چیزهایی که سفر را قطع می‏کند : رسیدن به وطن

مسئلۀ ۱۴۱۸ :    محلی که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده است، وطن اوست. چه در آنجا به دنیا آمده باشد و وطن پدر و مادرش نیز به حساب آید، یا خودش آنجا را برای زندگی انتخاب کرده باشد.
مسئلۀ ۱۴۱۹ :    محل تولد انسان در صورتی که در آنجا سکونت و اقامت نداشته و عملاً از آنجا اعراض کرده باشد حکم وطن را ندارد.
مسئلۀ ۱۴۲۰ :    اِعراض از وطن به معنای انصراف عملی از سکونت و اقامت در آنجاست و تنها به قصد و نیت محقّق نمی‏شود و تشخیص آن به عهدۀ عرف است و طوری باید اعراض کند که عرف آنجا را اقامت‎گاه فعلی وی حساب نکند.
مسئلۀ ۱۴۲۱ :    اگر کسی قصد دارد در محلی که وطن اصلی‏اش نیست مدّتی بماند و بعد به جای دیگر برود، آنجا وطن او حساب نمی‏شود. در صدق وطنیت لازم نیست کسی در محلی که وطن اصلی‏اش نیست، قصد ماندن همیشگی داشته باشد بلکه اگر قصد دارد بعد از مدّتی از آنجا برود، ولی مدّت ماندن او در آن محل به قدری طولانی ‏باشد که آنجا را عرفاً اقامتگاه فعلی او به حساب آورند به گونه‏ای که هر وقت وارد آنجا شود به خانه خود وارد شود و دیگر به او مسافر نگویند؛ در این صورت حکم وطن را خواهد داشت.
مسئلۀ ۱۴۲۲ :    کسانی که نیمی از سال را در یک شهر و نیمی دیگر را در شهری دیگر زندگی می‏کنند، هر دو شهر وطن آنهاست و نیز اگر بیشتر از دو محل را برای زندگی‏اختیار کرده باشند، همۀ آنها وطن آنان حساب می‏شود.
مسئلۀ ۱۴۲۳ :    زن در انتخاب وطن به‌طور مطلق تابع شوهرش نیست، بلکه اگر زن و شوهر توافق کنند که با هم زندگی کنند محل زندگی شوهر برای همسرش نیز وطن محسوب می‏شود، ولی اگر زن به سبب نافرمانی و تمرّد یا با توافق شوهر نخواهد در وطن شوهر زندگی کند، هر جا را که وطن برای خودش انتخاب کند، وطن او به حساب می‏آید.
مسئلۀ ۱۴۲۴ :    مسافر اگر به جایی برسد که وطنش بوده است، ولی از آنجا به‌طور کامل صرف نظر کرده، نمازش شکسته است، هر چند در آنجا ملک داشته و وطن دیگری هم برای خود اختیار نکرده باشد مگر اینکه بخواهد همیشه در شهرها سیاحت کند و اصلاً برای خود وطنی اختیار نکند که در این حالت نماز او در همه جا تمام است.