Ctrl/Cmd + P را برای چاپ فشار دهید
یا به صورت PDF ذخیره کنید

اصول دین در مقایسه با فروع آن

همان طور که قبلاً یادآوری کردیم اصول دین گاهی در مقایسه با اصول مذهب و گاهی در مقایسه با فروع دین قرار دارند. در این رساله منظور از آن، اصولی است که در مقایسه با فروع دین طرح می‏شود. لذا اصول دین به این معنا پنج قسم است:
1- توحید، ۲- عدل، ۳- نبوّت، ۴- امامت، ۵- معاد، که به‌طور فشرده دربارۀ هر یک از آنها توضیحاتی داده می‏شود. قبل از ورود به بیان فشرده و اجمالی موارد فوق، ابتدا لازم است مطلبی دربارۀ اصل اثبات صانع و آفریدگار جهان بیان شود.
در اینجا ممکن است پرسیده شود توحید یگانگی خداست و یگانه دانستن آن ذات اقدس، در مرحلۀ بعد از اثبات وجود اوست. پس ابتدا باید وجود خدا را اثبات کرد و بعد از آن به یگانگی و وحدت آن ذات مقدّس پرداخت. حال چگونه است که اصول دین از توحید شروع شده و از اصل اثبات صانع شروع نشده است؟ که در این صورت باید از پنج اصل بیشتر می‏شد؟
پاسخ اینست که درست است که ابتدا باید از اثبات صانع آغاز کرد و سپس وارد مباحث توحید، اسمای الهی و صفات ربوبی شد؛ اما موضوعی که باید مورد توجه پژوهشگر این مبحث قرار گیرد، اینست که اصل معرفت به وجود باری‌تعالی و ایمانی که از پی آن می‌آید نیازمند اثبات نیست. اگر برهانی برای اثبات صانع اقامه می‏شود بیشتر برای توجه دادن، تنبّه بخشیدن و رفع شبهاتی است که گاه برای عده‏ای به علل گوناگون به ‌وجود می‏آید. به ‎عبارت دیگر در منطق اسلام اصل معرفت، امری فطری و در درون انسان است یعنی معرفت پیدا کردن به خدا چیزی مانند معرفت طفل است به مادر و پستان او. کودک به سبب برهان عقلی و استدلال منطقی به معرفت مادر و دوست داشتن او نرسیده است، بلکه این‌چنین خلق شده و اصلاً با این گرایش به ‌دنیا آمده است. اگر به‌طور طبیعی عوامل بازدارنده وجود نداشته باشد و محیط گرایش به معرفت خداوند و ظهور این امر فطری برای انسان‏ مساعد گردد و عوامل انحرافی بر سر راه بشر ایجاد نشود و یا انسان بتواند بر عوامل گمراهی غلبه کند، به‌طور طبیعی انسان به ‌سوی خداوند گرایش پیدا خواهد کرد و اگر در زندگی مواردی از دور شدن انسان از فطرت خویش دیده می‏شود، به این دلیل است که عوامل انحرافی و بازدارنده دست‎به‎دست هم داده و او را در مسیر غیرطبیعی قرار داده‏اند. لذا در قرآن‌کریم وقتی که اصل وجود ذات مقدّس حضرت حق را مطرح می‏فرماید، به ‎صورت استفهام انکاری می‏فرماید: «قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللَّهِ شَکٌ فَاطِرِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ» .
در منطق قرآن اصل وجود ذات مقدّس حضرت حق جای تردید ندارد و انسان اگر بخواهد توجه تفصیلی پیدا کند باید موانع معرفت را از خود دور سازد و به تعبیر عرفانی، باید حجابها را از میان بردارد تا آن حقیقت خود را ظاهر کند. اگر بیانی برای اثبات صانع آورده می‏شود به عنوان استدلال برای اثبات صانع عالم، از باب رفع غفلت و توجه تفصیلی است که یکی از آنها در اینجا آورده می‏شود. آن اینست که انسان با اندکی تأمل و توجه به خود و پیرامون خود، از جانداران، گیاهان، کوه‏ها، صحراها، زمین، دریا، خورشید، ستارگان و دیگر آفریده‏ها به ‌روشنی درمی‏یابد که عقل مدبّری در کار است که این جهان و عالم هستی را با نظامی ‏هماهنگ و شگفت‌انگیز آفریده است. اگر چنین نباشد لازم می‏آید همۀ این عالم با این نظم و سازمان، به‌طور تصادفی و بدون علت وجود دهنده، موجود شده باشند. در صورتی که هیچ عاقلی تحقق یک شیئ را به‌طور تصادفی و بدون علت، جایز و ممکن نمی‏شمارد وگرنه ترجّح ‌بلامرجّح لازم می‏آید و این محال است. به عبارت دیگر اگر این عالم با این نظام و سازمان و توازن و هماهنگی، هماهنگ کنندۀ مدبر و صانع حکیم و علیمی نداشته باشد، لازم می‏آید یا به ‎صورت تصادف و ترجّح بلا‌مرجّح به ‌وجود آمده باشد که به ‌وجود آمدن خودبه‌خود محال است و یا لازم می‏آید که همۀ عالم، واجب‌الوجود باشد که آن هم محال است. پس عالم، عقل مدبّر و حاکم قدیر و علیم دارد که با قدرت و علم و اراده‏اش از روی حکمت عالم را با این اتقان به ‌وجود آورده است.