سئوال: با سلام خدمت شما؛ چند سوال ازتون داشتم. – مگر در قرآن چند جا نیامده است که هر کس به خدا دروغ ببندد و حرام خدا را حلال یا حلال خدا را حرام کند، جزء زیانکارترین مردم است؟(مانند یونس ۵۹ و مائده ۸۷ و ۸۸) پس چگونه است که در تشیع احکام فقهی مثلاً به گوشت هایی داده می شود که در قرآن نیامده است یا مسائلی که در قرآن اصلاً حرفی از آنها نیست مانند موسیقی؟ مگر احکام قرآن ناقص است که باید کاملش کنیم؟ – در مورد عصمت اهل بیت(ع)؛ از آن جایی که هر صفتی در ما انسان ها نسبی است و هیچ صفت مطلقی در ما نیست و این ویژگی شامل امامان ما هم می شود، پس چگونه است که عصمت در آنها مطلق باشد؟ و این طور که در تشیع می گویند درباره عصمت امامان، اگر کسی امکان گناه کردن نداشته باشد، پس گناه نکردن او چه فضیلتی دارد؟ و مگر در قرآن نیامده است که حضرت موسی که پیامبر خدا بود گناه کرده است! آیا ما می گوییم که مقام امامان ما از پیامبری مانند حضرت موسی بالاتر است که امکان گناه ندارند؟ با تشکر فراوان از شما

سوال

پاسخ: با سلام و آرزوی توفیق؛ برای روشن شدن پاسخ سوالات لازم است به چند نکته اشاره کنم:
– در اسلام، منبع اصلی و اولی تشریع، قرآن کریم است و این کتاب آسمانی، به عنوان حبل متین خدا و ثقل اکبر در میان امت گذاشته شده است. قرآن برای امت اسلام، مانند قانون اساسی است و در حقیقت همانطوری که قانون اساسی، چارچوب، مبانی، قواعد و اصول کلی یک نظام و امت واحده را بیان می کند، اما در همین قانون جزئیات، کیفیت اجرا و شکل نظام، اصول و ضوابطی که امکان تغییر در شرایط و وضعیت های مختلف را داشته و یا ممکن است نیازی به قیود و شرایط و لحاظ کردن مسایل جدیدی پیدا کنند، باید با توجه به شرایط پیش آمده مدنظر قرار گیرند؛ بیان قسمت کیفیت اجرا و قیود شرایط متناسب با وضیعیت های مختلف در دین مبین اسلام نیز، در عهده رسول خدا(ص) و پس از آن امامان معصوم از اهل او(ع) است و به همین دلیل است که ما ادعا می کنیم منابع تشریع، کتاب خدا، سنت نبوی، ائمه معصومین و عقل است؛ بنابراین نبودن جزئیات در قرآن، دلیل بر نقص آن نیست چراکه جزئیات نامحدود است و تمامی آنها در یک زمان ولو طولانی امکان تحقق ندارد و به مرور در بستر زمان، به وجود می آید.
بنابراین احکام الهی، مبانی، اصول و کلیات در کتاب خدا بیان گردیده و جزئیات آن در بیانات رسول خدا(ص) و یا در سخنان امامان معصوم(ع) که بیش از دو قرن در میان امت اسلام حضور عینی و ملموس داشته اند، بیان شده است و بشریت طبق معتقدات شیعه و مطابق نص مورد اتفاق فریقین “انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی” اکنون نیز از برکات معنوی امام دوازدهم بهره مند می باشد.
در پاسخ به بخشی از سئوالات لازم به شرح است چیزی که در قرآن و یا سنت، حلال و یا حرام اعلام شده است را کسی نمی تواند بدون تغییر موضوع و شرایط و اوضاع تغییر دهد؛ چون حلال محمد(ص) حلال است تا قیامت و حرام محمد (ص) حرام است تا قیامت و فقهای اسلام نمی توانند و حق ندارند بدون استناد به قرآن و یا سنت و یا عقل صریح، چیزی را حلال و یا حرام اعلام کنند، اگر چه ممکن است در فهم از قرآن و سنت، نوعی اختلاف داشته باشند ولی بدون استناد به یک منبع، حق اظهار نظر ندارند در غیر اینصورت از مفتریان و مکذبان خدای جهان محسوب خواهند شد.
