است باشد. پس کسی که شبهه نکند که تقیه فقط منحصر به فلان جاست. تقیه یک روش زندگی و یک دین است و همه مسائل مربوط به دین را شامل میشود. البته چند مورد با دلیل خاص استثنا شده که بیان شد.
نکته دیگری را مرحوم سبزواری در صفحه ۳۸۸ همان کتاب با عنوان «الثالثه عشره» ذکر کرده که این را هم بنده قبول دارم. تقیه لازم نیست در سرزمین اهل سنت پیش بیاید. ممکن است در سرزمین شیعه هم موردی برای تقیه پیش بیاید.
اشکال: قوی که نباید از ضعیف تقیه کند.
پاسخ استاد: اصلا در تقیه بحث قوت و ضعف ملاک نیست. اگرچه برخی مثل حاجآقا رضا همدانی فکر میکنند که اگر ضعیف بودیم باید تقیه کنیم. اما روایاتی را که خواندیم و دربارۀ آنها بحث کردیم که تقیه تا زمان قیام حضرت حجت (ع) وجود دارد خلاف این مطلب را نشان می دهد.
نکته چهارهم مهذب هم درباره تقیه در مقابل غیرمخالفین است و اینکه آیا فرقی بین اهل سنت با سایر ادیان و مذاهب و فرقهها وجود دارد؟ گفته شده که تقیه در مقابل غیر اهل سنت، دائر مدار ضرورت است.
اشکال: اینکه به ذبح شرعی حقیقت منجر میشود.
پاسخ استاد: وقتی خود شارع مقدس اجازه داده، دیگر این ایراد وارد نیست، اگرچه حقیقت را جایی نمیشود کتمان کرد ولی بحث این است که آیا تقیه از مصادیق کتمان حقیقت است یا اینکه از موارد ترجیح بعضی از مراتب و موارد حق و حقیقت به بعضی دیگر به جهت تزاحم است و مصلحت تقیه چندان مهم و وسیع است می تواند. به هر حال، عبارتی در صفحه ۲۰۷ جلد ۱۶ وسائل در حدیث ۱۴ باب امر به معروف آمده است که سه طریق دارد. هر سه طریق إنقلت دارد که من یکی از این سه طریق را قبول دارم و آن طریقی است که در آن محمد بن سنان وجود دارد که آقایان معمولاً او را ثقه نمیدانند. درباره محمد بن سنان کار کرده و به ثقه بودن وی رسیده ایم و تنها کسی که دیدهام او را ثقه میداند شیخ مفید است که در یک کتابش توثیق کرده و در کتاب دیگری توثیق نکرده است. مشکلی که محمد بن سنان دارد این است که خوب میفهمیده است. خدا رحمت کند مرحوم آقای شوشتری را که در رجال، به نظر ما خاتمالمتأخرین است. ایشان درباره محمد بن سنان بحث خوبی کرده و نظر مبارک ایشان هم همین است. این آدم شیعه فوقالعاده ملایی بوده و به همین دلیل، مشکلاتی برای وی ایجاد شده و او را غالی خواندهاند. در تعریف غالی مرحوم مجلسی و خیلی از بزرگان اشتباه کردهاند. آقای شوشتری با توجه به ادله فراوان در قاموس الرجال، غالی را خوب معنا کرده و گفته که غالی کسی است که حب علی را کافی میدانسته و نیازی به عبادت خدا نمیدیده است. محمد بن سنان اینگونه نبوده و بلکه معلم واجبات و عبادات مردم بوده است و چطور میشود چنین فردی غالی باشد.
به هر حال متن روایت مذکور این است:
«عن أبیعبدالله (علیهالسلام) فی رسالته إلى أصحابه قال: و علیکم بمجامله أهل الباطل تحملوا الضیم منهم و إیاکم و مماظتهم، دیّنوا فیما بینکم و بینهم إذا أنتم جالستموهم و خالطتموهم و نازعتموهم الکلام بالتقیه التى أمرکم الله أن تأخذوا بها فیما بینکم و بینهم.»
تمام تعبیر این است «علیکم» امر است و «اهل الباطل» نیز اعم از عامه است. اگر سند این روایت را بپذیریم (که بنده قبول دارم) باید بگوییم که هر جا تقیه شد، تکلیف مجامله است. علاوه بر اینها در قرآن نیز یک جا تقیهای نداریم که مربوط به عامه باشد و همه مربوط به مشرکین و کفار است.
بحث بعدی درباره جواز تقیه در فتوا و نیز قاضی شدن از طرف اهل سنت است که إنشاءالله دربارۀ آنها بحث خواهیم کرد.