باسلام و تحیّت؛ در فرض مذکور، قاضی باید برای حلّ موضوع مذکور تدبیری بیاندیشد و از طریق قسم منکر مسأله را فیصله دهد و در این جهت فرقی بین شخص حقیقی و حقوقی نیست.
با توجه به مشخص بودن بندبند وقفنامه و توضیحات کافی در آن باید به صراحت وقفنامه عمل و طبق آن مجریان وقفنامه توجه کنند و از مخالفت مجموعه آن و تصریحات که در وقفنامه مورد تاکید قرارگرفته بپرهیزند و در ضمن عبارت تعاقبوا و تناسلوا و نسل به نسل دارای محتوای واحد است.
باسلام و تحیّت؛ حکم شرعی موضوع مذکور در سؤال تابع کیفیت پاسخ و درستی آن است؛ اگر به صورت فقیهانه و استدلالی و مجتهدانه نقّادی شود و به شیوهی صاحب جواهر با آنها برخورد شود امری مطلوب است امّا اگر همراه با هتّاکی، تحقیر، اهانت و امثال ذلک باشد، جایز نیست.
باسلام و تحیت؛
مقولهی جنگ جزء مقولات اجتماعی و سیاسیست و علاوه براینکه اثرات حقوقی بر آن مترتب است، آثار فقهی، اخلاقی و اجتماعی نیز طبعا بر آن مترتب میشود؛ بنابراین اولاَ مورد مذکور دربارهی جنگ بین اسلام محض و کفر محض(مشرکین) است که به نظر میرسد دیگر مصداق ندارد.
ثانیاً منظور از زنان در آیهی مذکور، اشخاصی هستند که در معرکهی جنگ بوده و به عنوان نیروی دشمن در مقابل اسلام ایستاده اند که طبعاَ در چنین وضعیتی آنچه که تکلیف دو طرف را روشن میکند، وضعیت نهایی جنگ است که هر کدام غالب شد، احکام جنگ را بر طرف مغلوب مترتب میسازد و فرض بر این است که مسلمانان پیروز شده اند.
ثالثاً مطابق آیات قرآن کریم، رهبران اسلامی موظّفند با آنها به این سه صورت عمل کنند:
اول؛ در صورتی که مصالح فرهنگی و اخلاقی اقتضا کند، آنها را مورد منّت قرار داده و بدون قید و شرط آزاد کنند.
دوم؛ آنها را در قبال گرفتن چیزی آزاد کنند و یا مبادله صورت گیرد.
سوم؛ در صورتی که حاکم اسلامی مصالح آن زنان را در این تشخیص دهد، او را در اختیار یکی از فرماندهان قرار داده تا در اثر مراودات و آموزشهای دینی و اخلاقی با فرهنگ و منش اسلامی بیشتر آشنا شود( به این “ملکت ایمانهم” گفته میشود) و بعداً میتواند با او ازدواج کند.
باسلام و تحیّت؛ مسألهی فرزند خواندگی هم ریشه در تاریخ دارد و هم قرآن کریم در دو مورد به آن اشاره فرموده که از آن در عرف حقوقی تبنّی تعبیر میکنند.