– درباره عصمت رسولان خداوند و امامان و اهل بیت(ع) لازم است به مطالبی که ذیلاً آورده می شود عنایت فرمایید:
الف) عصمت حالتی است که اگر در کسی پیدا شود، در اعمال ، گفتار و رفتار خطا نکرده، مرتکب گناه نشده و تحت تاثیر تهدید و تطمیع قرار نمی گیرد و وظیفه و ماموریتهایی که از طرف خدا دارد، درست انجام می دهد و این حالت در سایه معرفت درست و کامل، ایمان واقعی و توفیقات و تاییدات ربانی و الهی به دست می آید؛ عصمت انبیا و اولیا در سایه معرفت کامل به نظارت و حضور حضرت حق و ایمان کامل بر مشاهده حق و عواقب اعمال و کارها و دستورات الهی است که بوجود می آید و معصومین، چون خود را در محضر او می بینند، امکان ندارد معصیت کنند؛ چون می دانند، ایمان حقیقی دارند و از حقیقت عمل و نتایج آن باخبرند.
ب) با توجه به مطالبی که در بند الف گذشت، لازم است متذکر شوم که انبیا و اولیای خداوند باید معصوم باشند و اگر معصوم نباشند و مانند دیگران در مطالبشان امکان خطا وجود داشته باشد، در میدان عمل امکان دارد برخلاف سخنان خودشان عمل کنند و مثلاً واجبی را انجام ندهند و یا العیاذ بالله مانند افراد دیگر دروغ بگویند و مرتکب معصیت شوند، معنایش این خواهد بود که خدای علیم و حکیم، فردی را که قابل اعتماد نیست و گاهی خلاف واقع می گوید و مرتکب معصیت می شود را از طرف خود برای هدایت و ارشاد جامعه فرستاده باشد که این معنا هم محال بوده و با حکمت خدا نمی سازد و هم با هدف هدایت، تبشیر و تبذیر منافات دارد و چگونه امکان دارد خدای عالم بفرماید مردم را اغراء به جهل نکنید و به مردم خلاف نگوئید و خودش بر خلاف آن عمل کند؟ چگونه امکان دارد کسی اسوه و امام باشد، اما معصوم نباشد؟ پس عقل با صراحت می گوید اگر خدای جهان حکیم است و بدون اتمام حجت، کسی را مورد مواخذه و توبیخ قرار نمی دهد، به همین دلیل کسانی را که برای هدایت و اتمام حجت به سوی مردم به عنوان رسولان خودش فرستاده است، باید عالمترین، صادقترین و سالمترین افراد جامعه باشند و الّا مردم حق پیدا می کنند دربارۀ آنان و سخنانشان شک کرده و مورد تردید قرارشان دهند و اگر ایمان نیاوردند نیز طبعاً جای مواخذه ندارند .
اگر گاهی در عبارات قرآن و یا روایات مثلاً داستان حضرت موسی(ع) و دیگران دیده می شود، مراد از کلمات مورد اشاره شما، معاصی و ارتکاب گناه مانند گناهانی که دیگران مرتکب می شوند نیست چرا که اگر فردی خودش آلوده و معصیت کار است، چگونه می تواند دیگران را طاهر سازد.
در واقع هر کدام از عبارات قرآن، با توجه به شواهد و قرائنی که یا قبل و یا بعد از آنها آمده، تفسیر خاص خودش را دارد مثلاً وقتی که درباره آدم ابوالبشر گفته می شود که آدم عصیان کرد، معنایش این است که خدای عالم به او فرموده اگر از این میوه ممنوعه استفاده کنید، اینجا نمی توانید بمانید و این زندگی بی رنج را از دست داده و نتیجتاً به یک زندگی همراه با رنج و مشقت باید تن دهید. در حقیقت آدم مرتکب گناه نشد ولی اقدام به کاری کرد که نتیجه اش زحمت و تلاش و درگیری با تضادها است و در حقیقت مثل این است که انسان به رهنمودهای ارشادی طبیب گوش نکند که در این صورت تبعات کارش را خواهد دید.
