طلاق، صیغهای است که عقد دائم را بر هم زده، موجب جدایی زن و شوهر میشود. این طلاق مصطلح فقهی است و در لغت به معنای آزادی، آزاد کردن و رها ساختن است. طبعاً طلاق در مصطلح فقهی با نظر به همان معنای لغوی به کار برده شده است، چون زن و شوهر با عقد نکاح دائم، یک سری تعهّدات و قیودی را برای یکدیگر به وجود میآورند و به آنها ملتزم میشوند، که با اجرای صیغه طلاق از تعهّد به آن قیود و حدود رهایی مییابند.
طلاق، فلسفه و جایگاه آن
فلسفه طلاق عیناً همان فلسفه نکاح است. اگر انسان به صورت فطری نیازمند زوج و حیات اجتماعی و تشکیل خانواده است، طبعاً در همان محیط نیاز به طلاق هم دارد. اگر اسلام زن و مرد را به ازدواج دعوت میکند، در عین حال راه را برای رفع تنازع و شکستن بن بست و رهایی از قیود زندگی زناشویی نبسته است که بهطور طبیعی، امری عادّی و معمولی است و برای انسان در اثر عدم توافق روحی و روانی و یا در اثر بیتجربگی، در دوران زندگی به وجود میآید و ادامه زندگی را با همان وضعیت ناممکن میسازد. راه حلی که اسلام ارائه داده است، «طلاق» است ولی راهی که مورد علاقه و اوّلاً و بالذّات مطلوب شارع نیست، بنابراین اصل اجازه و رسمیت دادن به طلاق، نشانه جامعیت اسلام و نگاه عمیق و دقیق آن به انسان، نیازها و جریان زندگی اوست و بدون این راه نوعی محدود نگری در اسلام به چشم میخورد و چون اصل در اسلام، تشکیل خانواده و ادامه آنست؛ در مواردی ادامه آن امکان پذیر نیست بنابراین طلاق آخرین راه حل است به همین علّت اسلام آنرا امری مباح ولی ناخوشایند و به تعبیری مکروه میداند هم چنان که در روایات اسلامی وارد شده است: «از میان چیزهای حلال، مبغوضترین آنها نزد خدا طلاق است».
مطابق دستورات اسلام با توجّه به این مبنا ازدواج طوری طرّاحی شده که کمتر به طلاق بیانجامد و از طرف دیگر حدود و قیود زیادی برای طلاق قرار داده شده تا آن نیز کمتر تحقق پیدا کند، با این حال اگر رابطه زناشویی میان زن و مرد طوری باشد که موجب عُسر و حرج شود و فشارهای روحی و روانی و اختلافات طوری بالا رود که قابل اصلاح نباشد، اسلام طلاق را راه نجات و رهایی زن و مرد از این وضع دانسته است.