ج) در عصر ما که عصر رسول خاتم و دوران حاکمیت دین اسلام است، فرض این است که پیامبر دیگری نخواهد آمد و چون رسول خدا(ص) خاتم پیامبران و کتاب او خاتم و اکمل کتابهای آسمانی و دین او جاوید تا قیامت است و اتمام حجت خداوند با مردم از طریق اوصیای رسول خدا انجام می شود و با توجه به همان دلیل که گفتیم که پیامبران خدا معصومند، ما می گوئیم ائمه(ع) نیز معصومند چراکه برای مثال، رسول خداوند فرموده است علی مع الحق است و فرموده حسن و حسین هر دو امامند، چه قیام کنند و یا قیام نکنند و فرموده است فاطمه بضعۀ من است و هر کس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است و او فرموده است از فرزندم نُه امام که آخرشان هم اسم من و کنیه اش کنیه من است، برخواهند خواست؛ اگر آنان معصوم نباشند و خطا کار باشند و یا العیاذ بالله مرتکب گناه شوند، پس چگونه رسول خدا (ص) آنان را برای پیشوایی مردم معرفی کرده است؟ پس معصومند به همان معنا که قبلاً در بند الف گذشت .
در پاسخ به سوال بعدی که مگر مقام امامان بالاتر است نیز باید تاکید کنم که ما فعلاً در صدد اثبات این مطلب نیستیم که امام بالاتر است و یا پیامبر که جای بحث آن در کلام و تفسیر است، بلکه می خواهیم بگوئیم هر دلیلی که می گوید رسولان خداوند باید معصوم شوند، عیناً همان ادله به ما می گویند امامان و اوصیای منصوص رسولان الهی هم باید معصوم باشند.
د) اینکه آورده اید هر صفتی که در ما هست نسبی است و میان ما و امامان فرقی نیست، پس امام نمی تواند معصوم باشد، جوابش این است که نسبیت، گاهی به این معناست که با توجه به مجموعه شرایط، اوضاع، محیط، آثار و تبعات می توان حکمی را درباره صفتی صادر کرد مثلاً نمی توان گفت همیشه راست گفتن خوب است، چراکه راست گفتن موضوع است و نیک بودن آن حکم است و هر مساله ای را نمی توان به صورت مطلق گفت حکم راست بودن را دارد بلکه با توجه به مجموعه شرایط باید اظهار نظر کرد؛ پس نیک بودن راستگویی، امری نسبی است یعنی تابع شرایط همجوار و همراه است و این نسبیت، به همان معناست که در امور اخلاقی بکار برده می شود و افرادی که به نسبیت اخلاق معتقدند، به این معنا از نسبیت اعتقاد دارند. این حرف به صورت قضیه موجبه جزئیه و یا به صورت قضیه مهمله درست است و ما هم قبول داریم که در میان اوصاف و خصوصیات اخلاقی و ارزشی آدمیان، اوصاف و خصوصیات نسبی وجود دارد اما کلیت آن را نمی شود پذیرفت و به صورت عام و کلی نمی توان همه اوصاف و خصوصیات اخلاقی را نسبی بدین معنا معرفی کرد، چون اگر کسی اصل نسبیت را بپذیرد، اصل مطلق بودن را هم باید بپذیرد چون اگر مطلق وجود نداشته باشد، نسبتی هم وجود ندارد؛ پس نه تنها در امامان بلکه در انسانهای معمولی هم باید یک سلسله اصول ارزشی مطلق مثل فضیلت بودن علم و عدالت و شجاعت و امثال ذلک را پذیرفت، اگرچه ممکن است در مصداق، نوعی نسبیت هم ساری و جاری باشد؛ گاهی نیز نسبیت به معنی محدودیت و متناهی بودن به این معنا در تمامی ماسوی الله حکم فرما است چون آنچه علم نامحدود و قدرت نامحدود و حیات نامحدود و کمال نامحدود دارد، خدا است و غیر او هر چه باشد و هر که باشد محدود است؛ بنابراین عصمت رسولان الهی و اوصیای آنان امری عقلی و برهانی و استدلالی است و هیچ محذوری ایجاد نمی کند.



0
adminfaq 11 سال 0 Answers 340 views 0